غديريه ابن جبر مصرى

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

يا دار غادرنى جديد بلاك     رث الجديد. فهل رثيت لذاك؟
ام انت عما اشتكيه من الهوى     عجماء مذ عجم البلى مغناك؟
ضفناك نستقرى الرسوم فلم نجد     الاتباريح الهموم قراك
و رسيس شوق تمترى زفراته     عبراتنا حتى تبل ثراك
ما بال ربعك لا يبل؟ كانما     يشكو الذى انا من نحولى شاك
طلت طلولك دمع عينى مثلما     سفكت دمى يوم الرحيل دماك
و ارى قتيلك لايديه قاتل     و فتور الحاظ الظباء ظباك
- اى كلبه غم. چندان بپايت درنگ كردم كه مصيبتهاى نوت را كهنه كردم، آيا بماتم نشستى؟
- از آنروز كه سر و سامانت بهم ريخت، ديگر به شكوه اين عاشق بيدل،دل نسپردى.
- ميهمانت شدم، از در وديوار تمناى مراد كردم، اما جز غم واندوه بر سر خوانت نديدم.
- دل مشتاقم چنان در سوز و گذاز است كه آه جانگدازم سيل اشك بر چهره روان سازد و سامانت را به گل نشاند.
- چيست كه بوم و برت جانب خرمى نگيرد؟ گويا بسان من از نزارى خود نالان است. - برو بام درهم ريخته ات سيلاب اشكم فنا كرد، چونان كه روز وداع بتان گلعذارت خون مرا هبا كردند.
- كشته راهت را خون بها نجويند، مژگان پريوشانت. خنجر آبدار است.
هيجت لى اذعجت ساكن لوعه     بالساكنيك تشبها ذكراك
لما وقفت مسلما. و كانما     ريا الاحبه سقت من رياك
و كفت عليك سماء عينى صيبا     لو كف صوب المزن عنك كفاك
سقيا لعهدى. و الهوى مقضيه     اوطاره قبل احتكام نواك
و العيش غض و الشباب مطيه     للهو غير بطيئه الادراك
ايام لاواش يطاع و لاهوى     يعضى فنقصى عنك اذز رناك
و شفيعنا شرخ الشبيه كلما     رمنا القصاص من اقتناص مهاك
- آن دم كه به خاك درت پا نهادم، خاطرات وصلم زنده شد، سوز اشتياقم شعله ور گشت.
- بپا ايستادم و سلام راندم. گويا نكهت جان پرور دوست از بر و بامت و زان است.
- ز آسمان ديدگانم سيلاب حسرت روان است، ديگرت با ابر بهاران چه كار است؟
- خوشا دوران وصل كه كامم روا بود و هجران نامراد.
- زندگى شاداب و خرم. تو سن مراد، در بساط عيش و كامرانى تازان، كس به گردش نرسيد.
- دهان سخن چين بسته، سلطان عشق فرمانروا،كام دل به هنگام زيارت روا بود.
- وچون از زيبار خان وحشى جوياى وصال مى گشتيم، شور جوانى شفيع درگاهشان بود.
و لئن اصارتك الخطوب الى بلى     و لحاك ريب صروفها فمحاك
فلطالما قضيت فيك ماربى     و ابحت ريعان الشباب حماك
ما بين حور كالنجوم تزينت     منها القلائد للبدور حواكى
هيف الحضور من القصور بدت لنا     منها الاهله لا من الافلاك
يجمعن من مرح الشبيه خفه المتعزلين و عفه النساك
و يصدن صاديه القلوب باعين     نجل كصيد الطير بالاشراك
من كل مخطفه الحشا تحكى الرشا     جيدا و غصن البان لين حراك
هيفاء ناطقه النطاق تشكيا     من ظلم صامته البرين ضناك
و كان ما من ثغرها من نحرها     در تباكره بعوداراك
عذب الرضاب كان حشو لثاتها     مسكا يعل به ذرى المسواك
تلك التى ملكت على بدلها     قلبى فكانت اعنف الملاك
- اگر حوادث روزگارت بنابودى كشانده، گردش زمانه بنيانت درهم كوفته.
- بخدا كه روزگارى درازبا عيش و عشرت سر كردم، مرغزار باصفايت را بزير پا در سپردم.
- در ميان لوليان سيم تن كه بسان اختران گردن بند زرين بر سينه افشانده.
- لاغر اندام، چون هلال تابان از كاخها سر بر آورده.
- شور و شيدائى عشاق را با عفت پارسايان بهم آميخته.
- دلهاى شيدا زده را با ديدگان شهلا صيد كرده چونان كه صياد، مرغ را با دام.
- باريك ميان، گردن بلورين، با اندامى نرم و كشيده چون شاخ ارغوان.
- كمر بند زرين، مزين به ياقوت و نگين، شكوه آرد از ستم خلخال سيمين بر ساق و ساعد مرمرين.
- دندان چون در غلطان، مسواكى از چوب اراك بر كنار دهان.
- لعابش چون كب حيات آويزان، مشك و عبير از كناره دندان با مسواك ريزان.
- همان پريچهرى كه با كرشمه و ناز، دل از كفم ربود، اما مهرى نفزود.
ان الصبى يا نفس عز طلابه     و نهتك عنه و اعظات نهاك
و الشيب ضيف لامحاله موذن     برداك فاتبعى سبيل هداك
و تزودى من حب آل محمد     زادا متى اخلصته نجاك
- اى جان عزيز - ديگرت شور و شيدائى خريدارى ندارد، عقل و خرد ناصح مشفقى است.
- پيرى بر آستانه در پيك مرگ است، از راه هدايت پا وامگير.
- از مهر آل رسول توشه برگير، اخلاص در دوستى مايه نجات است.
- بهترين توشه معادت همين بس، و هم ذخيره آخرت، گرت حاصل آيد.
- سامان كارت به " وصى " واگذار، تا بر كرسى آرزها برآئى.
- با ياد او به استقبال حوادث شتاب، شكوه روزگار خدمت او بر.
- به دستاويز مهرش چنگ بر زن تا از گمراهى و سر گشتگى بر كنار مانى.
- راه جهالت مپوى. هواى او از سر منه. با دشمنانش ره آشتى مجوى.
- آنكه از راه مهرش بدر شد، با مشرك كافر بر ابر شد.
- دوزخ سوزان شعله ور است،" تولا و تبرى " برات آزادى است.
- بر حذر باش كه بر خاك هلاك نيفتى: چون زاده " سلمى " و " صهاك " با سالارى مومنان در افتى.
- چون حق و باطل مشتبه ماند، بر حلال مشكلات على اعتماد كن.
- والاترين مردم. جفت والاترين زنان، اصل و فرعى پاك، طيب و طاهر.
- به دامن نسل پاكش پناه گير، از شر دروغبافان گمراه در امان باش.
- از در اين خاندان سوى ديگر مپوى، ديگران را انباز و همتا مگير، خسارت دنيا و دين همين است.
- چراغهاى تاريكى، هر كه خواهد راه يابد. دستاويز محكم، هر كه خواهد چنگ يا زد.
- رهبرانند، و چون هلال تابان راه گمگشتگان وانمايند.
- راه راست و درست، با مهر و ولايشان بينى دشمن بخاك بركش.
- پيشوايان، پيشوائى جزآنان نيست، بگذار تيم و عدى هر چه خواهند گويند. - اى امت سرگشته گمراه، مرشد خامت براه ضلالت كشيد.
- خائنى كه امين مردم شناختى، حق امانت ضايع و مهمل گذاشت.
- از آن دم كه زين بر پشتت نهاد، براه كجت برد، با لگام نيرنك و فريب مهارت كرد.
- دنبالش گرفتى، دين پوشاليت را فروختى، درهمى ناچيز ازدنياى دون برگرفتى.
- فرمانش بردى،فرمان محمد پس پشت نهادى، سفارش او درباره وصى از خاطر سپردى.
- آنرا كه رسول حق، صالح نشناخت، برهبرى برگزيدى، دنبال هواى نفست گرفتى.
- پنداشتى انتخابت براه صواب كشاند، اما بخاك راهت نشاند.
- جرمى عظيم مرتكب گشتى، دوزخ سوزان را جايگاه خود ساختى.
- فرمان رسول را شكستى،بعد از رحلتش، پدر روحانيت را از خود راندى.
و غدرت بالعهد الموكد عقده     يوم " الغدير " له فما عذراك
- بروز غدير كه پيمان استوار كرد، راه خيانت گرفتى، ندانم در پاسخ چه دارى؟
- پشت به حق دادى، با شتاب بسوى باطل تاختى، بزودى سزاى خود در كنار بينى.
- خدارا. از وصى رسول رخ برتافتى، كسى را همتاى او گرفتى كه با كفش او هم برابر نبود.
- بخدا سوگند، مهر حيدر همان نعيم است كه بروز جزا باز پرسند، اما شقاوتت از در اين خاندان راند.
- آنرا كه در همه علوم بينا ودر همه معضلات حلال مشكل بود،
- با كسى مقياس گرفتى كه باعتراف او شيطان بر سر دوشش سوار بود.
- آنرا كه روز نبرد، تيغ بر فرق هر كس نهادى تا كمر بر دريدى. - جبريل از صولت و سطوتش با شگفت فريادبر كشيدى: -
- تيغى چون ذو الفقار نباشد، جوانمردى چون على، دلير دليران.
- با ترسوى بزدلى مقياس گرفتى، همان كه در غوغاى جنگ هماره عار فرار بجان خريدى.
- آنرا كه در دل شبها به تهجد برخاستى، با قلبى لرزان و چشمى گريان نماز و نياز بپاى بردى.
- با كسى همتا گرفتى كه در خلوت نماز فريضه را ترك گفتى، و چه بسيارش آزمون كردى.
- اف باد بر اين قياس فاسد، كه هيچ ملتى چنين بيمايه رسوائى ببار نياورد.
او ما شهدت له مواقف اذهبت     عنك اعتراك الشك حين عراك؟
من معجزات لا يقوم بمثلها     الا نبى او وصى زاكى
- آيا موقعيت و مقامش نشناختى تا زنگار شك و ريبت بشويد؟
- آن معجزاتى كه جز بر دست پيامبران و اوصياء پاكشان جارى نگردد:
- نه خورشيد در سرزمين بابل بازگشت تا نماز عصرش بموقع ادا باشد؟
- بادى برخاست، فرمودش: بشتاب و كارگزار حق را بريال خود سوار كن.
- باد، هموار و نرم، بساط خيبرى بر دوش گرفت، سريع و شتابان فرمان حق را مطيع شد.
- على با همرهان، كنار كهف رقيم پا بر زمين نهاد، تا شك و ريب از دلها بزدايد.
- فرمود: درود بر شما باد. اصحاب كهف، بلاد رنگ پاسخ باز گفتند، با آنكه از پاسخ ديگران خموشى گرفتند.
- از اينجا بود كه كينه ها در سينه ها شعله ورشد، از نفاق باطن پرده بر كشيدند.
- باد صرصر كه روح و روان نداشت، فرمانش بجان خريد، و تو امت ناپاك راه عصيان سپردى.
- دعوى ايمان مكن كه گاه امتحان از دعوى خود پشيمان گردى.
- داستان موزه و مار خود، آيت حقى است. واى بر تو از خواب خرگوشى بيدار شود.
- سطل و منديل كه جبريل امين براى وضو آورد.به به از اين خدمتكار والا مقام.
- در معركه هيجا با شمشيرش بدفاع برخاست، غبار غم از چهرها بشست.
- از پايدارى و استقامتش در خيبر ياد كن، آنروز كه از هراس راه فرار گرفتى.
- آنروز كه دراز قلعه خيبر بر كند، هفتاد گز بدور افكند.
- " مرغ بريان " شاهد صدقى است، اگر حقائق مشهود را منكر نباشى.
- در راه صفين صخره كوه پيكر يك تنه از خاك بر كند، چشمه آب گوارايت نوشاند.
- نهر فرات سر بطغيان بر كشيد، زن و مرد، گريان و نالان به خدمت دويد.
- كاى پسر عم رسول. خلق را درياب كه بر آستانه هلاكت اندريم.
- نزديك فرات شد و فرمود: آب سركشى را بكام در كش، فرمان خدا را مطيع شو!
- نهر فرات، آب خود در كام كشيد، ريگها نمايان شد، ماهيان رويهم انباشته ماند.
- دوباره اش فرمان داد تا به حالت عادى بازگشت. ترديدت در كجاست؟
- سرور سالار تو اوست. چه خوشنود باشى و يا خشمناك، رضا و خشم تو در برش يكسان است.
يا تيم تيمك الهوى فاطعته     و عن البصيره يا عدى عداك
و منعت ارث المصطفى و تراثه     و وليته ظلما. فمن ولاك
و بسطت ايدى عبد شمس فاغتدت     بالظلم جاريه على مغناك
لا تحسبيك بريئه مماجرى     و الله ما قتل الحسين سواك
يا آل احمدكم يكابد فيكم     كبدى خطوبا للقلوب نواكى
كبدى بكم مقروحه و مدامعى     مسفوحه و جوى فوادى ذاكى
و اذا ذكرت مصابكم قال الاسى     لجفونى: اجتنبى لذيذ كرام
و ابكى قتيلا بالطفوف لاجله     بكت السماء دما فحق بكاك
- اى " تيم " هواى نفست خوش آمد، طاعتش بردى. اى" عدى " از راه حق بدر رفتى.
- ارث مصطفى را منكر شدى، با سيه كارى بر مسندش جا كردى. بر گو فرمان خلافتت كه نوشت؟
- زادگان " عبد شمس " را بر كرسى امارت نشاندى، در سيه كارى راه و رسمت پيش گرفتند.
- مپندار كه از جرم و جنايتشان برى باشى. بحق سوگند حسين را تو كشتى.
- اى خاندان احمد، تا چند جگر داغدارم در ماتم جانگدازتان در تب و تاب است.
- قلبم خونچكان. سيلاب اشكم ريزان. آتش دل در اشتعال است.
- هر گاه از ماتم شما ياد كنم، حسرت و اندوه بر ديده ام فرياد كشد: ديگرت خواب نوشين حرام است.
- بر كشته كربلا سيلاب ماتم روان كن كه آسمان هم بر او خون گريست.
- اگر امروز در سوك آنان اشك ماتم بريزى، فرداى قيامت با چهره خرم بپا خيرى.
- اى خداى من. اين مهرى كه بدل دارم، سپر بلايم ساز تا از سيه كارى و شرك در امان مانم.
- شكست " جبرى " را ترميم كن. از هر سيه كارى كه خون آنان ريخت، برى گردان.
- از بركاتشان ز آتش نيرانم نجات بخش، كن روز كه دشمنان در غل و زنجير باشند.

شرح حال شاعر
ابن جبر مصرى، از شعراء ديار مصر است كه در عهد خليفه فاطمى مستنصر بالله مى زيسته درسال 420 هجرى متولد و در 487 در گذشته. مقريزى در خطط ج 365/2 يكى از مراسم افتتاح خليج را در ايام مستنصر ياد ميكند و مى گويد: شاعرى كه بنام ابن جبر معروف بود، قصيده اى انشاء كرد كه از آن جمله است:
فتح الخليج فسال منه ماء     و علت عليه الرايه البيضاء
فصفت موارده لنا فكانه     كف الامام فعرفها الاعطاء
- خليج را بگشود، و آب سيلاب كشيد، پرچم سپيدش باهتزارآمد.
- آبشخورش صاف و مهنا شد، گويا دست عطاى سرورمان بود.
- مردم زبان به اعتراض گشودند كه از خليج جزآب بر نيايد، اين چه شعرى است، شاعر از خواندن بازماند و بقيه قصيده ناخوانده ماند.
" غديريه " هاى ديگرى از شعراء قرن پنجم امثال: ابن طوطى واسطى، خطيب منبجى، على بن احمد مغربى، يافت شد كه در مناقب ابن شهر آشوب، تفسير ابو الفتوح رازى، صراط المستقيم بياضى، در النظيم ابن حاتم دمشقى و غير آن پراكنده است، ولى از نقل آن صرف نظرشد، از اين رو كه شرح حال و تاريخ زندگى آنان نامعلوم بود، اين قدر هست كه همگان در شمار سرايندگان غديراند كه حديث را در قصائد شيوايشان ياد كرده و از لفظ " مولى "معنى امامت و زعامت كبراى دينى و اولويت در امور دين و دنيا را دريافت كرده اند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page