شب ريخته است خون هزاران شهاب را اى قاصد سپيده، برافکن نقاب را!
جمعيتى که ديده به راه تو دوختند قربان کنند در قدمت آفتاب را
بگشا اگر صلاح تودر اين بود که هست ـ ازگيسوان شرقيت آن پيچ وتاب را
يک دشت لاله از کرمت سبز مى شود گرسرکشى چو ابر بهارى، سراب را
وقت است تا به نام بهاران، رقم زنى در خشکسال عاطفه، تقويم آب را
خورشيد با نگاه تو بيدار مى شود اى قاصد سپيده برافکن نقاب را
مرتضى نور بخش
تقويم آب
- بازدید: 1325