لطف امام رضا(علیه السلام)

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

خواب و خوراکش چيزى جز گريه نبود، خود را در اتاق حبس کرده بود و به در وديوار مي‏ نگريست تا خاطره جديدى بيابد و ضجه‏ اى تازه سر زند.يک هفته قبل، ترکمن‏ها حمله کرده بودند و پس از کشتار فراوان آذوقه، زنان ودختران جوان را برده بودند. يکى از دخترانى که دزديده بودند، تنها فرزند يرزن بود که مرهم زخم و التيام ‏بخش غم هاى دلش بود و با رفتنش ديگر اميدى به ‏زنده ماندن نداشت.


مثل اينکه ياد سخنى افتاده باشد، با خود گفت: «مي‏گويند هر که به زيارت امام ‏رضا(ع) برود آن حضرت در قيامت ضامنش مي‏شود که به بهشت‏برود، پس حتما مي‏توانددخترم را در همين دنيا به من بازگرداند.» با اين اميد، زحمت و مشکلات سفر را به جان خريد، توشه‏اى فراهم کرد و راهى مشهد مقدس شد.
هنوز ترکمن‏ها آنچنان از شهر دور نشده بودند که به تاجر برده ‏فروش ‏بخارايي برخوردند و براى اينکه در حملات بعدي، دست و پايشان بازتر باشد، زنان‏ و دختران را به او فروختند.
تاجر، که از خريدش خوشحال بود، با کنيزانش با مهربانى برخورد کرد تا غم‏دلشان تسکين پيدا کند.
پيرمرد صالح پس از خداحافظى و سپردن مغازه به پسران رشيدش، به مسجدشتافت. پس از نماز و نيايش به خانه رفت و پس از صرف شام و حساب و کتابي‏ کوتاه، سر به بالين نهاد و دور از دغدغه‏ هاى روزانه، به خوابى عميق فرو رفت.
هنوز ساعتى از خوابش نگذشته بود که ديد در دريايي عميق و بزرگ دست و پامي‏زند، کمک مي‏خواهد و هيچ کس به ياري‏اش نمي‏آيد; هنگامى که مي‏خواست‏ بر اثرخستگى و نااميدى در آب غرق شود، دخترى جوان و زيبا به سراغش آمد، دستش راگرفت و از دريا بيرونش کشيد . .. . پيرمرد، که از ترس تمام بدنش خيش عرق شده ‏بود، با فرياد از خواب پريد و تا صبح نتوانست‏بخوابد.
... صبح، خواب‏آلود وارد مغازه شد.
هنوز ساعتى نگذشته بود که تاجر برده‏فروش وارد مغازه شد. پس از احوالپرسي، گفت که تعدادى کنيز آورده است و اگر مي‏خواهد، مي‏تواند ببيند و با قيمت مناسب‏بخرد. با اين حرف او را به خانه‏اش کشاند.
در همان حين که پيرمرد به زنان و دختران نگاه خريدارانه مي‏کرد و از کنارشان‏مي‏گذشت، ناگهان نگاهش به دخترى افتاد که شب پيش او را در خواب ديده بود. با ديدنش چشمهايش مي‏خواست از حدقه بيرون بجهد، در شگفت‏ بود و باورش نمي‏شد. پس ‏از دقايقى که به حال طبيعى بازگشت، بلافاصله او را خريد و به مغازه‏اش برد.
در حين راه رفتن مدام به او مي‏نگريست و با خود مي‏انديشيد که در خوابش چه‏مي‏کرده ...؟
در مغازه دختر جوان را مقابل خود نشاند و براى رفع اوهامش از وى خواست تا ازخانواده و اصل نسبش بگويد. دختر تمام زندگي‏اش را بازگو کرد.
پيرمرد که فهميده بود کنيزش دخترى شيعه است، به او گفت:
«خيالت آسوده باشد،من چهار پسرم دارم که از نظر ايمان زبانزد خاص و عامند; آنها را به تو نشان‏مي‏دهم، هر کدام را که خواستى بگو تا شوهرت شود.» کنيز سرش را پايين انداخت‏و به گونه‏اى که شرم در صورتش موج مي‏زد گفت:
«من هميشه آرزو داشتم که به‏زيارت امام رضا(ع) بروم. حاضرم با هر کدام از پسرانت که حاضر باشد مرا به‏آنجا ببرد، ازدواج کنم.»
پيرمرد خوشحال شد و پيشاپيش به عروسش تبريک گفت.
فرزندانش را صدا زد، دختر را به آنها نشان داد و شرط ازدواج دختر را بازگوکرد. پسر بزرگ خانواده که عاشق امام رضا(ع) بود و همه ساله به زيارتش‏مي‏شتافت، در جستجوى دخترى مناسب براى ازدواج بود. وقتى ديد اين دختر، موردتاييد پدر است و همچون او به امام رضا(ع)، بسيار علاقه دارد شرط را پذيرفت وهمانگاه صورتش پر از بوسه و شادباش، برادران شد و در آن ساعت، مغازه سرشار از لطافت و صميميت و خوشحالى شد. چند روزى نگذشت که پيرمرد سور و سات عروسي‏را به پا کرد و اکثر مردم شهر، غذاى عروسى پسرش را خوردند. فرداي آن شب، روزعمل به وعده بود. همه فاميل براى بدرقه گرد آمده بودند و براى زوج جوان سفري‏خوش را آرزو مي‏کردند.
هوا گرم بود و راه طولاني; عروس به خاطر درازى راه و تغيير آب و هوا به‏سختى مريض شده بود به طورى که ادامه سفر برايش غيرممکن بود و بر روى پسرجوان ترس هويدا بود. به نيت اينکه حال همسرش بهتر شود، يک شب را درکاروانسرايى که آن اطراف بود، به صبح رساندند اما فايده‏اى نداشت. از ترس‏آنکه مبادا همسرش جان دهد، مقدارى از بار را، که به آن نيازى نمي‏ديد به‏ کاروانسرا سپرد و راه مشهد را براى رسيدن به طبيب، با سرعت پيمود.
طبيب پس از معاينه دستور اکيد براى استراحت داد. مرد جوان همسرش را به‏مسافرخانه‏اى برد و مشغول پرستارى شد. چند روز گذشت، ولي بيمارى همسرش بهبودنيافت. هر روز حالش وخيم‏تر مي‏شد و مرتب از شوهرش تقاضا مي‏کرد او را قبل ازمرگ يک بار هم که شده، نزديک حرم ببرد تا گنبد و بارگاه حضرت را ببيند.
وقتي‏همسرش اين وضعيت را ديد به سوى حرم امام(ع) رفت تا دست‏به دامانش شود وپرستارى براى همسرش بيابد. وقتى از حرم بيرون مي‏آمد، پيرزن رنجورى را ديد که ‏قيافه زحمت‏ کشيده و مهربانش به درونش آرامش عميق مي‏داد. به سويش رفت و گفت:
«مادر، من در اين شهر غريبم; تازه‏عروسى دارم که سخت مريض است و من ازپرستاري‏اش عاجزم. اگر لطف کنيد و چند روزى براي پرستارى پيش ما بياييد، هم‏اين امام را خوشحال کرده‏ايد و هم من هر طور شده جبران مي‏کنم.» پيرزن لبخندزد و گفت: «ببين پسرم، من هم در اين شهر غريبم; براي زيارت به اينجا آمده‏ام‏ و هيچ کس را ندارم و براي خشنودى اين امام معصوم هر کارى که از دستم بيايدکوتاهى نمي‏کنم. » مرد جوان که از خوشحالى سر از پا نمي‏شناخت راه را نشان‏داد و با هم به طرف مسافرخانه به راه افتادند. وقتى پيرزن وارد اتاق شد، بدن‏نحيفى را مشاهده کرد که زير پتو مي‏لرزيد. به طرفش رفت و پتو را کنار زد ...
اين چه کسى بود که مي‏ديد؟ انگار قلبش قدرت تکان خوردن نداشت. دخترک چشمان‏بي‏سويش را باز کرد و شروع کرد به پلک زدن، فکر مي‏کرد که خواب مي‏بيند،مريضي‏اش را فراموش کرده بود و مي‏خواست کلمه‏اى را فرياد بزند اما قدرت گفتن‏آرامش را هم نداشت، نيم‏خيز شد و گفت: ما... ما ... مادر و مادر و دختر همديگر را در آغوش کشيدند و تا ساعتى همديگر را مي‏بوسيدند و مي‏بوييدند و اشک‏شوق مي‏ريختند. مرد جوان که ديد بيمارى همسرش رو به بهبود است‏خدا را شکر کردو رفت تا وسايل جشن کوچکى را تدارک ببيند. آن شب آنان از مرحمت هاى امام‏ رضا(ع) شادمانه تشکر کردند. (1)

سيد جواد فاطمى

_______________________________________________
1- کرامات رضوي

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page