ه : مصايب غصب فدك

(زمان خواندن: 13 - 26 دقیقه)

269- بخشيدن فدك به فاطمه
امام صادق (عليه السلام) فرمود: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مسلمان از جنگى بر مى گشتند در منزلى فرود آمدند و غذا خوردند. جبرئيل فرود آمد و فرمود: اى محمد! برخيز و سوار شو.
حضرت ، سوار شد و جبرئيل با او بود. به وسيله طى الارض به فدك رسيد. هنگامى كه اهل فدك شنيدند سوارى به طرف آنها مى آيد، خيال كردند دشمن ، آنها را غافلگير كرده ، لذا درهاى شهر را بستند و كليدها را به پيرزنى كه در بيرون شهر زندگى مى كرد، سپردند و به بالاى كوهها پناه بردند. جبرئيل نزد پيرزن آمد و كليدها را از وى گرفت و دروازه هاى شهر را باز كرد و پيامبر را در خانه هاى آنها گردانيد. جبرئيل فرمود: يا محمد! اين جا را خداوند از آن تو قرار داده است ؛ چون مسلمين جنگ نكردند و خدا آن را به تو بخشيد. جبرئيل پيامبر را در خانه ها و كوچه هاى آنها گردانيد و درها را بست و كليدها را به پيامبر سپرد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز آن را در غلاف شمشيرش ‍ قرار داد. سپس سوار شد و باز هم زمين زير پاى او پيچيده شد و به يارانش ملحق گرديد و هنوز آنها برنخاسته بودند. حضرت فرمود: ((به فدك رفتم و خداوند آن را به من بخشيد)).
منافقين به حضرت ، كنايه و طعنه زدند.
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:((اين هم كليدهاى آن )).
بعد سوار شدند و به مدينه برگشتند.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نزد حضرت فاطمه (سلام الله عليها) رفت و فرمود: دخترم ! خدا فدك را به پدرت بخشيده و به او اختصاص داده است و مسلمان را در آن سهمى نيست . هر چه مى خواهى درباره آن انجام بده . چون من به مادرت خديجه ، مهرش را مقروض بودم . فدك را عوض مهر مادرت به تو مى دهم . از آن تو و فرزندانت باشد. بعد پوستى را خواست و خطاب به على (عليه السلام) فرمود: ((بنويس ، رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) فدك را به دخترش فاطمه بخشيد)).
على (عليه السلام)، غلام پيامبر و ام ايمن شاهد اين جريان بودند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مورد ام ايمن فرمود: ((ام ايمن اهل بهشت است )).
اهل فدك با حضرت بر بيست و چهار هزار دينار در سال ، صلح كردند(309).

270- شهادت ام ايمن در مالكيت فدك
ام ايمن مى گويد: روزى در خانه فاطمه (سلام الله عليها) در حضور رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) نشسته بودم . در اين هنگام جبرئيل نازل شده ، گفت : اى محمد، به پا خيز! خداوند به من دستور داده تا با دو بالم حدود فدك را برايت مشخص سازم .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به همراه جبرئيل برخاسته بيرون رفتند، چيزى نگذشت كه مراجعت فرمود.
فاطمه (سلام الله عليها) پرسيد: پدر جان ! كجا تشريف برديد؟
حضرت فرمود: جبرئيل با دو بالش حدود فدك را برايم مشخص ‍ كرد.
فاطمه (سلام الله عليها) گفت : اى پدر! من مى ترسم پس از تو دچار تنگدستى و نيازمندى گردم ، آن را بر من تصدق فرما!
حضرت فرمود: بسيار خوب ! آن جا براى تو صدقه و خالصه باشد.
فاطمه (سلام الله عليها) آن را قبض كرده ، پذيرفت .
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) روى به من كرده و فرمود: اى ام ايمن ! بر اين مطلب گواه باش و تو با على نيز شاهد اين موضوع باشيد(310).

271- دسيسه ابوبكر و عمر براى غصب فدك
چند روزى از وفات جانسوز خاتم الانبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم ) نگذشته بود (چنان كه مى دانيد ابوبكر با دسيسه هاى عمر) با زور و ظلم و تعدى جلافت بر تخت خلافت نشست و خود را خليفه پيامبر خواند و مردمان ناآگاه هم از او متابعت كرده و بيعت نمودند و او تصميم گرفت ((فدك )) را كه ((هبه )) و يا ((ارث )) پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر فاطمه (سلام الله عليها) بود به تصرف خود در آورده و با غصب كردن آن محل معين ، اقتصاد خانه ولايت را به هم زد و خلافت (شوم ) خود را تثبيت كند.
دستور داد ضوابط (زحمتكشان ) آن ملك را اخراج نمايند و اگر نرفتند آنها را كتك بزنند. اين مطلب به سمع مبارك صديقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله عليها) رسيد، آن بانوى مكرمه با حالت عصبانيت پيش ابوبكر آمده و با حجت و دليل با او سخن گفته و بر كار او اعتراض نمود.
در اين جا مكالمات حضرت زهرا (سلام الله عليها) با ابوبكر را در آن مجلس اختصارا نقل مى شود:
مرحوم شيخ عباس قمى در كتاب بيت الاحزان مى نويسد:
هنگامى كه فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از دستور ابوبكر اطلاع يافت كه (ضوابط) او را از فدك خارج كرده اند، نزد ابوبكر رفت و فرمود: چرا مرا از ارث خود كه پدرم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) برايم ارث گذاشته باز مى دارى ؟ و وكيل و نماينده مرا از آن جا (فدك ) خارج نموده اى ؟ با اين كه پدر بزرگوارم آن ملك را به فرمان خدا براى من قرار داده .
ابوبكر گفت : براى گفته هاى خودت شاهد بياور كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آن جا را ملك خاص تو قرار داده است ؟
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) رفت و ام ايمن را به عنوان شاهد نزد ابوبكر آورد. ام ايمن رو به ابوبكر كرد و گفت : اى پسر قحافه ! گواهى نمى دهم ، مگر اين كه در مورد اعتبار خودم از زبان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) استدلال كنم . تو را به خدا قسم ، آيا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره من گفته است : ان ام ايمن امراة من اهل الجنة ؛ كه هر آينه ام ايمن بانويى است از اهل بهشت ؟
ابوبكر گفت : آرى مى دانم كه پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره تو چنين گفته است .
ام ايمن گفت : شهادت و گواهى مى دهم بر اين كه وقتى آيه و آت ذاالقربى حقه ؛ اى پيامبر، حق نزديكان خود را بپرداز)) بر رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شد، پيامبر خدا به امر و فرمان خدا ((فدك )) را بر فاطمه (سلام الله عليها) واگذار نمود و آن جا را ملك خاص فاطمه (سلام الله عليها) كرد و همچنين اميرالمؤمنين على (عليه السلام) نيز بر همين مطلب گواهى داد و براى ابوبكر ثابت شد كه فدك ملك شخصى فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است و بر همين اساس نامه اى (قباله اى ) در مورد رد فدك به فاطمه زهرا (سلام الله عليها) نوشت و به آن بانوى مكرمه و مجلله داد(311).

272 - ماجراى كوچه
شافعى و ابن ابى الحديد گويند: ابوكر بعد از سخنان فاطمه (سلام الله عليها) درباره فدك متاءثر شد و گريه كرد، و نوشت : ((من فدك را به فاطمه رد نمودم )). اما عمر نامه را گرفت و پاره كرد(312).
شيخ مفيد در يك حديث بلند، ماجراى كوچه را چنين نقل مى كند:
ابوبكر، كاغذى طلبيد و رد فدك را در آن نوشت و به فاطمه (سلام الله عليها) داد.
حضرت فاطمه (سلام الله عليها) با گرفتن سند، از نزد ابوبكر بيرون آمد؛ ولى در راه عمر با او ملاقات كرد، و از جريان نامه پرسيد.
فاطمه (سلام الله عليها) فرمود: اين نامه ، سند رد فدك است كه ابوبكر برايم نوشته .
عمر گفت : آن را به من بده .
فاطمه (سلام الله عليها) امتناع ورزيد. عمر با لگد به سينه و پهلوى فاطمه زد! به طورى كه فرزندش محسن سقط شد! و چنان سيلى به صورت آن بانو زد كه گوشواره اش شكست ! سپس سند را گرفت و پاره كرد؛ و همين خشونت باعث شد كه فاطمه (سلام الله عليها) بسترى گرديد و بعد از 75 روز بيمارى ، از دنيا رفت (313).

273- دفاع فاطمه از فدك
امير مؤمنان على (عليه السلام) فرمود: زهرا جان ! تو تنها نزد ابابكر برو، او از ديگرى (عمر) نرم تر است و طلب فدك كن .
چون حضرت زهرا (سلام الله عليها) به نزدش آمد و مطالبى فرمود، او گفت : راست مى گويى . و كاغذى طلب كرد و سند رد فدك را به فاطمه (سلام الله عليها) بر گرداند.
چون زهرا (سلام الله عليها) از مجلس او بيرون آمد و رقعه فدك دستش ‍ بود. عمر او را ديد و گفت : اى دختر محمد! اين چه كاغذ و نامه اى است كه همراه تو مى باشد؟
فاطمه (سلام الله عليها) فرمود: نامه فدك است كه ابابكر به من برگردانده است .
عمر گفت : نامه را به من بده ؛ و زهرا (سلام الله عليها) امتناع كرد. پس او با پايش بر فاطمه (سلام الله عليها) زد. در حالى كه حامله به پسرى به نام محسن بود، سقط شد و به اين ظلم كفايت نكرد و سيلى به صورت زهرا (سلام الله عليها) زد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: گويا مى بينم گوشواره اى كه در گوش ‍ داشت ، از شدت ضربت سيلى شكست و نامه فدك را از فاطمه (سلام الله عليها) گرفت و پاره كرد.
و از ضربتى كه عمر به او زد 75 روز مريض شد و سپس رحلت كرد.(314)

274- دفاع فاطمه از حق خود
به فاطمه (سلام الله عليها) خبر رسيد كه ابوبكر زمين فدك را تصرف كرده است . همراه زنان بنى هاشم به راه افتاد تا به نزد ابوبكر وارد شد و گفت :
اى ابوبكر! مى خواهى زمينى را كه پيامبر براى من قرار داده و آن را بر من از طريقى كه مسلمانان با جنگ آن را تصرف نكرده اند بخشيده است از من بگيرى ؟ آيا نشنيده اى پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمود: احترام هر كس با فرزندش حفظ مى شود و تو مى دانى كه پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) براى فرزندانش جز اين باقى نگذارده است .
وقتى ابوبكر گفتار او را شنيد و زنان را همراه او ديد، دواتى خواست تا فدك را براى او بنويسد. عمر داخل شد و گفت : اى خليفه پيامبر، برايش ‍ ننويس تا شاهد بر ادعايش بياورد.
فاطمه (سلام الله عليها) گفت : باشد، شاهد مى آورم .
گفت : چه كسى ؟
فاطمه (سلام الله عليها) جواب داد: على و ام ايمن .
عمر گفت : شهادت زن عجمى كه زبان فصيح ندارد مورد قبول نيست ، على نيز اطراف نان خودش آتش جمع مى كند. (منظورش آن است كه چون فدك به على مى رسد، شهادت او به نفع خودش مى باشد، لذا قبول نيست (315)).

275- گواهان فاطمه در مالكيت فدك
ابوبكر به دنبال شاهدان حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرستاد و اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين - عليهم السلام - و ام ايمن و اسماء بنت عميس (كه همسر ابوبكر بود) آمدند و به همه آنچه حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرموده بود شهادت دادند.
از جمله ام ايمن چنين گفت : از پيامبر شنيدم كه مى فرمود: ((فاطمه سيده زنان اهل بهشت است )). آيا كسى كه سيده زنان بهشت است چيزى را كه مالك نباشد ادعا مى كند؟ من نيز زنى از اهل بهشتم و من هم به آنچه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نشنيده باشم شهادت نمى دهم .
گفت : ام ايمن ! اين قصه ها را كنار بگذار، به چه چيزى شهادت مى دهى ؟
ام ايمن گفت : اى ابوبكر! شهادت نخواهم داد تا درباره آنچه پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود از تو اقرار بگيرم . تو را به خدا قسم مى دهم ، آيا مى دانى كه پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده است : ((ام ايمن زنى از اهل بهشت است ))؟
ابوبكر گفت : بلى .
ام ايمن گفت : اكنون شهادت مى دهم كه جبرئيل نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و گفت : خداوند تعالى مى فرمايد: و آت ذاالقربى حقه ؛ به كسى كه با تو قرابت دارد، حقش را عطا كن )). پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: منظور از ذوالقربى كيست ؟
اى جبرئيل ، از پروردگار سؤ ال كن كه اينان كيستند؟ عرض كرد: ذوى القربى ، فاطمه (سلام الله عليها) است . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فدك را به امر پروردگار به فاطمه (سلام الله عليها) داد، و او آن را تحويل گرفت و قبول كرد. سپس پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اى ام ايمن و اى على ! شاهد باشيد. سپس اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين (عليه السلام) و اسماء، نظير سخن ام ايمن درباره ملكيت فدك شهادت دادند(316).

276- اهانت عمر به ساحت مقدس فاطمه
اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمود: نزد ابوبكر برو، در حالى كه تنها باشد، چرا كه از عمر زودتر منفعل مى شود. نزد او برو و چنين بگو: ادعاى مقام پدرم و خلافت او را كرده اى و جاى او نشسته اى ؟ اگر فدك ملك تو هم بود و من از تو مى خواستم كه آن را به من ببخشى بر تو واجب بود آن را به من بدهى .
حضرت زهرا (سلام الله عليها) نزد ابوبكر آمد و اين مطالب را به او گفت .
ابوبكر گفت : راست مى گويى . سپس ورقه اى خواست و بر آن نوشته اى مبنى بر باز گرداندن فدك نوشت .
حضرت زهرا (سلام الله عليها) نوشته را برداشت و از نزد ابوبكر بيرون آمد.
عمر به آن حضرت رسيد و گفت : اى دختر محمد! اين نوشته اى كه همراه توست چيست ؟
فرمود: نوشته اى است كه ابوكر براى بر گرداندن فدك برايم نوشته است .
عمر گفت : آن را به من بده . ولى حضرت ابا كرد و آن را نداد.
در اين جا براى گرفتن كاغذ جسارتى عظيم به فاطمه زهرا(سلام الله عليها) نمود كه قلم در اداى آن گريان و زبان از گفتن آن شرمنده است .
به قيمت اهانت به ساحت اقدس بانوى جهان ، عمر نوشته را از آن حضرت گرفت و ابتدا با آب دهان نوشته آن را محو كرد و سپس آن را پاره نمود(317).

277 - نفرين زهرا(سلام الله عليها)بر عمر
محروم شيخ عباس قمى (ره ) مى نويسد:
وقتى فاطمه زهرا(سلام الله عليها) قباله فدك را از ابوبكر گرفت و از خانه او بيرون آمد، در مسير راه به عمر بن خطاب بر خورد و آن پليد از صدقه طاهره (سلام الله عليها) پرسيد: از كجا مى آيى و منازعه شما با خليفه به كجا رسيد؟
بانوى بانوان فرمود: اينك نوشته اى به من داده كه فدك حق من است و كسى حق مداخله در آن جا را ندارد.
عمر سخت برآشفت و با زور و تعدى ، آن نوشته را از دست فاطمه (سلام الله عليها) گرفت و پاره كرد. وقتى فاطمه زهرا (سلام الله عليها) با اين جسارت و بى شرمى را از عمر ديد، محزون و دل شكسته گرديد و زبان به نفرين آن بى دين گشوده و فرمود:
يابن خطاب مزقت كتابى مزق الله بطنك ...؛ اى پسر خطاب ! نامه مرا پاره كردى ، خداوند شكم تو را پاره كند)).
چنان كه مى دانيد، بعدها دعاى آن مظلومه معصومه به اجابت رسيد و شكم آن ظالم و ستمگر را دريدند و روح پليدش در سقر مقر يافت . لعنت خدا بر او و بر تمام ظالمان دنيا باد(318).

278- استدلال على (عليه السلام) در مورد فدك
حضرت على (عليه السلام) به مسجد نزد ابوبكر آمد، ديد مهاجران و انصار در اطراف ابوبكر حلقه زده اند. به ابوبكر فرمود: چرا فاطمه (سلام الله عليها) را از ملك موروثى كه از پدرش به او ارث رسيده ممنوع ساخته اى ، با توجه به اين كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در زمان حياتش ، آن ملك را در اختيار فاطمه (سلام الله عليها) گذارده است ؟!
ابوبكر گفت : فدك فيى ء (ملك به دست آمده و واگذارى كفار) است و به همه مسلمين تعلق دارد، اگر فاطمه (سلام الله عليها) شاهد بياورد كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) آن را ملك او كرده است ، ما هم آن را به او واگذار مى كنيم ، و گرنه او هيچ گونه حقى از آن ندارد.
حضرت على (عليه السلام) فرمود: اى ابوبكر! تو درباره ما برخلاف حكم خدا در حق مسلمانان ، حكم مى كنى .
ابوبكر گفت : چنين نيست .
على (عليه السلام) فرمود: هرگاه ملكى در دست مسلمانى باشد و در اختيار او قرار گرفته باشد و من ادعا كنم كه آن ملك مال من است ، از چه كسى بينه (دو شاهد عادل ) مى طلبى ؟
ابوبكر گفت : از تو مطالبه بينه (دو شاهد عادل ) مى كنم .
على (عليه السلام) فرمود: پس چرا از فاطمه (سلام الله عليها) در مورد ملكى كه در اختيار او قرار گرفته و صاحب ((يد)) است مطالبه بينه مى كنى ، با اين كه در زمان رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) و بعد از او نيز، فدك تحت اختيار فاطمه (سلام الله عليها) بود، و تو از مسلمين بر اساس قوانين قضاوت در مورد ملكى كه در دستشان است ، مطالبه بينه (دو شاهد عادل ) نمى كنى ، آن گونه كه از من مطالبه بينه كردى ، كه من ادعاى ملكى كه در اختيار ديگرى است ، نمودم .
ابوبكر در برابر اين استدلال ، خاموش شد و سخن نگفت .
عمر گفت : اى على ! اين سخنان را رها كن كه ما نيروى استدلال در برابر تو را نداريم ، اگر گواهان عادل آوردى ، قبول مى كنيم ، و گرنه فدك مال همه مسلمين است ، و تو و فاطمه (سلام الله عليها) بر آن حقى نداريد.
على (عليه السلام) بار ديگر خطاب به ابوبكر فرمود: آيا قرآن را خوانده اى ؟
ابوبكر گفت : آرى .
على (عليه السلام) فرمود: به من خبر بده كه اين آيه (33 سوره احزاب ) در شاءن چه كسى نازل شده است :
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهر كم تطهيرا؛ خداوند فقط مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد)).
آيا اين آيه در حق ما نازل شده ، يا در حق غير ما؟
ابوبكر گفت : در حق شما نازل شده است .
على (عليه السلام) فرمود: اگر (فرضا) چند شاهد گوامى بدهند كه فاطمه (سلام الله عليها) العياذ بالله كار بدى كرده است ، تو درباره فاطمه (سلام الله عليها) چگونه رفتار مى كنى ؟
ابوبكر گفت : ((حد)) الهى را بر او جارى مى سازم ، چنان كه بر ساير زنان جارى مى كنم .
على (عليه السلام) فرمود: در اين صورت از كافران خواهى بود.
ابوبكر گفت : چرا؟
على (عليه السلام) به ابوبكر فرمود: زيرا گواهى خدا را در مورد پاكى فاطمه (طبق آيه فوق ) رد كرده اى ، و گواهى مردم را پذيرفته اى ، چنان كه حكم خدا و حكم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را رد كرده اى ، آن جا كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به امر خدا، فدك را براى فاطمه (سلام الله عليها) قرار داده ، و فاطمه (سلام الله عليها) در زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) آن را تصرف نموده است ، اين قرارداد را رد مى كنى ، و ليكن گواهى يك نفر اعرابى را كه بر پاشنه خود ادرار مى كند (مانند ((اوس بن حدثان )) كه گواهى داد پيامبر ارث نمى گذارد) را مى پذيرى و بر اين اساس ، فدك را از حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) گرفتى و گفتى : فدك فيى ء همه مسلمين است ، با اين كه رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
البينة على من ادعى و اليمين على من ادعى عليه ؛ گواهى آوردن بر كسى است كه ادعا مى كند (يعنى بر مدعى است ) و سوگند ياد كردن بر كسى است كه ادعا بر او مى شود)) (يعنى بر منكر است ).
تو قول (و قانون ) رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) را رها كردى (و گواهى را از منكر خواستى ، نه از مدعى ).
در اين هنگام مردم با قيافه هاى خشمگين و متعجب به هم ديگر نگاه كردند و سر و صدا از هر طرف بلند شد.
بعضى گفتند: سوگند به خدا، على راست مى گويد.
آن گاه على (عليه السلام) به خانه خود مراجعت نمود.
سپس فاطمه (سلام الله عليها) به مسجد آمد و به طواف قبر پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) پرداخت و اشعارى مى خواند كه نخستين شعر آن اين است .
قد كان بعدك انباء و هنبثة           - لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب
((اى پدر! بهد از تو اخبار و آشوبها بر خاست كه اگر تو بودى و حضور داشتى ، اختلاف زياد نمى شد(319))).

279 - غضب فاطمه بر ابوبكر
مسلم از عايشه نقل كرده كه گفت :
فاطمه زهرا(سلام الله عليها) و عباس عموى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نزد ابوبكر آمده و از وى خواسته كه ميراث آنها را كه از پيامبر به آنها رسيده ، به آنها برگرداند.
ابوبكر گفت : من از پيامبر شنيدم كه گفت : ((ما پيامبران ، از خود ارثى به جاى نخواهيم گذاشت و آنچه را از خود مى گذاريم ، از بيت المال است !))
در اين هنگام فاطمه (سلام الله عليها) بر ابوبكر غضبناك شده و او را ترك كرده و تا زنده بود با وى سخن نگفت و زمانى كه از دنيا رفت ، على (عليه السلام) بدون آن كه به ابوبكر اطلاع دهد، فاطمه (سلام الله عليها) را شبانه دفن كرد(320).

280 - دفاع ام سلمه از فاطمه
در كتاب ((الدر النظيم )) جمال الدين يوسف بن حاتم فقيه شامى آمده است :
وقتى كه ام سلمه (يكى از همسران نيك رسول خدا) از سخنان ابوبكر به فاطمه (سلام الله عليها) آگاه شد گفت : ((به راستى آيا سزاوار است كه چنين سخنانى به مانند فاطمه (سلام الله عليها) گفته شود! سوگند به خدا فاطمه ، انسيه حورا، و جان پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، او در دامنهاى پرهيزكاران تربيت شده و دستهاى فرشتگان او را برداشته ، و در آغوش بانوان پاك ، رشد كرده و در پرتو تربيت نيك و پرورش پاك ، بزرگ شده است ، آيا شما مى پنداريد كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) او را از ميراث خود محروم ساخت و به او اعلام ننموده است ؟! با اين كه خداوند به پيامبرش مى فرمايد: ((و انذر عشيرتك الاقربين ، و خويشاوندان نزديك را انذار كن (321))).
آيا پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) فاطمه (سلام الله عليها) را از (كيفر گناه ) انذار كرده ، ولى فاطمه مخالف پدر نموده است ؟ با اين كه فاطمه (سلام الله عليها) بهترين زنان جهان و مادر سيد جوانان و هم طراز مريم دختر عمران است ، رسالتهاى خدا به وسيله پدر او ختم شد. سوگند به خدا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فاطمه (سلام الله عليها) را از گرما و سرما حفظ مى كرد و دست راستش را متكاى او قرار مى داد و با دست چپش او را مى پوشانيد.
اى مسلمين ! آرام باشيد، شما در منظر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هستيد، او شما را مى نگرد و شما بر خداى بزرگ وارد مى شويد. واى بر شما! به زودى سرنوشت اعمال خود را مى نگريد.
گويند: آن سال حقوق ماهيانه ام سلمه به خاطر اين اعتراض قطع شد(322).

281 - ايراد خطبه فدكيه
عبدالله بن حسن مثنى ، به اسناد خود از پدران گرامى اش ، كه درود خداوند بر آنان باد، چنين نقل مى كند:
ابوبكر عزم خود را بر گرفتن فدك از فاطمه (سلام الله عليها) جزم كرد. چون به سمع و نظر حضرت رسيد، روسرى بر سر افكند و خود را در چادرى پيچيده ، با گروهى از زنان قومش ، در حالى كه خدمتكاران پاى در ركاب بودند، به جانب مسجد در راه شد. حضرت در حالى كه خود را سخت مستور داشته بود، همچون پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) - بدون هيچ كاستى - قدم از قدم برمى داشت ، تا اين كه بر ابوبكر وارد شد. ابوبكر در مسجد نشسته بود و گروهى از مهاجرين و انصار بر گردش ‍ حلقه زده بودند. براى دور ماندن آن حضرت از نگاه نامحرمان ، مستوره اى در مسجد آويخته شد و حضرت در پس پرده قرار گرفتند.
آنگاه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) صداى خود را به ناله دلخراشى بلند كرد. مسجد لرزيد و حاضران به گريه افتادند. سپس لختى سكوت كرد تا مجلس از جنب و جوش باز ايستد. چون فريادها و همهمه ها به سكوت گراييد، كلام خود را با سپاس و ستايش از خداوند و درود بر رسول خدا و پدر بزرگوار خود آغاز نمود. ديگر بار، ناله ها به اوج خود رسيد. با برقرارى آرامش مجدد حضرت خطبه مشهور فدكيه را ايراد فرمود(323).

282 - استدلال فاطمه درباره فدك
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) در خطبه فدكيه فرمودند: شما خيال مى كنيد كه ما هيچ گونه ارثى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نداريم ، آيا از احكام جاهليت پيروى مى كنيد؟
افحكم الجاهلية يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون ، آيا آنها حكم جاهليت را (از تو) مى خواهند، و چه كسى براى افراد با ايمان بهتر از خدا حكم مى كند(324)؟!
آيا نمى فهميد، آيا ترديد داريد كه من ((دختر پيغمبر)) هستم ؟ با اين كه چون آفتاب روشن است كه من دختر پيامبرم . اى مسلمانان ! آيا رواست كه من از ارث خود محروم گردم ؟
اى پسر ابوقحافه ! آيا در قرآن مجيد است كه تو از پدرت ارث ببرى ، ولى به عقيده تو من نبايد از پدرم ارث ببرم .
لقد جئت شيئا فريا، كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى (325))).
آيا عمدا كتاب خدا را ترك كرده ، و احكام آسمانى را پشت سر انداختى ؟ آن جا كه خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: و ورث سليمان داود؛ و سليمان از داود، ارث برد(326))).
و در داستان حضرت يحيى بن زكريا از قول زكريا مى فرمايد: فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب : تو به قدرتت ، جانشينى به من ببخش كه وارث من و آل يعقوب باشد(327))).
و نيز مى فرمايد: ((و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله ، و خويشاوندان ، نسبت به يكديگر (از ديگران ) در احكامى كه خداوند مقرر داشته . سزاوارترند(328).
و مى فرمايد: يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين ؛ خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مى كند كه (از ميراث براى پسر به اندازه سهم دو دختر باشد(329))).
و مى فرمايد: ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين بالمعروف حقا على المتقين ؛ اگر ثروتى از خود به جاى گذاشت ، وصيت به پدر و مادر و نزديكان به طور شايسته كند، اين حقى است بر پرهيزكاران (330))). شما گمان مى بريد كه از براى من حظ و نصيبى (از ارث پدر) نيست و نبايد از پدرم ارث ببرم و قرابتى بين ما وجود ندارد.
آيا خداوند متعال در اين آيات شريفه ، همه مردم را به طور عموم در نظر گرفته است ، و همه طبقات مشمول اين آيات نيستند؟ و پدرم از عموميت اين آيات ، خارج است ؟
آيا من و پدرم از افراد يك امت و آيين نيستيم ؟ آيا شما در تشخيص عموم و خصوص و دلالت آيات قرآن از پدرم و پسر عمويم آگاه تريد.
امروز چنين كنيد، ولى فرداى قيامت ، خداى بزرگ بين ما و شما داورى مى كند. در آن روز پيشواى ما پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، و در آن وعده گاه ، اهل باطل در خسران عظيمى قرار گرفته اند، ولى پشيمانى آنها هيچ گونه سودى به حالشان نخواهد داشت . ((و لكل نباء مستقر، هر خبرى (كه خداوند تعالى به شما داده سرانجام ) قرارگاهى دارد(331))).
((فسوف تعلمون من ياءتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم (332)، به زودى خواهيد دانست كه چه كسى عذاب خوار كننده به سراغش ‍ خواهد آمد، و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد(333))).

283 - گفتار جانكاه فاطمه به على
امير مؤمنان على (عليه السلام) در خانه منتظر فاطمه (سلام الله عليها) بود. فاطمه (سلام الله عليها) پس از خطبه و گريه در كنار قبر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) برخاست و هيجان زده به سوى خانه رهسپار شد. وقتى كه وارد اتاق گرديد و چشمش به على (عليه السلام ) افتاد (به عنوان شكايت و دادخواهى ) خطاب به آن حضرت گفت :
((اى پسر ابوطالب ! مانند كودك در رحم مادر خود را پيچيده اى و گوشه نشين شده (و زانو به بغل گرفته اى )، و مانند شخص متهم در كنج خانه پنهان گشته اى ؟ تو آن كسى بودى كه شاه پرهاى بازها را درهم شكستى ، اينك از پرهاى مرغهاى ناتوان ، درمانده شده اى ؟! اين پسر ابوقحافه است ، كه از روى ظلم عطاى پدرم ، و قوت فرزندانم را گرفته و با من آشكارا دشمنى مى كند و در سخن گفتن با كمال خشونت با من برخورد مى نمايد، به طورى كه فرزندان قبيله (اوس و خزرج ) از يارى من دست برداشتند و مهاجران مرا يارى نكردند، و همه جماعت ، سر در گريبان فرو بردند و چشمها را به پائين انداختند. ديگر هيچ كس از من دفاع نكرد، و از ظلم آنها جلوگيرى ننمود. همانا خشمگين از خانه بيرون رفتم و اكنون پريشان و سرافكنده بازگشتم و تو نيز اين گونه پريشان نشسته اى ؟ تو آن كسى هستى كه گرگان عرب را شكار مى كردى ، ولى اينك مگسها تو را از پاى درآورده اند، نه گويندگان را منع نمودى و نه باطل گرايان را به جاى خود نشاندى ! طاقتم به سر آمده است ، كاش پيش ‍ از اين حوادث تلخ مرده بودم . اكنون كه به ساحت تو درشتى كردم و بى حرمتى نمودم ، خداوند عذر خواه من است ، خواه مرا يارى كرده باشى و يا واگذاشته باشى .
اى واى بر من در هر روز! و اى واى بر من در هر شب ! كه پناه من رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) رحلت كرد، بازويم از فراق او ناتوان گشت ، شكايتم را نزد پدرم مى برم ، و از خدا در دفع دشمن ، كمك مى خواهم . خدايا! قدرت تو از همه بيشتر است ، و عذاب و كيفر تو از همه شديدتر مى باشد(334).))

284 - قطع صداى مظلوميت فاطمه
قبل از ساختن بيت الاءحزان درختى به نام ((اراكه )) در بقيع بود كه سايه داشت و زهرا (سلام الله عليها) هنگام ظهر از سايه آن استفاده مى كردند و غروب به منزل باز مى گشتند. عمر نيمه شبى آن درخت را قطع كرد، تا ديگر زهرا(سلام الله عليها) گريه نكند و صداى مظلوميتش ‍ به گوش مردم نرسد(335).

285 - شكوه بر سر قبر پيامبر
از حضرت زينب (سلام الله عليها) دخت گرامى على (عليه السلام) روايت شده كه فرمود:
چون ابوبكر بر آن شد كه فاطمه (سلام الله عليها) را از فدك و عوالى ممنوع و محروم سازد (و كار از كار گذشت ) و فاطمه (سلام الله عليها) از اين كه ابوبكر فدك را باز پس دهد، نااميد گشت ، به سوى قبر پدرش ‍ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رفت و خود را به روى قبر انداخت و از اعمالى كه آن قوم در حق وى انجام داده بودند به آن حضرت شكوه نمود، و آن قدر گريست تا تربت قبر شريف با اشكهاى حضرتش تر شد، و زارى و شيون سر داد، و در پايان آن همه شيون عرضه داشت :
همانا پس از تو خبرها و غوغايى به پا شد كه اگر بودى اين همه گرفتارى و دشوارى رخ نمى داد. ما به مانند زمينى كه از باران محروم بماند، تو را از دست داده ايم ، و در قوم تو اختلال پديد آمده و شاهد باش كه دست از ايمان شسته اند. جبرئيل پيوسته با آوردن آيات مونس ما بود. و تو از ما پنهان شدى و با رفتن تو تمام خيرات از ما پوشيده گشت . تو ماه درخشان و نور پرفروغى بودى كه از تو كسب نور مى شد، و از جانب خداى باعزت كتاب بر تو نازل مى گشت . پس از پيامبر، مردانى با چهره هاى درهم و خشن با ما رو به رو شدند و به ما توهين و استخفاف نمودند، و تمام خيرات به تاراج رفته است . آن كس كه به ما خانواده ستم روا داشته ، به زودى خواهد دانست كه روز قيامت به چه سرانجام شومى دچار خواهد شد. ما با مصايبى رو به رو شديم كه هيچ كس از مخلوقات ، چه عرب و چه عجم ، بدان گرفتار نيامده است . ما تا زنده ايم و تا چشمانمان باقى است در سوگ فقدان تو مى گرييم و از ديدگانمان سرشك غم مى باريم (336).

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page