وقتى خالدبن وليد با سربازان خود از كار قبيله ((اسد)) و ((غطفان )) فراغت يافت ، تصميم گرفت به ((بطاح )) نقطه اى از سرزمين مالك نويره برود. مالك قبلاً ((بطاح )) را تخليه كرد، و - چنانكه گفتيم - افراد قبيله را پراكنده ساخت ، تا به خاطر حفظ اسلام ، برخورد سويى ميان آنها و خالد رخ ندهد.
وقتى انصار (سربازان مدينه ) متوجه شدند كه خالد مى خواهد به سراغ مالك بن نويره برود، از رفتن با وى خوددارى كردند و گفتند: خليفه اين دستور را به ما نداده است . او به ما گفت : وقتى از كار قبيله ((بزاخه )) و پاك كردن قلمرو آنان فراغت يافتيم ، از حركت باز ايستيم تا نامه او به ما برسد.
خالد در پاسخ انصار گفت : خليفه چنين فرمانى به شما نداده است . او مرا مأ مور ساخته كه به سراغ مالك هم بروم . فرمانده منم ، اخبار هم به من مى رسد. هر چند فرمان و دستور خليفه هم به من نرسد، من هم اكنون فرصتى در اختيار دارم كه اگر آن را به خليفه اطلاع دهم از دست مى رود. از اين رو قبل از اينكه آن را به دست بياورم به خليفه اطلاع نمى دهم .
همچنين وقتى موضوعى پيش آمد كرد كه در آن شخص خليفه دستورى نداده است ، اگر خود اطلاع كامل داشته باشيم به آن عمل مى كنيم و ديگر از خليفه كسب تكليف نمى نماييم .
اينك مالك بن نويره نزديك ماست . من و هر كس كه با من است ، به سوى او رهسپار هستيم . كليه اهل سير و اخبار اتفاق نظر دارند كه وقتى خالد و كسانى كه با او بودند روى به ((بطاح )) نهادند و به آنجا رسيدند، كسى را نديدند. چنانكه گفتيم ، مالك قبلاً قبيله خود را متفرق كرده بود كه به خانه هاى خود بروند و بر دين اسلام باقى بمانند و از برخورد با خالد پرهيز كنند تا خداوند پراكندگى را گِرد آورد(1) گفتگوى خالد با مرد انصارى را حسنين هيكل در كتاب ((الصديق ابوبكر!))(2) و عقاد در ((عبقرية عمر))(3) و ساير كتب مربوطه عيناً نقل كرده اند.
مى بينيد كه سخن مرد انصارى صريح است در اينكه كه خليفه به آنها دستور نداده بود تا به سوى مالك بن نويره لشكركشى كنند، ولى خالد، ادعا كرد كه خليفه اين دستور را به طور خصوصى به او داده است ! بنابراين ، خليفه نرمش و حيله اى به كار برده بود تا در نظر مردم مسئول فجايع ((بطاح )) نباشد، بلكه مسئول آن فقط خالد باشد و خليفه بتواند عذر او را نيز بپذيرد كه تأ ويلى كرده و اشتباه نموده است !! اين موضوع ، دلالت بر تعمّق ابوبكر و دورانديشى كامل او در امر سياست دارد.
________________________________________________________
1- الصديق ابوبكر محمد حسنين هيكل ، ص 144 و ساير منابع ديگر.
2- ص 143 به بعد.
3- ص 267.
رفتن خالد به ((بطاح ))
- بازدید: 599