علم امام رضا (ع)
فضايل
شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا روايت كرده است: چون رضا (ع) به نيشابور وارد شد در محله اى به نام قزوينى (غزينى) فرود آمد. در اين محله، حمامى بود كه امروز به حمام رضا معروف است. در آنجا چشمه كم آبى وجود داشت. امام بر آن كسى را گماشت تا آب چشمه را بيرون آورد تا آنجا كه آب بسيار فزونى گرفت و از بيرون كوچه حوضى ايجاد كرد كه چند پل مى خورد تا آن حوض، آب از آن فرود مى آمد سپس امام رضا (ع) به اين چشمه وارد شد و در آن غسل كرد و سپس از آن بيرون آمد و در كنار محل آن نماز گزارد.
مردم نيز در اين حوض وارد مى شدند و در آن غسل مى كردند و براى تبرك از آب آن مى نوشيدند و در كنار محل آن چشمه نماز مى گزاردند و حاجات خود را از خداوند عز و جل طلب مى كردند. اين چشمه معروف به «چشمه كهلان» است كه امروز نيز مقصود نظر مردمان مى باشد.
حديث سلسلة الذهب
در كتاب فصول المهمة نوشته ابن صباغ مالكى آمده است كه مولى السعيد امام الدنيا عماد الدين محمد بن ابو سعيد بن عبد الكريم وازن گفته است در محرم سال 596 مؤلف تاريخ نيشابور در كتابش نوشته است: چون على بن موسى الرضا (ع) در همان سفرى كه به فضيلت شهادت نايل آمد، به نيشابور قدم نهاد در هودجى پوشيده و بر استرى سياه و سفيد نشسته بود.
شور و غوغا در نيشابور برپا شد. پس دو پيشواى حافظ احاديث نبوى و رنج برندگان بر حفظ سنت محمدى، ابو زرعه رازى و محمد بن اسلم طوسى، كه عده بىشمارى از طالبان علم و محدثان و راويان و حديث شناسان، آن دو را همراهى مى كردند، نزد امام رضا (ع) آمده عرض كردند: اى سرور بزرگ، فرزند امامان بزرگ، به حق پدران پاك و اسلاف گرامى ات نمى خواهى روى نيكو و مبارك خود را به ما نشان دهى و براى ما حديثى از پدرانت از جدت محمد (ص) روايت كنى؟ما تو را به او سوگند مى دهيم. پس امام خواستار توقف استر شد و به غلامانش دستور داد پرده ها را از هودج كنار زنند.
چشمان خلايق به ديدار چهره مبارك آن حضرت منور گرديد. آن حضرت دو گيسوى بافته شده داشت كه بر شانه اش افكنده بود. مردم، از هر طبقه اى ايستاده بودند و به وى مى نگريستند. گروهى فرياد مى كردند و دسته اى مى گريستند و عده اى روى در خاك مى ماليدند و گروهى نعل استرش را مى بوسيدند. صداى ضجه و فرياد بالا گرفته بود.
پس امامان و علما و فقها فرياد زدند: اى مردم بشنويد و به خاطر سپاريد و براى شنيدن چيزى كه شما را نفع مى بخشد سكوت كنيد و ما را با صداى ناله و فرياد و گريه خود ميازاريد. ابو زرعه و محمد بن اسلم طوسى درصدد املاى حديث بودند.
پس على بن موسى الرضا (ع) فرمود: حديث كرد مرا پدرم موسى كاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمد باقر از پدرش على زين العابدين از پدرش حسين شهيد كربلا از پدرش على بن ابى طالب كه گفت: عزيزم و نور چشمانم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: جبرئيل حديث كرد مرا و گفت شنيدم پروردگار سبحانه و تعالى مى فرمايد: كلمه «لا اله الا الله» دژ من است. هر كه آن را بگويد به دژ من وارد گشته است و آن كه به دژ من وارد شده از عذاب من ايمن و آسوده است.
سپس پرده هودج را افكند و رفت. پس نويسندگانى كه اين حديث را نوشتند شماره كردند افزون بر بيست هزار نفر بودند. و در روايتى است كه بيست و چهار هزار مركبدان، به جز دوات، در آن روز شمارش شد.
رسيدن امام رضا (ع) به مرو
ابو الفرج و شيخ مفيد در تتمه گفتار سابق خويش آورده اند كه جلودى آن حضرت را با همراهان خود از خاندان ابوطالب بر مأمون وارد كرد. مأمون همراهان امام را در يك خانه و على بن موسى الرضا (ع) را در خانه اى ديگر جاى داد. مفيد گويد: مأمون امام را مورد اكرام و بزرگداشت قرار داد.
علم امام رضا (ع)
قيام علمى، ارشاد مردم، تبيين احكام الله، بيان شريعت كه از وظايف خاص اولياء الله است، هيچ وقت از امام رضا صلوات الله عليه فوت نشد و يكى از كارهاى اساسى آن حضرت بود، چه در مدينه و چه در مرو. احكام بسيارى در كتب احاديث از يادگارهاى آن حضرت است، كافى است در اين باب فقط فهرست عيون اخبارالرضا را كه صدوق عليه الرحمة درباره آن حضرت نوشته است مطالعه كنيم .
شيخ طوسى عليه الرحمة در رجال خود سيصد و هفده نفر از روايان را تحت عنوان «اصحاب الرضا» نام برده كه همه از آن حضرت كسب فيض كرده و به افتخار حديث رسيده اند. (1)
مردان بزرگى امثال احمد بن أبى نصر بزنطى، احمد بن محمد بن عيساى اشعرى، ادريس بن عيساى اشعرى، عبدالله بن جندب بجلى، حسن بن على وشا، محمد بن فضيل كوفى و ديگران.
سيد محسن امين فرموده: جماعتى از اهل تأليف از او نقل حديث كرده اند، از جمله: ابوبكر خطيب در تاريخ خود، ثعالبى در تفسيرش، سمعانى در رساله اش، ابن معتز در كتابش، و ديگران. حافظ عبدالعزيز بن اخضر در كتاب معالم العترة الطاهرة گويد: عبدالسلام بن صالح هروى، داوود بن سليمان، عبدالله بن عباس قزوينى از وى نقل حديث كرده اند. (2)
على بن محمد بن جهم با آنكه ناصبى و از دشمنان اهل بيت است (3)
نقل مى كند: در مجلس مأمون بودم كه على بن موسى الرضا نيز حضور داشتند، مأمون از اخبارى كه اشعار بر عدم عصمت انبياء دارند از او سؤال مى كرد، او به هر يك جواب مى داد، مأمون پس از شنيدن جواب مى گفت: «اشهد انك ابن رسول الله حقا».
و گاهى مى گفت: «لِلّه دّرك يابن رسول الله» و گاهى مى گفت: «بارك الله فيك يا اباالحسن» و نيز مى گفت: «جزاك الله عن انبيائه خيراً يا أبا الحسن» و چون به همه سؤالات جواب داد، مأمون گفت: يا ابن رسول الله! قلبم را شفا دادى و آنچه بر من مشتبه بود روشن فرمودى، خدا تو را از جانب انبياء خودش و از اسلام جزاى خير بدهد.
على بن محمد بن جهم اضافه كرد: چون صحبت تمام شد، مأمون براى نماز برخاست و دست محمد بن جعفر را كه حاضر بود گرفت و من در پى آن دو روان شدم. مأمون به محمد بن جعفر گفت: پسر برادرت را چگونه ديدى؟ گفت: داناست، نديده ايم كه از كسى علم آموخته باشد.
مأمون گفت: پسر برادرت از اهل بيت پيامبر است كه درباره آنها فرموده: «ألا انّ ابرارَ عترتى و أَطائب أَرومتى، احكمُ الناس صغاراً و اعلم الناس كباراً، لا تُعِلّمُوهم فانّهم اعلم منكم، لا يخرجونكم من بابِ هُدى، و لا يُدخِلُونكم فى باب ضلال» (4).
آنگاه حضرت رضا (صلوات الله عليه) به منزل خود بازگشت، فرداى آن روز به محضر آن حضرت رفتم و سخن مأمون و جواب عمويش محمد بن جعفر را به وى رساندم، امام خنديد و فرمود: پسر جهم! آنچه از مأمون شنيدى فريبت ندهد. به خدا قسم كه او بزودى با حيله مرا مى كشد و خدا از او انتقام مرا خواهد گرفت. صدوق (رحمة الله) فرمود: اين حديث از طريق ابن جهم عجيب است كه او از دشمنان و مبغضين اهل بيت بود.
فضايل (1)
نويسنده : سيد محسن امين
ترجمه : على حجتى كرمانى
طبرسى در اعلام الورى گويد: درباره گوشه اى از خصايص و مناقب و اخلاق بزرگوارانه آن حضرت، ابراهيم بن عباس (يعنى صولى) گويد: رضا (ع) را نديدم كه از چيزى سؤال شود و آن را نداند. و هيچ كس را نسبت بدانچه در عهد و روزگارش مى گذشت داناتر از او نيافتم.
مأمون بارها او را با پرسش درباره هر چيزى مى آزمود و امام به او پاسخ مى داد و پاسخ وى كامل بود و به آياتى از قرآن مجيد تمثل مى جست. آن حضرت هر سه روز يك بار قرآن را ختم مى كرد و خود مى فرمود: اگر بخواهم مى توانم در كمتر از اين مدت هم قرآن را ختم كنم اما من هرگز به آيه اى برنخورده ام جز آن كه در آن انديشيده ام كه چيست و در چه زمينه اى نازل شده است.
همچنين از ابراهيم بن عباس صولى نقل شده است كه گفت: هيچ كس را فاضل تر از ابو الحسن رضا نه ديده و نه شنيده ام. از او چيزهايى ديده ام كه از هيچ كس نديدم. هرگز نديدم با سخن گفتن به كسى جفا كند. نديدم كلام كسى را قطع كند تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود. هيچ گاه حاجتى را كه مى توانست برآورده سازد، رد نمى كرد.
هرگز پاهايش را پيش روى كسى كه نشسته بود دراز نمى كرد. نديدم به يكى از دوستان يا خادمانش دشنام دهد. هرگز نديدم آب دهان به بيرون افكند و يا در خندهاش قهقهه بزند بلكه خنده او تبسم بود. چنان بود كه اگر تنها بود و غذا برايش مىآوردند غلامان و خدمتگزاران و حتى دربان و نگهبان را بر سفره خويش مىنشانيد و با آنها غذا مىخورد.
شبها كم مىخوابيد و بسيار روزه مىگرفت. سه روز، روزه در هر ماه را از دست نمىداد و مىفرمود: اين سه روز برابر با روزه يك عمر است. بسيار صدقه پنهانى مىداد بيشتر در شبهاى تاريك به اين كار دست مىزد. اگر كسى ادعا كرد كه فردى مانند رضا (ع) را در فضل ديده است، او را تصديق مكنيد.
طبرسى از محمد بن ابو عباد نقل كرده است كه گفت: «امام رضا (ع) در تابستان بر حصير و در زمستان بر پلاس بود. جامه خشن مىپوشيد و چون در ميان مردم مىآمد آن را زينت مىداد.
صدوق در عيون اخبار الرضا (ع) گويد: آن حضرت كم خوراك بود و غذاى سبك مىخورد. در كتاب خلاصة تذهيب الكمال به نقل از سنن ابن ماجه گفته شده است: امام رضا (ع) سيد بنى هاشم بود و مامون او را بزرگ مىداشت و تجليلش مىكرد و او را وليعهد خود در خلافت قرار داد. حاكم در تاريخ نيشابور گويد: وى با آن كه بيست و اندى از سالش مىگذشت در مسجد رسول خدا (ص) فتوا صادر مىكرد. و در تهذيب التهذيب آمده است: رضا با وجود شرافت نسب از عالمان و فاضلان بود.
صدوق در عيون اخبار الرضا (ع) به سند خود از رجاء بن ابو ضحاك، كه مامون وى را براى آوردن امام رضا (ع) ماموريت داده بود، نقل كرده است: به خدا سوگند مردى پرهيزكارتر و يادكنندهتر مر خداى را و خدا ترستر از رضا (ع) نديدم.
وى در ادامه گفتار خود مىافزايد: وى به هر شهرى كه قدم مىگذاشت مردم آن شهر به سويش مىآمدند و در خصوص مسايل دينى خود از وى پرسش مىكردند و او نيز پاسخشان مىداد و براى آنان احاديثبسيارى از پدر و پدرانش، از على (ع) و رسول خدا (ص) نقل مىكرد.
چون با امام رضا (ع) به نزد مامون بازگشتم وى درباره حالت آن حضرت در سفر از من پرسش كرد. من نيز آنچه ديده بودم از روز و شب و كوچ و اقامتش براى وى بازگفتم. مامون گفت: آرى اى ابن ابو ضحاك وى از بهترين مردم زمين و داناترين و پارساترين ايشان است.
فضايل و مناقب آن حضرت بسيار است و در كتابهاى حديث و تاريخ ذكر شده. يافعى در مرآة الجنان گويد: در سال 203 امام بزرگوار و عظيم الشان، سلاله سروران بزرگ، ابو الحسن على بن موسى الكاظم يكى از ائمه دوازدهگانه صاحبان مناقب كه اماميه خود را بديشان منسوب مىسازند و بناى مذهب خود را بر آنان اقتصار مىكنند، درگذشت.
با توجه به آنچه كه در زندگى امام صادق (ع) گفتيم مبنى بر آن كه امامان همگى كاملترين مردم زمان خويش بودهاند تنها به ذكر گوشهاى از مناقب و فضايل آن حضرت اكتفا مىكنيم چرا كه بازگفتن تمام مناقب آن بزرگوار بس مشكل و دشوار است:
علم
قبلا از ابراهيم بن عباس صولى نقل كردم كه گفت: نديدم از رضا (ع) پرسشى شود كه او پاسخ آن را نداند. هيچ كس را نسبتبدانچه در عهد و روزگارش مىگذشت داناتر از او نديدم. مامون او را بارها با پرسش درباره چيزهايى مىآموزد اما امام به وى پاسخ كامل مىداد و در پاسخش به آياتى از قرآن مجيد تمثل مىجست.
در اعلام الورى از ابو صلت عبد السلام بن صالح هروى نقل شده است كه گفت: هيچ كس را داناتر از على بن موسى الرضا نديدم و هيچ دانشمندى را نديدم كه درباره آن حضرت جز شهادتى كه من مىدهم، بدهد. مامون در يكى از مجالس خود تعدادى از علماى اديان و فقهاى اسلام و متكلمان را جمع كرده بود. پس امام در بحث و مناظره بر همه آنان چيره شد به گونهاى كه هيچ كس نبود جز آن كه بر فضل امام رضا (ع) و كوتاهى خود اعتراف كردند.
از خود آن حضرت شنيدم كه مىفرمود: در روضه مىنشستم و علما در مدينه بسيار بودند. چون يكى از ايشان در حل مسالهاى عاجز مىماند همگى براى حل آن مرا پيشنهاد مىكردند و مسايل خود را به نزد من مىفرستادند و من نيز آنها را پاسخ مىدادم.
ابو صلت گويد: محمد بن اسحاق بن موسى بن جعفر از پدرش از موسى بن جعفر برايم حديث كرد كه آن حضرت همواره به فرزندانش مىفرمود: اين برادر شما على بن موسى داناى خاندان محمد (ص) است. پس درباره اديان خويش از او بپرسيد و آنچه مىگويد به خاطر سپاريد.
ابن شهر آشوب در مناقب به نقل از كتاب الجلاء و الشفاء نقل مىكند كه محمد بن عيسى يقطينى گفت: چون مردم در كار ابو الحسن رضا (ع) اختلاف كردند من مسائلى كه از آن حضرت پرسش شده بود، گرد آوردم كه شمار آنها هجده هزار مساله بود. شيخ طوسى در كتاب الغيبه از حميرى از يقطينى مانند اين روايت را نقل كرده است جز آن كه در روايتشيخ رقم پانزده هزار مساله آمده است.
در مناقب آمده است: ابو جعفر قمى در عيون اخبار الرضا ذكر كرده است كه: مامون دانشمندان ديگر اديان را همچون جاثليق و راس الجالوت و سران صابئين را مانند عمران صابى و هريذ اكبر و پيروان زردشت و نطاس رومى و متكلمانى مانند سليمان مروزى را جمع مىكرد و آنگاه رضا (ع) را نيز احضار مىكرد.
آنان از امام پرسش مىكردند و آن حضرت يكى پس از ديگرى آنان را شكست مىداد. مامون داناترين خليفه بنى عباس بود اما با اين وصف گاه از روى اضطرار تسليم حضرت مىشد تا آن كه وى را ولىعهد و همسر دختر خويش كند.
كتاب: سيره معصومان، ج 5، ص 144
فضايل (2)
نويسنده: سيد جعفر شهيدى
اين از چيزهايى است كه تمام مورخان درباره آن اتفاق نظر دارند.
كوچكترين مراجعه به كتابهاى تاريخى اين نكته را بخوبى روشن مىگرداند. حتى مامون بارها خود در فرصتهاى گوناگون آن را اعتراف كرده مىگفت: رضا(ع) دانشمندترين و عابدترين مردم روى زمين است. وى همچنين به رجاء بن ابىضحاك گفته بود:
«. . . بلى اى پسر ابىضحاك، او بهترين فرد روى زمين، دانشمندترين و عبادت پيشهترين انسانهاست. . . » (5)
مامون به سال 200 كه بيش از سى و سه هزار تن از عباسيان را جمع كرده بود، در حضورشان گفت:
«. . . من در ميان فرزندان عباس و فرزندان على رضى الله عنهم بسى جستجو كردم ولى هيچيك از آنان را با فضيلتتر، پارساتر، متدينتر، شايستهتر و سزاوارتر به اين امر از على بن موسى الرضا نديدم (6) ».
موقعيت و شخصيت امام (ع)
اين موضوع از مسائل بسيار بديهى براى همگان است. تيرهگى روابط بين امين و مامون به امام اين فرصت را داد تا به وظايف رسالتخود عمل كند و به كوشش و فعاليتخويش بيفزايد. شيعيانش نيز اين فرصت را يافتند كه مرتب با او در تماس بوده از راهنماييهايش بهره ببرند.
پس در نتيجه، امام رضا از مزاياى منحصر به فردى سود مىجست و توانست راهى را بپيمايد كه به تحكيم موقعيت و گسترش نفوذش در قسمتهاى مختلف حكومت اسلامى بيانجامد حتى روزى امام به مامون كه سخن از ولايتعهدى مىراند، گفت: «. . . اين امر هرگز نعمتى برايم نيفزوده است. من در مدينه كه بودم دستخطم در شرق و غرب اجرا مىشد. در آن موقع، استر خود را سوار مىشدم و آرام كوچه هاى مدينه را مىپيمودم و اين از همه چيز برايم مطلوبتر مىنمود. . . » (7) .
در نامهاى كه مامون از امام تقاضا مىكند كه اصول و فروع دين را برايش توضيح دهد، او را چنين خطاب مىكند: «اى حجت خدا بر خلق، معدن علم و كسى كه پيروى از او واجب مىباشد. . . » (8) . مامون او را «برادرم» و «اى آقاى من» خطاب مىكرد.
در توصيف امام، مامون براى عباسيان چنين نگاشته بود:
«. . . اما اينكه براى على بن موسى بيعت مىخواهم، پس از احراز شايستگى او براى اين امر و گزينش وى از سوى خودم است. . . اما اينكه پرسيدهايد آيا مامون در زمينه اين بيعتبينش كافى داشته، بدانيد كه من هرگز با او بيعت نكرده مگر با داشتن بينايى كامل و علم به اينكه كسى در زمين باقى نمانده كه به لحاظ فضيلت و پاكدامنى از او وضع روشنترى داشته و يا به لحاظ پارسايى، زهد در دنيا و آزادگى بر او فزونى گرفته باشد. كسى از او بهتر جلب خشنودى خاص و عام را نمىكند و نه در برابر خدا از وى استوارتر كسى ديگر يافت مىشود. . . » (9) .
از يادآورى اين مطالب به وضوح به خصوصيات امام، موقعيت و منش وى پى مىبريم، مگر نگفتهاند كه: «فضيلت آن است كه دشمنان بر آن گواهى دهند»؟
باز از چيزهايى كه دلالتبر بزرگى و شوكت امام دارد، روايتى است كه گزارش كننده چنين نقل مىكند:
«من در معيت امام بر مامون وارد شدم. مجلس مملو از جمعيت بود، محمد بن جعفر را گروهى از طالبيان و هاشميان احاطه كرده بودند و فرماندهان نيز حضور داشتند. به مجرد ورود ما، مامون از جا برخاست، محمد بن جعفر و تمام افراد بنى هاشم نيز بر پا شدند. آنگاه امام و مامون در كنار هم نشستند، ولى ديگران همچنان ايستاده بودند تا امام همه را اذن جلوس داد. آنگاه ساعتى بگذشت و مامون همچنان غرق توجه به امام بود. . . » (10) .
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
______________________________________
1- رجال طوسى: 366 - 396.
2- سير الائمه: ج 4 ص 141.
3- عيون اخبار الرضا: ج 1 ص 195 - 204 بطور تفصيل، بحار: ج 49 ص 180.
4_ عيون اخبار الرضا: ج 1 ص 195 - 204 بطور تفصيل، بحار: ج 49 ص 180.
5_ بحار / 49 / ص 95 - عيون اخبار الرضا / 2 / ص 183 و ساير كتابها.
6_ مروج الذهب / 3 / ص 441 - الكامل، ابن اثير / 5 / ص 183 - الاداب السلطانية / ص 217 - طبرى / 11 / ص 1013 (چاپ لندن) - مختصر تاريخ الدول / ص 134 - تجارب الامم / 6 / ص 436.
7_ بحار / 49 / ص 155، 144 - الكافى / 8 / ص 151 - عيون اخبار الرضا / 2 / ص 167.
8_ نظرية الامامة / ص 388.
9_ متن عربى اين نامه در پايان اصل كتاب آمده است.
10_ مسند الامام الرضا / 2 / ص 76 - بحار / 49 / ص 175 - عيون اخبار الرضا / 2 / ص 156.
(خاندان وحى، سيد على اكبر قريشى، ص 570 - 604)
كتاب: سيره معصومان، ج 5، ص 159