یابنت الحسین
جبين بر زخم و رخسارت به خون بخشيده زيبايي
غبـار از عـارضت شستم، ولي با اشك تنهايي
لبت از تشنگي چون شيشة قلبم ترك خورده
عجب دارم كه چشمت باز هم مانده است دريايي
لواي صبر بر دوش و سرشك سرخ در چشمم
كنم جـاي عمـو بـر تـو علمـداري و سقايي
چراغم دل، غذايم گريه، زلفم فرش و سر مهمان
تعـالي الله از اين مهماني و از ايـن پـذيرايي
نميگويم چه شد بر دخترت آنقدر ميگويم
كه جسمم زينبي گرديده، رويم گشته زهرايي
ببر اي باغبان امشب گل خود را به همراهت
كـه پـامال خزان گرديده در فصل شكوفايي
به خود گفتم طواف آرم به دورت، ليك معذورم
نه چشمم راست بينايي، نه پايم را توانايي
توانـايي پايـم بـا دويـدن رفت از دستم
نوازشهاي شمر از ديدهام بگرفته بينايي
زهجرانت نخوابيدم ولي ممنونم از زينب
كه بالاي سرم بـا نام تو ميگفت لالايي
به روز حشر چون بخشد خدا او را به مولايش
گناه «ميثم» و عفو خدا باشد تماشايي
شعراز استادبزرگوار، سازگار
ارسالی توسط آقای طاها عسگری
یابنت الحسین
- بازدید: 450