گروهى از عالمان اهل سنت، سوگوارى و گريه بر درگذشتگان را تحريم كرده و بر خلاف توصيه و روش نبى اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و شيوه اصحاب با آن مخالفت كردهاند. بى شك با نگاه و تامل به مستندات گفتههاى آنان، تحريم و ممنوعيت عزادارى افسانهاى بيش نخواهد بود. موضوع تحريم سوگوارى و پاسخ آن را در دو پرتو و يك نتيجه به نظاره مى نشينيم :
پرتو اوّل
مخالفان گريه و عزادارى، روايات چندى را در ممنوعيت گريه و عزادارى برشمردهاند؛ از جمله:
1 به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اين سخن را نسبت دادهاند كه مرده به جهت گريه و شيون بازماندگان در قبر عذاب مى شود:
« الميّت يعذب فى قبره بما نيح عليه. »
صحيح بخارى، ج 1، ص 223، كتاب الجنائز؛ صحيح مسلم، ج 3، ص44، كتاب الجنائز؛ جامع الاصول، ج 11، ص 99، شماره 857.
« ان الميّت ليعذب ببكاء اهله عليه. » همان.
2 به گفته سعيد بن مسيب، عايشه به هنگام فوت پدرش ابوبكر، مجلس سوگوارى برپا نمود. چون خبر آن به عمر رسيد، وى دستور داد تا از آن جلوگيرى كنند. اما عايشه از دستور خليفه سرپيچى كرد. در واكنش، عمر، هشام بن وليد را مامور ساخت تا نزد عايشه رفته و با زور شلاق از نوحه و گريه عزاداران جلوگيرى نمايد. زنان چون از ماموريت هشام آگاه شدند، مجلس را ترك كرده و پراكنده شدند. آنگاه عمر اين سخن را خطاب به آنان گفت:
« تردن ان يعذب ابوبكر ببكائكن! ان الميت يعذب ببكاء اهله عليه؛ مى خواهيد با گريه خود ابوبكر را عذاب كنيد! همانا مرده با گريه نزديكان خويش عذاب مى شود. » صحيح الترمذى، رقم 1002.
3 اين سخن نيز از عايشه نقل شده است كه گفت:
با رسيدن خبر شهادت جعفر بن ابى طالب، زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه، آثار حزن و اندوه در سيماى پيامبر اكرم نمايان شد. من از گوشهاى او را كه نشسته بود نظاره مى كردم. در آن حال مردى به حضور ايشان رسيد و گفت :
اى رسول خدا! زنان بر جعفر گريه مى كنند!
پيامبر در واكنش به او فرمود :
« فارجع اليهن فاسكتهن، فان ابين فاحث فى وجوههن التراب؛ برگرد و آنان را ساكت ساز، اگر آرام نشدند خاك بر صورتشان بپاش!. » المصنف، ابن ابى شيبة، ج 3، ص 265.
4 از نصر پسر ابى عاصم نقل است كه: شبى عمر صداى نوحه عزاى زنى را از يكى از خانههاى مدينه شنيد، بى درنگ وارد خانه شد و زنان را پراكند و زن نوحه سرا را با تازيانه خود مضروب كرد، به گونهاى كه روسرى او از سرش افتاد. همراهان خليفه با مشاهده اين صحنه به او گفتند: اى خليفه! موهاى زن نمايان شد. عمر در پاسخ چنين گفت :
« أَجل، فلا حرمة لها؛ آرى، اين زن احترام ندارد. » كنزالعمال، ج 15، ص731.