خداوند برای این که ما را در دل کثرت ها و تضادها به توحید برساند، بستر خانواده را فراهم کند، عین این که در سایر موارد نیز بسترهایی را فراهم می کند تا ما را با خودش آشنا کند. شرط زندگی توحیدی خلقتی است همراه با اختیار، و با بدنی دارای شهوت و غضب. این ها بستری است که انسان بتواند بر فراز این کشش های متفاوت و متضاد، شخصیت خود را به یگانگی برساند. بدن ما در بستر این تضادها قرار می گیرند تا بندگی ما بر فراز این تضادها روشن شود. بدین معنی که شما هم باید قوه ی شهویّه داشته باشی و هم قوهی غضبیه و هم قوای خیال و وهم و عقل، همه این ها را باید انسان داشته باشد تا بتواند در بین تضادهای مختلف حقیقت را انتخاب کند و به دنبال یکی از کشش ها راه نیفتد، بلکه همه ی آن ها را بدون آن که نابود کند، مستغرق حکم الهی بگرداند، و عشق و شیدایی در چنین بستری پیدا می شود. به گفته ی حافظ خدا خواست ملک را خلیفه ی خودش قرار دهد، دید در ملک اصلاً «عشق» نیست! یعنی چه «عشق نیست»؟ چون شرط عشق مقابله است. عشق یعنی بتوانی از چیزی دل بکنی و به چیزی دل بسپاری. آب هیچ وقت عشق تر شدن ندارد چون وجهی دیگر در مقابل آن نیست که بخواهد از آن وجه دل بکند و به وجهی دیگر دل ببندد! ملک عشق ندارد، به این معناست که مقابل خود کشش دیگری ندارد. لذا به گفته حافظ:
در ازل پرتو حُسنت ز تجلــــــــی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالـــــم زد
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیــــرت و بر آدم زد
شما به عنوان یک انسان، مجبور هستی تصمیم بگیری که یا غذا بخوری یا نخوری. نمی توانی همین طوری عادی باشی، چون یک وجه نداری. حال که باید غذا بخوری، در غذا خوردن نمی توانی هر چه دلت خواست بخوری، باید حرام را ترک کنی و از این قبیل انتخاب ها و دل کندن ها و دل سپردن ها. در دل این تضادها است که انسان باید انسانیتش را کشف کند و بنمایاند، خانواده صورت دقیق تر این موضوع است که باید درآن دل کندن ها و دل بستن های خاصی به میان آید تا ماوراء تضادها توحید شخصیت ظهور کند.
این که سوال کرده اید؛ چرا در اسلام اینقدر توصیه به ازدواج داریم، به دلیل تحقق بستر انتخاب هایی است که در دل آن تضادها، شخصیت توحیدی افراد شکل می گیرد و الا اکثر انسان ها منهای تشکیل خانواده انسان های یک بعدی خواهند ماند. مرحوم شهید مطهری (رحمه الله علیه) در کتاب (تعلیم و تربیت) می گویند: حتی ما مراجعی داشته ایم که خیلی آدم خوبی بوده اند، ولی چون ازدواج نکرده است، در آن گذرگاه های خاصی که در دل تضادها باید تصمیم بگیرد قرار نمی گیرد. البته این موضوع کلیت ندارد، زیرا می شود انسان خود را در بسترهای دیگری از زندگی قرار دهد و چون با تضادهای خاص آن شرایط روبه رو شد مجبور شود تصمیم های بزرگ بگیرد و پخته و بزرگ شود، ولی خانواده بستر بسیار مهمی جهت امر فوق است.
شاید بتوان گفت درصد چشم گیری از افراد در احیاء خانواده توحیدی شکست می خورند. زیرا نمی توانند ماوراء تضادهای مطرح در زندگی با همسر خود، با نفی خود و حاکمیت حکم خدا آن تضاد را جمع کنند، و در فضای توحیدی آن ها را مستغرق نمایند، عموماً یک طرف می افتند، مردها وقتی قدرت جمع کردن تضادها را پیدا نکردند عموماً به قلدری متوسل می شوند و یا به جای ((قلدری))، با ((تسلیم شدن در مقابل خواسته های زن)) زندگی را نابود می کنند. همه این ها به جهت آن است که در تحقیق توحید در هسته خانواده، برنامه ریزی نمی شود تا هر دو از خودیت خود فانی و به حقیقت الهی باقی شوند.
وقتی زن تلاش کرد با نقشه کشی های خود مرد را به جایی برساند که بگوید؛ هر چه شما می گویید عمل شود، عملاً زندگی را از حقیقت خارج کرده است، چون به توحیدی که باید در آن توحید افراد به ((جمع اضداد)) برسند و این کثرت به وحدت سیر کند، نرسیده اند. در حالت مرد سالاری، مردها عملاً به جای ایجاد هسته توحیدی خانواده، خواسته ی خود را حاکم می نمایند و زندگی را نابود می کنند.
خانواده
خانواده؛ بستر تضادها و سیر به سوی توحید
- بازدید: 981