الجهل صورة ركبت فى بنى آدم ، اقبالها ظلمة وادبارها نور والعبد متقلب معها كتقلب الظل مع الشمس .
الا ترى الى الانسان تارة تجده جاهلا بخصال نفسه حامدا لها عارفا بعينها فى غيره ساخطا لها، وتارة تجده عالما بطباعه ساخطا لها حامدا لها فى غيره فهو منه منقلب بين العصمة والخذلان فان قابلته العصمة اصاب ، وان قابله الخذلان اخطاء، ومفتاح الجهل الرضا والاعتقاد به ، ومفتاح العلم الاستبدال مع اصابة موافقة التوفيق . وادنى صفة الجاهل دعواه بالعلم بلا استحقاق واوسطه الجهل بالجهل واقصاه جحوده وليس شى ء اثباته حقيقة نفيه الا الجهل والدنيا والحرص فالكل منهم كواحد والواحد منهم كالكل .(1)
نادانى صورتى است كه در وجود آدمى درست مى شود و روى آوردن آن به كسى موجب ظلمت و تيرگى است و دور شدن آن سبب نورانيت و روشنايى و صفا و معرفت است ، و آدمى در ميان اين دو حالت هميشه متحول است . مانند آفتاب كه به تبع وجود آن ، يا روشنايى است و يا سايه و تاريكى .
آيا نمى بينى كه آدمى گاهى به عيوب خود جاهل است و به ستايش خود مى پردازد، و در پى عيوب ديگران است و سخط (ناسزا) به ديگران مى گويد و گاهى به عكس است .
پس آدمى در بين عصمت (حفظ توفيق ) از خطا و خذلان و آلودگى به خطا منقلب الاحوال است . اگر خداى مهربان پى گيرى عيوب نفسش را به او توفيق داد، در راه صواب است و در آخرت اهل نجات و اگر در پى گامهاى شيطانى قدم نهد و مطيع هوسهاى خويش باشد و در فكر صلاح خود نباشد و به جاسوسى عيوب ديگران پردازد، از جمله عاصيان است و در آخرت در معرض عذاب و هلاكت قرار مى گيرد و كليد جهل و نادانى خودپسندى و از خويشتن راضى بودن است ، و كليد علم و دانش ساده گرفتن عمل خويش و براى آن قدر و ارزش قرار ندادن است . پست ترين صفت جاهل در عين جهل ، ادعاى علم داشتن و مرتبه وسط صفت جاهل ، جهل به جهل است كه بدين خاطر ادعاى علم ندارد و حد نهايى از جهل آنكه هر كجا علمى باشد، انكار كند و با اهل فضل و دانش و معرفت و بينش پيوسته دشمنى نموده و از آنان بدگويى كند، و چيزى نيست كه اثبات وجود آن برگشت داشته باشد به نفى و نبودن آن ، مگر جهل و دنيا و حرص .
اما جهل ، به واسطه آنكه حقيقت جهل نيست ، مگر ندانستن و اين عين نفى است . و اما دنيا، به واسطه آنكه هر كه طالب دنيا است و كوشش و سعى از براى دنيا مى كند، به دست نمى آورد مگر زحمت و تعب و از دنيا حاصلى ندارد مگر روزى مقرر مقسوم ، و همچنين حريص ، هم از حرص حاصلى ندارد غير تعب و زحمت .
(مراد از اين كلام ، بيان دنائت و خست اين سه صفت است ، زيرا هر چه وجودش عين عدم يا مستلزم عدم باشد، معلوم است كه به چه مرتبه دنائت و پستى دارد، حيف نباشد كه كسى از براى ازاله چنين صفت نكبت بار نهايت اهتمام نداشته نباشد)؟!
و اين سه موضوع (جهل و دنيا و حرص ) در حقيقت به يك معنى بر مى گردد، زيرا هر كجا جهالت حاكم باشد، قلب انسان تيره و تار و خود به خود صاحب آن اسير دنيا و دچار حرص شديد مى شود.
از مجموع سخنان امام صادق (عليه السلام ) در مورد جهل ، نتايج زير به دست مى آيد.
______________________________________________________________
1- مصباح الشريعه ، باب 7، بحار الانوار، جلد 1، باب فضل العلم وذم الجهل ، ص 32.