وقتى باران نباريد

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

وقتى باران نباريد، همه چشمها به چشمه‌ها، قناتها وچاهها دوخته شد وزندگى هر روزى اگر چه کمى سخت بود اما ادامه يافت تا تابستان وپاييز هم آمدند ورفتند وزمستان؛ اما ابرى به آسمان نيامد وبارانى نباريد. وقتى باران نباريد، بهار به سختى، مثل جوانه‌اى که تنه شاخه‌اى را مى شکافد وبيرون مى زند. مثل دانه‌اى که پوسته‌ها را کنار مى زند تا سر برآورد، از راه رسيد. کمى سبزى بر صحن دشت ودامن صحرا نشست.
همه دل نگران ومنتظر، دل به باقى مانده آب چاه وقنات خوش کردند، شايد روزى ابرى بيايد وبارانى ببارد اما ابرى به آسمان نيامد وبارانى نباريد. وقتى باران نباريد تابستان هم زودتر از هميشه از راه رسيد وهمه سبزه‌هاى لاغر وکم‌بنيه نشسته بر صحن دشت ودامن را سوخت، بر گريزانى زود هنگام، برگهاى خشک وپلاسيده را فرش زمين کرد وگرد وخاک، رنگ خاکى خود را بر صحن وسراى مردم زد اما، ابرى نيامد بارانى نباريد. هر روز وقتى مردم پنجره خانه‌هايشان را به روى صبح مى گشودند در دل اميد ديدن ابر وبارش باران داشتند اما، هر روز آسمان، داغى وسوزش خورشيد را بيش از روز قبل به رخ آدمها مى کشيد. زمستان آن سال را هم، همه در حسرت واندوه پشت سر گذاشتند وبهارى خشک‌تر را تاب آوردند، مثل اين بود که اصلاً بهار نيامده است. به تابستان داغ بيشتر شباهت داشت تا بهار.
چشمه‌ها نجوشيدند؛ رودخانه‌ها رو به خشکى گذاشتند؛ بيدهاى کنار جويبار رنگ پريده وخشک مثل اسکلتى ايستاده چشم به آسمان دوخته بودند. گرد وغبار بر در وديوار شهر وروستا نشسته بود ومردم، همچنان چشم به آسمان داشتند. اما، ابرى نيامد وبارانى نباريد. آدمها در جستجوى آب از روستاها کوچ کردند، زمينها ومزرعه‌ها، بى آب وعلف تن به داغى آفتاب سپردند. خبر بارش باران وجوشيدن چشمه‌اى در شهرى دور، حتى اگر دروغ هم بود همه آنهايى را که دست وپايى قدرت حرکتى داشتند آواره شهر وروستا وکوه ودشت مى کرد. سکوت سنگينى چون بختک بر سر همه ساکنان شهرها وروستاها فرو افتاده بود. زمين داغ وآسمان داغ‌تر ديگر گوسفندى نبود وچوپانى که در ميانه کوه ودشت سکوت را بشکند، ديگر رودى نبود وغلغل آبى در ميان صخره‌ها وسنگها که غم از دل دخترکان ببرد. ديگر پرنده‌اى نبود که در ميان شاخسار درختى بخواند. آب که رفت آبادانى هم رفت.
تازه مردم فهميده بودند، وقتى باران نبارد يعنى چه؟ دريافته بودند که وقتى باران نبارد هيچ چيز نمى بارد. آبادانى از آسمان مى بارد اما چه فايده؟
سالها آمدند وپشت سر هم رفتند، بهار وتابستان وپاييز وزمستان اما، ابرى نيامد وبارانى نباريد. تا اينکه يک روز که همه سر در گريبان فرو کرده ونوميد در پناه ديوارها وزير سقفها نشسته بودند صدايى شنيده شد. معلوم نبود صدا از کجا مى آمد وبه کجا مى رفت. مثل اين بود که از زير گبند يا طاقى آمده باشد. صدايى که تنها برخى از آدمها آن را شنيدند، شايد آنها که بيشتر از همه تشنگى آتش به جانشان انداخته بود. تا بارانى نشويد. باران نمى بارد!
صدا اين را گفته بود وفقط يکبار گفته بود.
گوشها تيز شده بود. آنها که شنيده بودند به دنبال منبع آن بودند وکسانى که خبر آن را از ديگران شنيده بودند هاج وواج به هم نگاه مى کردند، جمله خيلى کوتاه بود: (تا بارانى نشويد، باران نمى بارد!)
همه از هم مى پرسيدند يعنى چه؟ برخى هم با کنايه واز روى بى حوصلگى مى گفتند: هذيان تشنگى است! اما، تشنگى ونباريدن باران نه هذيان بود ونه شايعه. بهتر بگويم، (نباريدن باران) واقعيتى بود که همه تمنا وتقاضاى داشتنش را در جانشان احساس مى کردند. مثل همه درختها، رودخانه‌هاى خشک، پرنده‌هايى که ديگر خواندن را هم از ياد برده بودند، ناودانهاى شکسته وحوضهاى بى آب.
جوابى براى اين پرسش نداشتند: (تا بارانى نشويد) يعنى چه؟
اين جمله کوتاه براى شاعران جذاب بود وشايد در کنار مجموعه‌اى از سروده‌هايشان که در وصف باران سروده
بودند جا مى گرفت. اما چه فايده؟ ديگر کسى شعر نمى خواند تازه، شعر شاعران وسخن سخنوران هم باعث باريدن باران نمى شد. صدا چيز ديگرى داشت. بچه‌ها درماندگى بزرگ‌ترها را مى ديدند اما به روى خود نمى آوردند. زنها چيزى دور ومبهم در دل احساس مى کردند اما زبان بيانش را نداشتند. گوئيا، آنقدر از (باران) و(بارانى شدن) دور افتاده بودند که مزه آن را فراموش کرده بودند. وشايد هم... کسى چه مى داند؟
روزها پشت سر هم آمدند ورفتند. تا اينکه يک روز؛ شاعرى پير که هيچوقت شعرهايش را نفروخته بود واصلاً براى فروختن شعر نسروده بود وبه همين خاطر هم او را نمى شناختند ويا به حساب نمى آوردند، در خستگى وخميدگى قلم بى رمق خود را به دست گرفت ونوشت:
(تا بارانى نشويد، بارانى نمى بارد!)
وکاغذ را در ميانه قابى شکسته ورنگ ورو رفته اما باقى مانده از سالهاى دور، سالهايى که آسمان از باريدن دريغ نمى کرد قرار داد وبا نخى بر گردن آويخت واز خانه محقر وکوچک خود بيرون زد.
براى کسى حوصله وحال ورمق تماشا نمانده بود. اما، گويا جمله نوشته در قاب فرياد مى کرد. در سکوت فرياد بلندى بود که شنيده مى شد. شايد به اين خاطربود که شاعر پير يکى از کسانى بود که آن ندا را شنيده بود. چشمها در کاسه سر مى چرخيد اما پيرمرد کوچه‌ها ومحله‌ها را پشت سر هم طى مى کرد. در سکوت او وفرياد تابلو چيزى نمودار بود. (بارانى شدن!) کم کم، غوغايى در دلها پيدا شد. گويا يکى يکى چيزى را به ياد مى آوردند. چيزى که سالها بود از يادشان رفته بود. (بارانى شدن)، (يعنى براى ديگران از آسمان باريدن). چشم پيرمرد که به صورت مردم مى افتاد هر کس چيزى در مى يافت. بارانى شدن، بى تقاضا وسؤال باريدن. بارانى شدن، با خاک‌نشينان وخاک در آميختن. تبسم آرام پيرمرد، تاييدى بر درک ودريافت کسانى بود که ناگهان در دلشان اتفاقى مى افتاد واز چشمشان برقى مى جهيد. بارانى شدن، بر صحرا ودشت وکوه وبيابان يکسان باريدن. بارانى شدن، زلال وشفاف شدن....
شاعر پير کوچه‌ها را پشت سر مى گذاشت. از محله‌ها مى گذشت وپشت سر خود غوغايى به پا مى کرد. کم کم مردم باران را به ياد مى آوردند، تازه باران را مى فهميدند. بارانى شدن، جارى شدن، نايستادن. آسمانى شدن، آبى شدن. ديگر صدا از زير گنبد يا طاقى نبود، در دلها بود که غوغا مى کرد. اتفاقى در جان مردم شهر بود. مردم بارانى شدن را سالها پيش از ياد برده بودند. همان وقتى که آسمانى بودن را از ياد مى بردند، باران هم از آنان دور مى شد. همان وقتى که باران را به هيچ مى گرفتند، آسمان را از ياد مى بردند...
حالا ديگر صدا همه حجم جسم وجانشان را پر مى کرد. چشمها به آسمان دوخته بود. همه از خانه بيرون زده وپا برهنه راهى دشت وصحرا شده بودند. از هم خجالت مى کشيدند واز آسمان اما، جملگى (بارانى شدن) را مى خواستند، (بارانى شدن) را طلب مى کردند، باران را صدا مى کردند، باران را صدا مى کردند، وباران باريدن گرفت.
 مريم خداداديان

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page