٢٣ - حقّ پدر

(زمان خواندن: 37 - 74 دقیقه)

وَ اَمَّا حقّ اءَبيك فتَعلَم اءَنَّه اءَصلُك و اءَنَّك فرعُهُ و اءَنَّك لَولاهُ لَم تكن فَمَهمَا راءَيتَ فى نفسك ممَّا يُعجَبُكَ فاعلَم اءَنَّ اءَبَاكَ اءَصلُ النِّعمَةِ عليكَ فيه واحمَدِ اللَّهَ واشكُرهُ على قدرِ ذلك و لا قوَّة الا باللَّه .
((وَ اَمَّا حقّ پدرت آن است كه بدانى او اصل تو است و تو شاخه و فرع او. اگر او نمى بود تو نيز نبودى ، پس هرگاه در خود چيزى ديدى كه تو را شادمان ساخت ، بدان كه اصل آن نعمت را از پدر دارى و خداى را بر آن سپاس گو و به همان ميزان او را شاكر باش )).
بخشى از حقوق پدر كه با حقوق مادر مشترك بود در مباحث قبل ذكر شد و از آيات شريفه قرآن ، روايات و سخنان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نيز مؤ يّداتى براى آن ذكر شد.
غير از آنچه گذشت ، در معارف ما، اين تعبير آمده است :
جُبِلَتِ القلوب على حبِّ مَن اءَحسَنَ اليها(1).
((سرشت و فطرت انسان محبت و دوستى كسى است كه به او نيكى كرده )).
اگر كسى به انسان محبتى كند، انسان به طور طبيعى و فطرى در دل خود نسبت به آن انسان نيكوكار علاقه مند ميشود و اين يك امر فطرى و جبلّى است .
تاءكيد معارف ما بر انسان به والدين ، تاءكيد به همان امرى است كه از نظر فطرى براى همه انسانها محسوس و قابل درك است . مثل بسيارى از نكاتى كه در رساله حقوق امام سجاد آمده است .
فطرت پاك بشرى
در واقع دستورات دينى ما عمدتا بيان همان مدركات فطرى انسانى است . در مباحث اوليه حقوق از مولا اميرالمؤ منين سخنى را نقل كرديم كه در اوايل نهج البلاغه آمده است :
ليستاءدُوهُم ميثاقَ فطرَتِهِ و يُذَكِّروهُم مَنسىَّ نعمتِهِ و يَحتَجّوا عليهم بَالتَّبليغِ و يُثيروا لهم دَفائِنَ العقول (2).
((تا حقّ ميثاق فطرى انسان در الست را به جاى آورند و نعمت فراموش شده را به ياد آنها بياورند و با تبليغ پيام وحى با مردم احتجاج كند و دفينه هاى پنهان عقل را برانگيزانند)).
شرع مقدس و دستورات اخلاقى و دينى ما براى يادآورى همان چيزى است كه فطرت انسانى مى فهمد و درك مى كند و براى يادآورى نعمت هاى فراموش شده اى است كه در زواياى انديشه هاى انسانى به فراموشى سپرده شده است . و لطيف تر از اين دو تعبير سخن اخير امام است كه مى فرمايد:
خدا نعمت هاى بى شمارى به انسان داده كه يكى از آنها اين است كه فطرت انسان را بيدار و آگاه آفريده است تا حسن و قبح امور را به خوبى درك كند اما گاهى دچار غفلت ميشود و اين دفينه ها و گنجينه هاى عقلى انسان به صورت انباشته و متراكم دستخوش فراموشى مى شود معارف دين براى برانگيختن اين دفينه هاى عقلى و گنجينه هاى فطرى است .
توصيه آيات و روايات براى احسان به والدين نيز بر همين اساس است و بيشتر جنبه تربيتى دارد، يعنى آيات و روايات با بيان خود سرمايه هاى درونى انسان را به او يادآورى كرده و قابل استفاده مى كنند.
سرّ اين كه مكتب تربيتى اسلام ، در فطرت هاى پاك زودتر اثر مى كند، در اين نهفته است كه با عقل و فطرت بشر سازگار است كه اگر چنين نبود و با فطرت و طبيعت او ملايمات و همخوانى نمى داشت ، نمى توانست به اين سرعت تاثير كند.
و بر اين اساس در صدر اسلام ، كه رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ماءمور ابلاغ دين شدند، در مدتى كوتاه ، جمعيت انبوهى ، گرد شمع وجود ايشان جمع شدند.
آن طور كه امروزه بررسى كرده اند، دامنه نفوذ و قلمرو دين اسلام به اندازه همه قاره اروپاى امروز غير از شوروى سابق بوده است و بديهى است كه اين نفوذ با توسل به شمشير و با اعمال قدرت اتفاق نيفتاده بود. علت اين كه بسيارى از انسان ها به اسلام گرايش پيدا مى كردند اين بود كه پاسخ نداى فطرى خود را يافته بودند؛ يعنى آنچه را از زبان رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى شنيدند، منطبق بر مرتكزات و دفينه هاى عقلى و فطرى خود مى يافتند.
اما گاهى همان گونه كه تربيت صحيح و زحمات مربى و معلم مى تواند نهفته ها و آموخته هاى فطرى خفته را بيدار كند و به مرحله كمال برساند و موجبات رشد و نمو آنها را فراهم آورد، يك تربيت غير صحيح و غلط، قادر است چنان بر فطرت و طبيعت غلبه كند كه موجب خاموش شدن فطرت سالم انسان شود؛ يعنى اگر انسان ، در يك محيط تربيتى ناسالم قرار گيرد نداهاى پاك وجدانى و فطرى وى ، تحت الشعاع آن محيط قرار مى گيرد. ان شاءاللَّه در بحث بعد كه راجع به حقوق فرزند است ، مفصل به اين نكته اشاره خواهيم كرد كه نقش تربيتى محيط، اعم از خانواده ، و اجتماع چه تاثيرى مى تواند در فرزند داشته باشد.
نمونه اى از احترام به پدر
اين مطلب بسيار مهم است كه تربيت صحيح مى تواند به آموخته هاى فطرى جهت صحيح بدهد و آنها را تقويت كند؛ يا تربيت غلط مى تواند آنها را تضعيف كند و نهايتا به فراموشى بسپارد؛ امروز مى بينيم روابط خانوادگى كه در مشرق زمين و به خصوص در كشورهاى اسلامى ، بين خانواده ها، پدر و مادر، فرزند و پدر، فرزند و مادر، خواهر و برادر و ساير ارحام حاكم است ، به هيچ وجه در جوامع غرب وجود ندارد گاهى عمق روابط شرقى ها موجب تعجب غربى ها مى شود و ناباورانه به اين روابط نگاه مى كنند.
فرزند يكى از علماى اهل فضل و ادب كشور، در يكى از كشورهناى غربى ساكن بود. پدر وى كه براى مداوا به آن كشور سفر كرده بود نقل مى كند كه در رستورانى مشغول غذا خوردن بوديم . پسر من مدت ها بود مرا نديده بود و چون به عنوان مهمان او و براى مداوا به آن كشور رفته بودم ، خيلى به من احترام مى گذاشت و خدمت مى كرد. مثلا غذا تهيه مى كرد، يا چيزهاى ديگرى را براى من از روى ديگر ميزها فراهم مى كرد. پس از خوردن غذا پسرم مدتى با چند نفر كه سر ميز ديگرى بودند، مشغول گفتگو شد. وقتى برگشت ، سوال كردم چه مى گفتند؟ گفت : تعجب كرده و تصور مى كردند كه من مستخدم شما هستم و در مقابل خدماتم حقوقى دريافت مى كنم . من به آنها گفتم كه بين ما رابطه خادم و ارباب نيست ؛ رابطه صاحب كار و اجير نيست ؛ من فرزند او هستم و او پدر من . آنها بسيار تعجب كرده بودند كه چطور يك فرزند مى تواند چنين رابطه خاضعانه اى با پدر خود داشته باشد. اين رفتار عاطفى براى آنها غيرقابل باور بود؛ چرا كه در غرب از اين نوع رابطه ها خبرى نيست و اين دقيقا خلاف فطرت انسانى است . در سنت غلط جاهليت نيز همه حرمت و احترام براى پدران بود. در فرهنگ آنها مادر به عنوان يك ظرف براى پرورش فرزند بود.
و انّما اءُمّهات النَّاس اوعيه مستودعات و للاحساب آباء(3).
((مادران فقط ظرفى هستند كه فرزند در آنها به امانت گذارده مى شود و مجد و شرف از طرف پدران به فرزند مى رسد)).
و يا مى گفتند:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الا باعد(4).
((فرزندان ما فقط فرزندان پسران ما هستند و فرزندان دختران ما، فرزندان مردان بيگانه اند)).
دختر را فرزند نمى دانستند، بلكه فقط پسر را فرزند مى دانستند؛ و به نظر ما علاوه بر نكاتى كه قبلا ذكر شد، بخشى از تاءكيد ات معارف دينى در احترام به مادر براى تصحيح آن بينش غلط و مخالف فطرت انسانى بوده است . از اين رو تاءكيد بر احترام مادر بيشتر است تا پدر؛ وگرنه احترام به والدين امرى است مطابق با فطرت ، جبلت و طبيعت انسانى ؛ و فرقى بين پدر و يا مادر نيست .
امام عليه السلام در بيانشان يادآور شده اند كه اساسى ترين انگيزه براى رعايت احترام پدر اين است كه بدانى او اصل و ريشه تو است و تو شاخه و فرع او هستى ؛ به عباريتى ديگر تو ثمره آن درخت هستى . از نظر امام سجاد عليه السلام نظام مندى عالم آفرينش كه براى همگان امرى بديهى و روشن است ؛ آثارى دارد و از جمله آن آثار، حقى است كه براى اصل و ريشه نسبت به فرع و ميوه ايجاد مى كند.
تاثير وراثت فرزند
امروزه ، با پيشرفت علوم طبيعى و روشن شدن نقش پدر و مادر و تاثير آنها در تربيت فرزند و انتقال خصايص ‍ جسمانى ، روحى و اخلاقى به او، شايد بيان اين نكته ها خيلى جلب توجه نكند؛ اما در آن روزگار كه هيچ اثرى از اين يافته هاى علوم تجربى در خلقت و آفرينش انسان نبود، آگاهى به اين كه والدين اصل و ريشه انسان هستند، مطلب بسيار مهمى بوده است ؛ به خصوص كه علاوه بر مسائل اخلاقى ، در مرافعات و حوادث روزمره و اتفاقات غيرمترقبه ، در ولادت فرزندان نامانوس و بى شباهت به پدر و مادر اين مساله مطرح شده است . مرحوم صاحب وسايل الشيعه روايتى را بدين مضمون نقل مى كند:
اءَتى رجل منَ الانصار رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فقالَ هذهِ اِبنةُ عمِّى وامرَاءَتى لا اءَعلمُ الا خَيرا و قد اءَتَتنِى بِوَلَد شديدِ السَّوادِ مُنتَشِرِ المُنخِرَين جَعد قَطَط اءَفطَسِ الاَنفِ لا اءَعرِف شبههُ فى اءَخوالى و لا فى اءَجدادى فقال لامراءَتِهِ ما تَقولِين قالَت لا والَّذى بَعَثَكَ بالحقِّ نبيّا ما اءَقعَدت مَقعَدَهُ منِّى مُنذُ مَلَكَنِى اءَحدا غيرَهُ قال فَنَكَسَ رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم راءسَهُ مَليّا ثمَّ رَفَعَ بَصَرَهُ الى السَّماء ثم اءَقبَلَ على الرَّجل فقال يا هذا اءِنَّه ليس من اءَحد الا بينَهُ و بين آدم تِسعَة و تسعونَ عِرقا كُلّها تَضرِبُ فى النَّسب فاذا وَقَعَتِ النُّطفةُ فى الرَّحُم اضطَرَبَت تلك العُروق تساءَلُ اللَّه الشِّبهَ لها فهذا من تلكَ العروق الَّتى لم تُدرِكها اءَجدادك و لا اءَجداد اءَجدادك خُذِى اليك ابنَكِ فقالت المراءَةُ فرَّجتَ عنِّى يا رسول اللَّه (5).
((شخصى از انصار خدمت پيامبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم رسيد و گفت : اين زن همسر و دختر عموى من است و من تاكنون از او جز خير نديده ام ، اما اين خانم فرزندى براى من به دنيا آورده است كه رنگ او سياه است ، موهاى پيچيده و مجعد و دماغى پهن دارد و به هيچ وجه بين بستگان ، اجداد و پدران شبيهى براى او يافت نمى شود. رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم رو به زن كردند و فرمودند: چه مى گويى ؟ عرض كرد: يا رسول اللَّه ! سوگند به آن خدايى كه شما را به نبوت مبعوث كرد، من خطايى نكرده ام . حضرت سر خود را به زيرافكندند و بعد سر به طرف آسمان بلند كردند و فرمودند: اى مرد! ميان هر انسانى تا حضرت آدم ابوالبشر، نود و نه عرق است . - بعضى اين تعبير را به رگ ترجمه كرده اند و بعضى به ژن . به هر حال هر چه هست منظور رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم روشن است - بين هر انسان تا آدم ابوالبشر، نود و نه عامل وجود دارد كه هه آنها در نسب تاثير مى گذارد وقتى كه نطفه در رحم قرار مى گيرد، همه اين عوامل به حركت درمى آيند و از خداوند متعال در خواست مى كنند اين مولود شبيه به آنها تكوين پيدا كند. در اين فرزند كه امروز متولد شده است ، يكى از آن عوامل موثر واقع شد كه در هيچ يك از اجداد شما تاثير نگذاشته است . بنابراين ، اين فرزند شما است ؛ او را برداريد و ببريد. آن زن گفت : يا رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ! مرا از نگرانى و تشويش نجات دادى )).
شبيه به اين روايت در ((مستدرك الوسايل )) نيز آمده است كه از مجموع اين دو روايت به خوبى مى توان استفاده كرد كه به حكم قانون وراثت شكل و شمايل و حتى سيرت اجداد و بستگان در ساختمان جسمانى انسان ها، اگرچه با واسطه ، اثر مى گذارد و فرزند در شكل ظاهرى خود از پدر و مادر و اجدادش ، ارث مى برد.
بايد به نكته اى ديگر نيز اشاره كرد كه شايد اين اعداد و ارقامى كه در بعضى روايات ذكر شد موضوعيت دارد؛ مثل نود و نه عامل در روايت اخير؛ يعنى واقعا همان نود و نُه عامل وسيله تاثيرگذار در سلسله ژن هاى انسان ، براى انتقال آثار پدران و مادران به فرزندان است ؛ شايد هم اين رقم براى بيان كثرت و فراوانى است كه شبيه آن در آيه شريفه قرآن نيز آمده است كه خطاب به رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمايد:
ان تستغفر لهم سبعين مرَّة فلَن يَغفِرَ اللَّه لهم (6).
((اگر هفتادبار براى آنها استغفار كنى ، هرگز خدا آنها را نمى آمرزد)).
معناى هفتادمرتبه اين نيست كه اگر هفتاد و يك مرتبه استغفار كنى ، خدا آنها را نمى آمرزد معنى اش اين است كه هر چه استغفار كنى ، اثر نخواهد داشت .
تاءثير جهات معنوى پدر در فرزند
بنابر آنچه ذكر شد، بيان امام سجاد عليه السلام كه مى فرمايد: بدان پدر اصل و ريشه تو است ؛ اولا، ناظر به همان شكل و صورت ظاهرى است ؛ ثانيا، شامل جهات نفسانى و معنوى و سجاياى اخلاقى انسان است كه از پدر و مادر ارث مى برد. در آيه كريمه قرآن ، خداوند متعال درباره حضرت نوح عليه السلام مى فرمايند كه او دست به دعا برداشت و عرض كرد:
و قال نوح ربِّ لا تَذَر على الارضِ منَ الكافرينَ ديَّارا#انَّكَ اءِن تَذَرهم يُضلُّوا عبادِك و لا يَلِدوا الا فاجِرا كَفَّارا(7).
((نوح گفت : پروردگارا! هيچ يك از كافران را بر روى زمين باقى مگذار؛ چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى ، بندگانت را گمراه مى كنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى آيند)).
قابل توجه است كه اگر كفار در زمين بمانند؛ اولا، ديگران را با وسوسه هاى شيطانى گمراه مى كنند؛ و نكته دوم كه شاهد مطلب ما است اين كلام قرآن است كه مى گويد: فرزندان آنها، جز افراد فاجر و كافر نخواهد بود؛ يعنى پدر كافر به حكم طبيعت اوليه ، مولود كافر و گمراه خواهد داشت .
در معارف ما، براى تاييد نكته دوم ، روايات فراوانى وجود دارد. رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمايند:
اءَيُّهَا النَّاس اءِيَّاكُم و خضراء الدِّمَن قيل يا رسول اللَّه و ما خضراء الدِّمَن قال المراءَةُ الحَسنَاءُ فى منبِتِ السُّوء(8).
((از سبزه اى كه در مزبله مى رويد، پرهيز كنيد. سوال كردند: يا رسول اللَّه ! سبزه مزبله چيست ؟ فرمودند: زن زيبارويى كه محل ولادت و تربيت او جايگاه نامناسبى باشد)).
از اين روايت هم نتيجه گرفته مى شود كه اصل و ريشه ، در خلق و خوى انسان اثر مستقيم دارد كه پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در امر ازدواج ، مردم را از ارتباط با كسانى كه كرامات اخلاقى را به ميراث نبرده اند نهى مى فرمايند. از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
اذا كرُم اصلُ الرجل كرُم مغيبُه و محضرُه (9).
((اگر ريشه و اصل انسان ، با كرامت و بزرگوار باشد، محضر و مغيب او داراى اوصاف كمال خواهد بود)).
در سخن ديگرى از مولا اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
حسنُ الاخلاق برهانُ كَرَمِ الاعراق (10).
((اگر به انسانى برخورد كرديد كه داراى حسنات اخلاقى است دليل پاكيزگى و كرامت ريشه اوست )).
اهميت انتخاب مادرى صالح براى فرزندان
در تاريخ ثبت شده است ، در واقعه جمل وقتى كه اميرالمؤ منين عليه السلام محمَّد حنفيه را به ميدان فرستادند، مقدارى كه پيش رفت ، در اثر هجوم طرف مقابل عقب نشينى كرده ، بازگشت . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند:
اءَدرِككَ عرق من اءُمِّك (11).
((روحيه مادرت در تو اثر كرد)).
يعنى خلق و خوى پدر و مادر، نقش مستقيم ، واضح و روشنى در فرزند دارد. بنابراين اميرالمؤ منين عليه السلام وقتى كه مى خواستند با فاطمه ام البنين ازدواج بفرمايند، با عقيل كه عالم به انساب عرب بود، مشورت كردند كه مى خواهم همسرم از خانواده اى باشد كه شجاعت در آن موروثى باشد. در نتيجه ، با ام البنين ازدواج كردند و ثمره ازدواج ، چند فرزند پسر بود كه يكى از آنها حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام است كه شجاعت و مردانگى او در واقع عاشورا براى همگان روشن است (12)؛ يا وقتى كه سيدالشهدا عليه السلام تنها شده بود و به سپاه دشمن ، حمله كرد، فرياد ابن سعد بلند شد كه ، انَّ نفس اءَبيه لَبَينَ جَنبَيه (13) روح پدرش در كالبد او است . او اين شجاعت را از پدرش ‍ به ارث برده است ؛ يعنى ميراث بردن از كمالات و ويژگى هاى نفسانى ، امرى پذيرفته و مقبول بوده و هست .
در سخن ديگرى از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:
اءِيَّاكُم و تزوُّجَ الحَمقاء، فانَّ صحبتَها ضياع و ولدَها ضياع (14).
با زنهايى كه ابله و احمق اند - اگر عبارت روايت را حمقاء بخوانيم اين خطاب عمومى تر مى شود، يعنى هم مردها و هم زنها - ازدواج نكنيد. نتيجه ازدواج با احمق اين است كه اولا، در زندگى جز بليه و درد و رنج ، حاصلى نخواهد داشت ؛ ثانيا، فرزندى كه مولود ازدواج با احمق باشد، تباه خواهد شد.
اين سفارش امام عليه السلام بدان دليل است كه فرزند، حماقت و بلاهت را از مادر يا پدر احمق به ارث خواهد برد و نتيجه ازدواج كه بايد فرزندى مفيد براى خود و اجتماع باشد، تباه و نابود خواهد شد، يعنى ثمره ازدواج ، با تولد فرزند احمق از بين مى رود.
روايات زيادى داريم توصيه كرده اند با چه خانواده هايى پيوند انجام بگيرد و با چه خانواده هايى وصلت انجام نگيرد؛ مثلا در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
مَن زوَّجَ كريمَتَهُ مِن شَارب الخَمر فَقَد قَطَعَ رَحِمَهَا(15).
((اگر كسى دخترش را به شارب الخمر كسى كه اهل خوردن شراب است بدهد، باعث قطع رحم مى شود)).
يعنى فرزند اين خانواده ديگر از آن ايشان نخواهد بود؛ زيرا به علت شرب خمر و تاثير مستقيم اخلاق و افعال پدر و مادر در فرزند، شراءفت و كرامت خانوادگى را از بين مى برد. شبيه اين روايت ، روايت ديگرى است كه از شخصى به نام حسين بن بشار واسطى نقل شده است كه مى گويد:
كتَبتُ الى اءَبِى الحسن الرضا عليه السلام اءَنَّ لى قَرابَة قد خَطَبَ الىَّ و فى خُلُقِه شى ء فقال لا تزوِّجهُ ان كان سيِّىَ الخُلُق (16).
((نامه اى به امام رضاع عليه السلام نوشتم و عرض كردم ما قوم و خويشى داريم كه از دختر من خواستگارى كرده است ، منتها اين شخص بداخلاق است ؛ آيا دخترم را به او بدهم يا نه ؟ حضرت فرمودند: اگر بداخلاق است ، دخترت را به او مده )).
قبل از توضيح روايت بايد گفت كه مردم در زمان ائمه معصومين عليهم السلام اگر به ايشان دسترسى داشتند، حضورى مشورت و استفسار مى كردند و اگر هم دسترسى نداشتند، از طريق نامه نگارى و مكاتبه از امام عليه السلام مصلحت جويى مى كردند و تا آن جا كه ما به خاطر مى آوريم اين كار در زمان هاى نه چندان گذشته هم سنت بود كه مردم حتى در امر ازدواج فرزندانشان با علماى بلاد و با كسانى كه انس و نزديكى داشتند مشورت مى كردند و آثار بسيار مطلوب و خيرى هم بر اين مشورت ها و مصلحت خواهى ها مترتب بود.
از مجموع اين روايات و نكاتى كه ذكر كرديم روشن مى شود كه والدين اصل و ريشه اند و در شكل گيرى و تكوّن جسمى و روحى فرزندان نقش مستقيم دارند.
اگر پدر و مادر از شايستگى جسمانى و اخلاقى برخوردار باشند، به طور طبيعى فرزند آنها نيز با استعدادها و قابليت هاى غير قابل انكار روحى متولد خواهد شد.
بر اين ساس در دنيا بعضى از نسلها و نژادها، مثل نژاد زرد، يك نژاد كوتاه قد بوده است ، كه حتى امروزه در صدد اصلاح اين نژاد برآمده اند. بنابراين ، تاثير خصايص والدين در شكل و صورت روحانى و جسمانى فرزندان از نظر علوم تجربى و اخلاقى غيرقابل انكار است .
البته اين كه گاه قانون طبيعى و سنت آفرينش استثنائاتى نيز دارد امرى طبيعى است و به خاطر اين موارد نادر، قانون شكسته نمى شود و در كُلّيت خود محفوظ است .
نقش والدين در سعادت و شقاوت فرزند
سرّ توصيه به ازدواج با خانواده هاى مؤ من و ريشه دار، در همين نكات دقيق نهفته است و مى تواند زمينه مساعدى براى وصول به مدارج كمال و رشد در فرزند را فراهم كند. شايد روايات متعددى كه در اين باره وارد شده نيز اشاره به همين نكات دقيق داشته باشد؛ از آن جمله حديثى از رسول گرامى اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم است كه مى فرمايند:
الشَّقى مَن شقِىَ فى بطن اءُمِّهِ، و السعيدُ مَن سَعِدَ فى بطن اءُمِّهِ(17).
((سعادت و شقاوت فرزندان در رحم مادر شكل مى گيرد)).
يعنى اگر قرار باشد فرزندى در طول عمرش ، بدكار، شقى و بدبخت و يا سعيد و نيك بخت باشد، نطفه شقاوت و يا سعادت از همان آغاز و در رحم مادر بسته مى شود.
اين روايات تصريح مى كند كه پدر و مادر در سعادت و شقاوت فرزند نقش مستقيم دارند. البته اين بحث از حوصله اين مجال خارج است و احتياج به يك بحث كلامى دارد.
خلاصه ، سرّ اين كه امام عليه السلام در سخنانشان مى فرمايند: با شارب الخمر، بداخلاق ، ضعيف ، ترسو و يا انسانى كه داراى اصالت خانوادگى نيست ، ازدواج نكنيد. در اين مطلب نهفته است كه : ((از كوزه همان برون تراود كه در اوست )) يعنى همان طور كه شكل و صورت ظاهرى شبيه والدين مى شود، روحيات اخلاقى و نفسانى هم به فرزند منتقل مى شود. در روايتى كه به رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نسبت داده شده ، آمده است كه حضرت مى فرمايند:
الولد سرُّ اءبيه (18).
((فرزند بيانگر و آيينه تمام نماى پدر است )).
در اشعار مثنوى هم آمده است كه :
بهر اين فرموده آن شاه نبيه مصطفى كه الولد سرّ ابيه
و معنى آيينه تمام نماى پدر بودن ، همان است كه در كلام امام سجاد عليه السلام آمده است :
فتعلم اءَنَّه اءَصلك و اءَنَّك فرعه .
پس اين اصل است كه در فرع و ميوه تاثير مى گذارد؛ بنابراين امام عليه السلام در عبارت بعدى مى فرمايند:
اءَنَّك لولاهُ لم تكن فمَهمَا راءَيتَ فى نفسك ممَّا يُعجِبُك فاعلَم انَّ اءبَاك اءَصل النِّعمةِ عليك فيه .
((اگر او نمى بود تو نبودى . پس اگر در خود چيزى - از زيبايى هاى ظاهرى و باطنى - يافتى بدان اصل پدر است )).
اگر چيزى از كملالات و زيبايى هاى اخلاقى ، روحى و نفسانى در خودت يافتى و اگر چيزى از زيبايى هاى مادى و معنوى تو را مسرور كرد، بدان كه اساس اين شادمانى پدر است . اين يك توجيه و تاويل براى اين بيان امام عليه السلام است كه فرمودند: ((اصل و ريشه پدر است و فرزنده ميوه و فرع اين ريشه و اصل است )).
شايد بتوان فرمايش حضرت را به تعبير ديگرى هم بيان كرد كه سعى و تلاش پدر در فراهم كردن زمينه هاى تربيتى فرزند است كه استعدادهاى بالقُوه او را شكوفا كند. اين پدر است كه به هنگام ناتوانى ، ضعف و كودكى ، فرزند را حضانت و حمايت مى كند و نيازهاى جسمى او را از قبيل خوراك ، پوشاك و مسكن فراهم مى كند و او را تا سن رشد و بلوغ در حمايت خود مى پرورد و از فراهم كردن وسايل كمال جسمى ، روحى و اخلاقى او دريغ نمى كند. بنابراين حضرت فرزند را مخاطب قرار داده و مى فرمايند كه اگر بعد از گذشت سال ها به رشد و كمال رسيده اى و خود را رشيد، بالغ ، زيبا و عالم مى بينى ، همه حاصل زحمت هاى پدر است و اگر او نبود، نه تو بودى ، نه اين همه كمالات فعلى . در سخنى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم آمده است كه فرمودند:
يا على ! مَن اءَحزَنَ والديه فَقَد عقَّهُمَا(19).
((اى على ! هر كه موجبات ناراحتى پدر و مادر خود را فراهم كند، با آنان بدرفتارى كرده و آنها را آزرده است )).
تا اين مرتبه كه اگر كسى موجب حزن و اندوه پدر و مادر شود، مرتكب قطع رحم شده است كه در معارف ما به شدت از آن نهى شده است .
از عجايب سنن الهى و قوانين نظام اهستى اين است كه هر طور فرزند با والدين رفتار كند، فرزندان او همان طور با او رفتار خواهند كرد. در روايتى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ، نقل شده است كه فرمودند:
ثلاث مِن الذُّنوب تُعَجِّل عقوبَتِها و لا تؤَخِّرَ الى الاخرةِ عُقوقُ الوالدين والبَغىُ على النَّاس و كُفرُ الاحسان (20).
((سه دسته از گناهان است كه آثارش در همين دنيا براى انسان ظاهر مى شود و تا آخرت ، به تاخير نمى افتد: يكى عاق والدين ، قطع رحم و هتك حرمت آنهاست ؛ دوم ظلم به ديگران است و سوم ، ناسپاسى به كسى كه به انسان خدمتى كرده است )).
اين سه ، گناه و لغزش زشت اخلاقى است كه آثارش در همين دنيا دامن گير انسان مى شود.
حقّ پدر بر فرزند
در روايتى از امام موسى بن جعفر عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
ساءل رجل رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم ما حقّ الوالد على ولده قال لا يُسَمِّيَه باسمه و لا يَمشى بين يديه و لا يَجلسُ قبلَهُ و لا يَستَسِبُّ له (21).
((كسى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم سوال كرد كه حقّ پدر بر فرزند چيست ؟ حضرت فرمودند: اول اين كه فرزند حقّ ندارد پدر را با نامش صدا بزند يعنى اسم او را به زبان جارى كند دوم اين كه به هنگام راه رفتن از پدر سبقت نگيرد و سوم مادامى كه پدر ايستاده است او ننشيند و حقّ چهارم اين است كه كارى نكند كه موجبات دشنام و سبّ وى را فراهم كند)).
يعنى رفتار و منش اجتماعى او به طورى باشد كه ديگران زبان به دشنام و سب پدر او باز نكنند. بلكه بايد كارى كند كه همواره موجبات طلب مغفرت و ياد كردن به عظمت و بزرگى او را فراهم كند.
در حقّ مادر و در ذيل اين آيه شريفه واخفض لهما جناح الذل من الرحمة (22) حقوقى براى مادر ذكر شده است كه با اضافاتى مى تواند براى پدر نيز باشد.
امام صادق عليه السلام فرمودند:
لا تُمِل عينيك من النِّظِر اليها الا برحمة و رقَّة و لا تَرفَع صوتك فوق اصواتِهِما و لا يدك فوق اءَيديهما و لا تَقَدَّم قُدَّامَهُما(23).
((تو حقّ ندارى جز با نظر رحمت ، محبت و علاقه به پدر و مادر نگاه كنى . ديگر اين كه حقّ ندارى صدايت را از صداى پدر و مادر بلندتر كنى يعنى نبايد بر سر آنها فرياد بكشى . سوم اين كه مبادا نسبت به آنها دست درازى و تعدى كنى و چهارم اين كه مبادا جلوتر از پدر و مادر حركت كنى )).
روايتى را مرحوم صدوق نقل مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمودند:
النظر الى الوالدين عبادة (24).
((نگاه همراه با راءفت و محبت به پدر و مادر عبادت است )).
روايت ديگرى را يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام به نام عمار بن حيان نقل مى كند كه :
خَبَّرت ابا عبداللَّه عليه السلام ببِرِّ اسماعيل ابنِى بِى فقال لقد كُنتُ اءُحبُّهُ و قدِ ازدِدتُ له حبّا اءِنِّ رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم اءَتَتهُ اءُخت له من الرَّضاعةِ فلمَّا نظر اليها سُرَّ بها و بَسَطَ مِلحَفَتَهُ لها فاءَجلَسَها عليها ثم اءَقبَل يُحدِّثها و يَضحَك فى وَجهِها ثم قامَت و ذَهبَت و جاءَ اءَخوها فلَم يَصنَع به ما صَنَعَ بها فقيل له يا رسول اللَّه صَنَعتَ باءُختِهِ ما لم تَصنَع به و هو رجل فقال لانَّها كانت اءَبَرَّ بوالديها منه (25).
((خدمت امام صادق عليه السلام شرف ياب شدم و ضمن گفتگو به اطلاع حضرت رساندم كه فرزندم اسماعيل به من نيكى مى كند. امام عليه السلام فرمودند: من قبلا هم اسماعيل را دوست داشتم ، اما الان كه خبر دادى او به تو نيكى مى كند، محبت من به او بيشتر شده است . بعد فرمودند: يكى از خواهران رضاعى پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم به حضور حضرت شرفياب شد، حضرت براى خواهرشان فرشى گستردند و او را بر آن نشانيدند، با او شروع به گفتگو كردند و به چهره او لبخند زدند. بعد از مدتى خواهر برخاست و رفت . سپس برادر همان زن آمد و پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم آن گونه كه از خواهر استقبال كردند از برادش استقبال نكردند، عده اى به حضرت عرض كردند كه : شما با خواهرش رفتارى كرديد كه با اين مرد انجام نداديد، در حالى كه اين مرد است و او يك زن ! حضرت فرمودند: آن زن نسبت به پدر و مادرش نيكوكارتر از برادرش بود)).
از اين روايت استفاده مى شود كه هم امام عليه السلام به كسى به پدر و مادر نيكوكارتر است ، علاقه بيشترى ابراز مى كند و هم رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم . يعنى علاوه بر دستورات و تاءكيد ات شفاهى و قولى ، سيره آن حضرات چنين بوده كه به دارندگان صفات كمال بيشتر اظهارعلاقه مى فرمودند و اين روش ارزنده معصومين عليهم السلام است كه مى تواند براى همه رهبران و معلمان جامعه الگو واقع شود تا اگر مى خواهند موضوع و مطلبى به صورت يك فرهنگ و سنت اخلاقى در جامعه رايج شود، علاوه بر اين كه خود عمل مى كنند، بايد كسانى را كه بدان عمل مى كنند را گرامى بدارند. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:
كونوا دعاة للناس بغير اءَلسِنَتكم (26).
((مردم را - به سوى خير و خوبى - بخوانيد با غير زبانتان )).
تاثير شيوه عملى بيشتر است . بنابراين ، علاوه بر اين كه خودتان عمل مى كنيد، از عمل ديگران هم تجليل كنيد؛ عامل را تشويق كنيد تا اين فرهنگ و اين روش رواج پيدا كند و به شكل سنت مقبول و پذيرفته شده اجتماعى درآيد تا بتواند جايگزين سنت هاى غلط، غير معقول و ناپسند جاهليت شود.
احترام به سيره پدران از منظر قرآن
تذكر اين مطلب لازم است كه بايد بدانيم همه آداب و رسوم قبل از اسلام مطرود و مردود نيست ؛ بسيارى از سنت هاى گذشته كه برگرفته از شريعت ها و اديان قبلى است و يا از عقل بشرى نشاءت گرفته ، مورد امضا و تاييد معارف ما قرار دارد، و بخشى از آن كه به خرافات و عصبيت هاى قومى و جاهلى آلوده است و با عقل و انديشه انسان نيز مطابقت ندارد مذموم شمرده شده و مورد نهى واقع گشته اند؛ از جمله اين آداب و سنن كه هم مقبول است و در بعد وسيعى مورد امضا و تاييد شارع و در مواردى مورد مذمت واقع شده است ، پيروى و حفظ حرمت پدران و آبا و اجداد است .
در آيات متعدد قرآن كريم ، تعبد نسبت به روش پدران ذم شده است ؛ يعنى انسان نبايد متعبد به همه اعمال و رفتار آنها باشد. ما از آيات قرآن ، مذمت و نكوهش پايبندى به شيوه آبا و اجداد را استنباط مى كنيم ، ضمن اين كه به حفظ حرمت و احسان به پدر توصيه شده است و حتى احسان به مادر بعد از امر به توحيد، اولين دستور اخلاقى آيين اسلام است . اما ببينيم موارد مذمت و نكوهش كه در قرآن آمده چه مواردى است . با بررسى اين مصاديق و موارد مى بينيم كه همه مربوط به جايى است كه احترام افراطى به پدر باعث شود تا راه عقل و انديشه به روى انسان بسته شود و برخلاف ادراك سليم عقلانى ، تسليم عصبيت هاى قومى و فاميلى شود و در لجنزارى از جهالت و عناد به اين خيال واهى كه مبادا به اصل تقليد از آبا و بزرگان وى خدشه اى وارد شود با توحيد و دعوت انبيا مقابله كند.
اكنون براى روشن شدن موضوع ، برخى از اين آيات را ذكر مى كنيم . در سوره مباركه بقره مى فرمايد:
و اذا قيل لهم اتَّبعوا ما اءَنزَل اللَّه قالو بل نتَّبِع ما اءَلفَينا عليه آباءنا او لو كان آباوُهم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون (27).
((هنگامى كه به كفار گفته شود از آنچه خدا نازل كرده است ، پيروى كنيد. مى گويند كه ما پيرو كيش و آيين پدران خود خواهيم بود، آيا بايد تابع پدران خود باشند در حالى كه آنان بى عقل و نادان بوده و هرگز به حقّ و راستى راه نيافته اند؟!)).
روش آنها بر خلاف عقل بوده شما چرا از آن روش پيروى مى كنيد؟ اين احترام به پدر نيست ، باقى ماندن در عصبيت هاى كوركورانه و نادانى است . شبيه به اين مضمون در سوره مباركه مائده نيز آمده است كه مى فرمايد:
و اذا قيلَ لهم تَعالوا الى ما اءَنزل اللَّه و الى الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا عليه آباءنا اءَوَ لو كان آباؤُهم لا يعلمون شيئا و لا يهتدون (28).
((هنگامى كه به كفار گفته شود به سوى آنچه خدا نازل كرده ، و به سوى پيامبر بياييد، مى گويند آن دينى كه پدران خود را بر آن يافتيم ما را كفايت مى كند، آيا بايد تابع پدران خود باشند در حالى كه آنان بى عقل و نادان بوده و هرگز به حقّ و راستى راه نيافته اند؟!)).
چنان كه پيداست ، قرآن پيروى جاهلانه و تقليد و تعصب كوركورانه از گذشتگان را مذمت و نهى مى كند. در سوره مباركه اعراف مى فرمايد:
و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آباءنا و اللَّه امرنا بها قل ان اللَّه لا يامر بالفحشاء اءَتَقولون على اللَّه ما لا تعلمون (29).
((و هنگامى كه كار زشتى انجام مى دهند مى گويند: پدران خود را بر اين عمل يافتيم ؛ و خداوند ما را به آن دستور داده است . بگو: خداوند به كار زشت فرمان نمى دهد. آيا چيزى به خدا نسبت مى دهيد كه نمى دانيد)).
قرآن در سوره مباركه زخرف مى فرمايد:
قال اءَوَلو جئتكم باءَهدى ممَّا وجَدتُم عليه آباءكم قالوا انَّا بمَا اءُرسلتم به كافرون (30).
((رسول ما به آنان گفت : اگر من شما را به آيينى بهتر از دين باطل پدرانتان هدايت كنم باز هم از پدران خود تقليد مى كنيد؟ آنها پاسخ دادند: ما به آنچه كه شما به رسالت آورده ايد اگر بهترين دين هم باشد باز كافريم )).
اين در مقابل برهان كفار است كه مى گويند:
انَّا وجدنا آباءنا على اءُمَّة و انَّا على آثارهم مهتدون (31).
((ما نياكان خود را بر آيينى يافتيم ، و ما نيز به پيروى آنان هدايت يافته ايم )).
ما همان روش پدرانمان را ادامه مى دهيم و پيرو پدرانمان هستيم و مقتضاى احترام به آبا و اجداد نيز پيروى از آنها است . همين طور موارد متعدد ديگرى هم در قرآن هست كه كافران بت مى پرستيدند و مى گفتند:
قالوا وجدنا آباءنا لها عابدين (32).
((چون پدرانمان عبادت كننده بت بوده اند ما هم بت پرستيم )).
و يا در جاى ديگر قرآن به نقل از كفار مى فرمايد:
قالوا بل وجدنا آباءنا كذلك يفعلون (33).
((در جواب حضرت ابراهيم عليه السلام گفتند: ما پدران خود را بر پرستش بتها يافتيم )).
چون پدران ما اين طور عمل كرده اند، ما هم آن اعمال را رها نمى كنيم . و گاهى با تعجب از پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى پرسيدند: آيا ما را نهى مى كنيد كه آنچه را پدرانمان عبادت مى كردند، رها كنيم و عبادت نكنيم ؟ گويا پذيرش ‍ اين مطلب براى آنها سخت بود يا اصلا محال به نظر مى رسيد كه روش پدرانشان را رها كنند، اما منطق وحى كه منطق عقل است اين نوع سنت ها و روش ها را كه ناشى از تقليد و تعصب كوركورانه و چشم بستن بر ادراك عقلى است ، نه تنها ممدوح نمى داند و توصيه نمى كنند، بلكه مذموم و ناپسند مى داند.
يكى از بزرگترين و سخت ترين وظايف رهبران الهى و انبياى سلف ، مبارزه با آداب غلط و سنت هاى ناپسند جا افتاده در ميان اقوام و امت هاى پيشين بوده است سخت تر از آن ، جايگزين نمودن سنت هاى پسنديده كه بتوانند به تدريج همان مقبوليت سنت هاى غلط را به دست آورند. به فرمايش اميرالمؤ منين عليه السلام : العادة طبيعة ثانية غالبة (34) عادت حالتى است مثل غرائز طبيعى كه در ميان خصلت هاى انسان به تدريج جا بازمى كند و همان طور كه جدا كردن غرائز و خواهش هاى طبيعى از انسان محال است ، جداسازى انسان از عادت ها و آداب پذيرفته شده ريشه دار هم محال مى نمايد؛ ولى از آن جا كه خداوند متعال برخلاف همه موجودات ، در خلقت انسان بزرگ ترين و ارزشمندترين گوهر آفرينش يعنى عقل را به وديعه نهاده است . در پرتو اين وديعه ارزشمند فرمان به كنترل و مهار غرائز و خواهش هاى طبيعى داده است و از بشر انتظار دارد خود را اسير عادت ها و آداب غلط ننمايد و هرگاه ندا و دعوتى را موافق با عقل و فطرت شنيد، عادت هاى ناپسند را رها كند و فرمان عقل را پذيرا شود؛ همان طور كه در معارضه عقل و غرايز بايد فرمانبردار عقل باشد. به همين ملاحظه اين عذر كه سنن و آداب پدران و آبا طورى ديگر حكم مى كند، پذيرفته نيست .
در آيه شريفه و بولديه حسنا(35)، بعد از امر احسان به والدين بلافاصله مى فرمايد:
و ان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما(36).
((اگر آن دو (مشرك باشند و) تلاش كنند كه براى من همتايى قائل شوى كه به آن علم ندارى ، از آنها پيروى مكن )).
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
و لقد كنَّا مع رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقتل آباءنا و اءبناءنا و اخواننا و اءَعمامنا ما يزيدنا ذلك الا اءِيمَانا و تسليما(37).
((ما همراه با رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم دست به شمشير مى برديم و پدر، فرزند، برادر و عموهايمان را مى كشتيم ؛ اما اين قتل و كشتار ارحام و نزديكان نه تنها كمترين اثرى در روحيه ما ايجاد نمى كرد، بلكه باعث تقويت ايمان و ثبات قدم ، در اعتقاداتمان مى شد)).
با اين كه بايد انسان به پدر و برادر، احترام پگذارد، اما وقتى آنها رودرروى حقّ قرار گرفتند، ديگر همه آن آداب و سنن تحت الشعاع قرار مى گيرد.
در سنت دوران جاهليت پدران از جايگاه والايى برخوردار بودند، به صورتى كه خواسته و روش پدر مقدم بر فرمان عقل بود، حال اگر سنت اجتماعى چنين شد كه در آن فرهنگ ، پدر جايگاهى نداشت ، اين جا انسان وظيفه دارد كه به حكم عقل و شرع پدر را حرمت گزارد و شكر نعمت وجود او را به جا آورد.
اهميت احترام به پدر
وقتى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم سوال شد كه چگونه انسان مى تواند حقّ پدر را رعايت كند؟ حضرت فرمودند:
اءن تُطيعَهُ ما عاش (38).
((مادامى كه پدرت زنده است ، او را اطاعت كن )).
همان طور كه قبلا اشاره كرديم ؛ انسان مجاز نيست پدر خود را با نامش صدا بزند و يا در راه رفتن بر او پيشى بگيرد و يا هنگامى كه او ايستاده است ، بنشيند و حتى در نگاه كردن هم بايد حرمت او را نگاه دارد.
علاوه بر اين ، روايت هاى ديگرى نيز در اين باره نقل شده است كه به تناسب به برخى از آنها اشاره مى كنيم : در روايتى از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
انَّ اءَبى نَظَرَ الى رجل و مَعَه اءبنَه يَمشى و الاِبنُ مُتَّكى على ذِرَاع الاب قال فما كَلَّمَه اءَبى عليه السلام مَقتا له حتى فارَقَ الدُّنيا(39).
((روزى پدرم امام سجاد عليه السلام پدر و پسرى را در حال حركت ديدند كه پسر سرش را به كتف پدر تكيه داده بود. تا زمانى كه پدرم ، زنده بود، به خاطر خشمى كه از اين عمل بى ادبانه او پيدا كردند، با اين پسر سخن نگفتند)).
در سخنى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
من نظر الى والديه نظر ماقِت و هما ظالمان له لم تُقبَل له صلاة (40).
((اگر كسى به پدر و مادرش با خشم نگاه كند، خدا نماز او را نخواهد پذيرفت ؛ اگرچه پدر و مادر در حقّ وى ظلم هم كرده باشند)).
با اين كه پدر و مادر ظالمند، اما فرزند حقّ نگاه خشمناك به آنها ندارد. در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
اذا كان يوم القيامةِ كُشِفَ غِطَاء مِن اءَغطِيَةِ الجَنَّةِ فوَجَد رِيحَها مَن كانت له رُوح مِن مَسيرَة خَمسَمِائَة عام الا صِنف واحد قُلتُ مَن هُم قال العاقُّ لوالديه (41).
((در روز قيامت خداوند پرده اى از پرده هاى بهشت را كنار مى زند و وقتى اين پرده كنار رفت ، همه افرادى كه در صحنه محشر حاضرند، عطر بهشت را از مسير پانصدسال راه استشمام مى كنند؛ مگر يك وظيفه ، كه از استشمام اين عطر محروم مى ماند. سوال شد آن عده چه كسانى هستند؟ حضرت فرمودند: كسانى كه حرمت پدر و مادر را رعايت نكرده اند و با والدين قطع رابطه كرده اند)).
در حديث قدسى (42) نقل شده است كه خداوند متعال مى فرمايد:
بعزَّتى و جَلالى و ارتفاعِ مكانى ، لو اءَنَّ العاقَّ لوالديه يَعمل باعمال الانبياء جميعا لم اقبلها منه (43).
((قسم به عزت ، جلال و جايگاه وحدانيتم اگر كسى احترام پدر و مادر را نگه ندارد، عاق والدين مى شود؛ اگرچه همه اعمال انبياى گذشته در پرونده او ثبت شده باشد؛ يعنى همه خيرات و حسنات را از آدم ابوالبشر تا خاتم پيامبران صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم انجام داده باشد اعمالش را نخواهم پذيرفت )).
اين حديث اغراق و گزافه نيست ؛ اگر انسان بتواند همه اين كارهاى خير را بكند، اما خباثت ذاتى او باعث مى شود كه نتواند دل مادر را كه مظهر راءفت و رحمت است به دست آورد، لايق رحمت و راءفت خدا نيست ؛ چرا كه خداوند با كيفيت و روح اعمال و نيات انسان ها كار دارد، نه با كميت آنها. عملى نزد پروردگار مطلوب و محبوب است كه نشاءت گرفته از يك روح لطيف انسانى باشد. كسى كه كار خير انجام مى دهد، اما نمى تواند دل والدين را به دست آورد، داراى روح لطيف انسانى نيست . روايت ديگرى هست كه مى فرمايد:
انَّ اوّل ما كتب اللَّه فى اللّوح المحفوظ انِّى اءَنا لله لا اله الا اءَنا(44).
((اولين چيزى كه در لوح محفوظ الهى ثبت شده ، شهادت به توحيد است )).
بعد از شهادت به توحيد اين مطلب ثبت شده است :
مَن رَضِى عنه والداهُ فاءنا منه راض ، و مَن سَخِط عليه والداهُ فاءنا عليه ساخط(45).
((كسى كه پدر و مادرش از او راضى باشند، من از او راضى هستم و كسى كه پدر و مادرش بر او خشمگين و غضبناك باشند، من بر او خشم مى گيرم )).
در مجموع اين روايت ها تاءكيد فراوانى به حرمت پدر و مادر و همچنين رعايت نيازها و خواسته هاى آنها شده است ؛ تا حدى كه اگر پدر و مادر از نظر مالى در مضيقه قرار بگيرند و احتياج به كمك و يارى داشته باشند، واجب النفقه فرزند مى شوند؛ و اين فتواى همه فقها است كه انسان بايد هزينه پدر و مادرى را كه توان تامين زندگى خود را ندارند، تقبل كند.
آثار احترام به والدين و پيامدهاى بى احترامى
روايتى را كه مرحوم شيخ طبرسى صاحب تفسير مجمع البيان در ذيل آيه 99 سوره مباركه يوسف نقل كرده است كه به آن اشاره مى كنيم . آيه شريفه چنين است :
فلمّا دخلوا على يوسف آوَى اليه اءَبويه و قال ادخُلوا مصر ان شاء اللَّه آمنين (46).
((هنگامى كه بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت : همگى داخل مصر شويد كه ان شاء اللَّه در امن و اَمان خواهيد بود)).
بعد از ماجراى امارت يوسف ، داستان ورود يعقوب و خانواده او به مصر معروف است . در ذيل آيه شريفه كه وقتى يوسف به امارت رسيد پدر و مادرش به مصر آمدند در آيه لفظ پدر و مادر آمده ، ولى به احتمال زياد و با عنايت به آنچه در روايت ها ذكر شده است ، مراد از مادر در اين جا خاله او است ، چون مادرش از دنيا رفته بود يوسف آنها را در بغل گرفت و ايشان را با تكريم و احترام وارد شهر كرد. در اين باره ابن ابى عمير از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:
لمَّا اءَقبَلَ يعقوب عليه السلام الى مصر خَرَجَ يوسف عليه السلام لِيَستَقبلَه ، فلمَّا رَآهُ يوسف هُم باءن يترجَّلُ ليعقوب ، ثم نَظَرَ الى ما هو فيه من المُلكِ فلَم يَفعل ، فلمَّا سلَّم على يعقوب نَزل عليه جبرئيل عليه السلام فقال له : يا يوسف انّ اللَّه تبارك و تعالى يقول لك : ما مَنَعك اءن تَنزِلَ الى عبدى الصالح ؟ ما اءنت فيه ؟ اءبسُط يدك ، فبسَطها فخرَج مِن بين اءَصابِعه نور، فقال : ما هذا يا جبرئيل ؟ فقال : هذا اءَنَّه لا يَخرُج من صُلبك نبىّ اءبدا عقوبة لك بما صَنعتَ بِيعقوبَ اذ لم تَنزِل اليه (47).
((وقتى كه يعقوب به شهر مصر رسيد، يوسف براى استقبال او از دروازه شهر خارج شد وقتى كه چشم يوسف به پدر افتاد، تصميم گرفت به احترام پدر از مركب پياده شود، منتها توجه به اين نكته كه او سلطان و حاكم است و اين مقدار خضوع شايسته مقام سلطنت او نيست ، او را از انجام وظيفه بازداشت . همان لحظه كه نسبت به پدر احترام كرد و سلام كرد جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت : خداوند مى فرمايد: جايگاهى كه تو به دست آوردى ، باعث شد كه تو اين بنده صالح خدا پدرت يعقوب را تكريم نكنى ، اكنون دستت را باز كن ! دستش را گشود از ميان انگشتان او نورى خارج شد! سؤ ال كرد اين چه اتفاقى بود؟ جبرئيل عليه السلام گفت : سزاى قصور و بى احترامى تو به پدر اين بود كه تقدير و سرنوشت تو عوض شد و بعد از اين ديگر از فرزندان تو پيغمبرى ظهور نخواهد كرد و سعادت دوام نبوت ، از تو گرفته شد)).
دلالت اين روايت بر نكته مورد بحث ما بسيار واضح و روشن است . كم احترامى ، حتى از روى تقصير و قصور و از روى كوتاهى و غفلت ، اثر وضعى خود را دارد.
آثار وضعيه عبارت از عكس العمل طبيعى اعمالى است كه انسان مرتكب مى شود و خواه ناخواه آن اثر بر آن عمل مترتب مى شود؛ چه انسان به آن عمل توجه داشته باشد، چه از روى غفلت آن را انجام دهد. مثل انسانى كه از مكان مرتفعى به طرف پايين پرتاب مى شود. حالا يا متعمدا خود را به زير اندازد يا از روى غفلت به پايين بيفتد، نتيجه آن يكى است . آثار وضعيه اعمال بر مبناى تعمد نيست و در اين جا هم با اين كه يوسف ، شايد تقصيرى ندارد و تصور مى كند پياده شدن از اسب براى رعايت حشمت و حرمت جايگاه سلطنت لازم نيست ، در عين حال اثر وضعى كم احترامى به پدر اين شد كه تقدير و سرنوشتى را كه خدا براى او رقم زده بود كه از نسل او رسولانى مبعوث شدند، تغيير كرد.
بنابراين ، يكى از آثار بديهى و روشن بى احترامى به والدين كه از روايت ها استفاه مى شود تغيير مقدرات و سرنوشت انسان است . مرحوم صاحب مستدرك الوسايل از كتاب قطب راوندى روايتى نقل مى كند كه رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند:
مَن اءَحبَّ اءن يكون اءَطول النَّاس عُمرا فليبَرَّ والديه (48).
((اگر كسى ميل دارد كه در دنيا عمر طولانى داشته باشد، نسبت به پدر و مادرش نيكوكار باشد)).
در اين روايت براى پدر و مادر هيچ قيدى ذكر نشده است كه مؤ من باشند، مسلمان باشند، نيكوكار باشند، صالح باشند يا فاجر.
مرحوم شيخ طوسى در ((امالى )) روايتى را درباره منتصر عباسى فرزند متوكل نقل مى كند كه :
انّ المنتصر سَمِعَ اءَبَاه يَشتِمُ فاطمة عليهاالسلام ، فساءلَ رجلا من النَّاس عن ذلك ، فقال له : قد وَجَبَ عليه القتل ، الا اءَنَّهُ مَن قتَل اءَباه لم يَطُل له عمر، قال : ما اُبالى اذا اءطعتُ اللَّه بقتله اءن لا يطول لى عمر؛ فقتَلَه و عاش بعدَه سبعةَ اءشهُر(49).
((منتصر شنيد كه پدرش به فاطمه زهرا عليهاالسلام دشنام مى دهد از كسى - بنابر برخى نقل ها از امام هادى عليه السلام - پرسيد كه تكليف من چيست ؟ پاسخ شنيد كه قتل او واجب است ولى هر كس پدرش را بكشد عمرش ‍ كوتاه خواهد شد. منتصر گفت : اگر با كشتن او فرمان الهى را اطاعت كنم باكى از كوتاهى عمر ندارم . پس پدرش را كشت و هفت ماه بيشتر زنده نماند)).
در روايتى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده است كه حضرت فرمودند:
مَن يَضمَن لى برَّ الوالدين و صِلَةَ الرَّحِم اءَضمَن له كثرةَ المال و زيادةَ العُمُر و المحبَّةَ فى العشيرةِ(50).
((كسى كه تضمين كند نيكوكارى و خدمت به پدر و مادر و صله رحم را انجام دهد، من براى او چند چيز را تضمين مى كنم : يكى مال ، ثروت و مكنت زياد؛ دوم عمر طولانى و سوم محبوبيت در ميان اقوام و خويشان )).
در روايت ديگرى شخصى از اصحاب به نام عبدالرحمان بن سمره چنين نقل مى كند:
كنّا عند رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فقال راءَيتُ البارحةَ عجائبَ فقُلنا يا رسول اللَّه و مَا راءَيتَ حدِّثنَا به فِداك اءَنفسُنَا و اءَهلونَا و اءَولادُنَا فقال راءَيتُ رجلا من اءُمَّتى قد اءَتاه ملك الموت ليقبض روحَهُ فجاءَهُ برُّهُ بوالديه فمَنَعَهُ منه (51).
((روزى خدمت حضرت بوديم كه رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند: ديشب من عجايبى ديدم . عرض ‍ كرديم : يا رسول اللَّه ! جان و مال و فرزندانمان فداى شما؛ چه چيزى ديديد؟ فرمودند: ديدم كه ملك الموت براى قبض ‍ روح يكى از مسلمان ها آمده بود، نيكوكارى به پدر و مادر، از راه رسيد و مانع قبض روح ملك الموت شد)).
رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمايند كه احسان به والدين به صورت مجسم و در قالب يك موجود، مانع قبض روح آن شخص شد و ملك الموت را از قبض روح او بازداشت . اين مباحث بيانگر آثار وضعى دنيوى احسان به والدين است كه عبارت بود از: طول عمر، فراوانى مال و ثروت و محبوبيت در ميان عشيره و فاميل .
رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمايند:
بَرّوا آباءَكم يَبَرَّكم اءَبناءُكم (52).
((اگر كسى به پدر و مادر خود نيكى كند، فرزندانش در آينده به او نيكى خواهند كرد)).
آثار اخروى احترام به والدين
آنچه گفته شد آثار دنيوى احسان به پدر و مادر بود، اما آثار اخروى اين احسان بسيار زياد است . روايت هايى درباره حقوق مادر و پدر وجود داشت كه به بعضى از آنها اشاره شد؛ مانند اين روايت كه رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند:
مَن اءَصبَح مَرضيّا لابويه اءَصبَحَ له بابان مفتوحَانِ الى الجَنَّةِ و ان كان واحد منهما فباب واحد(53).
((اگر انسانى شب را در حالى به صبح آورد كه پدر و مادرش از او راضى باشند، خداوند دو در از درهاى بهشت را به روى او مى گشايد و اگر يكى از آنها از او راضى باشند يكى از درهاى بهشت به رويش گشوده مى شود)).
در روايت ديگرى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمودند:
انَّ العبدَ لَيُرفَعُ له درجة فى الجَنَّةِ لا يَعرِفُها من اءَعمالِه فيقول ربِّ اءَنِّى لى هذه فيقول باستغفار والديكَ لكَ من بعدِكَ(54).
((وقتى بنده اى به بهشت مى رود، او را درجاتى مى دهند كه وى هر چه در اعمال خود مى انديشد عمل قابل توجهى كه او را در آن جايگاه قرار بدهد، نمى بيند، سوال مى كند خدايا! اين مقام و مرتبه از كجا براى من فراهم شده است ؟ جواب مى شنود با طلب مغفرت والدين تو)).
در مقابل ، جسارت به والدين ، عاق والدين را به دنبال دارد و همه اعمال و رفتار خوب را حبط و نابود مى كند.
چون سخن در بيان حقوق والدين است ، در مورد دعايى از ادعيه بسيار ارزشمند امام سجاد عليه السلام در صحيفه سجاديه كمى شرح مى دهيم . امام سجاد عليه السلام در شرايط و زمانى قرار داشتند كه بيان معارف دين و احكام الهى به صورت صريح ميسر نبود، بنابراين غير از بعضى كلمات قصار و يا رساله حقوقى كه در مقام تبيين آن هستيم ، بسيارى از فرمايش هاى امام سجاد عليه السلام در قالب دعا، ابتهال و تضرع در صحيفه سجاديه نقل شده كه يكى از ارزشمندترين ذخاير و گنجينه هاى گرانبهاى مسلمانان ، به خصوص شيعيان است . در صدر دعاى بيست و چهارم صحيفه اين عبارت آمده است : و كان من دعائه عليه السلام لابويه عليه السلام يكى از ادعيه حضرت ، دعايى است كه امام عليه السلام براى پدر و مادر بزرگوارشان بيان فرموده اند و از آن جا كه اين دعا داراى ظرايف و نكته هاى قابل توجه و ارزشمند تربيتى و آموزشى است ، به بخش هايى از آن اشاره مى كنيم .
در اين دعا سخن امام عليه السلام با اين عبارت متعارف حضرتشان در ساير دعاها آغاز مى شود:
اللَّهم صل على محمَّد عبدك و رسولك ، واهل بيته الطاهرين ، واخصصهم بافضل صلواتك و رحمتك و بركاتك و سلامك (55).
((بار خدايا! بر محمَّد صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم بنده و فرستاده خود و بر خاندان پاكش رحمت فرست و آنان را به بهترين رحمت ها، نيكى ها و درودهاى خود امتياز ده )).
بعد مى فرمايند:
واخصص اللَّهم والدى بالكرامَة لديك ، والصلاة منك ، يا ارحم الراحمين (56).
((بار خدايا! پدر و مادرم را با گرامى داشتن نزد خود و احسان و نيكى از جانب خويش برترى بخش ، اى بخشنده ترين بخشندگان )).
عبارت هاى بعدى حضرت جنبه تعليمى و آموزشى دارد كه حاوى نكات آموزنده اى براى همه مسلمانها به ويژه شيعيان است تا بياموزند نسبت به پدر و مادر چگونه رفتار كنند. مى فرمايند:
اللَّهم صل على محمَّد و آله ، و اءَلهمنى علم ما يجب لهما على الهاما، واجمَع لى علم ذلك كُلّهِ تمَاما، ثم استعملنى بما تلهمنى منه ، و وفِّقنى للنفوذِ فيما تبصرنى من علمه حتى لا يفوتنى استعمال شى ء علمتنيه و لا تثقل اءَركانى عن الحفوف فيما اءَلهَمتَنيه (57).
((بار خدايا! بر محمَّد و آل او درود فرست ، و دانستن آنچه در باره ايشان بر من واجب است را به من الهام فرما و آموختن همه آن واجبات را بى كم وكاست برايم فراهم آور، سپس مرا به آنچه كه به من الهام مى نمايى وادار، و براى انجام آنچه به دانستن آن بينايم مى سازى توفيقم ده ، تا به جا آوردن چيزى از آنچه مرا به آن دانا گردانيده اى از من فوت نشود، و اندامم از خدمت در آنچه به من الهام نموده اى سنگين نشود)).
سپس حضرت بعد از تكرار صلوات و سلام بر محمَّد و آل محمَّد مى فرمايند:
اللَّهم اجعلنى اءَهابُهُما هيبةَ السلطان العَسُوف ، واءَبَرُّهما برَّ الاُمِّ الرءوف ، و اجعل طاعتى لوالدى و برّى بهما اءَقَرَّ لعينى مِن رَقدَةِ الوَسنَان ، و اءَثلَجَ لِصدرى مِن شربَةِ الظَّمآن حتى اءُوثِر على هواى هواهُمَا، و اءُقَدِّمَ على رضاى رضاهُما واستَكثَرَ برَّهُما بى و ان قَلَّ، واستَقِلَّ برِّى بهما و ان كَثُرَ(58).
((خداوندا! مرا چنان قرار ده تا از پدر و مادرم بترسم ، مانند ترسيدن از پادشاهى ستمكار و با آنان خوشرفتارى كنم ، مانند خوشرفتارى مادرى مهربان . فرمانبردارى و خوشرفتارى با آنان را در نظرم از خواب براى خواب آلوده ، خوش تر؛ و از نوشيدن آب براى تشنه ، گواراتر گردان تا آرزوى آنان را بر آرزوى خود برگزينم و خوشنودى ايشان بر خوشنودى خويش مقدم دارم و نيكوييشان را درباره خودم ، هر چند اندك باشد، بسيار شمارم و نيكويى خويش را درباره ايشان ، هر چند بسيار باشد، اندك شمارم )).
انسان در مقابل قدرت و اقتدار حاكم ، خوف دارد و سعى مى كند كارى كه خلاف نظر وى يا موجب تكدر خاطر او است ، انجام ندهد. امام سجاد عليه السلام مى فرمايند: خدايا! چگونه انسان از يك حاكم وحشت دارد و تصور هيبت او لرزه بر اندام او مى اندازد، چنان كن كه من براى نگه داشتن حرمت پدر و مادرم چنين حالى داشته باشم و از طرف ديگر، چگونه يك فرزند نزد مادر مهربان عزت دارد و محبوب مادر است ، والدين من را نزد من اين گونه عزيز بدار.
خدايا! اطاعت پدر و مادر را براى من شيرين تر از بستر انسانى قرار ده كه كم خوابيده است ؛ زيرا براى انسانى كه كم خوابيده ، چيزى شيرين تر و محبوب تر از يك بستر راحت نيست . بنابراين ، امام عليه السلام از خداوند مى خواهد اطاعت والدين را بدين سان قرار دهد؛ مثل بستر براى آدم كم خوابيده ، كه نياز به خواب دارد؛ يعنى خدايا! چنان كن كه براى خدمت گزارى به والدين ؛ و اطاعت آنها در خود، احساس نياز كنم .
خدايا! اطاعت والدين را براى من گوارا قرار بده چنان كه آب خنك را براى يك انسان عطشان محبوب و گوارا قرار مى دهى ؛ تا اطاعت و خواسته آنها را بر خواهش هاى نفس خود مقدم بدارم . خدايا! چنان كن كه كارهاى خوب و خدمات آنها در چشم من زياد جلوه كند؛ اگرچه آن كارها كم و كوچك باشد و خدمات و نيكى هاى زياد و طولانى مدت من در نظرم ناچيز جلوه كند.
نكات مهمى كه در كلام حضرت آمده چند چيز است :
اولا، فرزندان نمى توانند به عذر اين كه نمى توانيم چگونه با پدر و مادر معاشرت كنيم ، مرتكب خطا شوند. امام سجاد عليه السلام در قالب دعا مى فرمايند كه فرزند بايد به وظايف خود نسبت به پدر و مادر علم پيدا كند.
ثانيا، فرزند بايد از خدا بخواهد كه به او قدرت بدهد تا به آموخته هايش دقيق و صحيح عمل كند؛ يعنى بتواند خود را در مسير خدمت و اطاعت والدين قرار دهد؛ آن هم نه از روى كراهت و سختى و زحمت . يعنى طورى در خدمت گزارى به والدين بكوشد و رغبت نشان دهد كه گويى تشنه كامى آب گواراى خنكى را يافته است ، يا انسان كم خوابيده و خسته و نزارى ، بستر راحتى يافته است .
جالب اين است كه اين تقاضاى امام عليه السلام با همه موازين اخلاقى تطابق دارد. اگر در مكتب هاى اخلاقى مختلف مطالعه كنيم مى بينيم در برخى موارد يك توصيه اخلاقى مى شود كه با بعضى از توصيه هاى ديگر همگونى ، همخوانى و هماهنگى كامل ندارد، بلكه در تناقض و تنافر است ، در همه موازين اخلاقى دين مبين اسلام به خصوص در ادعيه امام سجاد عليه السلام كه دريايى از معارف اخلاقى در آن نهفته است ، هماهنگى و همخوانى عجيبى ديده مى شود؛ در روايتى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده است كه مى فرمايند:
انّ المؤ من يَرى ذنوبه كانَّهُ قاعد تحتَ جَبل يَخاف اءن يَقعَ عليه ، و انّ الفاجر يرى ذنوبه كذُباب مرَّ على اءنفه (59).
((اگر انسان مؤ من گناه كند، سنگينى اين گناه را بر دوش خود مانند سنگينى كوه احساس مى كند. همه تلاش انسانى كه بار سنگينى روى دوش او مى باشد، اين است كه به صورتى خود را از اين سنگينى خلاص كند و نجات دهد. مؤ من گناه را بزرگ مى بيند، بنابراين تلاش مى كند خود را از گناه منزه بدارد. فاجر و گنهكار، گناه خود را مانند حركت مگسى مى بيند كه بر بينى او نشسته است و او با حركت دادن دست آن مگس را از روى بينى خود بلند كرده ، خود را آسوده مى سازد؛ - يعنى احيانا رنجش مختصرى در روح آنها ايجاد مى شود و بس -)).
بنابراين ، از فرمايش امام عليه السلام استفاده مى كنيم كه انسان ، خير خود را در حقّ ديگران كم و خدمات ديگران را نسبت به خود بزرگ ببيند؛ اگرچه كوچك باشد.
حضرت در ادامه مى فرمايند:
اللَّهم خَفِّض لهما صوتى ، و اءَطِب لهما كَلامى ، و اءَلِن لهما عَريكَتى ، و اءَعطف عليهما قَلبى ، و صَيِّرنى بهما رفيقا، و عليهما شَفيقا(60).
((پروردگارا! صدايم را در برابرشان آهسته و سخنم را خوشايند و خويم را نرم نما و دلم را بر آنان مهربان كن و مرا با ايشان سازگار و بر آنان رحيم گردان )).
شايد بيان خداوند متعال در سوره مباركه لقمان كه مى فرمايد: واغضض من صوتك (61) ناظر به همين معنا باشد كه انسان هنگام گفتگو با كسانى كه احترام آنها واجب است ، صداى خود را به درشتى بلند نكند؛ به خصوص ‍ درباره پدر و مادر كه از مقام ويژه اى برخوردارند. بعد حضرت مى فرمايند:
اللَّهم اشكر لهما تربيتى واءَثبَهُما على تَكرِمَتى ، واحفظ لهما ما حفظاهُ منِّى فى صِغَرى (62).
((پروردگارا! آنان را به پرورش من جزا ده ، و در گرامى داشتنم پاداش ده ، و آنچه در كودكى از من محافظت نموده اند، براى آنها نگاه دار)).
خدايا! مرا موفق بدار كه شكرگزار رحمت هاى آنها در دوران تربيت خود باشم و همان طور كه آنها در بزرگ كردن من زحمت كشيدند، مرا موفق كن كه بتوانم خدمت كنم و بر خدمت ها و زحمت هاى آنها ثواب و اجر مقرر بفرما. سپس ‍ حضرت مى فرمايند:
اللَّهم و ما مَسَّهُما منِّى مَن اءَذى ، اءَو خَلَصَ اليهما عنِّى من مكروه ، اءَو ضاع قِبَلى لهما مِن حقّ فاجعَلهُ حِطَّة لذنوبهما، و عُلُوّا فى دَرَجَاتِهما، و زيادة فى حَسَنَاتِهِما، يا مبدِّلَ السَّيئات باءَضعافِها من الحسنات (63).
((خدايا! آزارى كه از من به ايشان رسيده ، يا رفتار ناپسندى كه از من نسبت به آنان رخ داده ، يا حقى كه از آنها نزد من تباه گشته را سبب ريختن گناهان و بلندى درجات و مقام ها و فزونى حسنات و نيكى هايشان قرار ده ، اى كسى كه بدى ها را تبديل به صدبرابر خوبى مى كنى !)).
به طور طبيعى ، پدر و مادر براى بزرگ كردن و رشد فرزند، آزار، اذيت ، ناملايمات و مشقاتى را بايد تحمل كنند. حضرت در اين بخش از دعا، از خداوند مى خواهد در مقابل اين آزار و اذيت ها و مشقت ها و ناملايماتى كه آنها متحمل شده اند، اين زحمت ها و آزار و ايذا را كفاره گناهان آنها قرار دهد؛ يعنى آنچه كه از گناه و خطا در پرونده اعمال آنها هست ، با اين زحمت ها و مشقت ها از بين برود.
در برخى از آيات كريمه قرآن اشاره شده است كه اگر انسانى دچار خطا و گناه شده است توبه كند، خطاهاى او تبديل به حسنات مى شود.
اين جا نكته اى قابل بحث است كه مفسران هم درباره آن نظرهاى مختلفى ارائه كرده اند كه منظور از تبديل به سيئه به حسنه چيست ؟ هم امام سجاد عليه السلام ذات اقدس الهى را با اين وصف ياد مى كنند و مى فرمايند:
يا مبدِّل السَّيِّئات باءَضعافها من الحسنات (64).
((اى كسى كه قادرى همه گناهان را به حسنات تبديل كنى ؛ آن هم به چند برابر)).
به اقوال مختلفى كه در ذيل آيه كريمه يبدل اللَّه سيئاتهم حسنات (65) طرح شده خيلى متعرض نمى شويم ، ولى شايد بتوان تعبير و تاويل زيبايى از اين آيه ارائه كرد و آن اين كه در مقام عدالت ، هر فعلى براى خود محاسبه و جزايى دارد. به طور طبيعى نتيجه كار زشت ، عقاب است و جزاى كار نيك و حسنه به طور عادى و طبيعى ، ثواب است ، اما اگر كسى در موضع راءفت قرار داشته باشد و آن كسى كه در مقابل او افعالى را انجام داده ، به خاطر بعضى از افعالش محبوب انسان شود، زشتى هاى اعمال او را نمى بيند، بلكه آنچه را او انجام داده است ، زيبا مى بيند.
درباره خداوند هم اين مساله صادق است . از آن جا كه خداوند توبه پذير است ، اعمال و خطاهاى انسان را با حسنه مى بخشايد.
در ذيل اين آيه و همچنين در بيان كلام امام سجاد عليه السلام مى توانيم بگوييم كه خداوند متعال در مقابل افعال خير و كارهاى نيك و حسنات انسان تائب ، طورى به پرونده او نگاه خواهد كرد كه گويى هيچ نقطه سياهى در پرونده او نيست و آنچه هست خير و حسنه است ؛ آنچه هست زيبايى ، نيكى و خوبى است . بنابراين امام عليه السلام مى فرمايند:
يا مبدل السيئات باضعافها من الحسنات (66).
((اى كسى كه قادرى همه گناهان را به حسنات تبديل كنى ؛ آن هم به چند برابر)).
كلام امام سجاد عليه السلام ناظر به اين نكته است كه خدايا! به پاس مشقت ها و تحمل مرارت ها و سختى هايى كه والدين من براى رشد و بزرگ كردن فرزند تحمل شده اند، خطاها و جرايم آنها را ببخشاى و افعال آنها را به عنوان كار نيك در پرونده آنها ثبت كن .
بعد امام عليه السلام مى فرمايند:
اللَّهم و ما تعدَّيَا علَىَّ فيه مِن قَول ، اءَو اءَسرَفا على فيه مِن فعل ، اءَو ضيَّعَاهُ لى من حقّ، اءَو قصَّرَا بى عنه مِن واجب فَقَد وَهبتُهُ لهما، وَجَدتُ به عليهما و رَغِبتُ اليك فى وَضعِ تَبِعَتِهِ عنهما، فانِّى لا اءَتَّهِمُهُما على نفسى ، و لا اءَستَبطِئُهُما فى برِّى ، و لا اءَكرَهُ ما تولَّيَاهُ مِن اءَمرِى يا ربِّ(67).
((پروردگارا! آنچه پدر و مادر در گفتار با من تعدى نموده اند، يا در كردار با من بى جا رفتار كرده اند، يا حقّ مرا تباه ساخته اند، يا از آنچه درباره من كوتاهى كرده اند، من آن را به آنان بخشيدم ، و آن را وسيله احسان برايشان گردانيدم ، و از تو خواهانم كه وبال و گرفتارى آن را از ايشان بردارى ؛ زيرا من درباره خود به ايشان گمان بد نمى برم ؛ و آنان را در مهربانى به خويش سهل انگار نمى دانم ؛ و از آنچه درباره ام نموده اند، دلگير نيستم ، اى پروردگارم )).
در اين بخش از سخنان امام عليه السلام ، آموزش هاى قابل توجه ديگرى نهفته است .
همان طور كه والدين بر فرزند حقوقى دارند، فرزند هم بر والدين حقوقى دارد؛ اما اگر آنها در اداى فرايض و حقوق واجب خود نسبت به فرزند؛ چه در گفتار، رفتار يا تربيت كوتاهى كرده باشند، يا از مرز عدالت در گفتار و رفتار قول و فعل خارج شده باشند، حضرت درباره آنها چنين مى فرمايند: خدايا! من همه آن حقوق را بر آنها بخشيدم و تو هم اين كوتاهى را بر آنها ببخشاى .
نكته دقيقى در ذيل كلام امام عليه السلام كه قابل تاءمل است . حضرت به محضر پروردگار مى گويند:
فهُمِا اءَوجَبُ حقّا علىَّ، و اءَقدَمُ احسانا الىَّ، و اءَعظَمُ منه لدىَّ من اءَن اءُقاصَّهُما بِعَدل ، اءَو اءُجازِيَهُما على مِثل ، اءَينَ اذا يا الهى ، طُولُ شُغلِهِما بِتَربيتى و اءَين شدَّةَ تَعَبِهِما فى حراستى و اءَين اءِقتَارُهُما على اءَنفُسِهِما للتَّوسعةِ علىَّ(68).
((خدايا! آنها آنقدر بر من حقّ دارند و به من احسان كرده اند و بر من منت دارند كه به خود اجازه نمى دهم كوتاهى هاى آنها را با عدالت قصاص و جبران كنم ؛ يا مانند آنچه نموده اند رفتار كنم ، اى خداى من ! اگر من اين گونه عمل كنم نتيجه تربيت و پرورش من چه مى شود؟! نتيجه سختى و رنجشان در پاس داشتنم چه مى شود؟! و نتيجه اين كه براى گشايش ‍ و آسايش من ، تنگى و گرفتارى را بر خود هموار كرده اند چه مى شود؟!)).
گاه انسان در موضع عدل است و عدل اقتضا مى كند كه هر كوتاهى ؛ هر چند كوچك و ناچيز جزا داده شود، اما درباره كوتاهى پدر و مادر، فرزند نبايد به خود اجازه دهد به عدالت با آنها رفتار كند. اين جا، محل جود و سماحت است ؛ جاى بخشش و احسان است . بنابراين امام عليه السلام تذكر مى دهند كه اگرچه پدر و مادر در تربيت انسان قصور كرده اند، اما فرزند بايد بر آنها ببخشايد و اگر آنها در قيد حياتند، هرگز بر آنها خرده مى گيرد و موجب رنجش آنها را فراهم نكند و اگر از دنيا رفته اند، آنها را بخشيده و از خدا براى ايشان طلب مغفرت كند؛ چرا كه پدر و مادر، همواره خود را در مضيقه قرار دادند و بر خود ننگ گرفتند تا موجبات ، آسايش و رفاه فرزند را فراهم كنند.
حضرت در ادامه دعا مى فرمايند:
هيهَات ما يَستَوفِيَان منِّى حقَّهُمَا، و لا اءُدرِك ما يَجِبَ علىَّ لهُما، و لا اءَنا بقَاض وظيفةَ خدمَتِهِمَا، فصلِّ على محمَّد و آله ، و اءَعِنِّى يا خيرَ مَن استُعِينَ بِهِ، و وَفِّقنِى يا اءَهدَى مَن رُغِبَ اليه ، و لا تَجعَلنِى فى اءَهل العُقوق للبلاء و الاُمَّهات يوم تُجزِى كُلّ نفس بما كَسَبَت و هم لا يُظلَمُونَ(69).
((خدايا! آنها هرگز نمى توانند حقوق خود را از من به درستى بگيرند و من نمى توانم آن حقوق آنها را دريابم ، و شرط خدمت گزارى آنان را به جا آورم . پس به محمَّد و آل او درود فرست و مرا كمك كن كه تو بهترين كسى هستى كه بايد از او استعانت جست . خدايا! تو هدايتگرترين موجودى هستى كه انسان براى هدايت دست به دامان او مى شود، خدايا! مرا هدايت كن تا از كسانى نباشم كه عاق والدين شده اند؛ آن هم در روزى كه هر كس به آنچه كرده جزا داده مى شود و به كسى ظلم نمى شود)).
امام عليه السلام در عبارت بعد مى فرمايند:
اللَّهم صل على محمَّد و آله و ذرِّيَّتِهِ، واخصُص اءَبَوَىَّ باءَفضَل ما خَصَصتَ به آباء عبادك المؤ منين و اءُمَّهاتِهم ، يا ارحم الراحمين (70).
((خدايا! بر محمَّد و آل او و خاندان او درود فرست و بهترين و شايسته ترين تحيات و خيراتى كه براى پدران و مادران بندگان خاصت قرار داده اى نصيب والدين من هم بفرما، اى بخشنده ترين بخشندگان )).
بعد امام عليه السلام يك نكته آموزشى ديگر را متذكر شده ، مى فرمايند:
اللَّهم لا تُنسِنى ذكرَهُما فى اءَدبَار صَلَواتى ، و فى اءِنى مِن آناءِ لَيلى ، و فى كُلّ ساعة مِن ساعات نَهارى اللَّهم صل على محمَّد و آله ، واغفرلى بدعائى لهما، واغفر لهما ببرِّهِما بى مغفرة حَتما، وارضَ عنهما بشَفَاعَتى لهما رِضى عَزما، و بلِّغهُما بالكَرَامَةِ مواطن السَّلامَةِ(71).
((خدايا! چنان كن كه من در پايان هر نماز، در دل شب ، در هر ساعتى از ساعت هاى روز و شب پدر و مادرم را فراموش ‍ نكنم . خدايا! مرا موفق كن كه به حرمت احسان و نيكى پدر و مادر، آنها را ياد كنم و براى آنها طلب مغفرت كنم . خدايا! به خاطر دعاى من نسبت به والدين ، مرا بيامرز و به خاطر نيكى هاى آنها نسبت به من ، آنها را مشمول آمرزشت قرار بده ؛ خدايا! من اگر آبرويى در پيشگاه تو دارم براى والدينم شفيع درگاهت مى شوم ؛ تو از آنها راضى باش ، خدايا! جايگاه آنها را جايگاه سلام كه بهشت تو است ، قرار بده ؛ آنها را مشمول كرامت و بزرگوارى خود قرار بده )).
آنگاه امام عليه السلام به پيشگاه الهى عرضه مى دارند:
اللَّهم و ان سَبَقَت مغفرتك لهما فشَفِّعهُما فِىَّ، و ان سَبَقَت مغفرتك لى فشفِّعنِى فيهما حتَّى نَجتَمِع براءفت ك فى دارِ كَرامَتِك و محلِّ مغفرتك و رحمتك ، انَّكَ ذو الفضل العظيم ، والمنِّ القديم ، و انت ارحم الراحمين (72).
((خدايا! اگر قبل از اين كه مرا بيامرزى ، آنها را آمرزيده اى ، آنها را شفيع من قرار بده و اگر مرا قبل از ايشان بخشيده اى ، مرا شفيع آنها قرار بده و شفاعت مرا درباره آنها بپذير تا در بهشت تو، در دار كرامت تو و در محل غفران و نزول رحمت و بركاتت باز من و والدينم با هم جمع شويم )).
به طور اجمال و در حد بيان ترجمه فرمايش امام سجاد عليه السلام كه بسيار گويا و آموزنده بود، به اين دعا پرداختيم . در اين دعا يك سلسله از تعليمات بسيار ارزشمند و مفيد كه راه كارهاى وظيفه و انجام فرايض فرزندى نسبت به والدين است بيان شد، اما چون درباره مطلق ارحام در اين رساله ، ذكرى نشده است سعى مى كنيم در ادامه اين مباحث به اين مهم نيز اشاراتى داشته باشيم .
پيامدهاى قطع رحم
در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است كه حضرت فرمودند:
و نَروى اءَنَّ رجلا جاءَ الى رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فقال : اءَخبِرنى ما اءَفضلُ الاعمال ؟ فقال : الايمان باللَّه ،... فاىُّ الاَعمال اءَبغَضُ الى اللَّه ؟ قال : الشِّرك باللَّه ، قال : ثم ماذا؟ قال : قَطيعَةُ الرحم ، قال : ثم ماذا؟ قال : الامر بالمنكر و النَّهى عن المعروف (73).
((كسى به حضور پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم شرفياب شد و عرض كرد: يا رسول اللَّه ! بهترين اعمال براى انسان چيست ؟ حضرت فرمودند: ايمان به ذات ذوالجلال الهى . سپس شخص سوال كرد: چه عملى نزد خدا مبغوض ترين اعمال است ؟ حضرت فرمودند: شرك به خداوند، عرض كرد: ما كه مشرك نيستيم . بعد از شرك چه عملى مبغوض تر است ؟ حضرت فرمودند: قطع رحم . آن شخص سوال كرد: بعد از قطع رحم چه ؟ حضرت فرمودند: امر به منكر و نهى از معروف )).
در اين روايت شدت زشتى قطع رحم با دو مطلب روشن مى شود:
يكى اين كه بلافاصله بعد از شرك مبغوض ترين عمل ، قطع رحم ذكر شده است ؛ يعنى در ميان همه محرمات و منهيات شرع هيچ عملى منفورتر از قطع رحم نيست ، حتى شرب خمر، زنا، قتل نفس و... و اين مطلب واقعا براى ما مسلمان ها كه خود را مقيد و متعبد به آداب شرع مى دانيم يك هشدار قابل توجه است .
دوم اين كه در اين روايت حضرت رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مبغوضيت گناه قطع رحم را مقدم بر امر به منكر و نهى از معروف ذكر فرموده اند.
مى دانيم كه امر به منكر و نهى از معروف يعنى قلب و تغيير حكم الهى ، اگر كسى به منكر امر كند، يعنى به خود اجازه داده است در مقابل خدا قانون گذارى و تشريع كند و به يقين ، اين يك گناه نابخشودنى و بسيار بزرگ است ، اما در عين حال مبغوضيت اين عمل كمتر از قطع رحم است .
در روايت ديگرى ، مرحوم صاحب مستدرك الوسايل چنين نقل كرده است : حين حَضَرَتهُ الوفاةُ و اءُغمِىَ عليه فلمَّا اءَفَاقَ قال اءَعطوا الحَسَنَ بن علىّ بن على بن الحسين عليه السلام و هو الافطَسُ سبعين دِينَارا و اءَعطُوا فُلانا كذا و فلانا كذا فقُلتُ اء تُعطِى رَجُلا حَمَلَ عليك باشَّفرَة يُريدُ اءَن يَقتُلَكَ قال تريدين اءَن لا اءَكونَ مِن الَّذين قال اللَّه عزَّ و جَلَّ ((والَّذين يَصِلُونَ ما اَمَرَ اللَّه به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب (74)))(75).
((نزديك لحظه هاى وفات امام صادق عليه السلام نزد آن حضرت بوديم . در حالى كه امام گاهى به حال اغما بودند و گاه به هوش مى آمدند. وقتى حال امام قدرى بهتر شد، فرمودند: به حسن بن على بن الحسين يكى از عموزادگان حضرت هفتاددينار بپردازيد و بعد فرد ديگرى را هم ذكر كردند. راوى مى گويد كه من سابقه اين حسن را مى دانستم ؛ او كسى بود كه روزى با كار به امام عليه السلام حمله كرده بود و قصد كشتن حضرت را داشت . عرض كردم : آيا شما تصميم داريد براى كسى كه قصد كشتن شما را داشت ، عطيه بفرستيد؟ حضرت در جواب فرمودند: آيا تو نمى خواهى من در زمره كسانى باشم كه خدا در حقّ آنها فرموده است : آنها آنچه را كه خدا امر به پيوند آن كرده مانند صله رحم ، دوستى پدر و مادر و محبت اهل ايمان و علم و حفظ عهد و پيمان با خدا و خلق اطاعت مى كنند و از خدا مى ترسند و به سختى روز حساب مى انديشند؟)).
اين توجه امام عليه السلام آن هم در شرايطى كه شايد كمتر انسانى به اين نكات ظريف و دقيق توجه دارد، حاكى از اهميت موضوع است . و اين از همان نكاتى است كه عقل بشر هم اهميتش را تا حدودى درك مى كند، ولى در شرع مقدس فوق العاده به آن سفارش شده است .
از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه حضرت فرمودند:
ملعون ملعون قاطع رحمة (76).
((كسى كه قطع رحم كند، مورد لعن الهى قرار گرفته است )).
آثار وضعى صله رحم و قطع رحم
آثار وضعى عجيبى بر قاطع رحم مترتب است كه اميدواريم جامعه امروز ما در سايه عمل به اين وظيفه ، بتواند از عوارض سوء و منفى آن در امان بماند.
از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمودند:
مَا مِن ذَنب اءَجدَرَ اءَن يُعَجِّلَ اللَّه لِصاحبِهِ العُقوبِةَ فى الدُّنيا مع ما ادَّخَرَهُ فى الاخرة منَ البَغى و قَطيعَة الرَّحِم (77).
((هيچ گناهى - نفى مطلق - در نزد پروردگار سزاوارتر از اين نيست كه بر عقوبت آن در دنيا تعجيل كند مگر ظلم و سركشى و قطع رحم )).
روايت عجيب ديگرى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمودند:
لا تَنزِلُ الرَّحمَة على قوم فيهم قاطع الرحِمِ(78).
((خداوند رحمت خود را از قومى كه در آن قاطع رحم باشد دريغ مى دارد)).
آثار وضعى گناه قطع رحم آنقدر گسترده است كه اگر در ميان قومى ، يك نفر قاطع رحم باشد، خدا رحمتش را از همه آن قوم دريغ مى فرمايد و باعث مى شود رحمت الهى بر آن امت و جماعت نازل نشود. اين هم يكى ديگر از آثر وضعى دنيوى قطع رحم است . در روايتى از رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمودند:
صِلَة الرَّحِمِ تَعمُرُ الدِّيارَ و تَزيدُ فى الاَعمَار و ان كانَ اءَهلُها غير اءَخيار(79).
((صله رحم باعث مى شود كه شهرها آباد شود و عمر انسان هاى آن ديار طولانى شود؛ اگرچه مردم آن هم انسان هاى خوبى نباشند؛ يعنى مؤ من نباشند)).
شرط ترتب اين آثار، ايمان و اعتقاد به خدا و خيرات نيست ، اين آثار - عمران بلاد، آبادى دنيا و طول عمر - در مساله صله رحم نهفته است . در روايتى ، راوى مى گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم :
تكون لى القرابةُ على غير امرى اءَ لهم على حقّ قال نعم حقّ الرحم لا يقطعُهُ شى ء و اذا كانوا على اءَمرِكَ كان لهم حقَّان حقّ الرَّحِم و حقّ الاسلام (80).
((من ارحامى دارم كه يا مسلمان نيستند و يا شيعه . آيا بر من حقّ دارند؟ حضرت فرمودند: هيچ چيزى حقّ رحميت را قطع نمى كند و اگر آنان مسلمان و يا شيعه بودند، دو حقّ داشتند: يكى حقّ رحم ؛ يكى هم حقّ شيعه بودن و يا مسلمان بودن )).
بنابراين ، بعضى گمان نكنند كه اگر رحمى دارند كه مسلمان ، شيعه يا همفكر آنها نيست ، اين مى تواند مجوز قطع راتباط و رحميت شود. امام صادق عليه السلام درباره آثار صله رحم مى فرمايند:
صِلَةُ الاَرحام تُحَسِّنَ الخُلُقَ و تُسمِحُ الكَفَّ و تُطَيِّبَ النَّفس و تَزيد فى الرِّزق و تُنسِىُ فى الاجل (81).
((اثر وضعى صله رحم اين است كه باعث مى شود اخلاق انسان نيكو شود و در بخشندگى دست و دلش باز شود، پاك دل شود، رزق و روزى او زياد شود و مرگ او به تاخير افتد)).
ما شيعيان كه داعيه پيروى از اهل بيت عليهم السلام را داريم ، بايد توجه كنيم كه آموزنده ترين درس و مهم ترين نكته اى كه در سنت و سيره ايشان وجود دارد، منش و روشى است كه اهل بيت عليهم السلام با دشمنان و مخالفان خود و با كسانى كه حتى قصد جانشان را مى كردند، داشتند. راوى مى گويد به امام باقر عليه السلام عرض كردم :
جُعِلتَ فداك انَّ الشيعَةَ عندنا كثير فقال فهل يَعطِفُ الغَنىُّ على الفقير و هل يَتَجَاوزُ المحسن عن المُسِى ءِ و يَتَوَاسَونَ فقُلتُ لا فَقَال ليس هؤ لاء شيعة الشِّيعَةُ مَن يفعل هذا(82).
((شيعيان شما در شهر ما فراوانند. حضرت فرمودند: اين كه مى گويى شيعه بسيار است آيا اغنيا و ثروتمندان به فقرا رسيدگى مى كنند؟ و افراد محسن و نيكوكار گناهنكاران را مى بخشند؟ آيا بين ايشان رفاقت و رسيدگى به يكديگر وجود دارد؟ عرض كردم : نه ! حضرت فرمودند: اينها شيعه نيستند؛ شيعه كسى است كه چنين اعمالى را انجام دهد)).
------------------------------------------
1- بحارالانوار، ج 74، ص 140، حديث 18.
2- نهج البلاغه ، ص 4، خطبه 1.
3- ديوان امام على عليه السلام ، ص 36.
4- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 11، ص 28.
5- وسايل الشيعه ، ج 21، ص 503، حديث 27701.
6- سوره توبه ، آيه 80.
7- سوره نوح ، آيه 26 و 27.
8- كافى ، ج 5، ص 332، حديث 4، وسايل الشيعه ، ج 20، ص 48، حديث 25001.
9- تصنيف غرر الحكم ، ص 409، حديث 9385.
10- تصنيف غرر الحكم ، ص 254، حديث 5358.
11- بحارالانوار، ج 42، ص 98، حديث 31، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 243.
12- تنقيح المقال ، ج 2، ص 128.
13- بحارالانوار، ج 44، ص 390، اعلام الورى ، ص 236.
14- بحارالانوار، ج 100، ص 237، حديث 35.
15- كافى ، ج 5، ص 347، حديث 1، وسايل الشيعه ، ج 20، ص 79، حديث 25081.
16- كافى ، ج 5، ص 347، حديث 30، وسايل الشيعه ، ج 20، ص 81، حديث 25086.
17- بحارالانوار، ج 5، ص 9، حديث 13.
18- كشف الغمّه ، ج 2، ص 65.
19- من لا يحضره الفقيه ، ج 4، ص 269، حديث 4، وسايل الشيعه ، ج 21، ص 389، حديث 7377.
20- وسايل الشيعه ، ج 16، ص 312، حديث 21633.
21- كافى ، ج 2، ص 158، حديث 5، محجه البيضاء، ج 3، ص 441.
22- سوره اسراء، آيه 24.
23- كافى ، ج 2، ص 158، حديث 1، وسايل الشيعه ، ج 21، ص 487، حديث 27663.
24- من لا يحضره الفقيه ، ج 2، ص 132، حديث 556.
25- كافى ، ج 2، ص 161، حديث 12، وسايل الشيعه ، ج 21، ص 488، حديث 27665.
26- بحارالانوار، ج 67، ص 309، حديث 38.
27- سوره بقره ، آيه 170.
28- سوره مائده ، آيه 104.
29- سوره اعراف ، آيه 28.
30- سوره زخرف ، آيه 24.
31- سوره زخرف ، آيه 24.
32- سوره انبياء، آيه 53.
33- سوره شعرا، آيه 74.
34- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 302، حديث 455.
35- سوره عنكبوت ، آيه 8.
36- سوره عنكبوت ، آيه 8.
37- نهج البلاغه ، ص 25، خطبه 56.
38- مستدرك الوسايل ، ج 15، ص 182، حديث 17937.
39- كافى ، ج 2، ص 349، حديث 8، وسايل الشيعه ، ج 21، ص 502، حديث 27699.
40- مستدرك الوسايل ، ج 15، ص 195، حديث 17989.
41- كافى ، ج 2، ص 348، حديث 3، وسايل الشيعه ، ج 21، ص 501، حديث 27694.
42- حديث قدسى : كلام الهى است كه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل مى كنند ولى در شمار آيات قرآن نمى باشد.
43- جامع السعادات ، ج 2، ص 271.
44- جامع السعادات ، ج 2، ص 271.
45- جامع السعادات ، ج 2، ص 271.
46- سوره يوسف ، آيه 99.
47- تفسير مجمع البيان ، ج 4، ص 120(جزء 13).
48- مستدرك الوسايل ، ج 15، ص 175، حديث 17913.
49- امالى طوسى ، ص 328، حديث 656.
50- مستدرك الوسايل ، ج 15، ص 176، حديث 17915.
51- مستدرك الوسايل ، ج 7، ص 484، حديث 8711.
52- مستدرك الوسايل ، ج 15، ص 175، حديث 17908.
53- مستدرك الوسايل ، ج 15، ص 175، حديث 17909.
54- مستدرك الوسايل ، ج 15، ص 175، حديث 17910.
55- صحيفه سجاديه ، ص 158 (دعاى بيست و چهارم ).
56- صحيفه سجاديه ، ص 159 (دعاى بيست و چهارم ).
57- صحيفه سجاديه ، ص 159 (دعاى بيست و چهارم ).
58- صحيفه سجاديه ، ص 161 (دعاى بيست و چهارم ).
59- صحيح بخارى ، ج 4، ص 154، حديث 6308.
60- صحيفه سجاديه ، ص 161 (دعاى بيست و چهارم ).
61- سوره لقمان ، آيه 19.
62- صحيفه سجاديه ، ص 162 (دعاى بيست و چهارم ).
63- صحيفه سجاديه ، ص 162 (دعاى بيست و چهارم ).
64- صحيفه سجاديه ، ص 162 (دعاى بيست و چهارم ).
65- سوره فرقان ، آيه 70.
66- صحيفه سجاديه ، ص 162 (دعاى بيست و چهارم ).
67- صحيفه سجاديه ، ص 162 (دعاى بيست و چهارم ).
68- صحيفه سجاديه ، ص 163 (دعاى بيست و چهارم ).
69- صحيفه سجاديه ، ص 163 (دعاى بيست و چهارم ).
70- صحيفه سجاديه ، ص 165 (دعاى بيست و چهارم ).
71- صحيفه سجاديه ، ص 166 (دعاى بيست و چهارم ).
72- صحيفه سجاديه ، ص 167 (دعاى بيست و چهارم ).
73- بحارالانوار، ج 97، ص 82، حديث 44.
74- سوره رعد، آيه 21.
75- مستدرك الوسايل ، ج 15، ص 251، حديث 18144.
76- مستدرك الوسايل ، ج 15، ص 183، حديث 17942.
77- مستدرك الوسايل ، ج 15، ص 183، حديث 1944.
78- مستدرك الوسايل ، ج 15، ص 184، حديث 17945.
79- مستدرك الوسايل ، ج 15، ص 241، حديث 18123.
80- كافى ، ج 2، ص 157، حديث 30، بحارالانوار، ج 71، ص 131، حديث 97.
81- كافى ، ج 2، ص 151، حديث 6، وسايل الشيعه ، ج 21، ص 534، حديث 27788.
82- كافى ، ج 2، ص 173، حديث 11، وسايل الشيعه ، ج 9، ص 428، حديث 12405.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page