خوشرفتارى و ادب و اخلاق پسنديده آن حضرت با اقشار مختلف

(زمان خواندن: 7 - 14 دقیقه)

اخبار صحيحى در اين موارد از آن حضرت روايت شده است . امير مؤمنان عليه السلام در وصف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود:
كان اجود الناس كفا ، و اجرء الناس صدرا ، و اصدق الناس لهجة ، و اوفاهم ذمة ، و الينهم عريكة ، و اكرمهم عشرة . من راه بديهة هابه ، و من خالطه فعرفه احبه . لم ار مثله قبله و لا بعده . (324)
(( از تمام مردم بخشنده تر و از همه شجاعتر و از همه راستگوتر و از همه به عهد و پيمان وفادارتر بود. اخلاقش ملايمتر از همه و در معاشرت بزرگوارترين بود. اگر كسى او را ناگهانى مى ديد از او مى هراسيد و اگر كسى با او همنشين مى شد و او را مى شناخت ، او را دوست مى داشت . قبل و بعد از او مانند او نديدم . ))
و چه زيبا سروده است : (325)
فما تطاول امال المديح الى         ما فيه من كرم الاخلاق و الشيم
دست آرمانهاى ستايشگر به بلنداى اخلاق پسنديده او نمى رسد.
و كل آى اءتى الرسل الكرام بها         فانه اتصلت من نوره بهم
هر آيتى كه پيامبران بزرگوار آورده اند از نور او به ايشان اتصال يافته است .
فانه شمس فضل هم كواكبها         يظهرن انوارها للناس فى الظلم
او خورشيد آسمان فضيلت است و آنان ستارگان آن كه نور آن را در تاريكى به مردم عرضه مى دارند.
و حكيم نظامى گويد:
اى ختم پيمبران مرسل         حلواى پسين و ملح اول
اى خاك تو توتياى بينش         روشن به تو چشم آفرينش ‍
اى سيد بارگاه كونين         نسابه شهر (( قاب قوسين ))
اى صدر نشين عقل و جان هم         محراب زمين و آسمان هم
اى شش جهت از تو خيره مانده         بر هفت فلك جنيبه رانده
سرخيل تويى و جمله خيلند         مقصود تويى ؛ همه طفيلند
سلطان سرير كائناتى         شاهنشه كشور حياتى
اى كنيت و نام تو مؤ بد         بوالقاسم (و) احمد و محمد صلى الله عليه و آله (326)
دانشمندان درباره اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله آورده اند:
(( آن حضرت مردم را پيوند مى داد و آنان را از خود دور نمى كرد. بزرگ هر قوم را احترام نموده امور آن قوم را به دست او مى سپرد و مى فرمود: اگر كسى از بزرگان قومى بر شما وارد شد ، او را گرامى بداريد. )) (327)
آن حضرت به مردم هشدار مى داد و خود از ايشان زنهار مى داشت ؛ بى آنكه لطف و محبت خود را از يارانش دريغ كند. از آنان سراغ مى گرفت . نصيب همه همنشينان را مراعات مى كرد و كسى گمان نمى نمود كه فردى را از او گراميتر مى دارد. هر كس براى حاجتى نزد او مى آمد با او مدارا مى نمود تا وقتى برخيزد و برود. هر كس از او چيزى مى خواست به او مى داد يا (دست كم) با او خوشرويى مى كرد. همه مردم مشمول كرم و بخشش آن حضرت بودند. براى آنان چون پدرى به حساب مى آمد و همگى در برابرش مساوى و يكسان بودند.
اگر كسى از او دعوت مى كرد دعوتش را مى پذيرفت . هديه را قبول مى كرد - هر چند كه پاچه گوسفندى بود - و آن را جبران مى نمود. براى پروردگار - عز و جل - خشمگين مى شد و هرگز براى خويشتن خشم نمى گرفت . حق را - حتى اگر به ضرر خود و اصحابش بود - اجرا مى كرد.
به حضرتش پيشنهاد كردند كه در جنگ با مشركان از گروهى مشرك ديگر كمك بگيرد ؛ با اينكه نياز شديدى حتى به يك نفر براى افزون شدن سپاهيانش داشت ، قبول نكرد و فرمود: (( ما از مشركى يارى نمى جوييم . ))
بشاش و خوشرو بود. اخلاقى ملايم داشت و مهربان بود. خشن و ترشرو و فريادگر و ناسزاگو نبود. از كسى عيبجويى نمى كرد. كسى را بسيار نمى ستود. از آنچه نمى پسنديد چشم پوشى مى كرد. هيچ كس از او نااميد نمى شد. خداوند متعال مى فرمايد:
فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك . (328)
(به رحمت خداى با خلق مهربان و خوشخوى گرديدى و اگر تندخوى و سخت دل بودى مردم از گرد تو متفرق مى شدند.)
و مى فرمايد:
(ادفع بالتى هى احسن ...) (329)
(با نيكوترين نحوه (بدى را) پاسخ گوى .)
از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه فرمودند:
(( يك يهودى چند دينارى از پيامبر صلى الله عليه و آله طلب داشت . طلب خويش را تقاضا كرد. حضرت فرمود: اى يهودى ، چيزى ندارم كه به تو بدهم . يهودى گفت : اى محمد ، تا نپردازى از تو جدا نمى شوم . فرمود: پس من نزد تو خواهم نشست . حضرت در كنار او بود و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح را در كنار او خواند. ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله مرد يهودى را تهديد كرده مى ترساندند. رسول خدا صلى الله عليه و آله به آنان نگاهى انداخت و فرمود: با او چه كار داريد؟ گفتند: اى پيامبر خدا ، يك يهودى شما را زندانى كند؟! فرمود: خداى - عز و جل - مرا مبعوث نكرده تا به اهل كتابى كه با ما عهد و پيمان دارد و يا غير آنان ظلم كنم ! چون روز بالا آمد ، مرد يهودى گفت : اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا عبده و رسوله . نيمى از مالم در راه خدا. )) (330)
انس گويد:
(( ده سال در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم . هرگز در اين مدت به من پرخاش نكرد و درباره كارى كه انجام داده بودم نفرمود: چرا انجام دادى ؟ و درباره كارى كه انجام نداده بودم نفرمود: چرا انجام ندادى ؟ )) (331)
و گفت :
(( رسول خدا صلى الله عليه و آله يك آشاميدنى براى افطار و يكى براى سحر داشت . گاه براى هر دو وقت يك آشاميدنى داشت . چه بسا آن آشاميدنى شير و گاه اين خوردنى نان خيس كرده بود. شبى براى آن حضرت غذايشان را آماده كردم ولى تشريف نياوردند. گمان بردم كه يكى از اصحاب ، آن حضرت را دعوت كرده است . در غياب حضرتش غذا را خوردم . يك ساعت پس از وقت شام تشريف آوردند. از يكى از همراهانشان پرسيدم : آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در جايى افطار فرموده اند؟ كسى ايشان را دعوت كرده بود؟ گفت : خير. آن شب را با غصه اى بسيار - كه جز خدا نمى داند - به سر آوردم ؛ از اين رو كه مبادا پيامبر ظرف غذا را از من بخواهد و آن را نيابد و شب را گرسنه بسر برد. ولى آن حضرت آن شب را گرسنگى كشيد و هرگز آن را مطالبه نفرمود و تا اين لحظه هم اسمى از آن نبرده است . )) (332)
و عايشه گويد:
(( كسى خوش اخلاق تر از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نبود ؛ هيچكس از ياران و يا اهل بيتش نبود كه آن حضرت را دعوت كند جز آنكه دعوتش را مى پذيرفت . ))
جرير بن عبدالله گويد:
(( از هنگامى كه مسلمان شدم هرگز رسول خدا صلى الله عليه و آله از من دورى نكرد ؛ هر وقت مرا مى ديد لبخند بر لب مى آورد. )) (333)
پيامبر صلى الله عليه و آله با اصحاب خود مزاح مى كرد. و با آنها مى نشست و صحبت مى كرد و با كودكانشان بازى مى نمود و آنان را در دامن خويش مى نشاند. دعوت آزاد و بنده و كنيز و فقير را مى پذيرفت . براى عيادت بيماران به دورترين نقاط مدينه مى رفت . پيكر مردگان را تشييع مى فرمود و پوزش عذرخواه را مى پذيرفت . هرگز در خوراك و پوشاك ، خويش را از بندگان و كنيزان خود برتر نمى داشت . هيچ آزاد يا بنده و يا كنيزى نبود كه براى حاجتى نزدش بيايد جز آنكه با او براى برآوردن حاجتش تلاش مى نمود. بداخلاق و تندخو و سخت دل نبود. در هنگام نشستن بر چيزى تكيه نمى داد. در خاموشى كسى بر او پيشى نمى گرفت . نگاهش را به چهره كسى نمى دوخت . هديه را مى پذيرفت ؛ حتى اگر يك جرعه شير بود. براى خداى خويش خشمگين مى شد نه براى خويشتن .
انس گويد:
(( پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اگر يكى از دوستان يا يارانش سه روز غيبت مى كرد احوال او را مى پرسيد. اگر غائب بود براى او دعا مى فرمود و اگر حاضر بود به ديدن او مى رفت و اگر مريض بود او را عيادت مى كرد. )) (334)
و روايت شده :
(( پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه سواره بود. نمى گذاشت كسى در ركاب او پياده بيايد ؛ يا او را با خود سوار مى كرد يا - اگر شخص از سوار شدن خوددارى مى نمود - به او مى فرمود: جلوتر از من برو ؛ جاى قرار به من ملحق شو.
جماعتى از اهل مدينه غذايى براى ايشان و پنج تن از يارانشان تهيه كرده بودند. پيامبر دعوت آنان را پذيرفت . در راه شخص ششمى به آنها برخورد و با آنان به راه افتاد. چون به خانه آن جماعت رسيدند آن حضرت به شخص ششم فرمود: اينان تو را دعوت نكرده اند ؛ اينجا بمان تا آمدن تو را به آنها بگوييم و برايت اجازه بگيريم . )) (335)
از طريق غير شيعه روايت شده است كه :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مسافرت بود. دستور داد گوسفندى را ذبح كنند. مردى از همسفران گفت : اى رسول خدا ، كشتن گوسفند به عهده من باشد. ديگرى گفت : در آوردن پوست آن با من . سومين مرد گفت : پختن آن به عهده من . آن حضرت فرمود: (( جمع كردن و گردآورى هيزم را هم من انجام مى دهم . )) گفتند: اى رسول خدا ، ما اين كار را انجام مى دهيم . فرمود: (( مى دانستم كه شما همه چيز را فراهم و تاءمين مى كنيد ولى من خوش ندارم كه ميان شما متمايز و مشخص باشم زيرا خداوند متعال نمى پسندد و خوش ندارد كه ببيند بنده اش در ميان دوستانش ‍ مشخص و متمايز شده باشد. )) آنگاه برخاست و هيزم جمع نمود.
در يكى از مسافرتها پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى نماز فرود آمد ؛ سپس مجددا برگشت . گفتند: اى رسول خدا ، كجا مى رويد؟ فرمود: (( شترم را ببندم . )) گفتند: ما مى بنديم . فرمود: (( سعى كنيد هيچيك شما از ديگران كمك نگيرد حتى به مقدار زائده غذا در بين دندانها. ))
انس گويد:
(( اگر كسى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مى آمد تا چيزى در گوش ‍ حضرتش بگويد ، آن حضرت آنقدر سر خود را نزديك او نگاه مى داشت تا او خود دور شود. و اگر كسى دست ايشان را مى گرفت ، پيامبر آنقدر نگاه مى داشت تا آن شخص دست خود را بكشد. اگر كسى نزد آن حضرت نشسته بود ، برنمى خاست تا آن شخص برخيزد. هيچكس نديد كه زانوان آن حضرت از همنشينانش جلوتر باشد با هر كس روبرو مى شد ابتدا سلام مى كرد و دست دراز مى كرد تا دست بدهد. هرگز ديده نشد كه پاهايش را مقابل يارانش دراز كند. كسى را كه بر او وارد مى شد احترام مى گزارد. گاه رداى خود را براى او پهن مى كرد و زيرانداز خويش را براى او مى گذاشت . اگر چنانچه آن شخص از قبولش خوددارى مى كرد پافشارى و اصرار مى فرمود. يارانش را با كنيه صدا مى كرد و آنان را براى احترام با نامى كه دوست داشتند مى خواند. سخن كسى را نيز قطع نمى كرد. ))
از سلمان فارسى روايت شده كه گويد:
(( بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شدم . بر روى تشكى نشسته بود. آن را براى من گذاشت و فرمود: سلمان ، اگر مسلمانى بر برادر مسلمانش وارد شود و او به عنوان احترام براى وى زيراندازى بگذارد ، خداوند او را خواهد آمرزيد. )) (336)
از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود:
(( پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نگاههاى خود را ميان اصحابش تقسيم مى فرمود ؛ گاهى به اين و زمانى به آن به طور مساوى نظر مى افكند. )) (337)
و فرمود:
(( رسول خدا صلى الله عليه و آله هرگز پاهايش را در برابر يارانش دراز نمى كرد و اگر با كسى دست مى داد ، دست خويش را از دست او جدا نمى كرد تا اينكه آن شخص خود دست خود را جدا كند. زمانى كه اين مطلب را دانستند هر كه با ايشان مصافحه مى كرد خود دستش را پايين آورده از دست پيامبر جدا مى كرد. )) (338)
و روايت شده :
اگر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حال نماز بود و كسى در كنار او مى نشست حضرتش نماز را زودتر به پايان مى رسانيد و از نياز آن شخص ‍ سؤال مى فرمود و چون به كار او رسيدگى مى فرمود مجددا به نماز مى ايستاد. جز در زمانى كه وحى بر او نازل مى شد يا به هنگام پند و اندرز و ايراد خطبه ، بيش از همه مردم لبخند بر لب داشت و خوشخوترين ايشان بود.
و روايت شده :
زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز صبح را مى خواند خدمتكاران مدينه براى تبرك ، ظرفهاى آب خود را نزد حضرتش ‍ مى آوردند و پيامبر دست خود را در آن آب فرو مى برد ؛ با اينكه گاهى هواى صبح خيلى سرد بود.
(( پدران و مادران ، نوزادان خود را نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى آوردند تا براى آنان دعا كند يا براى آنها تعيين نام فرمايد. آن حضرت براى احترام پدر و مادر ، نوزاد را در دامان خويش مى گذارد. بسا كودك دامن پيامبر خدا را نجس مى ساخت . كسانى كه اين صحنه را مى ديدند ، فرياد برمى آوردند ولى ايشان مى فرمود: كودك را نترسانيد! او صبر مى كرد تا بول كودك به پايان برسد ؛ آنگاه براى او دعا مى كرد يا نام تعيين مى فرمود و خانواده اش را خوشحال و مسرور مى گردانيد و هرگز نمى ديدند كه آن حضرت از عمل كودكشان ناراحت شود. همين كه آنها مى رفتند ، پيراهن خويش را مى شست .
شخصى وارد مسجد شد. پيامبر صلى الله عليه و آله - با اينكه تنها نشسته بود - براى او جا باز كرد. مرد گفت : اى رسول خدا ، جا فراوان است . فرمود: حق مسلمان بر مسلمان اين است كه اگر ديد كه او مى خواهد بنشيند براى او جا باز كند. )) (339)
و روايت شده :
(( اميرالمؤمنين عليه السلام با كافرى ذمى همراه بود. از آن حضرت پرسيد: بنده خدا ، كجا مى روى ؟ فرمود: به كوفه مى روم . چون مرد كافر راه خود را جدا كرد ، امام نيز با او رفت . مرد پرسيد: مگر قصد كوفه ندارى ؟ فرمود: چرا. گفت : راه را ترك كردى ! فرمود: مى دانم . گفت : چرا با اينكه مى دانى با من آمدى ؟ امام عليه السلام فرمود: همراهى نيكو اقتضا مى كند كه انسان زمانى كه قصد جدا شدن دارد مسافتى را با دوستش همراهى كند. پيامبرمان اين چنين به ما دستور داده است . (مرد با شگفتى) پرسيد: پيامبرتان چنين دستور داده است ؟ فرمود: آرى . گفت : بى شك يارانش به خاطر همين رفتار شايسته به دنبال او رفته اند. تو را گواه مى گيرم كه پيرو دين تو شدم . پس مرد كافر با حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بازگشت و چون امام عليه السلام را شناخت ، اسلام آورد. )) (340)
اى نفس لا يهتدى بهداه ؟         و هو فى كل صورة مقلتاها
كدامين انسان است كه به راه او هدايت نگردد؟ كه او در هر چهره (به سان) دو ديده آن چهره است .
لا تجل فى صفات احمد طرفا         فهى الصورة التى لن تراها
در ميدان صفات احمدى صلى الله عليه و آله ديدگان را جولان مده ؛ چرا كه اين صفات چهره اى است كه (حقيقت آن را) هرگز نمى بينى .
ما عسى ان اقول فى ذى معال ؟         علة الكون كله احداها
درباره اين صاحب بزرگيها چه مى توانم گفت ؟ (بزرگيهايى) كه علت همه آفرينش ، بودن يكى از آنهاست .
تلك نفس عزت على الله قدرا         فارتضاها لنفسه و اصطفاها
او انسانى است كه قدرش نزد خدا زياد است . او را براى خود پسنديد و برگزيد.
حاز قدسية العلوم ؛ فان لم         يؤتها احمد فمن يؤتاها؟ (341)
اوست كه شرافت دانشها را كسب كرد. اگر احمد صلى الله عليه و آله بدان دست نيافته باشد ، كه آنها را يافته است ؟!

- پینوشتها -

324- المحجه البيضاء، ح 2.
325- بوصيرى در برده .
326- ليلى و مجنون .
327- رك . مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى جمل من اءحواله و...، ح 8.
328- آل عمران : 160.
329- فصلت : 35.
330- بحار الاءنوار 16: 216.
331- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى تواضعه و حيائه ، ح 11؛ با مقدارى اختلاف .
332- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الرابع .
333- الاصابة فى تمييز الصحابة ، جرير بن عبدالله بن جابر بجلى ( در گذشته به سال 51 يا 54).
334- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى الرفق باءمته ، ح 1.
335- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى مشيه ، ح 5.
336- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى الرفق بامته ، ح 8.
337- روضه كافى : 268 ( ح 393) و اصول كافى 2: 671 ( كتاب العشرة ، باب النوادر، ح 1).
338- روضه كافى : 268 ( ح 393) و اصول كافى 2: 671 ( كتاب العشرة ، باب النوادر، ح 1).
339- بحار الاءنوار 16: 240 به نقل از مكارم الاخلاق ، الفصل الثانى ، فى جلوسه ...
340- قرب الاسناد: 7.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page