حقد و کينه از جمله گناهان قلبى است که از حسد و غضب نشأ مى گيرد و صفتى است که در آيات و روايات سرزنش شده است، انسان گاهى نسبت به ذات اقدس ربوبى حقد و کينه مى ورزد و گاهى نسبت به بندگان او. جاى كينه در نفس است ، و شخص كينه جو، چون زمين زدن طرف مقابل را ندارد، و يا آبرويش را كسى برده ، و تهمت زده و فحش شنيده ، يا از رياست و مال او را محروم كرده و امثال اينها؛ دشمنى را بدل مى گيرد تا در موقع حساس و وقت مناسب او را به زمين بزند و نابودش كند.
هميشه حاقد از ديدن محقود رنج مى برد، و روزبروز اگر جلو كينه رانگيرد آتشش بيشتر مى شود. خلاصه كلام آنكه قوه عاقله مغلوب قوه غضب مى شود و خداى نكرده دست به كارى ميزند كه بعدا پشيمانى سودى براى او ندارد. مؤ من اهل كينه نيست ، و عمل سوء مقابل را به خداى غالب واگذار مى كند، و يا از بدى عمل مى گذرد، و از قوه عاقله كمك مى گيرد تا مبادا به آتش كينه بسوزد.[1]
r حقد و كينه در آيات قرآن
قرآن در مورد قسم اول يعنى حقد و کينه نسبت به خدا چنين مى فرمايد:
« وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ[2]؛ و با آنکه پيش خود به يقين دانستند(معجزه خدا است) باز(از کبر
و نخوت) و ستمگرى آن را انکار کردند، بنگر عاقبت مردم مفسد به کجا انجاميد – وچگونه هلاک شدند -.»
« وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ [3]؛ چون نزد بى ايمان به آخرت، خدا را به
يکتايى ياد کنند از ذکر حق سخت ملول و دل تنگ ميشود و هر گاه ذکر غير خدا خرم و خوشحال مى گردد.»
«ذَلِكَ جَزَاء أَعْدَاء اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاء بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ [4]؛ جزاى دشمنان خدا همان آتش دوزخ است که منزل ابدى آنها
است و به آن آيات و (رسل) ما را انکار کردند.»
«مَن كَانَ يَظُنُّ أَن لَّن يَنصُرَهُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاء ثُمَّ لِيَقْطَعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ [5]: هر کس گمان مى کند که
خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد کرد، ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد و خود را به آن آويزان نمايد تا نفسش قطع شود (تا لب پرتگاه مرگ پيش رود) ببيند آيا اين کار خشم او را فرو مى نشاند.»
r كينه نسبت به بندگان خدا
و درباره حقد و کينه نسبت به بندگان خدا صاحب مجمع البيان مى فرمايد: «شکى نيست که هر کس مؤمنى را به خاطر ايمانش دشمن داشته و قصد بدى کردن به او را داشته باشد کافر است ولى اگر به جهت ديگر (غير از ايمان) مؤمن را دشمن بدارد فاسق است.[6]
قرآن مجيد دراين زمينه مى فرمايد: « وَالَّذِينَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ
آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ [7]؛ و آنانکه (پس از مهاجرين و انصار) آمدند ( تابعين و ساير مؤمنين) هميشه در دعاى خود مى گويند: پرودرگارا! بر
ما و برادران دينى ما که در ايمان از ما پيشى گرفتند ببخش و در دل ما کينه و حسد نسبت به مؤمنان قرار مده پروردگارا توئى که (در حق بندگان) بسيار رؤف و مهرباني».
r روايات در زمينه حقد و کينه
از پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) نقل شده:« المُوًمنُ لَيسَ بحُقُود[8]؛ مؤمن کينه توز نيست.»
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده که فرمود: «حِقدُ المُوًمِن مقامُهُ ثُم يفارقُ اخاهُ فلا يجِد عليهِ شيْئا وحِقْد الكافر دهره [9]؛ کينه مؤمن همان
(ساعت درگيري)است و هنگامى که جدا شد در دل خود چيزى ندارد, اما کينه و دشمنى کافر هميشگى است.»
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده که فرمود: « اياک و عداوة الرجال فآنها تورث المعرة و نبدى العوره[10]؛ از دشمنى با مردم دورى کن زيرا
که دشمنى سبب تنهايى و ظاهر شدن عيب هاى انسان مى گردد.»
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: « احصد الشر من صدر غيرک بقلعه من صدرک[11]؛ شر را از سينه ديگرى بر كن با کندن شر از سينه خويش
- يعنى وقتى که تو دشمنى نکني، با تو دشمنى نخواهند کرد- .»
r كينه لازم
اسلام سفارش کرده است که اگر از کسى بدى ديديم، او را عفو کنيم تا بدين وسيله حقد و کينه از بين رفته و مشکلاتى که از اين راه براى جامعه اسلامى پيش مى آيد ريشه کن شده و مسلمانان بتوانند بخوبى در کنار هم در صلح و آرامش به زندگى سعادتمندانه خويش ادامه دهند و البته لازم به تذکر است که اين سفارش فقط در مورد مسلمانان است و گرنه در رابطه با کفار که قلبهاى آنان نسبت به مسلمين مملو از بغض و کينه مى باشد و منتظر فرصت و موقعيتند تا ضربه بر مسلمين وارد نمايند عملى نيست.
همانطور که قرآن مى فرمايد: «اى گروه مؤمنان محرم اسرار از غير خود انتخاب نکيند، آنها از هر گونه شر و فسادى درباره شما کوتاهى نمى کنند، آنها دوست دارند که شما در زحمت و رنج باشيد (نشانه هاي) دشمنى از دهان آنها آشکار است و آنچه در دل پنهان دارند مهمتر است، ما آيات (و راههاى پيشگيرى از شر آنها) را براى شما بيان کرديم، اگر انديشه کنيد، شما کسانى هستيد که آنها را دوست مى داريد، اما آنها شما را دوست ندارند در حالى که شما به همه کتابهاى آسمانى ايمان داريد (اما آنها به کتاب آسمانى شما ايمان ندارند) و هنگامى که شما را ملاقات مى کنند (به دورغ) مى گويند ايمان آورده ايم اما هنگامى که تنها مى شوند از شت خشم بر شما سر انگشتان خود را به دندان مى فشرند، بگو بميريد با همين خشمى که داريد خدا از (اسرار) درون سينه ها آگاه است، اگر نيکى به شما برسد ناراحت مى شوند و اگر حادثه ناگوارى براى شما رخ دهد خوشحال مى گردند (اما) اگر (در برابر آنها) استقامت و پرهيزگارى پيشه کنيد (نقشه هاى خائنانه) آنها به شما زيانى نمى رساند و خداوند به آنچه آنها انجام مى دهند احاطه دارد.»[12] ([13])
r حكايت
1 - كينه جوئى وليد
عقبه پدر وليد (فرماندار كوفه ) در مكه معظمه آب دهان به صورت پيامبر (صلى الله عليه و آله) انداخت و روز بدر هم با كفار به جنگ آمد.
كفار كه شكست خوردند دستگير شد و او را نزد پيامبر آوردند. و به امر پيامبر (صلى الله عليه و آله) اميرالمؤ منين (عليه السلام) او را كشت .
لذا فرزندش وليد كه در زمان عثمان به فرماندارى كوفه منصوب شد هميشه كينه (اميرالمؤمنين) در دلش بود و حضرت را تا آخر عمر سب مى كرد.
وقتى وليد بيمار شد امام حسن (عليهالسلام) به عيادتش رفت ، او چشم گشود و گفت : من از آنچه كرده ام پشيمانم و بخدا توبه مى كنم جز دشنام به پدرت كه پشيمان نيستم .
امام حسن (عليهالسلام) فرمود: پدرم پدرت را كشت و تو را هم (به خاطر شراب خوردن ) حد زد، لذا دشمن او هستى (و اين كينه سبب اين دشنام دادن است ). [14]
2 - ابن سلار
در قرن ششم هجرى شخصى به نام ابن سلار كه از افسران ارتش مصر بود به مقام وزارت رسيد و در كمال قدرت به مردم حكومت مى كرد.
او از يك طرف مردى شجاع ، فعال و باهوش بود، و از طرف ديگر خودخواه و كينه جو؛ لذا در دوران وزارت خود هم خدمت و هم ظلم فراوان كرد. موقعى ابن سلار يك فرد سپاهى بود به پرداخت غرامتى محكوم شد، براى شكايت نزد «ابى الكرم » دفتردار خزانه رفت تا او به دادخواهى بپردازد.
ابى الكرم به حق به اظهارات او ترتيب اثر نداد و گفت : سخن تو در گوش من فرو نمى رود. ابن سلار از گفته او خشمگين گرديد و كينه اش را بدل گرفت . وقتى وزير شد و فرصت انتقام به دست آورد او را دستگير نمود و دستور داد ميخ بلندى را در گوش وى فرو كردند. تا از گوش ديگرش بيرون آيد.
در آغاز كوبيدن ميخ هر بار كه ابى الكرم فرياد مى زد، ابن سلار مى گفت : اكنون سخن من در گوش تو فرو رفت ! سپس به دستور او پيكر بى جانش را با همان ميخى كه در سر داشت بدار آويختند.[15]
3 - كينه تبديل به دوستى
شيبه نام پدرش عثمان بود كه در جنگ احد به همراه كفار در حال كفر كشته شد چون پيامبر پدرش و هشت نفر از خاندان او را كشته بود كينه پيامبر به دلش شعله مى كشيد. خودش مى گويد:
هيچكس نزد من از محمد (صلى الله عليه و آله) دشمن تر نبود، زيرا هشت نفر از خاندان مرا كشته بود كه همه لياقت پرچمدارى و رياست داشتند. هميشه كشتن او را در خود پرورش مى دادم ، ولى وقتى كه مكه فتح شد از رسيدن به آرزوى خود مايوس شدم ، زيرا فكر مى كردم چگونه ممكن است بمنظور خود دست يابم با اين كه همه عرب به دين او درآمدند.
ولى هنگامى كه مردم هوازن بر مخالفت و دشمنى او اجتماع كردند و با وى اعلان جنگ دادند، دوباره تا اندازه اى اين آرزو در دلم زنده شد، ولى مشكل اين بود كه ده هزارنفر اطرافش را دارند! وقتى كه جمعيت مسلمانان با اولين برخورد با هوازن فرار كردند با خود گفتم الان وقت آن است كه به مقصود خود نايل شوم وانتقام خونهاى خود را بگيرم .
از جانب راست پيامبر حمله كردم عباس عموى پيامبر را ديدم كه از او حمايت مى كند.
از جانب چپ برآمدم ابوسفيان بن حارث پسر عموى حضرت محافظ او بود، گفتم : اين هم مرد شجاعى است كه محمد را پاسدارى مى كند. از پشت سر آنقدر نزديك شدم كه نزديك بود شمشيرم او را فراگيرد، ناگاه شراره اى از آتش ميان من او حايل شد كه از برق آن چشمم خيره گرديد، دست ها را به صورت گرفته و به عقب سر برگشتم و فهميدم از جانب خدا حفظ مى شود.
حضرت متوجه من گرديد و فرمود: شيبه نزديك بيا، نزديك رفتم دست به سينه ام نهاد و فرمود: خدايا شيطان را از او دور گردان ، هنگامى كه به صورتم نظر كرد او را از چشم و گوشم دوست تر داشتم و همه آن كينه ها به دوستى تبديل گرديد.
سپس با دشمنان مشغول جنگ شدم و در يارى پيامبر (صلى الله عليه و آله) چنان بودم كه اگر پدرم جلو مى آمد او را مى كشتم . پس از خاتمه جنگ به من فرمود: آنچه خدا درباره ات اراده فرمود، بهتر از آنچه بود كه مى خواستى .[16]
4 - منافق كينه توز
از نشانه هاى افراد منافق ، حقد و كينه توزى است چنانكه در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله) به شكلهاى مختلف اين كينه ها را ابراز مى كردند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله) به همراه جمعى از مهاجر و انصار در مسجد نشسته بودند، ناگاه على (عليه السلام) وارد مسجد شد، حاضران به احترام او برخواستند و از او به گرمى استقبال نمودند، تا اينكه آن حضرت در جايگاه خود كه در كنار پيامبر بود نشست .
در اين ميان دو نفر از حاضران كه متهم به نفاق بودند، با هم در گوشى صحبت مى كردند.
رسول خدا وقتى كه آنها را ديد، دريافت كه چرا آهسته با هم حرف مى زنند، به طورى خشمگين شد كه آثار خشم از چهره اش ظاهر گرديد، سپس فرمود: سوگند به آن كسى كه جانم در دست اوست ، داخل بهشت نمى شود، مگر كسى كه مرا دوست بدارد، آگاه باشيد دروغگوست كسى كه گمان كند مرا دوست دارد، ولى اين شخص (على بن ابيطالب عليه السلام) را دشمن دارد.
در اين هنگام دست على (عليه السلام) در دست پيامبر بود و اين آيه[17] نازل گرديد: «اى كسانى كه ايمان آورديد، به گناه و دشمنى و مخالفت رسول نگوئيد».[18]
5 - هند جگر خوار
در جنگ احد جناب حمزة سيدالشهداء عموى پيامبر نزديك به سى نفر را كشت بعد خود كشته شد.
هند زن ابوسفيان كه در كينه جوئى سر آمد همه زنان عصر خود بود به وحشى كه بنده جبير بن مطعم بود و عده مال زيادى داد كه اگر حمزه را بكشد به او بدهد. لذا وحشى در كمين نشست ، خنجر و نيزه بر او وارد كرد و او را كشت .
طبق وعده هند، وحشى شكم حمزه را پاره كرد و جگر او را به نزد هند آورد. او جگر را به دندان گرفت اما نتوانست آن را بخورد؛ از اين جهت به هند جگر خوار معروف شد.
پس هند هر زيورى كه داشت به وحشى داد و خودش بالاى جسد حمزه آمد و از كينه جويى ، گوش و دماغ و لب حمزه را بريد و همانند گردن بند درست كرد تا به مكه ببرد و به زنان قريش نشان بدهد، و زنان ديگر هم به تقليد از او اجساد شهداى ديگر را مثله كردند. ابوسفيان كينه جو هم وقتى بالاى جسد حمزه آمد سر نيزه را در گوشه دهان حمزه فرو كرد و گفت : اى عاق بچش .[19]
برگرفته از كتاب يكصدموضوع پانصد داستان , اثر على اكبر صداقت
--------------------------------------------------------------------------------
[1] _ احياء القلوب ص 64.
[2] _ سوره نمل، آيه 14.
[3] _ سوره زمر، آيه 45.
[4] _ سوره فصلت، آيه 28.
[5] _ سوره حج، آيه 15.
[6] _ مجمع البيان: ذيل آيه 10 سوره محشر.
[7] _ سوره محشر ، آيه 10.
[8] _ اخلاق بشر: ص 147.
[9] _ بحارالانوار: ج 75، ص 211.
[10] _ بحارالانوار: ج 75، ص 211.
[11] _ بحارالانوار: ج 75، ص 212.
[12]- سوره آل عمران، آيه 118-120.
[13] - برگرفته از كتاب «تكامل در پرتو اخلاق» اثر شهيد غلامرضا سلطاني.
[14] _ كيفردار 1/ 109.
[15] _ داستآنها و پندها 1/ 163 - لغت نامه دهخدا - ابوسعد ص 320.
[16] _ پيغمبر و ياران 3/ 298 - بحارالانوار 21 / 156.
[17] _ فلا تتناجوا بالاثم و العدوان » مجادله :9
[18] _ حكايتهاى شنيدنى 4/ 159 - بحارالانوار 39/ 270.
[19] _ منتهى الامال 1/ 61