پس از آنكه كفار كوفه و شام امام مظلوم را شهيد كرده و بدن چاك چاك و غرقه بخون آن سرور را در ميدان جنگ بدون سر گذارده و تمام البسه و ساز و برگ و اسلحه حضرت را بغارت بردند و بدن بى سر را لخت و عريان در آن بيابان انداختند اسب مخصوص امام (عليه السلام) يعنى ذوالجناح كه از مواريث امامت بود در حالى كه اشگ از چشمان مى باريد به دور بدن راكب خود مى گشت و هر كس جلو مى آمد كه آن حيوان را به عنوان غنيمت بگيرد با لگد او را از پاى در مى آورد و هر چه آن گروه فعاليت كردند كه آن را بگيرند و به غارت ببرند نتوانستند زيرا همانطوريكه اشاره كرديم اين حيوان از مواريث بود و احدى نمى تواند مواريث امامت را ضبط و حبس كند و آنچه آن كفار از حضرت امام (عليه السلام) بغارت بردند از قبيل عمامه، شمشير، انگشترى قطعا از مواريث نبوده بارى اين حيوان با حال خستگى و تشنگى و با داشتن تيرهاى بسيار بر بدن به دور نعش امام (عليه السلام) مى گشت و قرار و آرام نداشت گاهى به راست و زمانى به چپ مى رفت، صيحه مى زد، اشگ مى ريخت، دشمنان را لگد مى زد و از صاحب خويش حمايت نموده و با دشمنان قتال مى كرد.
از بسيارى علاقه و مهربانى كه نسبت به صاحب و راكب خويش از خود نشان داد دشمنان او را به مُهر(79) تشبيه كردند.
مرحوم طريحى در منتخب مى نويسد:
چون حضرت را شهيد كردند، ذوالجناح شيهه مى زد و در ميان كشتهها قدم مى زد، عمر سعد حرامزاده گفت اين اسب را بگيريد كه از اسبهاى نجيب و اصيل رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است، هر كس پيش مى آمد آن حيوان با دندان و لگد از خود دور مى كرد تا آنكه گروهى از آن كافران را به درك اسفل روانه ساخت، پسر سعد ديد چاره آنرا نمى توانند كرد و ممكن نيست كه بتوانند آن حيوان را بگيرند لذا گفت دست از آن برداريد ببينيم چه مى كند مردم كنار رفتند ديدند آن حيوان به سر نعش امام (عليه السلام) آمد و استاد شروع كرد به شيهه نمودن و ناله كردن و همه لشگر ديدند كه آن حيوان حضرت را بو مى كند و با دهان زخمهاى بدن حضرت را مى بوسد و مثل بچه مرده گريه مى كند و اشگ مى ريزد سپس ديدند كه آن حيوان از ميدان برگشت و روى به خيمه بانوان محترمه آورد و چنان شيهه مى كشيد كه صحرا را از صداى خود پر كرده بود وقتى به خيمهها نزديك شد تمام بانوان محترمه سر و پاى برهنه بيرون دويدند آن حيوان را كه ديدند ناله از دل بركشيده و صورت خراشيدند و ناله وا سيداه و وا حسيناه سر داده و بدور آن حيوان حلقه ماتم زدند و هر كدام با اين حيوان زبانحالى داشتند.
74) يعنى مبارزه و مقاتله
75) بحارالانوار 101 ص 322 سطر 15.
76) بحارالانوار ج 101 ص 103، سطر 2.
77) بحارالانوار ج 45، ص 59، سطر 6.
78) بحارالانوار ج 45، ص 60، سطر 13.
79) كلمه مهر با ميم مضموم يعنى بچه اسب كه از مادرش جدا نشود و هر چه آن را بزنند باز بسمت مادر گرايد و چون اين حيوان از امام (عليه السلام) به هيچ وجه جدا نمى شد از اينرو به مهر تشبيه شد.