الف : سوگوارى فاطمه (سلام الله عليها) براى امام حسين (عليه السلام)

(زمان خواندن: 22 - 43 دقیقه)

قبل از واقعه عاشورا

204- حزن و اندوه از هنگام حاملگى
از لحظه اى كه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) به حسين (عليه السلام) حامله شد، حزن و اندوه او را فرا گرفت و در روز ولادت با نزول جبرئيل و بيان داشتن داستان شهادت آن امام معصوم ، فاطمه (سلام الله عليها) و رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) و على مرتضى (عليه السلام) به سوگوارى و عزادارى سالار شهيدان پرداختند(239).

205- بشارت تولد حسين
محمد بن جعفر رزاز مى گويد: محمد بن الحسين بن الخطاب از محمد بن عمرو بن سعيد زيات نقل كرده كه گفت : شخصى از اصحاب برايم نقل نمود كه امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
جبرئيل (عليه السلام) بر رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شد، پس عرض كرد: يا محمد! خداوند سلام مى رساند و بشارت مى دهد شما را به فرزندى كه از حضرت فاطمه متولد شده و امت پس از شما او را مى كشند.
حضرت فرمودند: اى جبرئيل ! به پروردگار سلام من را برسان و عرض ‍ كن : احتياجى به چنين فرزندى كه از فاطمه (سلام الله عليها) متولد شود و بعد از من امتم او را بكشند، ندارم .
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: جبرئيل به آسمان بالا رفت و سپس به زمين فرود آمد و محضر رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) مشرف شد و همان گفتار را تكرار كرد.
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: اى جبرئيل ! به پروردگارم سلام من را برسان و عرض كن : احتياجى به چنين فرزندى كه از فاطمه (سلام الله عليها) متولد شود و بعد از من امتم او را بكشند، ندارم .
پس جبرئيل (عليه السلام) به آسمان بالا رفت و سپس به زمين فرود آمد و محضر رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) مشرف شد و عرض كرد: اى محمد! پروردگار به تو سلام مى رساند و بشارت مى دهد كه امامت و ولايت و وصايت را در نسل اين مولود قرار مى دهد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: راضى و خشنود شدم .
سپس براى فاطمه (سلام الله عليها) خبر فرستاد... و اظهار نمودند كه : خداوند به من بشارت داده كه فرزندى از شما متولد گشته و پس از من امتم او را مى كشند.
حضرت فاطمه (سلام الله عليها) براى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) خبر فرستاده و اظهار كردند: به فرزندى كه امت بعد از شما او را بكشند، نيازى ندارم .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) خبر فرستادند: خداوند امامت و ولايت و وصايت را در نسل اين فرزند قرار داده .
فاطمه (سلام الله عليها) براى رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) خبر فرستادند كه راضى شدم .
پس در حالى كه از مقتول واقع شدن آن فرزند كراهت داشت ، به او باردار گرديد، و سپس در حالى كه از اخبار جبرئيل به مقتول واقع شدن آن مولد كراهت داشت ، بار حمل را بر زمين نهاد و مجموع دوران حمل و شير خوراگى آن طفل سى ماه بود تا آن كه به سن بلوغ و سپس به چهل سالگى رسيد و به درگاه الهى عرضه داشت : بار خدايا! مرا بر نعمتى كه به من و پدر و مادرم عطا فرمودى شكر، بيامرز، و به كار شايسته اى كه خشنودى تو در آن است ، موفق نما و فرزندان من را صالح گردان .
قابل توجه آن كه : اگر جناب سيدالشهداء به جاى اصلح فى ذريتى عبارت اصلح لى ذريتى را ايراد مى كردند، به طور قطع و حتم تمام ذريه آن جناب از پيشوايان مى شدند.
لازم به تذكر است كه آن حضرت نه از حضرت فاطمه (سلام الله عليها) شير خوردند و نه از خانم ديگرى ، بلكه حضرتش را نزد نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى آوردند و آن جناب انگشت ابهامشان را در دهان او مى گذاردند و سيدالشهداء(عليه السلام) به مقدار غذاى دو و سه روزشان را از انگشت حضرت مى مكيدند. پس گوشت حضرت امام حسين (عليه السلام) از گوشت رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) و خونشان از خون حضرت تكوين يافت و هيچ مولودى در شش ماهگى متولد نگشته ، مگر حضرت عيسى بن مريم و حضرت امام حسين (عليه السلام)(240).

206- خبر دادن جبرئيل از شهادت امام حسين
پدرم و محمد بن الحسن جملگى از محمد بن الحسن الصفار، از احمد بن محمد بن عيسى ، از ابن فضال ، از عبدالله بن كبير از بعضى اصحاب حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) نقل كرده كه ايشان فرمودند:
حضرت فاطمه (سلام الله عليها) بر رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) داخل شده ، در حالى كه چشمان آن جناب اشك بار بود.
حضرت فاطمه (سلام الله عليها) از آن جناب پرسيدند: شما را چه مى شود؟
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: جبرئيل (عليه السلام) به من خبر داده كه امتم عنقريب حسين را مى كشند.
پس فاطمه (سلام الله عليها) به جزع آمده و جامه خود را پاره كرده .
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) كه حال را مشاهده نمودند، به آن حضرت خبر دادند كه يكى از فرزندان اين مولود مالك امور گشته و انتقام از قاتلين خواهد گرفت .
پس از اين خبر حضرت فاطمه (سلام الله عليها) خشنود گرديد و نفس ‍ مباركش آرام گشت (241).

207- سبب گريه پيامبر
محمد بن حسن بن احمد بن وليد گويد: محمد بن ابى القاسم ماجيلويه ، از محمد بن على القرشى ، از عبيد بن يحيى ثورى ، از محمد بن حسين بن على بن الحسين از پدر بزرگوارشان ، از جدشان ، از على بن ابى طالب (عليه السلام) نقل كرده كه آن حضرت فرمودند:
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) روزى به زيارت ما آمدند، پس ‍ طعامى نزد آن ، جناب نهاديم و كاسه خرما و ظرف شير و سر شيرى را كه ام ايمن برايمان هديه آورده بود نيز در مقابل حضرت نهاديم . آن جناب تناول فرموده و پس از فراغت ايشان از طعام ايستادم و آب روى دستان مبارك ايشان ريخته و پس از آن كه دستان خود را شستند، مرطوبى آنها را به صورت و محاسن شريف كشيده ، سپس ايستادند و به مسجدى كه در يك خانه بود تشريف برده و نماز گزارده و در آخر به سجده رفته و گريه طولانى نمودند، سپس سر از آن برداشتند و از ما اهل بيت احدى جراءت نكرد سبب گريه آن حضرت را بپرسد. پس امام حسن (عليه السلام) ايستاده و آهسته جلو رفت تا خود را به آن جناب رساند و از حضرتش ‍ بالا رفت تا به روى رانهاى حضرت قرار گرفت . پس سر به سينه پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم )، چانه را روى سر آن جناب نهاد، سپس عرضه داشت : اى پدر! چرا گريستى ؟
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: امروز به شما نگريستم ، بسيار مسرور و خوشحال شدم ، به طورى كه پيش از آن چنين سرور و نشاطى در من پيدا نشده بود. پس جبرئيل بر من نازل شد و خبر داد كه شما كشته شده و قبورتان پراكنده خواهد بود. پس خدا را حمد و ستايش ‍ كرده و از خدا خير شما را درخواست نمودم .
حضرت سيد الشهداء(عليه السلام) عرض كرد: اى پدر! چه كسى قبور ما را زيارت مى كند و با اين كه از هم جدا و متفرق اند، به سر آنها خواهد آمد؟
حضرت فرمودند: جماعتى از امتم ، و قصدشان از زيارت اين قبور احسان به من مى باشد و من نيز در قيامت به نزدشان حاضر شده و بازوهايشان را گرفته و آنها را از هول و وحشت و گرفتارى آن روز مى رهانم (242).

208- شرح مصايب امام حسين به فاطمه
محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى از پدرش ، از على بن محمد بن سالم ، از محمد بن خالد از عبدالله بن حماد بصرى از عبد الله بن عبد الرحمن اصم از مسمع بن عبدالملك از ابى عبدالله نقل كرده كه آن جناب فرمودند:
امام حسين (عليه السلام) را مادر گرامى شان حمل مى كردند. رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) او را گرفته و فرمودند: خداى متعال كشندگان تو را لعنت كند، حق تعالى كسانى كه جامه از تن تو بيرون مى آورند را لعنت نمايد، خدا بكشد آنان را كه يكديگر را عليه تو كمك مى كنند، و بين من و آنان حكم بنمايد.
حضرت فاطمه (سلام الله عليها) عرض كردند: اى پدر! چه مى فرماييد؟
حضرت فرمودند: دخترم ! مصيبت هايى كه بعد از من و تو به او مى رسد و اذيت ها و ظلم ها و مكرها و تعدى هايى كه متوجه اش مى گردد، به ياد مى آورم ، او در آن روز در ميان جمعى از مردان ، كه جملگى همچون ستارگان درخشاننده بوده و به طرف مرگ و كشتن حركت مى كنند، گويا اكنون لشكرگاه آنها را ديده و به جايگاه و محل دفن ايشان مى نگرم .
حضرت فاطمه (سلام الله عليها) عرض كردند: اى پدر! جايى كه توصيف مى فرماييد در كجا واقع است ؟
حضرت فرمودند: مكانى است كه به آن ((كربلا)) مى گويند و آن زمين براى ما و امت موجب اندوه و بلاست . بدترين افراد امت من بر ايشان خروج مى كنند. اگر تمام اهل آسمانها و زمين شفيع يك نفر از اين گروه شرور باشند شفاعتشان پذيرفته نشود و به طور قطع تمام آنها در جهنم جاويد خواهند بود.
حضرت فاطمه (سلام الله عليها) عرض كردند: پدر! اين طفل كشته خواهد شد؟
حضرت فرمودند: بلى ، دخترم ! پيش از او كسى اين طور كشته نشده كه آسمانها و زمين و فرشتگان و حيوانات وحشى و ماهى هاى دريا و كوهها برايش گريه كنند. اگر اين موجودات ماءذون بودند، پس از شهادت اين طفل هيچ نفس كشى روى زمين باقى نمى ماند و گروهى از دوستان ما خواهند آمد كه در روى زمين كسى از آنها اعلم به خداوند نبوده ، و كوشاتر در اقامه حق ما از آنان نمى توان يافت و روى زمين احدى غير از ايشان نيست كه مورد التفات و توجه باشد، ايشان چراغ هاى فروزانى بوده كه در ظلمات جور و ستم مى درخشند ايشان شفعاى ديگران بوده و در فرداى قيامت بر حوض من وارد خواهند شد، هنگامى كه بر من وارد شوند، به وسيله سيما و چهره شان مى شناسمشان و اهل هر دينى پيشوايان خود را طلب نموده و ايشان ما را طالب بوده و غير ما را طلب نمى كنند. ايشان باعث قوام و استوار بودن زمين مى باشند، به بركت آنها باران بر زمين مى بارد(243).

209 - سؤ ال فاطمه در مورد عزاداران حسينى
روايت شده هنگامى كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) به دخترش فاطمه زهرا(سلام الله عليها) از كشته شدن فرزندش امام حسين (عليه السلام ) و غم و غصه هايى كه بر آن حضرت وارد مى شود خبر داد، فاطمه (سلام الله عليها) بسيار گريست و گفت : پدر جان ! اين حادثه در چه وقت اتفاق خواهد افتاد؟
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: به هنگامى كه من و تو و على نباشيم .
گريه فاطمه (سلام الله عليها) شدت يافت ، گفت : پدر جان ! پس چه كسى بر او گريه مى كند و چه كسى عزاى او را برپاى مى دارد؟
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اى فاطمه ! زنان امت من بر زنان اهل بيتم و مردانشان بر مردان اهل بيتم گريه خواهند كرد و نسلى پس ‍ از نسل ديگر هر سال عزادارى را تجديد مى كنند. روز قيامت كه برپا شود، تو شفيع زنان مى شوى و من شفيع مردان و هر يك از آنان كه بر مصيبت حسين گريه كنند، دستش را مى گيريم و او را به بهشت وارد مى نماييم .
اى فاطمه ! در روز قيامت همه چشمها گريانند به جز چشمى كه بر مصيبت حسين گريه كرده باشد كه آن از نعمتهاى بهشت خندان و شادان است (244).

210- خبر پيامبر به فاطمه از شهادت امام حسين
پدرم ...(ره ) از سعد بن عبدالله ، از احمد بن محمد، از احمد بن محمد بن ابى نصر، از عبدالكريم بن عمرو، از معلى بن خنيس نقل كرده كه وى گفت :
در صبح روزى حضرت فاطمه (سلام الله عليها) رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) را گريان ديده ، پس عرضه داشت : اى رسول خدا! شما را چه مى شود؟
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از خبر دادن به ايشان امتناع نمودند. حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) عرض كردند: نه غذا خورده و نه آب مى آشامم تا به من خبر دهيد.
پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: جبرئيل خاكى برايم آورده كه بر روى آن جوانى كه هنوز مادرش به او باردار نشده كشته مى شود و اين همان تربت و خاك است .
اين واقعه زمانى بوده است كه هنوز حضرت فاطمه (سلام الله عليها) به حسين (عليه السلام) باردار نشده بود(245).

211- فرياد فاطمه در روز قيامت
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: وقتى كه روز قيامت مى شود، براى فاطمه (سلام الله عليها) قبه اى از نور برپا مى كنند، آن گاه امام حسين (عليه السلام) مى آيد، در حالى كه سر مبارك خود را در دست گرفته است ، چشم فاطمه كه به او مى افتد، فريادى از دل پر درد بر مى آورد كه از سوز آن هر فرشته مقرب و پيغمبر مرسل و هر بنده با ايمان گريان مى شود.
و در روايت ديگر به سند و هر بنده با ايمان گريان مى شود.
و در روايت ديگر به سند معتبر از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است :
هنگامى كه قيامت مى شود، فاطمه (سلام الله عليها) با جمعى از زنان شيعه خود به محشر مى آيد، به او مى گويند: داخل بهشت شو، مى گويد: نمى روم ، تا ببينم بعد از من با فرزندانم چه كرده اند؟ به او مى گويند: در ميان محشر نگاه كن . وقتى نگاه مى كند مى بيند، امام حسين (عليه السلام) با بدن بى سر ايستاده ، فرياد بر مى آورد و من از فرياد او فرياد مى زنم و تمام فرشتگان نيز فرياد مى كشند، در اين وقت حق تعالى به خاطر ما عقاب خود را لازم مى دارد و فرمان مى دهد به آتش كه آن راهبهب مى گويند و هزار سال آن را افروخته اند تا سياه شود و هيچ وقت نسيمى به آن نوزيده و غمى از آن بيرون نرفته كه قاتلان حسين و كسانى را كه به عترت پشت كرده و قرآن را براى ظلم كردن و تجاوز وسيله قرار داده اند بربايد. وقتى كشندگان امام حسين (عليه السلام) و متمسكين به قرآن تنها داخل آتش مى شوند و آتش خروش بر مى آورد، آنها فرياد مى زنند: خدايا، چرا ما را از بت پرستان زودتر داخل جهنم كردى ؟ از طرف خدا جواب مى آيد: براى اين كه هر كس ندانسته بدى كند، مثل آن كه مى داند نيست . من يعلم ليس كمن لايعلم (246).

212- فاطمه در محشر با لباس خونين
حضرت على بن موسى الرضا(عليه السلام) فرمود: پدرم موسى بن جعفر از امام صادق ، از امام باقر، از حضرت سجاد، از امام حسين ، از امام على بن ابى طالب از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كرد كه آن حضرت فرمود: دخترم فاطمه در روز قيامت با لباسى خونين وارد محشر مى شود و به يكى از ستونهاى عرش در آويخته مى گويد: اى دادگر! اى جبران كننده ! بين من و قاتل فرزندم حكم فرما!
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: در آن هنگام ، به خداى كعبه قسم ، كه خداوند به نفع دخترم حكم خواهد كرد(247).

بعد از واقعه عاشورا

213- نوحه سرايى براى امام حسين
محدث قمى (ره ) مى فرمايد: من در ديوان سيد اجل شهيد خودمان سيد نصرالله حايرى (قدس الله روحه ) ديدم كه از بعضى موثقين اهل بحرين حماها الله من طوارق الزمان حكايت كرده كه يكى از اخيار، فاطمه زهرا(سلام الله عليها) را در خواب ديده است كه آن حضرت با جمعى از بانوان انجمن كرده و بر حسين مظلوم (عليه السلام) نوحه سرايى دارند و اين بيت شعر را مى خوانند:
وا حسيناه ! ذبيحا من قفاه           وا حسيناه ! قتيلا بالدماء(248)

214 - سوگوارى در كنار نهر
جوانى كه پدرش اهل منبر بود، در عالم خواب مى بيند وارد باغ باصفايى شد كه داراى چهار نهر آب است . بانوى سياه پوشى را مشاهده كرد كه كنار يكى از آن نهرها نشسته و جامه خون آلودى در دست دارد؛ هر وقت آن جامه را در آب فرو مى برد و از دل پر درد ناله بر مى آورد، آن چهار نهر رنگين مى شود.
به آن بانو نزديك مى شود، كه آن بانوى مجلله مى گويد: اى مظلوم مادر، اى غريب مادر، خدا كشندگان تو را لعنت كند، مگر تو را نشناختند؟! آيا به هنگام شهيد شدنت نگفتى جدم خاتم الانبيا، پدرم على مرتضى ، مادرم فاطمه زهرا، برادرم حسن مجتبى و خودم گوشواره عرش خدايم .
در اين لحظه مى بينيد، شخصى كنار آن بانو ايستاده ، مثل اين كه سرش از بدن جدا بوده و مجددا به بدن ملحق شده - چون خط قرمزى دور گردنش مشاهده مى شود - مى گويد: به خدا قسم ، قدر و منزلتم را به آنها بيان داشتم ، ولى آنها گوش ندادند و سر مرا از قفا بريدند.
جوان عرضه مى دارد: شما را به خدا سوگند، خودتان را معرفى بفرماييد.
مى فرمايند: من فاطمه زهرا و ايشان نور ديده ام حسين است (249)...

215- سوگوارى فاطمه در اربعين
يحيى برمكى گفته است : من با جابر براى زيارت امام حسين (عليه السلام) به طرف كربلا حركت كرديم . شب نوزدهم از ماه صفر به يك فرسخى كربلا فرود آمديم . همسر من (خديجه ) در خيمه خود بود، من و جابر در گوشه اى با يك ديگر گفت و گو داشتيم كه فردا به كربلا رفته و مراسم سوگوارى برپا مى كنيم . در اين ميان صداى همسرم (خديجه ) به گريه و ناله بلند شد، رفتم ببينم چه خبر شده ، ديدم با موى پريشان و اشك ريزان و ناله و افغان است .
پرسيدم چه شده ؟
گفت : اكنون فاطمه زهرا(سلام الله عليها) را در عالم رؤ يا با جامه سياه و چهار هزار حوريه و لواى عزا ديدم كه وارد صحراى كربلا شدند، به محضى كه نظر فاطمه زهرا به قبر مظلوم كربلا افتاد، چنان ناله از دل بر آورد كه زمين و آسمان به لرزه در آمد و با صداى بلند مى فرمود: اى شهيد مادر، اى غريب مادر، اى مظلوم مادر، و اى مقتول بى يار و ياور! يك يك مصايب فرزندش را مى شمرد و ندبه مى كرد و همه را به گريه در آورد. سپس به حوريه اى فرمود: برو به مدينه به پدرم بگو: فاطمه كنار قبر حسين آمده ، چون فردا روز اربعين است مى خواهد لواى عزا بر پا بدارد و منتظر شما است . به حوريه ديگر فرمود: برو به نجف ، على را خبر كن . سپس ‍ دوباره خود را روى قبر فرزندش انداخت و ناله سر داد. مرد محاسن سفيدى با مردى ديگر ظاهر شدند و از پى آن دو جوان سبزپوش آمد، از حوريه اى پرسيدم : ايشان كيستند؟ گفت : اولى رسول خدا، دومى على مرتضى ، سومى امام مجتبى .
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) نزديك فاطمه زهرا(سلام الله عليها) آمد و تسلى مى داد و مى فرمود: اى نور ديده ! اين قدر ناله مكن كه ساكنان آسمانها به خروش آمدند. فاطمه زهرا(سلام الله عليها) بر اثر حزن شديدى كه داشت جواب نداد، رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام) فرمودند: يا على ! شما دخترم را تسلى دهيد و ايشان به امام حسن (عليه السلام) فرمودند كه مادر را تسلى دهد. امام حسن محتبى (عليه السلام) نزد مادر آمد و گفت : السلام عليك يا اماه ! من فرزند دلبندت حسن هستم كه جگرش از زهر جفا پاره پاره شده از تو مى خواهم كه ناله نكنى و سر از روى قبر برادرم بردارى ، چرا كه خلق عالم را بى قرار كردى . آن گاه سر از قبر برداشت ، شيشه اى پر آب در دست داشت ، به او داد و فرمود: اى فرزند اين شيشه را نگاه دار كه اشك چشم عزاداران حسينم هست . سپس رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) با ارواح تمام انبياء و اولياء و زنان با ايمان به فاطمه زهرا(سلام الله عليها) سلام كردند و در برابر او صف كشيده و مشغول عزادارى شدند(250).

216- سوگوارى مادر داغديده
در سال 1343 يكى از واعظين محترم مى فرمود:
در بحرين زنى بوده كه پسرى به نام محمد داشته ، پسر در اوان جوانى از دنيا رفته ، مادر روزها مى رفته سر قبرش و گريه مى كرده ، روزى به خاطرش مى رسد كه پسرش با احترام فراوان تشييع شده ، ولى پسر فاطمه زهرا خير! تصميم گرفت آن روز بر حسين (عليه السلام) گريه كند.
لذا به ياد امام حسين (عليه السلام) نوحه سرايى كرده و گريه مى كند و ابياتى را كه حاكى از شهادت آن بزرگوار با لب تشنه است ، زمزمه مى كند و مى گويد: آه بر زينب و ام كلثوم و سكينه ! كه هر وقت مى خواستند گريه كنند آنها را با تازيانه مى زدند و...
بعد از آن كه بر غريبى و مظلومى اباعبدالله و اهل بيت آن بزرگوار گريه زياد كرده ، كنار قبر فرزندش رفته ، ديد بانويى سياه پوش روى قبر فرزندش نشسته و گريه مى كند!
با خودش مى گويد: اين بانو هم احتمالا داغ ديده و قبر فرزندش را به اشتباه گرفته و آمده سر قبر فرزند من مى گريد! آن گاه پيش مى رود و مى گويد: شما داغ جوان ديديد و قبر فرزندتان را گم كرديد؟ آن بانو مى فرمايد: نه ، من قبر فرزندم را گم نكرده ام ، آمدم سر قبر جوان تو گريه كنم ، مى گويد: چرا براى فرزند من ؟ فرموده : چون تو براى فرزند من گريه كردى ! مى گويد: فرزند شما كيست ؟ مى فرمايد: فرزند من حسين غريب است ؛ چون تو امروز براى حسين من گريه كردى ، من هم براى فرزند تو گريه مى كنم (251).

217- مجازات انكار فضيلت گريه بر امام حسين
از سيد على حسينى حكايت شده كه گفته است :
من در مشهد مقدس ، مجاور بارگاه على بن موسى الرضا بودم . يكى از رفقا در روز عاشورا در مورد شهادت امام حسين (عليه السلام) سخن مى گفت . رسيد به اين جا كه امام باقر(عليه السلام) فرمودند: هر كس كه در عزاى امام حسين (عليه السلام) گريه كند، هر چند به قدر بال پشه اى باشد، خداوند گناهان او را مى آمرزد؛ گر چه به اندازه كف درياها باشد.
يكى از حضار منكر اين مطلب شد و گفت : اين حديث صحيح نيست ، عقل آن را نمى پسندد.
بحث زيادى بين ما و او شد، مجلس به هم خورد، همه متفرق شدند و او هم چنان بر انكار خود اصرار داشت !
روز بعد پيش ما آمد و از گفته خويش پشيمان شده بود و تعريف كرد كه شب گذشته در عالم رؤ يا ديدم ، قيامت برپا شده ، زمين هموار، نامه هاى اعمال باز، جهنم افروخته ، بهشت زينت كرده شده و... تشنگى بر او غلبه كرده و او در طلب آب است .
به راست و چپ التفات نموده و حوض كوثر را ديده كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) و على مرتضى (عليه السلام) و فاطمه زهرا(سلام الله عليها) با حزن و اندوه در كنار آن قرار دارند. جلو رفته ، پس از سلام از فاطمه زهرا(سلام الله عليها) آب طلبيده ، آن بزرگوار با نگرانى به او نگاه كرده و فرموده اند: تو فضيلت گريه كردن بر فرزندم حسين را انكار مى كنى (252)؟!...

218- خبر شهادت امام حسين به مادرش
مردى از اهالى بحرين مى گويد: من خيلى راغب شنيدن مصايب و مراثى امام حسين (عليه السلام) بودم . شب و روز در مجالس سوگوارى آن حضرت شركت مى كردم و هيچ امرى نمى توانست مرا از رفتن به مجالس ‍ عزاى اباعبدالله (عليه السلام) باز دارد.
يك سال شب نهم محرم ، آن قدر در مصيبت آن حضرت گريستم كه خسته شده و در كنارى نشستم . خواب چشمانم را فرا گرفت . در خواب ديدم در باغ بزرگى مثل باغهاى بهشت قرار دارم ، انواع و اقسام اشجار ديده مى شود و مرغان بر سر شاخه ها مانند مادر بچه مرده نوحه مى كنند! گفتم : سبحان الله اين مرغان چرا اين طور ناله مى كنند؟! با خود گفتم : اين ناله ها نيست مگر به خاطر مولايم حسين (عليه السلام). به ناگاه صداى گريه اى شديد به گوشم رسيد كه نزديك بود دلم شكافته شود. چند قدم به دنبال صداى گريه رفتم ، كنار حوضى رسيدم ، ديدم بانويى كنار حوض نشسته ، پيراهن سفيد پاره پاره اى در دست دارد و خون آن را مى شويد! و به آثار جراحات نگاه مى كند و مى گريد؛ چنان كه نزديك است از گريه اش ‍ آسمان منش شود و بر زمين فرود آيد! مى گفت : پدر جان ! ببين اين امت با ما چه كردند؟ تا من به دنيا بودم حق مرا ضايع كردند و پهلويم را شكستند و ارث مرا گرفتند.
سپس مصايب ابن عمش را بيان داشت تا آن جا كه گفت : اينها بس نبود كه حسينم را كشتند و... بعد فرمود: فرزندم ! چرا از نام خود خبر ندادى ؟ شايد جد و پدر تو را نمى شناختند كه با لب تشنه شهيدت كردند؟
ناگاه در طرف مشرق بدن بى سرى را ديدم كه مى گفت : به حق خودت مادر جان ! من جد و پدر خودم را معرفى كردم ، مقام مرا ملاحظه نكردند، آب فرات را به رويم بستند، خود و اهل بيتم را تشنه گذاشتند!
من قدم پيش نهاده و سلام كرده و عرضه داشتم : اين پيراهن پاره پاره و خونين و اين بدن بى سر كيست ؟! ناله اى جانسوز از دل برآورد و فرمود: من مادر اين شهيد مظلومم ، من دختر پيغمبر اين امتم ، من مادر حسينم كه امت جدش او را كشتند و...
ناگاه ديدم بانوان چندى سر از جانب اشجار، مانند آفتابى كه طلوع كند، مويه كنان آمدند و اطراف آن بدن بدون سر نشستند. من از پيراهنى كه آن بانو مى شست سؤ ال كردم و ايشان فرمود: پيراهن پسرم حسين است كه در روز عاشورا پوشيده بود. گفتم : با آن چه كار مى كنى ؟ فرمود: اين پيراهن وسيله گريه من است تا روزى كه آن را در دست گرفته و در عرصه محشر بايستم و به پروردگارم از ستم بنى اميه شكوه كنم . هيچ فرشته مقرب و پيغمبر مرسلى نماند، مگر روى بر خاك نهند؛ چرا كه در آن روز سرم برهنه و آلوده خونى است كه از گلوى اين تن بى سر روان است و خدا از خشم من خشمگين شده و همه ظالمان به ما خانواده را جمع خواهد كرد و زبانه آتش آنها را فرا گيرد.
عرض كردم : اى سيده من ! پدرم نوحه خوان فرزندت حسين بود، خدا با او چه كرد؟
فرمودند: كاخى در مقابل كاخهاى ما دارد.
عرض كردم : كسى كه در عزاى شما بگريد و از مالش در عزاى حسين (عليه السلام) صرف كند و در غم او بى خوابى كشيده و در حاجت عزادارانش بكوشد و در راه او تشنگان را آب دهد و به دشمنانش لعنت كند چيست ؟
فرمودند: بهشت است . همه اين كارها كمك به ماست و مژده و بشارت بده به كسانى كه به اين امور مشغولند كه در بهشت همسايه ما خواهند بود به حق پدرم و شوهرم و فرزندم كه روز قيامت تا كودكى از آنها بيرون باشد به بهشت نخواهم رفت ، اين پيغام را به آنها برسان . الحمدلله رب العالمين (253).

219- عنايت فاطمه به مرثيه امام حسين
مرحوم حاج ملا اسماعيل سبزوارى در كتاب عددالسنة كيفيت خواب مقبل را نقل كرده و گفته است : من در اصفهان در خانه مقبل ، كيفيت خواب مقبل را به خط خودش ديده ام ، مقبل نوشته است :
يكى از سالها افراد زيادى از اصفهان جهت زيارت امام حسين (عليه السلام) عازم كربلا شدند و من كه دستم از مال دنيا تهى بود، به يكى از دوستان گفتم : مى ترسم بميرم و آرزوى زيارت كربلا در دلم بماند، دل آن دوست به حالم سوخت و گفت : اگر مشكل تو تهى دستى است ، بيا برويم ، مهمان من باش .
من آماده شده با او بار سفر بسته و رهسپار كربلا شديم . نزديك گلپايگان نيمه شبى دزدها به زوار حمله آورده و تمام اموال آنها را غارت كردند، زوار با دست تهى و بدن برهنه وارد گلپايگان شدند. لذا بعضى برگشته و بعضى وام گرفته و... من در گلپايگان ماندم تا ماه محرم فرا رسيد. حسينيه اى در آن جا بود كه شبها شيعيان در آن مشغول عزادارى مى شدند و من در آن مجلس شركت مى كردم ، شب و روز از حسرتى كه در دلم مانده بود مى گريستم .
شبى در عالم رؤ يا ديدم وارد كربلا شدم ، به طرف حرم سيد الشهداء(عليه السلام) رفتم كه مشرف شوم ، شخصى جلو مرا گرفت و گفت : برگرد كه هم اكنون وقت زيارت تو نيست !
گفتم : چرا حرم مطهر بسته است ؟
گفت : اى مقبل ! اكنون فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و مادرش خديجه كبرى (سلام الله عليها) و جمعى حوراالعين و عده اى از پيغمبران به زيارت امام حسين (عليه السلام) آمده اند.
گفتم : تو كيستى ؟
گفت : فرشته اى هستم كه براى زايران امام حسين (عليه السلام) استغفار مى كنم .
پس از اين گفتار، دست مرا گرفت و در ميان صحن گردش داد، عده اى را در آن جا ديدم كه به اهل دنيا شباهتى نداشتند، جمعى با خشوع و خضوع نشسته بودند، آن فرشته گفت : اينان پيامبرانى هستند كه به زيارت حضرت سيد الشهداء(عليه السلام ) آمده اند.
در اين وقت شخص بزرگوارى را ديدم كه از حرم بيرون آمد، در حالى كه دو نفر زير بغلهاى او را گرفته بودند، همه انبياء پيش پاى او برخاسته و تعظيم كردند و آن جناب در صدر مجلس نشسته و فرمودند: محتشم را بياوريد!
پرسيدم اين بزرگوار كيست ؟
فرشته جواب داد: حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) جد امام حسين (عليه السلام).
محتشم را آوردند، رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: اى محتشم ! امشب شب عاشورا است ، اين پيغمبران براى زيارت فرزندم حسين آمده اند، برو بالاى منبر و از اشعار دلسوزت بخوان تا ما بگرييم ...
محتشم رفت بالاى پله اول ، رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) اشاره كرد برو بالا، محتشم تا پله نهم منبر بالا رفت ، من حواسم را جمع كردم ببينم محتشم كدام مرثيه را به عنوان مرثيه دلسوزتر انتخاب مى كند و مى خواند، ديدم شروع كرد، به خواندن (بند دوم از دوازده بند معروفش ):
كشتى شكست خورده توفان كربلا           در خاك و خون تپيده به ميدان كربلا
گر چشم روزگار بر او فاش مى گريست           خون مى گذشت از سر ايوان كربلا
نگرفت دست دهر گلابى به غير اشك           زان گل كه شد شكفته به بستان كربلا
از آب هم مضايقه كردند كوفيان           خوش داشتند حرمت مهمان كربلا
بودند ديو و دد همه سيراب و مى مكيد           خاتم ز قحط آب سليمان كربلا
زان تشنگان هنوز به عيوق مى رسد           فرياد العطش ز بيابان كربلا

در اين جا يك مرتبه صداى گريه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بلند شد و رو به انبياء كرده و فرمودند: امت من با فرزند عزيزم چه كردند؟ آبى را كه خداوند بر وحش و طير (و ديو و دد) حلال كرده ، بر اولاد من حرام كردند، دوباره محتشم شروع كرد به خواندن (بند هفتم تركيب بندش ):
روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوار           خورشيد سر برهنه ، بر آمد ز كوهسار
موجى به جنبش آمد، و برخاست ، كوه كوه           ابرى به بار آمد و، بگريست زار زار

با خواندن اين ابيات پيغمبران همه دست بر سر زدند، سپس محتشم رو به پيغمبران كرد و گفت :
جمعى كه پاس محملشان داشت جبرئيل           گشتند بى عمارى و محمل شتر سوار

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: بله ؛ اين پاداش ‍ (رسالت ) من است كه دختران مرا اسير كردند!
محتشم سكوت كرد.
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: اى محتشم ! هنوز دل ما از گريه خالى نشده ، محتشم رو به قبر ابا عبدالله الحسين (عليه السلام ) كرد و گفت : (بند هشتم )
بر حربگاه ، چون ره آن كاروان فتاد           شور و نشور، واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوح ، غلغله در شش جهت فكند           هم گريه ، در ملايك هفت آسمان فتاد
هر جا كه بود آهويى ، از دشت پا كشيد           هر جا كه بود، طايرى ، از آشيان فتاد
شد وحشتى ، كه شور قيامت زياد، رفت           چون چشم اهل بيت ، بر آن تشنگان فتاد
هر چند بر تن شهدا چشم ، كار كرد           بر زخمهاى كارى تيغ و سنان ، فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا، در آن ميان           بر پيكر شريف امام زمان فتاد
بى اختيار نعره ((هذا حسين )) از او           سر زد، چنان كه آتش از آن ، در جهان افتاد
پس با زبان پرگله آن بعضعه بتول           رو در مدينه كرد كه يا ايها الرسول
اين كشته فتاده به هامون ، حسين توست           وين صيد دست و پازده در خون حسين توست
اين نخل تر، كز آتش جانسوز تشنگى           دود از زمين رسانده به گردون حسين توست
اين ماهى فتاده به درياى خون كه هست           زخم از ستاره بر تنش ‍ افزون حسين توست
اين غرقه محيط شهادت ، كه روى دشت           از موج خون او شده گلگون ، حسين توست
اين خشك لب فتاده دور از لب فرات           كز خون او زمين شده جيحون حسين توست
اين شاه كم سپاه ، كه با خيل اشك و آه           خرگاه ، زين جهان زده بيرون ، حسين توست
اين قالب تبان ، كه چنين مانده بر زمين           شاه شهيد تا شده مدفون ، حسين توست

در اين جا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) خلعتى به محتشم دادند و من در اين خيال بودم كه اشعار من قابل قبول سيد ابرار نبوده كه به من التفاتى نكردند و به خواندن امر نفرمودند. ناگاه حوريه سياه پوشى به سيد ابرار عرض كرد: انسيه حوراء فاطمه زهرا(سلام الله عليها) گويد: به مقبل هم بفرماييد واقعه اى در مرثيه سيدالشهدا بخواند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور فرمودند: بالاى منبر بروم .
من رفتم بالاى پله اول منبر ايستاده و خواندم :
روايت است كه چون تنگ شد بر او ميدان           فتاد از حركت ذوالجناح و از جولان
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت           نه سيدالشهداء بر جدال طاقت داشت
كشيد پا ز ركاب آن خلاصه ايجاد           اگر غلط نكنم عرش بر زمين افتاد
هوا ز جور مخالف چو قير گون گرديد           عزيز فاطمه از اسب سرنگون گرديد

ناگاه شخصى اشاره كرد پايين بيا، كه دختر سيد دو سرا، فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بيهوش گشته است .
من از منبر فرود آمدم و منتظر عطاياى خيرالبرايا بودم كه ديدم ضريح منور سبط خيرالبشر باز شد و شخص جليل القدرى بيرون آمد، اما زخم سينه اش از ستاره افزون ، و جراحات بدنش از حد و حصر بيرون بود، خلعت فاخرى به من عطا نمود. من عرضه داشتم : شما كه هستيد؟ فرمودند:
حسينم كه دوش نبى بوده جايم           فرستاده خلعت خدا از برايم (254)

220- خواب حضرت سكينه در شام
روايت كرده اند كه روزى حضرت سكينه (سلام الله عليها) به يزيد فرمودند: ديشب خوابى ديده ام اگر رخصت مى دهى براى تو نقل كنم ؟!
گفت : بگو.
فرموند: وقتى كه دوش از نماز فارغ شدم و بر احوال خويش و ساير اهل بيت گريه بسيار كردم ، به خواب رفتم و در عالم رويا ديدم كه درهاى آسمان باز شد و نورى در ميان آسمان و زمين ساطع گرديد و حوريان زيادى از بهشت فرود آمدند، ناگاه باغى در نهايت سبزى و خرمى با انواع گلها و رياحين زيادى از بهشت فرود آمدند، ناگاه باغى در نهايت سبزى و خرمى با انواع گلها و رياحين آراسته و در ميان باغ قصرى رفيع مشاهده كردم ، آن گاه پنج نفر پيرمرد نورانى داخل آن قصر شدند، از حوريه اى پرسيدم : اين قصر از كيست ؟ گفت : اين قصر پدر تو حسين است ، گفتم : آن كهنسالان كه وارد قصر شدند كه بودند؟ گفت : اولى حضرت آدم ، دومى نوح ، سومى ابراهيم ، چهارمى موسى . گفتم : آن پنجمى كه از نهايت اندوه دست بر محاسنش گرفته بود، چه كسى بود؟ گفت : اى سكينه او را نشناختى ؟ او جدت رسول خدا بود! گفتم : كجا رفتند؟ گفت : نزد پدرت امام حسين . گفتم : به خدا قسم الان مى روم نزد جدم و به او شكايت مى كنم .
در اين انديشه بودم كه ناگاه مرد خويش روى منورى را ديدم كه در نهايت اندوه و حزن ايستاده شمشيرى در دست دارد، جلو رفتم (به روايت ديگر نزد حضرت رسالت پناه رفتم ) و گفتم : يا جداه ! مردان ما را كشتند، حرمت ما را ضايع نموده و ما را بر شتران برهنه سوار كردند و نزد يزيد بردند. رسول خدا مرا در بر گرفت و گفت : اى پيغمبران خدا، مى بينيد كه امت من با فرزندانم چه كرده اند؟!
حوريه گفت : اى سكينه ! شكايت بس است ، رسول خدا را گريان و نگران كردى و دست مرا گرفت و داخل قصر كرد. در آن قصر پنج نفر بانو در نهايت عظمت و خلقت و حسن و صفا و نور و بها ديدم ، در ميان ايشان بانويى از همه بزرگوارتر و نورانى تر، لباسهاى سياه پوشيده و گيسوهاى خود را پريشان كرده بود و پيراهنى خون آلود در دست داشت و هرگاه از جا بر مى خاست بانوان ديگر برخاسته و هرگاه مى نشست آنها مى نشستند و از هر جهت احترام مى گذاشتند.
از آن حوريه پرسيدم : اين بانوان گرامى چه كسانى هستند؟ حوريه گفت : اى سكينه ! اين بانوان ، حوا، مريم مادر عيسى ، خديجه ، ساره همسر ابراهيم خليل (به روايتى هاجر مادر اسماعيل ) و آن كه پيراهن خون آلود در دست دارد و همه به او احترام مى گذارند جده ات فاطمه زهرا است ، پس به نزد ايشان رفته و گفتم : اين جده بزرگوار، پدر نامدارم را كشتند و مرا يتيم كردند، آن حضرت مرا به سينه اش چسبانيد و بسيار گريست ، بانوان ديگر همه گريستند و گفتند: اين فاطمه ! خدا ميان تو و يزيد در روز قيامت حكم خواهد كرد.
ناگاه ديدم درى از آسمان باز شد و ملايك فوج فوج فرود مى آمدند، سر پدرم را زيارت مى كردند و به آسمان مى رفتند (در اين جا يزيد سيلى به صورت خود زد و گريست و گفت : مرا با قتل حسين چه كار بود؟!))
به روايتى ديگر به آن خواب اعتنايى نكرد و از جاى برخاست (255)!
خواب ديگرى نيز از حضرت سكينه (سلام الله عليها) نقل شده كه در عالم رؤ يا ديده كه پنج ناقه از نور پيدا شده و بر هر ناقه مرد كهنسال و نورانى سوار بود و ملايكه بسيار از هر سو آنها را احاطه كرده بودند و(256)...

221- مسلمان شدن طبيب يهودى
يزيد پس از شهادت امام حسين (عليه السلام) پيش از آن كه به عذاب آخرت مبتلا شود، در دنيا به درد بى درمانى معذب گرديد. يكى از اطباى يهودى را براى معالجه طلب كرد، طبيب نگاهى به يزيد كرد و از روى تعجب انگشت حيرت به دندان گزيد. سپس با تدبير ويژه اى چند عقرب از گلوى او بيرون كشيده و گفت : ما در كتب آسمانى ديده ايم و از علما شنيده ايم كه هيچ كس به اين بيمارى مبتلا نمى شود، مگر آن كه قاتل پسر پيغمبر باشد، بگو چه گناهى كرده اى كه به اين مرض گرفتار شده اى ؟!
يزيد از خجالت سر را به زير افكنده و پس از لحظاتى گفت : من حسين بن على را كشته ام . يهودى انگشت سبابه خود را بلند كرد و گفت :
اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله .
طبيب مسلمان شد و از جاى برخاست و به منزل خود رفت ، برادر خود را به دين اسلام دعوت كرد، قبول نكرد؛ ولى همسر او و خويشانش ‍ پذيرفتند. همسر برادرش نيز اسلام را قبول كرد و اسلامش را از شوهر مخفى داشت .
در همسايگى او يكى از شيعيان خالص بود كه اكثر روزها مجلس تعزيه دارى حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) را بر پا مى كرد، آن زن تازه مسلمان در آن مجلس شركت مى نمود و بر مصايب اهل بيت عصمت و طهارت مى گريست . بعضى از يهوديان جريان را به شوهرش اطلاع دادند، يهودى گفت : امروز او را امتحان مى كنم ، لذا به خانه رفت و گفت : امشب هفتاد نفر يهودى مهمان ما خواهند بود، شرايط ميزبانى را آماده و انواع خوردنى ها را جهت پذيرايى مهيا كن !
بانوى تازه مسلمان خواست مشغول غذا پختن شود، صداى ذكر مصيبت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) را شنيد، فورا به مجلس عزا رفت و در عزاى آن حضرت گريه زيادى كرد. وقتى كه به خود آمد، سخن شوهر به يادش آمد، ولى وقت تنگ شده بود. متوسل به فاطمه زهرا (سلام الله عليها) شد و به سوى خانه آمد، وقتى به خانه رسيد. ديد بانوانى سياه پوش جمع شده و هر يك با چشم گريان مشغول خدمت مى باشند و لحظه اى استراحت ندارند! در ميان بانوان ، خانم بلند بالايى را ديد كه در مطبخ مشغول پختن غذاست و بانوى مجلله اى را ديد كه پيراهن خون آلود در كنارش گذاشته است !
زن تازه مسلمان عرض كرد: اى بانوى گرامى ! شما كيستيد كه با قدوم خود اين كاشانه را مزين فرموده و لوازم مهمانى را مهيا كرده ايد؟!
آن بانوى مجلله فرمود: چون تو عزادارى فرزند غريب و شهيدم را بر كار خانه ات مقدم داشتى ، بر فاطمه لازم شد كه تو را يارى كند تا با نكوهش ‍ شوهر خود رو به رو نگردى و پس از اين بيشتر به عزاخانه فرزندم بروى .
بانوى تازه مسلمان عرض كرد: اى بانو! خانمى را در مطبخ مى بينم كه مشغول غذا پختن و بيش از همه بى قرار است ، او كيست ؟
فرمود: نزد او برو و از خودش بپرس .
بانوى تازه مسلمان رفت و پاى او را بوسه داد و نامش را از او سؤ ال كرد. فرمود: من زينب ، خواهر امام حسينم .
در همين زمان ، زنان يهودى با هفتاد مهمان وارد شدند، وقتى كه يهودى ها خانه را در كمال آراستگى و نورافشانى ديدند و بوى خوش غذاها به مشام شان رسيد و در جريان واقعه قرار گرفتند، همه مسلمان شدند(257).

222- گريه و ضجه فاطمه بر امام حسين
محمد بن عبدالله ، از پدرش ، از على بن محمد بن سالم ، از محمد بن خالد، از عبدالله بن حماد بصرى ، از عبدالله بن عبدالرحمن اصم ، از عبدالله بن مسكان ، از ابوبصير نقل كرده كه وى گفت :
محضر مبارك امام صادق (عليه السلام) بوده و براى آن جناب سخن مى گفتم در اين هنگام يكى از فرزندان حضرت داخل شد.
امام (عليه السلام) به او فرمودند: بارك الله ! و او را به سينه خود چسبانده و وى را بوسيده و فرمودند:
خدا ذليل كند كسانى را كه شما را ذليل كنند و انتقام كشد از آنان كه به شما ظلم كنند، و خوار كند افرادى را كه شما را خوار كنند، و لعنت كند اشخاصى را كه شما را مى كشند و خدا ولى و حافظ و ناصر شما باشد، زنان و انبياء و صديقين و شهداء و فرشتگان آسمان بسيار بر شما گريستند.
سپس آن حضرت گريسته و فرمودند:
اى ابوبصير! هر گاه به بچه هاى امام حسين (عليه السلام) مى نگرم به واسطه مصيبت و ظلمى كه به پدرشان و خودشان شده است ، حالتى به من دست مى دهد كه قابل كنترل نيست .
اى ابوبصير! فاطمه (سلام الله عليها) بر آن حضرت گريست و ضجه زده و به دنبال آن جهنم فريادى كشيد و جيغى زد كه فرشتگان حافظ و نگهبان بر آن ، صداى گريه دوزخ را شنيدند و سريع آماده شدند آن را كنترل كنند، زيرا خوف آن بود كه از درون دوزخ آتش زبانه كشيد يا دود آن بيرون رفته و اهل زمين را بسوزاند. لذا تا مادامى كه دوزخ گريان و نالان است ، فرشتگان حافظ آن را مهار كرده و به جهت خوف و هراسى كه بر اهل زمين دارند آن را محافظت نموده و درب هاى آن را محكم بسته اند، ولى در عين حال دوزخ ساكت و آرام نمى شود، مگر صداى فاطمه (سلام الله عليها) آرام گردد.
اى ابوبصير! درياها نزديك بود شكاف برداشته ، در نتيجه برخى در بعضى ديگر داخل شوند و قطره اى از آب درياها نيست ، مگر آن كه فرشته اى بر آن موكل است ، لذا هر گاه فرشته موكل بانگ دريا و خروش آن را بشنود، با زدن بالش خروش و طغيان را خاموش و ساكت مى كند و آنها را حبس و نگاه داشته تا بر يك ديگر داخل و وارد شوند و اين نيست ، مگر به خاطر خوف و هراس بر دنيا و آنچه در آن و كسانى كه بر روى زمين مى باشند و پيوسته فرشتگان از روى شفقت و ترحم به واسطه گريستن درياها مى گريند و خدا را خوانده و به جانبش تضرع و زارى نموده و اهل عرش ‍ و اطراف آن نيز جملگى در تضرع و ناله اند. صداهاى فرشتگان بلند است كه به خاطر خوف و هراس بر اهل زمين همواره حق تعالى را تقديس و تنزيه مى نمايند و اگر احيانا صداى آنها به زمين برسد، اهل زمين به فرياد آمده و كوهها قطعه قطعه شده و زمين اهلش را مى لرزاند.
ابوبصير مى گويد: محضر مبارك امام (عليه السلام) عرضه داشتم : فدايت شوم اين امر بسيار عظيم و بزرگ است !
حضرت فرمودند: از اين عظيم تر غير آن ، خبرى كه نشنيده اى ، مى باشد. سپس فرمودند: ابوبصير! آيا دوست ندارى در زمره كسانى باشى كه حضرت فاطمه (سلام الله عليها) را كمك مى كنند؟
ابوبصير مى گويد: وقتى امام (عليه السلام) اين كلام را فرمودند، به طورى گريه به من دست داد كه قادر بر سخن گفتن نبودم و چنان بغض گلويم را مى فشرد كه توانايى بر تكلم نداشتم . سپس حضرت به پا خاسته و به نمازخانه تشريف بردند و به خواندن دعا پرداختند.
پس از مجلس حضرت با چنين حالى برخاسته و بيرون آمدم پس نه طعام خوردم و نه خوابيدم و صبح روز بعد را با حالى ترسان روزه گرفته تا آن كه محضر مباركش دوباره مشرف شدم . پس وقتى آن جناب را ساكن و آرام ديدم ، من نيز آرام گرفتم ، از اين كه عقوبت و بلايى بر من نازل نشده ، حق تعالى را حمد و ستايش نمودم (258).

223- مرثيه سرايى فاطمه بر امام حسين
سيد جليل و بزرگوار سيد حسين رضوى نقل مى نمود: بعضى از موثقين بحرين حضرت زهرا (سلام الله عليها) را در عالم رؤ يا ديدند كه حضرت بين جمعى از زنان گريه و زارى و نوحه بر امام حسين (عليه السلام) مى نمودند و اين بيت را مى خواندند:
واى بر حسينم ! واى بر كشته اى كه از پشت ، سر از بدنش جدا كردند.
واى بر حسينم ! كه غسلش با خون بود.
گويد: از خواب بيدار شدم ، در حالى كه مى گريستم (259).

224- گريه فاطمه بر امام حسين
متقى ولايى و اهل دانش و دين ، شمس المحدثين حسينى ، مى گويد: معاصر جليل حاج شيخ محمد طاهر روضه خوان شوشترى ، كه از متدينين و موثقين در نجف اشرف است ، براى ما نقل نمود:
من در طفوليت كه به سن دوازده سالگى بودم در شب دوشنبه اى ساعت شش از شب گذشته بود به اتفاق پدرم به مجلسى از مجالس عزادارى امام حسين (عليه السلام) رفتيم كه پدرم روضه بخواند چون وارد آن مجلس ‍ شديم ، صاحب مجلس (كه مشهدى رحيم نام داشت ) اعتراض كرد به پدرم كه چرا دير آمدى مردم در اين وقت نمى آيند و بايد ابتدا مجلس را زودتر قرار دهيم . از اعتراض او پدرم دلش شكست و گفت : اى مشهدى رحيم ! بدان كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) على و حسن و حسين (عليه السلام) حاضرند و سوگند ياد مى كنم كه بى بى فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و فرزندان معصومش (عليه السلام) حاضرند. شما غم نخوريد! ان شاء الله تا هفته آينده مجلس شما بهتر و مرتب تر از اين خواهد شد.
پس پدرم با دل شكسته (از سخنان صاحب مجلس ) منبر رفت و مشغول به خواندن مصيبت شد تا شروع به خواندن مصيبت كرد و رسيد به خواندن اشعار دعبل ابن على خزاعى . در آن وقت من در طرف راست منبر نشسته بودم كه ناگاه پدرم رسيد به اين بيت :
افاطم لو خلت الحسين مجدلا           و قد مات عطشانا بشط فرات

يك وقت ناله ضعيفى از طرف راست منبر بلند شد و به گوشم رسيد كه گويا زنى زمزمه مى كند. چون گوش دادم ، شنيدم كه گريه مى كرد و سخنانى مى فرمود كه از جمله سخنانش اين بود: اى فرزندم اى حسين (عليه السلام).
چون من متوجه سمت چپ و راست شدم كسى را نديدم از اين مسئله تعجب نمودم !! آن گاه يقين نمودم كه اين صداى بى بى عالم زهراى اطهر (سلام الله عليها) مى باشد. پس بى اختيار شدم و بر سر و سينه خود و چنان زدم كه پدرم از بالاى منبر متوجه من شد و گفت چه رسيده است تو را؟
من ساكت شدم ، ولى صداى ناله پى در پى مى آمد، تا اين كه پدرم از منبر فرود آمد و آن ناله قطع شد. چون از آن مجلس خارج شديم پدرم به من فرمود: به تو چه رسيده بود كه در وقت مصيبت خواندن من تو بى طاقت شدى و حال اين كه اين نحو اشعار را تو مى دانى ؟
قصه را براى مرحوم پدرم نقل كردم آن مرحوم بى طاقت شده و مشغول به گريه كردن شد و مرا دعا نمود كه با محمد و آل او (صلى الله عليه و آله و سلم ) محشور شوم . آن گاه فرمود: من هم با او باشم .
هفته ديگر در همان وقت هفته گذشته به آن مجلس رفتيم . ناگاه ديدم مملو از جمعيتى است كه من ايشان را نمى شناختم و نور از صورتهايشان متصاعد بود. پس تعجب نمودم !! با خود گفتم : اينها مردمان نجف نيستند و يقين نمودم كه اينان انوار الله هستند كه براى خوشنودى صاحب آن مجلس حاضر شده اند.
بعد از آن قضيه تمام هفته هايى كه مشهدى رحيم روضه داشت ، ازدحام كثيرى مى شد، تا اين كه وفات يافت و مجلس تعطيل شد. من اين سرگذشت را مى گويم ، در حالى كه شاهد مى گيرم بر خود خدا را، كه در گفتار خود صادقم (260).

225- شكايت از ظلم امت
حاج شيخ باقر ملبوبى (ره ) از جناب ثقه لحسايى نقل مى كند: در خواب ديدم حضرت بى بى عالم زهرا مرضيه (عليه السلام) را پيراهنى از فرزندش به دست دارد و از ظلم امت شكايت مى كند(261).

226- مجلسى ، روضه وداع بخوان !
مرحوم حاج شيخ عباس قمى (ره ) در كتاب ((منتهى الامال )) نوشته است : ميرزا يحيى ابهريست در عالم رؤ يا علامه مجلسى (ره ) را در صحن مطهر حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) در طرف پايين پاى حضرت در اطاق روضة الصفا نشسته و مشغول تدريس است ، سپس ‍ مشغول موعظه شد و چون خواست شروع به مصيبت كند، يك وقت كسى آمد و گفت : حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) فرمودند: اذكر المصائب المشتملة على وداع ولدى الشهيد، ذكر كن مصايبى را كه مشتمل بر وداع فرزند شهيدم باشد)).
مرحوم مجلسى نيز مصيبت وداع را ذكر كرد و خلق زيادى جمع بودند و گريه شديدى نمودند كه مثل آن روز در عمرم نديده بودم (262).

227- درخواست انتقام از قاتلان حسين
ابان بن عثمان گويد:
امام صادق (عليه السلام) فرمود: چون روز قيامت شود، خداوند تمامى اولين و آخرين را در سرزمين واحدى گرد آورد، سپس جارچى را فرمان دهد و او صدا زند: چشمانتان را فرو خوابانيد و سرهاى خود را به زير اندازيد تا فاطمه دخت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) از صراط عبور كند.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: پس تمام آفريدگان چشمان خود را فرو خوابانند و فاطمه (سلام الله عليها) در حالى كه بر مركبى از مركب هاى بهشتى سوار شده و هفتاد هزار فرشته وى را مشايعت مى كنند، وارد صحنه محشر مى شود. سپس در جايگاهى شريف از جايگاههاى قيامت توقف كند و از مركبش فرود آيد و پيراهن خونين حسين بن على (عليه السلام) را به دست گيرد و گويد: اى پروردگار من ! اين پيراهن فرزند من است و تو مى دانى كه با او چه ها شد!
از جانب خداى عزوجل ندا آيد: اى فاطمه ! من خرسندى تو را خواهانم . عرض مى كند: اى پروردگار من ! براى من از قاتلش انتقام بگير.
خداوند به پاره اى از آتش فرمان مى دهد تا از دوزخ بيرون آمده و تمام كشندگان حسين بن على (عليه السلام) را مانند پرنده اى كه دانه از روى زمين بر مى چيند مى ربايد. سپس همه را بسوى آتش برده و آنان در آتش ‍ به انواع عذاب معذب شوند. آن گاه فاطمه (سلام الله عليها) بر مركب خود سوار مى شود، در حالى كه فرشتگان مشايعت كننده با او هستند و فرزندان آن حضرت از جلو و دوستان فرزندانش از طرف راست و چپ وى مى باشند، داخل بهشت مى گردد(263).

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page