فصل ششم: در بيان نازل شدن تورات و گوساله پرستيدن بنىاسرائيل و سؤال رؤيت نمودن ايشان است
حق تعالى در سوره بقره فرموده است: به ياد آوريد اى بنى اسرائيل وقتى را كه وعده داديم موسى را چهل شب پس گرفتيد گوساله را خداى خود بعد از آنكه موسى از ميان شما بيرون رفت و حال آنكه شما ستمكاران بوديد، و وقتى را كه داديم به موسى كتاب و بيان شرايع و احكام را شايد شما هدايت بيابيد، و وقتى را كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! بدرستى كه شما ستم كرديد بر نفسهاى خود به گوساله پرستيدن پس توبه كنيد بسوى آفريننده خود پس بكشيد خودها را اين بهتر است از براى شما نزد آفريننده شما، پس خدا توبه شما را قبول كرد بدرستى كه اوست بسيار توبه قبول كننده و مهربان، در وقتى كه گفتند: اى موسى! هرگز ايمان نمى آوريم به تو تا ببينيم خدا را ظاهر و هويدا، پس گرفت شما را صاعقه و شما نظر مى كرديد بسوى آن پس شما را برانگيختيم و زنده كرديم بعد از مردن شما شايد كه شكر كنيد.(1)
و ياد آوريد وقتى را كه گرفتيم پيمان شما را بر عمل كردن به تورات و بلند كرديم بر بالاى سر شما كوه طور را و گفتيم: بگيريد آنچه ما به شما عطا كرده ايم به قوت دل و ياد كنيد آنچه در آن هست از مواعظ و احكام شايد پرهيزكار شويد، پس پشت كرديد بعد از اين و پيمان را شكستيد و اگر نه فضل خدا بود بر شما و رحمت او هر آينه بوديد از زيانكاران.(2)
و باز فرموده است: بتحقيق كه آمد بسوى شما موسى با بينات و معجزات پس گوساله پرستيدند بعد از او و شما ستمكاران بوديد، و ياد آوريد وقتى را كه بلند كرديم بر بالاى شما طور را و گفتيم بگيريد آنچه ما به شما داده ايم به قوت بدن و دل بشنويد و قبول كنيد، گفتند: شنيديم و نافرمانى كرديم، و آب داده شده بود در دل ايشان محبت گوساله پرستى به كفر ايشان؛ بگو يا محمد كه بد چيزى است كه امر مى كند شما را به آن ايمان شما اگر ايمان داريد.(3)
و در سوره مائده فرموده است: . بتحقيق كه گرفت خدا پيمان بنى اسرائيل را و برانگيختيم از ايشان دوازده نقيب كه سركرده ايشان و مطلع بر احوال ايشان و ضامن امور ايشان باشند، خدا گفت: من با شمايم اگر نماز را برپا داريد و زكات را بدهيد و ايمان بياوريد به رسولان من و تعظيم و يارى ايشان بكنيد و قرض دهيد به خدا قرض نيكو به صرف كردن مالها در راه و البته برطرف كنم گناهان شما را و داخل گردانم شما را در بهشتى چند كه جارى باشد از زير آنها نهرها، پس هر كه كافر شود بعد از اين از شما پس گم شده است از راه راست.(4)
و در سوره اعراف فرموده است كه: . وعده داديم موسى را براى فرستادن تورات سى شب، و تمام كرديم آن را به ده شب، پس تمام شد ميقات پروردگار او چهل شب، و گفت موسى با برادرش هارون كه: خليفه من باش در ميان قوم من و اصلاح كن امور ايشان را و پيروى مكن راه افساد كنندگان را. چون آمد موسى براى ميقات و وعده ما و سخن گفت با او پروردگار او، گفت: پروردگارا! خود را به من بنما تا نظر كنم بسوى تو، خدا گفت كه: هرگز مرا نمى توانى ديد و ليكن نظر كن بسوى كوه، اگر كوه به جاى خود قرار گيرد با تجلى من پس تو مرا مى توانى ديد، پس چون تجلى كرد پروردگار او بر كوه و از انوار عظمت خود بر كوه ظاهر گردانيد كوه را با زمين هموار گردانيد، موسى بيهوش افتاد، چون به هوش باز آمد گفت: تنزيه مى كنم تو را از آنكه توان تو را ديد و من اول ايمان آورندگانم به آنكه تو را نمى توان ديد، خدا گفت: اى موسى! بدرستى كه من تو را برگزيدم بر مردم به رسالتهاى خود و به سخن گفتن با تو پس بگير آنچه به تو داده ام از تورات و باش از شكر كنندگان، و نوشتيم از براى او در الواح از هر چيز پندى و تفصيل حكم هر چيز را پس بگير آنها را به قوت و توانائى و امر كن قوم خود را كه اخذ كنند و عمل نمايند نيكوتر آنها را به زودى به شما خواهم نمود خانه فاسقان را.(5) در جهنم يا در مصر يا در شام.
فرموده است كه: . اخذ كردند قوم موسى بعد از رفتن او به طور از زيورهاى ايشان بدن گوساله كه از آن صدائى مانند صداى گوساله ظاهر مى شد، آيا نديدند ايشان كه با ايشان سخنى نمى گويد و ايشان را به راهى هدايت نمى كند؟ آن گوساله را به خدائى پرستيدند و بودند ستمكاران بر خود، چون پشيمان شدند ديدند كه گمراه شده اند گفتند: اگر ما را رحم نكنى اى پروردگار ما و نيامرزى ما را خواهيم بود از زيانكاران. چون برگشت موسى بسوى قوم خود غضبناك و اندوهناك گفت: بد خلافتى كرديد بعد از من آيا تعجيل كرديد امر پروردگار خود را؟! و الواح تورات را بر زمين انداخت و سر برادر خود هارون را گرفت بسوى خود كشيد، هارون گفت: اى فرزند مادر من! بدرستى كه قوم را ضعيف گردانيدند و نزديك بود مرا بكشند، پس دشمنان را بر من شاد مكن و مگردان مرا با گروه ستمكاران.
موسى گفت: پروردگارا! بيامرز مرا و برادرم را و داخل كن ما را در رحمت خود توئى ارحم الراحمين. بدرستى كه آنها كه گوساله پرستيدند بزودى به ايشان خواهد رسيد غضبى از پروردگار ايشان و خوارى در زندگانى دنيا و چنين جزا مى دهيم افترا كنندگان را. و آنها كه گناهان كرده اند پس توبه مى كنند بعد از آنها و ايمان مى آورند بدرستى كه پروردگار تو بعد از آن آمرزنده و مهربان است. چون فرو نشست از موسى خشم او گرفت الواح را و در نسخه آنها هدايتى بود و رحمتى براى آنها كه از پروردگار خود مى ترسيدند، و اختيار كرد موسى از قوم خود هفتاد مرد براى ميقات ما، پس چون زلزله ايشان را گرفت موسى گفت: اگر تو مى خواستى هلاك مى كردى ايشان را پيشتر و ما را، آيا هلاك مى كنى ما را به آنچه كرده اند سفيهان از ما؟! نيست اين مگر افتتان و امتحان تو، و هر كه را مى خواهى به اين گمراه مى گردانى و هر كه را مى خواهى هدايت مى نمائى، توئى صاحب اختيار ما و ياور ما پس بيامرز ما را و رحم كن بر ما تو بهترين آمرزندگانى، پس بنويس از براى ما در اين دنيا حسنه يعنى نعمت نيكوئى و در آخرت نيز، ما توبه كرديم بسوى تو. خدا فرمود كه: عذاب خود را مى رسانم به هر كه مى خواهم، و رحمت من فرا گرفته است همه چيز را پس بزودى خواهم نوشت و واجب خواهم گردانيد رحمت خود را براى آنها كه پرهيزكارند و زكات مى دهند و به آيات من ايمان مى آورند.(6)
گفته اند كه: مراد پيغبر آخر الزمان است صلى الله عليه و آله و سلم و اوصيا و نيكان امت آن حضرت.
باز فرموده است كه: . ياد آور وقتى را كه كنديم كوه را و بلند كرديم بر بالاى ايشان مانند ابرى يا سقفى گمان كردند كه بر ايشان خواهد افتاد و گفتيم به ايشان كه: بگيريد و قبول كنيد آنچه داده ايم به شما و ياد كنيد آنچه در آن هست شايد پرهيزكار شويد.(7)
در سوره طه فرموده است كه: . اى بنى اسرائيل! بتحقيق كه نجات داديم شما را از دشمن شما و وعده داديم شما را كه تورات را بفرستيم، و در جانب راست كوه طور فرو فرستاديم بر شما من سلوى را و گفتيم: بخوريد از طيبات آنچه روزى كرده ايم شما را و طغيان مكنيد در روزى ما پس حلول كند بر شما غضب من، هر كه حلول كند بر او غضب من پس او به جهنم فرو مى رود يا هلاك مى شود، بدرستى كه من آمرزنده ام براى كسى كه توبه كند و ايمان بياورد و عمل شايسته بكند و هدايت يابد به ولايت ائمه حق.
و گفتيم به موسى كه: چه باعث شد تو را كه پيشتر از قوم خود بسوى طور آمدى اى موسى!
گفت: ايشان در عقب من مى آيند، من تعجيل كردم پروردگارا بسوى تو براى آنكه از من خشنود گردى.
حق تعالى فرمود: پس ما امتحان كرديم قوم تو را بعد از بيرون آمدن تو از ميان ايشان و گمراه كرد ايشان را سامرى.
پس برگشت موسى بسوى قوم خود خشمناك و محزون و گفت: اى قوم من! آيا وعده نكرد شما را پروردگار من وعده نيكوئى؟! آيا بر شما دراز نمود عهد يا خواستيد كه بر شما نازل شود غضبى از جانب پروردگار شما پس خلاف كرديد وعده مرا؟!
گفتند: ما خلاف نكرديم وعده تو را به اختيار خود و ليكن برداشته بوديم بار بسيارى از زينت و زيور فرعونيان را پس انداختيم آنها را بر آتش. سامرى نيز آنچه با او بود انداخت پس بيرون آورد از براى ايشان گوساله اى از طلا كه آن را صدائى مانند صداى گوساله بود. پس گفتند: اين خداى شماست و خداى موسى. پس فراموش كرد موسى كه از براى ملاقات خدا به طور رفت، آيا نديدند كه آن گوساله سخنى در جواب ايشان نمى توانست گفت مالك نبود از براى ايشان ضررى را و نه نفعى را. و بتحقيق كه گفت به ايشان هارون پيشتر كه: شما مفتون شده ايد و فريب خورده ايد به گوساله بدرستى كه پروردگار شما خداوند رحمان است پس متابعت كنيد مرا و اطاعت كنيد امر مرا.
گفتند: ما ترك نمى كنيم پرستيدن اين گوساله را تا برگردد موسى بسوى ما.
موسى گفت: اى هارون! چه چيز مانع شد تو را در هنگامى كه ديدى ايشان گمراه شدند از آنكه از پى من بيائى به طور؟ آيا نافرمانى كردى امر مرا؟!
هارون گفت: اى فرزند مادر من! مگير ريش مرا و سر مرا، من ترسيدم كه اگر از پى تو بيايم بگوئى پراكنده نمودى بنى اسرائيل را و سخن مرا اطاعت نكردى.
پس به سامرى گفت: چه باعث شد تو را كه چنين كردى؟
گفت: من ديدم آنچه ايشان نديدند، در وقتى كه جبرئيل آمد كه فرعون را غرق كند من او را ديدم به هر جا كه سم اسب او مى رسيد خاك به حركت مى آمد پس قبضه اى خاك از زير سم اسب او گرفتم در اين وقت در شكم گوساله ريختم تا به صدا در آمد، و چنين زينت داد براى من نفس من.
موسى گفت: پس برو كه تو را در زندگى دنيا اين هست كه از مردم دور شوى و كسى تو را مس نكند و نزديك تو نيايد، بدرستى كه تو را در آخرت وعده عذابى هست كه خلف آن وعده نخواهد شد، نظر كن بسوى آن خدائى كه آن را مى پرستيدى آن را هم خواهم سوزانيد و خاكستر او را در دريا خواهم پاشيد بدرستى كه نيست خداى شما مگر آن خدائى كه علم او به همه چيز احاطه كرده است.(8)
بدان كه در عقوبت دنياى سامرى خلاف است كه چه چيز بود؛ بعضى گفته اند كه: حكم فرمود موسى كسى با او ننشيند و سخن نگويد و طعام نخورد و او نزديك كسى نيايد؛ بعضى گفته اند كه: به فرمان الهى چنين شد هر كه نزديك او مى رفت، سامرى و او هر دو بيمار مى شدند، به اين سبب او نمى گذاشت كه كسى نزديك او برود و الحال فرزندان او نيز چنين اند كه اگر كسى بر ايشان گذارد و هر دو تب مى كنند؛ بعضى گفته اند از ترس گريخت در بيابانها با وحشيان صحرا مى گرديد تا به جهنم واصل شد.(9)
و على بن ابراهيم روايت كرده است كه: حق تعالى حضرت موسى را وعده فرمود كه تا سى روز تورات و الواح را بر او بفرستد، پس او خبر داد بنى اسرائيل را به وعده خدا و رفت به جانب طور و هارون عليه السلام را خليفه خود كرد در ميان قوم.
چون سى روز شد حضرت موسى نيامد بسوى ايشان، اطاعت هارون نكردند و خواستند او را بكشند و گفتند: موسى دروغ گفت به ما و از ما گريخت. پس شيطان به صورت مردى نزد ايشان آمد و گفت: موسى از شما گريخت ديگر بسوى شما نخواهد آمد پس زيورهاى خود را جمع كنيد تا من از براى شما خدائى بسازم.
و سامرى سركرده مقدمه لشكر موسى بود در روزى كه خدا فرعون و اصحاب او را غرق كرد، پس جبرئيل را ديد كه بر حيوانى سوار است به صورت ماديان و آن ماديان به هر كه جا كه پا مى گذارد آن زمين به حركت مى آيد و حيات مى يابد، پس سامرى كف خاكى از زير سم اسب جبرئيل برداشت ديد كه حركت مى كند پس در كيسه اى ضبط كرد و هميشه فخر مى كرد بر بنى اسرائيل كه من چنين خاكى برداشته ام.
چون شيطان بنى اسرائيل را فريب داد كه گوساله ساختند، به نزد سامرى آمد و گفت: بياور آن خاك را كه داشتى، چون خاك را آورد شيطان گرفت و در ميان شكم آن گوساله ريخت، پس در همان ساعت به حركت آمد و صداى گوساله كرد و مو و كرك بر آن روئيد، پس بنى اسرائيل آن را سجده كردند، آنها كه سجده كردند هفتاد هزار نفر بودند، هر چند هارون ايشان را نصيحت كرد فايده نبخشيد و گفتند: ما ترك پرستيدن اين گوساله نمى كنيم تا موسى بيايد. خواستند كه هارون را هلاك نمايند هارون از ايشان گريخت پس بر اين حال خسران مآل ماندند تا چهل روز از رفتن موسى عليه السلام گذشت.
پس روز دهم ماه ذيحجه، خدا تورات را بر موسى فرستاد كه بر الواح نقش شده بود، و آنچه به آن احتياج داشتند از احكام و مواعظ و قصص در آن الواح بود. پس خدا وحى نمود به موسى كه: ما قوم تو را بعد از تو امتحان كرديم، سامرى ايشان را گمراه كرد به پرستيدن گوساله طلا كه صدا مى كرد.
موسى عليه السلام گفت: پروردگارا! گوساله از سامرى است، صدا از كيست؟
خدا فرمود: از من اى موسى، چون ديدم كه ايشان رو از من گردانيدند بسوى گوساله طلا، من امتحان ايشان را زياده نمودم.
پس برگشت موسى عليه السلام بسوى قوم خود غضبناك، چون ايشان را بر آن حال مشاهده كرد الواح را انداخت و ريش و سر هارون را گرفت بسوى خود كشيد و گفت: چه مانع شد تو را كه بعد از آنكه ديدى كه ايشان گمراه شدند از پى من نيامدى؟
هارون گفت: اى برادر! مگير ريش و سر مرا، من ترسيدم كه بگوئى جدائى افكندى ميان بنى اسرائيل و سخن مرا نشنيدى.
پس بنى اسرائيل گفتند: ما خلف وعده تو نكرديم به اختيار خود و ليكن بار بسيارى از از زينت فرعون و قوم او برداشته بوديم يعنى زيورهاى ايشان پس در آتش ريختيم و سامرى آن خاك را در ميان شكم گوساله ريخت و گوساله به صدا آمد به اين سبب ما آن را پرستيديم.
چون موسى عليه السلام به سامرى اعتراض نمود كه: چرا چنين كردى؟
گفت: من قبضه خاكى از زير سم اسب جبرئيل برداشته بودم در دريا، پس آن را در ميان شكم گوساله انداختم تا به صدا درآمد، و چنين زينت داد براى من نفس من.
پس موسى عليه السلام گوساله را به آتش سوزاند و خاكسترش را در دريا ريخت پس به سامرى گفت: برو تو را جزا اين است كه تا زنده اى بگوئى لا مساس يعنى كسى مرا مس نكند، اين علامت در فرزندان تو باشد تا بشناسد مردم شما را و فريب شما نخورند. تا امروز در مصر و شام معروفند اولاد سامرى و ايشان را لا مساس مى گويند.
پس موسى اراده كرد كه سامرى را بكشد، پس خدا وحى نمود بسوى او كه: مكش سامرى را كه او سخى است.(10)
به سند حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: حق تعالى هيچ پيغمبرى را نفرستاد مگر آنكه در زمان او دو شيطان بودند كه او را آزار مى كردند و در ميان امت او فتنه مى كردند و مردم را گمراه مى كردند بعد از آن پيغمبر؛ پس در زمان نوح عليه السلام قطيفوس و عزام بودند؛ در زمان ابراهيم عليه السلام مكيل و زدام؛ و در زمان موسى عليه السلام سامرى و مرعقيبا؛ و در زمان عيسى مولس و مريسان؛ و در زمان محمد صلى الله عليه و آله و سلم ابوبكر و عمر بودند.(11)
ايضا روايت كرده است كه: حق تعالى وحى نمود بسوى حضرت موسى كه: من بر تو مى فرستم تورات را كه در آن احكام هست تا چهل روز يعنى ماه ذى القعده و ده روز از ماه ذى الحجه پس حضرت موسى به اصحاب خود فرمود: حق تعالى مرا وعده داده است كه تورات و الواح را براى من بفرستد تا سى روز، و خدا او را چنين امر فرموده بود كه به بنى اسرائيل سى روز بگويد كه ايشان دلتنگ نشوند.
موسى عليه السلام رفت به جانب طور، هارون را جانشين خود نمود در ميان بنى اسرائيل، چون سى روز گذشت موسى عليه السلام نيامد، بنى اسرائيل در غضب شدند خواستند كه هارون را بكشند و گفتند: موسى به ما دروغ گفت و از ما گريخت.
پس گوساله اى ساختند و آن را پرستيدند، در روز دهم ذيحجه خدا الواح را بر موسى فرستاد و در الواح بود آنچه به آن احتياج داشتند از احكام و خبرها و قصه ها و سنتها، پس چون خدا تورات را بر موسى فرستاد و با او سخن گفت موسى عليه السلام گفت: پروردگارا خود را به من بنما تا نظر كنم بسوى تو.
حق تعالى به او وحى نمود كه: من ديدنى نيستم، كسى را تاب ديدن آيات عظمت من نيست وليكن نظر كن به اين كوه، اگر در جاى خود قرار گيرد پس مرا مى توانى ديد.
پس خدا پرده اى برداشت و آيتى از آيات عظمت خود را بر كوه ظاهر گردانيد، پس كوه به دريا فرو رفت و تا قيامت فرو خواهد رفت، پس ملائكه فرود آمدند و درهاى آسمان گشوده شد، پس خدا وحى نمود به ملائكه كه: موسى را دريابيد كه نگريزد. پس ملائكه نازل شدند و بر دور موسى احاطه نمودند و گفتند: بايست اى پسر عمران كه از خدا سؤ ال بزرگى نمودى.
پس چون موسى كوه را ديد كه فرو رفت و ملائكه را به آن حالت مشاهده كرد بر رو افتاد از ترس خدا، و از هول آن احوال كه مشاهده نمود روحش از بدن مفارقت نمود. پس خدا روح او را به بدن او بازگردانيد، پس سر برداشت گفت: تنزيه مى كنم تو را از آنكه تو را توان ديد و توبه مى كنم بسوى تو، و من اول كسى ام كه ايمان آورد به آنكه تو را نمى توان ديد.
پس خدا وحى فرستاد به او كه: اى موسى! من تو را برگزيدم و اختيار نمودم بر مردم به رسالتهاى خود و سخن گفتن با تو، پس بگير آنچه به تو عطا نمودم و از شكركنندگان باش.
پس جبرئيل او را ندا كرد كه: من برادر توام جبرئيل.(12)
در تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام مذكور است در تفسير قول حق تعالى و اذ واعدنا موسى اءربعين ليلة ثم اتخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون (13)، امام عليه السلام فرمود كه: موسى به بنى اسرائيل مى گفت كه: چون خدا فرج دهد شما را و دشمن شما را هلاك كند من كتابى از براى شما از جانب خدا خواهم آورد كه مشتمل باشد بر اوامر و نواهى و موعظه ها و مثلها و پندهاى خدا.
چون خدا ايشان را فرج داد امر كرد موسى را كه بيايد به وعده گاه خود سى روز روزه بدارد در پائين كوه. پس موسى عليه السلام گمان كرد كه بعد از سى روز خدا كتاب را براى او خواهد فرستاد. پس سى روز روزه داشت، چون آخر سى روز شد پيش از افطار كردن مسواك كرد، پس خدا به او وحى فرستاد كه: اى موسى! مگر نمى دانى كه بوى دهان روزه دار خوشتر است نزد من از بوى مشك؟ ده روز ديگر روزه بدار و در وقت افطار مسواك مكن.
پس حضرت موسى چنين كرد، و خدا وعده كرده بود به او كه كتاب را بعد از چهل شب به او بدهد. پس بعد از چهل روز كتاب را براى او فرستاد.
سامرى كه شبهه كرد بر ضعيفان بنى اسرائيل كه: موسى وعده كرد با شما كه بعد از چهل شب و روز بسوى شما بيايد و الحال بيست شب و بيست روز گذشت، پس وعده موسى تمام شد و موسى پروردگار خود را نديده است، پروردگار او آمده است بسوى شما مى خواهد به شما بنمايد كه او قادر است كه خود شما را بسوى خود بخواند بى آنكه موسى در ميان شما باشد، و بدانيد كه موسى را براى اين نفرستاده است كه به او احتياجى داشته باشد.
پس سامرى گوساله اى كه ساخته بود براى ايشان ظاهر كرد، بنى اسرائيل گفتند: چگونه گوساله خداى ما باشد؟!
گفت: پروردگار شما از اين گوساله با شما سخن مى گويد چنانچه با موسى از درخت سخن گفت، چون صدا از گوساله شنيديد گفتند: خدا در اين گوساله درآمده است چنانچه در درخت درآمده بود.
چون موسى برگشت بسوى قوم خود گفت: اى گوساله! آيا پروردگار تو در ميان تو بود چنانچه اين جماعت مى گويند؟
گوساله به سخن آمد و گفت: پروردگار من از آن منزهتر است كه گوساله يا درخت به او احاطه نمايد يا در مكانى باشد، نه والله اى موسى و ليكن سامرى طرف دم گوساله را به ديوارى متصل كرده بود و از جانب ديگر ديوار در زمين نقبى كنده بود و يكى از متمردان اعوان خود را در آنجا پنهان كرده بود كه دهان خود را بر دبر آن گوساله مى گذاشت با ايشان سخن مى گفت در وقتى كه سامرى گفت: اين است خداى شما و خداى موسى.
اى موسى بن عمران! بنى اسرائيل مخذول نشدند براى عبادت من و مرا خداى خود ندانستند مگر براى آنكه سستى ورزيدند در صلوات فرستادن بر محمد و آل طيبين او صلوات الله عليه، و انكار كردن موالات ايشان و اعتقاد نكردن به پيغمبر آخر الزمان و امامت وصى برگزيده او، و اين تقصير ايشان سبب شد كه توفيق خدا از ايشان زايل گرديد تا آنكه مرا خداى خود دانستند.
پس حق تعالى فرمود كه: چون ايشان به سبب صلوات بر محمد صلى الله عليه و آله و سلم و وصى او مخذول شدند كه به گوساله پرستى مبتلا شدند پس نمى ترسيد شمااى گروه بنى اسرائيل در معانده كردن با محمد و على، و حال آنكه ايشان را مى بينيد و معجزات و دلايل ايشان بر شما ظاهر گرديده است.
ثم عفونا عنكم من بعد ذلك لعلكم تشكرون (14) فرمود: يعنى پس عفو كرديم ما از اوايل و پدران شما گوساله پرستيدن ايشان را شايد كه شمااى گروهى كه هستيد در عصر محمد صلى الله عليه و آله و سلم از بنى اسرائيل شكر كنيد اين نعمت را بر اسلاف خود و بر خود بعد از ايشان. پس حضرت فرمود: خدا عفو نكرد از ايشان مگر براى آنكه خدا را خواندند به محمد و آل طيبين او، و تازه كردند بر خود ولايت محمد و على و آل طاهرين ايشان صلوات الله عليهم را، در آن وقت خدا رحم كرد ايشان را و از ايشان درگذشت.
و اذ آتينا موسى الكتاب و الفرقان لعلكم تهتدون (15) فرمود: يعنى ياد كنيد آن وقتى را كه عطا كرديم به موسى كتاب را كه آن تورات بود كه خدا پيمان گرفت از بنى اسرائيل كه ايمان بياورند و انقياد نمايند هر چيز را كه واجب مى گرداند تورات آن را، و داديم به موسى فرقان را نيز كه آن امرى است كه جدا كننده حق و باطل است و جداكننده محققان و مبطلان است زيرا كه چون حق تعالى گرامى داشت بنى اسرائيل را به كتاب و تورات و ايمان آوردن به آن و انقياد كردن آن، وحى فرمود خدا بعد از آن بسوى موسى كه: اى موسى! ايشان به كتاب ايمان آوردند و مانده است فرقان كه تمييز دهنده مؤ منان و كافران و اهل حق و باطل است، پس تازه كن بر ايشان عهد به آن را كه من سوگند خورده ام بذات مقدس خود سوگند حقى كه خدا قبول نمى كند از احدى نه ايمانى را و نه عملى را مگر با ايمان به آن.
موسى عليه السلام عرض كرد: چيست آن فرقان اى پروردگار من؟
فرمود: آن است كه پيمان بگيرى از بنى اسرائيل كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم بهترين خلق است و سيد بزرگ پيغمبران است، و اينكه برادر او و وصى او على عليه السلام بهترين اوصياى پيغمبران است، و اينكه اوليا و اوصيائى كه در ميان خلق به امامت مقرر مى گرداند بهترين خلقند، و اينكه شيعيان ايشان كه انقياد ايشان مى نمايند در اوامر و نواهى ستاره هاى فردوس اعلى خواهند بود و پادشاهان جنات عدن خواهند بود در بهشت.
پس گرفت موسى عليه السلام آن پيمان را از ايشان، پس بعضى به دل و زبان هر دو ايمان آوردند و قبول نمودند، و بعضى به زبان گفتند و در دل قبول نكردند پس نور ايمان بر ايشان حاصل نشد، اين بود فرقانى كه حق تعالى به موسى عليه السلام عطا فرمود.
پس حق تعالى فرمود: شايد هدايت بيابيد، يعنى بدانيد كه شرف بنده نزد خدا به اعتقاد ولايت است چنانچه پدران شما به همين شرف يافتند.
و اذ قال موسى لقومه يا قوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خير لكم عند ربكم فتاب عليكم انه هو التواب الرحيم (16)، امام عليه السلام فرمود: يعنى ياد كنيد اى بنى اسرائيل وقتى را كه موسى عليه السلام گفت به قوم خود كه گوساله پرستيده بودند: اى قوم من! بدرستى كه شما ستم كرديد بر جانهاى خود و ضرر رسانيديد به خود به آنكه گوساله را خداى خود گرفتيد پس توبه و بازگشت كنيد بسوى آن خداوندى كه شما را آفريده و صورت بخشيده است پس بكشيد نفسهاى خود را به آنكه بكشند آنها كه گوساله نپرستيده اند [آنهايى را كه گوساله را نپرستيده اند] (17)، اين كشته شدن براى شما بهتر است نزد آفريدگار شما از آنكه در دنيا زنده بمانيد و آمرزيده نشويد، پس نعمت دنيا بر شما تمام باشد و بازگشت شما در آخرت بسوى جهنم باشد، هرگاه كشته شويد و تائب باشيد خدا اين كشته شدن را كفاره گناهان شما مى گرداند و شما را به بهشت جاويد و نعمتهاى آن مى رساند، پس خدا توبه شما را قبول فرمود قبل از آنكه همه كشته شويد و مهلت داد به شما براى توبه و باقى گذاشت شما را براى اطاعت، بدرستى كه اوست بسيار قبول كننده توبه و مهربان.
و اين قصه چنان بود كه چون بر دست موسى عليه السلام هويدا كرد باطل بودن امر گوساله را و گوساله خبر داد به حيله سامرى و امر كرد موسى آنها را كه گوساله نپرستيده اند بكشند آنها را كه گوساله پرستيده اند، اكثر آنها كه پرستيده بودند انكار كردند و گفتند: ما گوساله نپرستيديم.
پس خدا امر كرد موسى را كه آن گوساله طلا را به سوهان ريزه ريزه كند و به دريا بريزد، پس هر كه از آن آب خورد و گوساله پرستيده بود لبها و بينى او سياه شد، و به اين سبب ممتاز شدند آنها كه گوساله پرستيده بودند از آنها كه نپرستيده بودند، و آنها كه نپرستيده بودند دوازده كس بودند، امر كرد ايشان را كه شمشيرها بكشند و بيرون آيند بر ساير بنى اسرائيل و آنها را بكشند، پس منادى ندا كرد: بدرستى كه خدا لعنت كرده است كسى را كه دست و پائى حركت دهد تا كشته شود، و هر كه از كشندگان ملاحظه كند كيست كه او مى كشد و فرق گذارد در كشتن ميان خويش و بيگانه ملعون است.
پس گناهكاران سركشى نكردند و گردن كشيدند براى كشته شدن، و بى گناهان به استغاثه آمدند به نزد موسى عليه السلام و گفتند: ما گوساله اى نپرستيده ايم ومصيبت ما عظيم تر است از آنها كه گوساله پرستيده اند زيرا كه مى بايد به دست خود پدران و مادران و برادران و خويشان خود را بكشيم.
حق تعالى وحى نمود به موسى كه: من براى آن ايشان را به اين تكليف شديد امتحان كردم كه دورى نكردند از آنها كه گوساله پرستيدند و انكار نكردند و دشمنى با ايشان نكردند و بگو به ايشان: هر كه دعا كند بحق محمد و آل طيبين او عليهم السلام كه سهل كنيم بر او كشتن آنها را كه مستحق كشتن شده اند، پس ايشان دعا كردند و به انوار مقدسه رسول خدا و ائمه هدى عليهم السلام متوسل شدند و حق تعالى بر ايشان آسان نمود كه هيچ الم از كشتن آنها نمى يافتند.
و چون كشتن در ميان ايشان مستمر شد، ايشان ششصد هزار كس بودند مگر دوازده هزار كس كه گوساله نپرستيده بودند، پس خدا توفيق داد بعضى از ايشان را كه به يكديگر گفتند: چون خدا فرموده است كه توسل به محمد صلى الله عليه و آله و سلم و آل طيبين او امرى است كه هر كه آن را بعمل آورد از هيچ حاجتى نااميد نمى شود و هيچ سؤ ال او از درگاه خدا رد نمى شود و پيغمبران همه به ايشان توسل نموده اند در شدتها پس چرا ما توسل به ايشان نجوييم؟
پس همگى جمع شدند و فرياد برآوردند: پروردگارا! به جاه محمد صلى الله عليه و آله و سلم كه گرامى ترين خلق است نزد تو و به جاه على عليه السلام كه افضل و اعظم خلق است بعد از او و به جاه ذريت طيبين و طاهرين از آل طه و يس سوگند مى دهيم كه گناهان ما را بيامرزى و از لغزش ما درگذرى و اين كشتن را از ما دور گردانى.
حق تعالى وحى فرستاد به موسى كه: بگو دست از كشتن بازدارند كه بعضى از ايشان از من سؤ الى كردند و مرا سوگندى دادند كه اگر اول اين سوگند را به من مى دادند ايشان را توفيق مى دادم و نگاه مى داشتم از گوساله پرستيدن، و اگر شيطان چنين قسمى مى داد مرا هر آينه او را هدايت مى كردم، و اگر نمرود يا فرعون چنين قسمى مى دادند هر آينه ايشان را نجات مى دادم.
پس كشتن را از ايشان برداشت، ايشان گفتند: زهى حسرت! كه در اول كار غافل شديم از توسل به انوار محمد صلى الله عليه و آله و سلم و آل اطهار او تا خدا ما را از شر اين فتنه حفظ مى كرد. و اذ قلتم يا موسى لن نؤ من لك حتى نرى الله جهرة فرمود: يعنى بياد آوريد آن وقت را كه گفتند گذشتگان شما: اى موسى! ما هرگز ايمان نمى آوريم براى تو تا ببينيم خدا را معاينه و ظاهر، (فاخذتكم الصاعقة) پس گرفت ايشان را صاعقه (و انتم تنظرون) (18) و حال آنكه شما نظر مى كرديد بسوى ايشان.
(ثم بعثناكم من بعد موتكم) پس مبعوث گردانيديم گذشتگان شما را بعد از مردنشان (لعلكم تشكرون) (19) شايد ايشان شكر كنند آن زندگى را به سبب آنكه مى توانستند توبه و بازگشت كرد بسوى خدا، و بر ايشان دايم و مستمر نماند مردن كه بازگشت ايشان به جهنم باشد و هميشه در جهنم باشند.
فرمود: سبب اين صاعقه آن بود كه چون موسى عليه السلام خواست عهد فرقان را به پيغمبرى محمد صلى الله عليه و آله و سلم و امامت على بن ابى طالب و ساير ائمه طاهرين عليهم السلام از ايشان بگيرد گفتند: ما ايمان نمى آوريم كه اين امر پروردگار توست تا خدا را معاينه ببينيم و ما را به اين خبر دهد. پس صاعقه گرفت ايشان را و ايشان صاعقه را مى ديدند كه بر آنها نازل مى شود، و حق تعالى فرمود: اى موسى! منم گرامى دارنده دوستان خود را كه تصديق مى كنند به برگزيده هاى من و پروا نمى كنم و منم عذاب كننده دشمنان خود را كه دفع مى كنند و انكار مى نمايند حقوق برگزيده هاى مرا و پروا نمى كنم.
پس موسى عليه السلام گفت به آنها كه باقى مانده بودند و صاعقه به ايشان نرسيده بود كه: چه مى گوئيد؟ آيا قبول مى كنيد و اعتراف مى كنيد؟ و اگر نه شما نيز به آنها ملحق خواهيد شد.
گفتند: اى موسى! ما نمى دانيم كه اين صاعقه به چه سبب بر ايشان نازل شد گاه باشد به سبب انكار قول تو صاعقه بر ايشان نازل نشده باشد، اگر راست مى گويى كه صاعقه به سبب قبول نكردن ولايت محمد و آل طيبين او عليهم السلام بر ايشان نازل شده است پس دعا كن خدا را بحق محمد و آل او كه ما را بسوى ولايت ايشان دعوت مى نمائى كه اين صاعقه مرده ها را زنده كند تا ما از ايشان بپرسيم كه: به چه سبب صاعقه بر ايشان رسيد؟
فصل ششم: در بيان نازل شدن تورات و ...
- بازدید: 4035