پرسشى كه در اين جا مطرح مىشود اين است كه تكليف كسانى كه به دليل قرار گرفتن در شرايطى خاص نمىتوانند حقايق اسلام را تشخيص دهند، چيست؟ شايد تصور اين حالت براى امثال من و شما خيلى آسان نباشد، اما اگر يك مقدار چشممان را بازتر كنيم خواهيم ديد كه اكثريت مردم روى زمين را اين گونه افراد تشكيل مىدهند. شرايط بسيارى از جوامع طورى نيست كه مردم همه حقايق را درك كنند. اگر خدا بر ما منت گذاشته و اين معارف را به ما عنايت فرموده است تا ايمان واقعى پيدا كنيم و حقايق اسلام را بشناسيم، بايد بسيار شكرگزار باشيم. بسيارى از مردم در شرايطى واقع شدهاند كه خيال مىكنند حقيقت آن است كه آنها مىگويند و جز آن نيست. براى مثال بسيارى از فرقههاى اسلامى در كشورهاى غير شيعه نشين هستند كه به دليل انس زياد با شرايط محيطى ـ اجتماعى خودشان، اصلا تصور نمىكنند راه ديگرى صحيح باشد. آنها شيعيان را مشرك مىدانند و معقتدند قرآنِ شيعيان قرآنى ديگر است، شيعيان نماز نمىخوانند و اگر هم بخوانند، چيز ديگرى است و با نماز مسلمانان تفاوت دارد! و... . حتى روايت مجعولى به اين مضمون درست كردهاند كه شيعهها معتقدند جبرئيل امين خيانت كرده و به جاى اين كه وحى را به اميرالمؤمنين(عليه السلام) نازل كند، اشتباهى به پيغمبر (صلى الله عليه وآله) نازل كرده است! از اين رو آنها [ شيعيان!] وقتى نمازشان تمام مىشود، به جاى گفتن الله اكبر، سه مرتبه مىگويند: «خان الامين»! يعنى ـ نعوذ بالله ـ جبرئيل امين خيانت كرده است! آن چنان تبليغات گستردهاى بر ضد شيعه صورت گرفته است كه اگر ما هزار بار قسم بخوريم كه چنين چيزهايى واقعيت ندارد، و حتى يك نفر شيعه نيز در كشور ما چنين كارى انجام نمىدهد، آنها باور نمىكنند. چنين كسانى اصلا درصدد بر نمىآيند كه ببينند تشيع حقّ است يا باطل.
اكنون فرض كنيم كسانى به دليل قرار گرفتن در چنين شرايطى، ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را قبول نداشته باشند، و خلفاى ثلاثه را حق و حضرت على (عليه السلام) را هم خليفه چهارم بدانند؛ چنين افرادى آيا بهشتى هستند يا جهنمى؟ آيا آن روايتى كه مىگويد: اگر كسى ولايت ما را نداشته باشد به جهنم مىرود، شامل اين افراد نيز مىشود يا خير؟
به اين گونه افراد كه اصلا احتمال حقانيت مذهبى ديگر به ذهنشان نمىآيد، اصطلاحاً «مستضعف» مىگويند. مستضعف، به اندازه استضعافش معاف و معذور است. البته اگر فردى در يك امر فرعى استضعاف داشت، معنايش اين نيست كه مستضعف مطلق است. اگر كسى فقط در بعضى از مسايل اعتقادى مستضعف باشد، به هر اندازه كه حجت برايش تمام شده باشد ـ چه از راه عقل و چه از راه نقل ـ به همان اندازه مسؤول است.
بنابراين ملاك سعادت انسان ايمان است، به شرط آن كه تا آخرين لحظه آن را حفظ كرده باشد. ايمان وقتى باقى مىماند كه انسان به لوازم آن ملتزم باشد، در غير اين صورت به تدريج ضعيف مىشود و از بين مىرود. حتى ممكن است خود فرد نيز متوجه نشود كه كافر شده است، اما ته دلش مىبيند شك و ترديد دارد و برخى از احكام الهى را نمىتواند قبول كند. عملِ تنها بدون ايمان گرچه مىتواند آثارى در دنيا داشته باشد، اما فايدهاى براى آخرت ندارد.
اكنون آيا كسانى كه اعتقادات صحيح و كاملى دارند؛ يعنى علاوه بر اين كه ساير اصول دين را قبول دارند، به امامت ائمه معصومين(عليهم السلام) معتقدند، اما گاهى هم مرتكب گناهى شده اند، آيا ما بايد با آنها دشمن شويم و طردشان كنيم؟ تمام انسانها كه معصوم نيستند. مسلّماً تعداد معصومان از غير معصومان بسيار كم تر است. البته اگر كسى تجاهر به فسق دارد، نبايد با او معاشرت كنيم. اگر كسى داراى بعضى از صفات زشت است، خوب نيست انسان با او رفاقت كند؛ زيرا ممكن است خودش نيز به آن صفات زشت مبتلا گردد. اما نبايد به او فحش و ناسزا بدهد، بلكه بايد نسبت به او دلسوزى داشته باشد و سعى نمايد او را ارشاد كند و با تضرع و زارى از خداوند بخواهد كه خدا توفيقش دهد تا گناهانش را ترك و توبه كند.
در هر حال اگر كسانى ايمانشان را حفظ كنند، بالاخره به بهشت مىروند. البته اين سخن بدين معنا نيست كه ايمان تنها كافى است و گناه هيچ اثرى ندارد: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ. وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرًّا يَرَهُ ؛(71) هر كس به قدر ذرهاى كار نيك كرده [پاداش]آن را خواهد ديد و هر كس به قدر ذرهاى كار زشتى مرتكب شده [كيفر آن را]خواهد ديد.
هيچ كارى بى حساب نيست. شفاعت هم نصيب كسانى مىشود كه لياقت شفاعت را كسب كرده باشند و بايد توجه داشت كه ارتكاب بعضى از گناهان باعث از بين رفتن لياقت شفاعت مىگردد. امام صادق(عليه السلام) در آخرين لحظات حيات پربركتشان فرمودند، به اهل بيت و دوستان من بگوييد: اِنَّ شَفاعَتَنا لَنْ تَنالَ مُسْتَخِفّاً بالصَّلاة ؛(72) كسى كه نماز را سبك بشمارد، مشمول شفاعت ما نمىشود. بنابراين همانطور كه توبه موجب آمرزيده شدن گناهان مىشود، برخى از كارهاى ديگر انسان نيز مىتواند استحقاق شفاعت برايش ايجاد كند يا قابليت شفاعت را از وى سلب كند.
- پاورقی -
(71) - زلزله (99)، 7ـ8.
(72) - بحارالانوار، ج 82، ص 235.
مسأله مستضعف فكرى
- بازدید: 698