بعد از آنكه سر مبارك فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را از بدن جدا كرده و بالاى نيزه زدند تا يكساعت مردم مات و متحير بودند زيرا زمين مى لرزيد و در فضا صداهاى هولناك و وحشتزا بگوش مى رسيد و از طرفى قرص خورشيد گرفت و هوا تاريك و ظلمانى شد و ستارهها ظاهر گشتند و مقارن با همين حوادث از آسمان خون باريد، بادهاى سرخ و سياه وزيدند و عالم را دگرگون نمودند وحشت عجيبى در مردم پيدا شد و خوف داشتند كه از بالا عذاب نازل شود و زمين اهلش را فرو ببرد ولى پس از ساعتى كم كم هوا روشن شد و گرد و غبار فرو نشست، سرخى برطرف گرديد، لرزش زمين ساكن و آرام شد، حالت مردم عادى گشت و از حيرت و ماتى در آمدند و دو مرتبه بناى طغيان و سركشى را گذاردند، دست ظلم و تعدى گشودند و شرارت و قساوت را اعاده كردند و بر سر امام غريب ريخته و آنچه لباس در تن داشت به غارت بردند پيراهن شريفش را اسحق بن حيوة حضرمى برداشت و بر تن پوشيده و به مرض برص مبتلا شد و موى سر و صورتش ريخت و به فرموده مرحوم سيد در لهوف در اين پيراهن صد و سيزده سوراخ بود كه از نوك نيزه و تير و شمشير سوراخ سوراخ شده بود.
عمامه آن حضرت را بفرموده سيد در لهوف اخنس بن مرثد و به روايت ديگر جابربن يزيد اودى برداشت و بر سر بست كه ديوانه يا بقولى مجذوم شد.
نعلين مباركش را اسود بن خالد ربود.
انگشتر آن سرور را بَحدل بن سليم با انگشت مباركش قطع كرد و ربود.
ارباب تاريخ نوشتهاند: جناب مختار عليه الرحمه به سزاى اين كار دستها و پاهاى او را قطع نمود و گذاشت تا در خود بغلطد و به درك اسفل واصل شود.
قطيفه خز آن امام همام را قيس بن اشعث برد و از اين جهت وى را قيس القطيفه ناميدند.
در روايت آمده است كه آن ملعون به جذام مبتلا شد و اهل بيتش از او كناره گرفتند و وى را در مزابل افكندند و در حالى كه زنده بود سگها گوشتش را پاره پاره كردند.
و زره آن حضرت را عمر بن سعد حرامزاده برداشت و وقتى كه مختار عليه الرحمه او را بجهنم فرستاد آن زره را به قاتل او يعنى ابو عمره بخشيد.
مرحوم محدث قمى در منتهى الامال مى نويسد: و چنين مى نمايد كه آن حضرت را دو زره بوده زيرا گفتهاند كه زره ديگرش را مالك بن يسر ربود و ديوانه شد.
و شمشير آن حضرت را به روايت مرحوم مفيد در ارشاد اسود بن حنظله برداشت و به جميع بن الخلق و به روايت ديگر فلافس نهشلى ربود.
مرحوم محدث قمى در منتهى الامال مى نويسد: اين شمشير غير از ذوالفقار است زيرا ذوالفقار از ذخائر نبوت و امامت بوده كه مصون و محفوظ مى باشد.
و بفرموده سيد در لهوف سراويل فوقانى حضرت را ابحر بن كعب تميمى برد و سراويل تحتانى را كه از اهل حرم خواسته و چند جاى آن را پاره كرده بود بحير بن عمر ربود كه به نوشته طريحى در منتخب فى الفور دستهاى آن ملعون شل شد و از كار افتاد.
غارت كردن كفار كوفه و شام لباسهاى حضرت سيدالشهداء (سلام الله عليه) را
- بازدید: 1458