حديث اهليلجه ((هليله ))(29)

(زمان خواندن: 7 - 14 دقیقه)

اين حديث با عظمت و نامه گرامى كه آن را امام صادق (عليه السلام ) به شاگرد خود مفضل بن عمر جعفى درباره اثبات توحيد نوشته ، حديث مفضلى است كه در اين مختصر نمى گنجد ولى ما گزيده اى از آن را كه محل شاهد ماست مى آوريم تا اثبات كنيم كه امام صادق به طور كامل به گياهان طبى و منافع آنها و مضار آن و انواع آن و محل روييدن آن و چگونگى استعمال آن آگاه بود، به گونه اى كه پزشكان عصر او و كسانى كه در آن زمان به اين كارها اشتغال داشتند آن را نمى دانستند و اين در حالى است كه امام اين مطالب را در مقام اثبات توحيد ذكر فرموده و در صدد بيان مفصل و مستقل آن نبوده است و اين براى هر انسان با انصاف و آگاه ، روشن مى كند كه امام تا چه حد به اين علم آگاهى داشته است ، علمى كه آن را با وراثت از اجداد خود و از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ياد گرفته بود و از راه تعليم و از طريق استاد و درس ياد نگرفته بود. و اينك ما آن قسمت را كه از اين حديث انتخاب كرده ايم مى آوريم :
مفضل بن عمر جعفى به امام صادق (عليه السلام ) نوشت و به او اطلاع داد كه گروههايى از اين مردم پديد آمده اند كه ربوبيت خدا را انكار مى كنند و در اين مساءله به مجادله مى پردازد. مفضل از امام خواست كه سخن اين گروه را رد كند تا وى بتواند با آنها محاجه كند.
امام (عليه السلام ) در پاسخ مفضل چنين نوشت :
بسم الله الرحمن الرحيم
اما بعد، خداوند ما و تو را به انجام طاعت خود موفق بدارد و بدين وسيله خوشنودى و رحمت خود را شامل ما سازد. نامه تو واصل شد و در آن تذكر داده بودى كه در ميان مردم چه چيزى به وجود آمده و گروهى از اهل الحاد هستند كه ربوبيت را انكار مى كنند و تعداد آنها زياد شده و بحث با آن مشكل شده است . از من خواستى كه به رد آنان بپردازم و آنچه را كه دارند نقض كنم و آن را در نامه اى بياورم همانگونه كه ديگر بدعت گذاران و اختلاف اندازان را رد كرده ام و ما خداوند را در برابر نعمتهاى داده شده و حجتهاى بالغه و امتحان پسنديده نزد همه مردم ، ستايش مى كنيم (تا آنجا كه مى فرمايد) به جان خودم سوگند كه اين جاهلان از سوى پروردگارشان جاهل نيامده اند و آنان حجتهاى آشكار و نشانه هاى روشن را در آفرينش ‍ خود مى بينند و آنچه و آنچه در ملكوت آسمانها و زمين و خلقت عجيب و استوارى كه دلالت بر صانع مى كند، مشاهده مى كنند؛ ولى آنان گروه هستند كه دربهاى گناهان را به روى خود باز كرده اند و راه شهوات را بر خود هموار نموده اند و هواى نفس بر دلهايشان غلبه كرده و شيطان با ستم كردن آنها بر خويشتن ، فريبشان داده است و بدينگونه خداوند بر دلهاى مفسدان مهر زده است .
نامه تو به من رسيد و براى تو نامه اى مى نويسم كه در آن با بعضى از اهل اديان از منكران مباحثه كرده ام و آن چنين است :
پزشكى از هند پيش من آمد و با من در عقيده خود منازعه مى كرد و در گمراهى خود مجادله مى نمود. روزى او هليله اى را خورد مى كرد تا به دوايى كه به آن احتياج داشت مخلوط كند، اين سخن را كه همواره در آن با من منازعه مى كرد، بر زبان آورد و آن ادعاى او بود مبنى بر اينكه دنيا همواره بوده است و هميشه درختى روئيده و درختى افتاده است و كسى متولد شده و كسى مرده است ، او گمان مى كرد كه اعتقاد به خداوند يك ادعايى است كه دليلى ندارد و براى او ثابت نشده است و اين مطلبى است آخرى از اولى و كوچك از بزرگ اخذ كرده اند و همانا اشيائى كه جدا و يا با هم و آشكار و يا پنهان هستند، تنها با حواس پنجگانه شناخته مى شود. پس به من خبر بده كه با چه چيزى به شناخت پروردگارت كه او را با قدرت و ربوبيت مى شناسى ، استدلال مى كنى ؟ در حالى كه همه چيز با همان حواس ‍ پنجگانه شناخته مى شود.
تا آنچه از اعتراض آن پزشك هندى نقل مى كند و با براهين عقلى دلايل حسى به آن پاسخ تا جايى كه او را مجاب مى كند و او به ربوبيت و بيگانگى خدا اعتراف مى كند و ما از آوردن آن مطالبى خوددارى مى كنيم و فقط آنچه را كه در باره شناخت خواص ادويه و منافع گياهان دارويى و زيانهاى آن آمده ، ذكر مى كنيم . امام اينها را در عصرى بيان كرده كه حتى دانشمندان آن زمان از شناخت آن عاجز بوده اند. و اينك محل شاهد از آن حديث را در زير مى آوريم :
امام صادق (عليه السلام ) به آن طبيب فرمود:
به من اطمينان بده كه اگر براى تو از همين هليله كه در دست توست و از همين طب كه فن تو و فن پدران و نياكان توست و از دواهايى كه مشابه آن است ، دليل آوردم ، تو حق را مى پذيرى و انصاف مى دهى ؟ گفت : به تو اطمينان مى دهم . گفتم : آيا مردم را زمانى گذشته است كه طب و منافع آن را مانند همين هليله و امثال آن نمى شناختند؟ گفت : آرى . گفتم : پس از كجا به آن راه پيدا كردند؟ گفت با تجربه و مقايسه . گفتم : پس چگونه به اين فكر افتاده اند كه تجربه كنند و از كجا فهميدند كه اين كار به مصلحت بدنهاى آنهاست در حالى كه جز ضرر در آن نمى ديدند؟ چگونه آن را شناختند و چيزى را فهميدند كه حواس ظاهرى به آن هدايت نمى كرد؟ گفت : با تجربه . گفتم : به من خبر بده از بنيانگذار علم طب و تعريف كننده اين گياهان دارويى كه در شرق و غرب عالم پراكنده است مگر چنان نيست كه به ناچار مرد حكيمى از اين شهرها اين علم را وضع كرده است ؟گفت : به ناچار چنين است و مرد حكيمى آن را وضع كرده و دانشمندان ديگر را بر گرد آن آورده و آنها در آن نظر كرده اند و با عقول خود راجع به آن انديشيده اند.
گفتم : مثل اينكه انصاف را رعايت كردى و به اطمينانى كه داده بودى عمل نمودى . اكنون بگو كه اين حكيم چگونه اين مطلب را فهميد؟ فرض كنيم كه او دواهايى را كه در مملكت خود او بود شناخت مانند زعفران كه در بلاد فارس به عمل مى آيد آيا تمام گياهان زمين را جستجو كرد و درخت به درخت آنها را چشيد و تا اينكه همه آن بر او معلوم شد؟
آيا عقل تو به تو اين اجازه را مى دهد كه بگويى حكيمانه همه بلاد فارس و گياهان آن را درخت به درخت بررسى كردند و با حواس خود آنها را شناختند و به آن درختى كه در آن يكى از تركيبات اين دواها وجود داشت دست يافتند با اينكه حواس آن ها آن را درك نمى كرد؟
فرض كنيم كه آن حكيم پس از جستجوى بسيار و بررسى در همه بلاد فارس ، اين درخت را شناخت ، پس چگونه دانست كه آن درخت خاصيت دوايى پيدا نمى كند مگر آنكه به آن هليله از بلاد هند و مصطكى از روم و مشك از تبت و دارچين از چين و بيضه بيدستر از ترك و افيون از مصر و حبر از يمن و بورق از ارمنستان و غير اينها از تركيبات داروئى كه گياهان گوناگونى هستند، مخلوط شود؟ چون تاءثير آن در صورتى است كه اينها يك جا جمع شوند و به تنهايى آن منفعت را ندارند. او چگونه به محل روييدن اين گياهان دارويى كه اقسام گوناگونى دارند و در شهرهاى مختلف قرار دارند پى برد و اين در حالى است كه برخى از آنها به صورت ريشه و برخى به صورت برگ و برخى به صورت فشرده و برخى به صورت مايع و برخى به صورت صمغ و برخى به صورت روغن و برخى به صورت فشار دادن و برخى به صورت طبخ كردن است و برخى به صورتى است كه فشار داده مى شود ولى طبخ نمى شود و اين هر كدام بالغت خاصى است و بعضى از آنها اعضاء بدن درندگان و حيوانات خشكى و درياست .
در همين حال ، مردم اين شهرها با يكديگر دشمنى و اختلاف دارند و با زبانهاى گوناگونى صحبت مى كنند و در حال جنگ هستند و همديگر را مى كشند و اسير مى كنند. آيا به نظر تو اين حكيم تمام اين شهرها را گشته و تمام اين زبانها را مى دانست و در همه جا گردش كرده و اين گياهان را در شرق و غرب با امنيت و سلامت بررسى نموده و هرگز بيمار نشده و نترسيده و همواره زنده بوده و مرگ به سراغ او نيامده و هميشه هدايت يافته و گمراه نشده و خسته نشده تا زمان و محل رشد آنها را دانسته با اينكه آنها صفات و رنگها و نامهاى گوناگونى دارند، سپس او هر كدام را به صفت خود شناخته و هر درختى را با رويش برگ و ميوه و بو و طعم آن مشخص كرده است .
آيا اين حكيم چاره اى جز اين داشته كه تمام درختان دنيا و سبزيها و ريشه هاى آن را درخت به درخت و برگ به برگ و جزء به جزء بررسى كند؟ فرض كنيم كه آن درختى را كه مى خواسته پيدا كرده ، پس چگونه حواس ‍ ظاهرى او را راهنمايى كرده كه اين درخت صلاحيت داروئى دارد و درخت گوناگون است بعضى از آنها شيرين و بعضى تلخ و بعضى ترش و بعضى شور است . اگر بگويى كه آن حكيم در اين شهرها از اين و آن مى پرسد و او چگونه درباره چيزى كه آن را مشاهده نكرده و با حواس خود در نيافته مى پرسد و اساسا او چگونه از اين درخت مى پرسد در حالى كه او زبان آنها را نمى داند و به زبانهاى ديگر چيزهاى بسيار است .
فرض كنيم كه او چنين كرد، او سودها زيانها و چگونگى تسكين دادن و تحريك و سردى و گرمى و تلخى و تندى و نرمى و شدت آن را چگونه مى شناسد اگر بگويى از راه گمان مى شناسد، اين درست نيست چون اينها با طبايع و حواس درك نمى شوند و اگر بگويى با تجربه خوردن آنها را مى شناسد، او بايد در اولين دفعه كه اين دواها را مى خورد، مى مرد چون به آنها جهالت داشت و سود و زيان آنها را نمى دانست و بيشتر آنها سم قاتل است و اگر بگويى كه او تمام شهرها را گشته و در ميان هر ملتى زندگى كرده و زبان آنها را ياد گرفته و دواهاى آنها را با كشتن اولى و دومى تجربه كرده ، در چنين حالتى او بايد جماعت بسيارى را بكشد تا يك دارو را بشناسد و مردم اين شهرها كه كسانى از آنها را كشته است خود را فداى او نمى كنند و نمى گذارند كه در بين آنها زندگى كند.
فرض كنيم كه او همه اينها را بررسى كرد، ولى بيشتر آنها سم قاتل است اگر زياد بدهد مى كشد و اگر كم بدهد اثر نمى كند. فرض كنيم كه او همه اين كارها را كرد و در مشرق و مغرب زمين سير نمود و عمر او هم آنقدر طولانى شد كه درخت به درخت و شهر به شهر بررسى نمود، او چگونه چيزهاى ديگر مانند پرندگان و درندگان و حيوانات دريا را تجربه كرد حال كه اين حكيم به گمان تو تمام گياهان دارويى را تجربه كرد و همه را جمع آورى نموده است ولى برخى از آنها حالت دارويى پيدا نمى كند مگر اينكه به اعضاء بدن حيوانى مخلوط شود، آيا او تمام پرندگان و درندگان دنيا را يك يك به دست آورده و آنها را كشته و تجربه كرده است همانگونه كه به گمان تو تمام گياهان را تجربه كرده است ؟اگر چنين بوده پس چگونه حيوانات باقى ماندند و نسل آنها از بين نرفت و آنها مانند درخت نيستند كه اگر يكى را ببرى ديگرى جاى آن را بگيرد.
فرض كنيم كه تمام پرندگان را بدست آورد، او با حيوانات دريايى چه مى كند او بايد دريا به دريا و حيوان به حيوان بگردد تا به آن احاطه پيدا كند همانگونه كه به فرض به تمام گياهان احاطه پيدا كرده است . اگر هر چيزى را قبول نكنى حتما اين را قبول دارى كه حيوانات دريايى همگى زير آب هستند آيا عقل و حواس به تو اين اجازه را مى دهد كه گمان كنى كه همه اينها را با بررسى و تجربه مى توان درك كرد؟
طبيب هندى گفت : همه راهها را به روى من بستى ، اكنون نمى دانم چه جوابى بدهم ؟
پس گفت : به زودى براى تو برهان ديگرى مى آورم كه مطلب بيشتر از آنچه گفتم روشن تر شود. آيا نمى دانى كه اين دواها كه شامل گياهان و اعضاى بدن پرندگان و درندگان مى شود، حالات دارويى پيدا نمى كنند مگر پس از آنكه با يكديگر تركيب شوند؟
گفت : آرى چنين است .
گفتم به من خبر بده كه حواس اين حكيم چگونه مقدار آن را كه چند مثقال و چند قيراط است ، درك كرده است ؟ تو دانشمندترين مردم در اين موضوع هستى چون كار تو طب است و تو گاهى در يك دارو از يك قلم چهارصد مثقال واز قلم ديگر سه يا چهار مثقال و قيراط يا كمتر و بيشتر وارد مى كنى تا به اندازه معلومى دوا به دست مى آيد كه اگر آن را به كسى كه اسهال دارد بدهى اسهال دارد او بند شود و اگر همان را به كسى بدهى كه قولنج دارد شكم او باز مى شود. چگونه حواس او دريافت كه آنچه را كه براى سر درد مى دهد به پاها نمى رسد در حالى كه پايين رفتن دارو آسانتر از بالا رفتن است و آنچه براى درد پا مى خورد به سر نمى رسد در حالى كه آن نزديك است و همين طور تمام دواهائى كه براى عضوهاى مخصوص خورده مى شود در حالى كه اينها به معده مى رسد و از آنجا پخش مى گردد، چگونه آن بالا مى رود و پايين نمى آيد حواس چگونه اينها را درك كرد و فهميد آنچه براى گوش است به چشم فايده ندارد و آنچه براى چشم است درد گوش را ساكت نمى كند و همين طور تمام اعضاى بدن كه دواى هر عضو به همان عضو مى رسد. عقلها حسها چگونه اينها را فهميد در حالى كه حس در داخل بدن و عروق و گوشت و بالاى پوست راه ندارد نه با شنيدن نه با ديدن يا بوئيدن يا چشيدن و يا لمس كردن ، آنها را درك نمى كند.
طبيب هندى گفت : از آنچه مى دانستم به من سخن گفتى ، جز اينكه ما مى گوييم : حكيمى كه اين دواها و تركيبات را وضع كرده وقتى به كسى دوايى مى داد و او مى مرد، شكم او را مى شكافت و عروق او را بررسى مى كرد و مجارى دوا را مى ديد و آن جاهايى را كه دوا به آنها رسيده بود تحقيق مى كرد.
گفتم : به من خبر بده كه آيا تو نمى دانى وقتى دوائى در عروق انسان قرار گرفت با خون مخلوط مى شود و با آن يكى مى گردد؟گفت : آرى . گفتم : آيا تو نمى دانى كه وقتى انسان مى ميرد، خون او سرد و منعقد مى شود؟ گفت : آرى . گفتم : پس اين حكيم چگونه دوايى را به مريض داده بعد از آنكه مخلوط شد و رنگى جز رنگ خون پيدا نكرد، مى شناسد؟ گفت : مرا به جاى سخت بردى و تا به حال چنين حالتى پيدا نكرده بودم چيزهايى گفتى كه نمى توانم آنها را رد كنم ... تا آخر حديث ...
امام (عليه السلام ) در استدلال خود بر اثبات وحدانيت و ربوبيت خدا از راههاى ديگر هم وارد مى شود و همه را از همان اهليلجه كه در دست پزشك هندى بود استفاده مى كند و ما نيازى نمى بينيم كه همه آن را در اينجا بياوريم چون اين حديث در كتابهاى حديثى منتشر شده است .
اينك بر ما و هر كسى كه انصاف داشته باشد از آنچه گفته شد، معلوم گرديد كه امام صادق (عليه السلام ) تا چه حد آگاهى گسترده و شناخت كامل به خواص ادويه و سود و زيان آن داشت و تمام خاصيتهاى آنها را به صورت مفرد و مركب مى دانست و از محل روئيدن و طبيعت آنها آگاهى داشت بدون آنكه به معلم يا طبيبى نسبت داده شود كه امام از او اخذ كند، بلكه هيچ پزشك و داروسازى در زمان او آنها را نمى دانست .
آيا اين علم از طريق الهام يا از طريق ارث بردن از اجداد طاهرينش نبود؟ آنها كه خداوند آنان را و نه ديگران را مخصوص به علم كرده و آنها را محل و منبع و محل علم قرار داده و آنان راسخان در علم و حاملان حكمت و داراى ارشاد و تعاليم حكمت آميز بودند.

- پاورقی -

 29- بحار الانوار ج 3 ص 152

دیدگاه‌ها   

0 #1 پاسخ: حديث اهليلجه ((هليله ))(29)Guest 1393-09-15 16:43
السلام علی خزان علم الله
نقل قول کردن | گزارش به مدیر

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page