بال و پرم شکسته ولیکن کبوترم
چشمان من شرابی و مصداق ساغرم
از بسکه شام هر شب من تازیانه شد
چندی گذشته است ولی باز لاغرم
من هم شبیه مادر عمه شدم ولی
آیینه ی شکسته ی بابای بی سرم
جسمم پر است از ستم و التهاب ها
از التهاب آبله و سیلی و ورم
آیینه ی لب پدرم زخمتر شده
آیینه ام شکسته ولی باز می خرم
با این لبی که ریشه دوانده نمی شود
بوسه گذاشت بر لب هر زخم پیکرم
خونآبه ریخت از لب و دندان زخم من
بر گوشه ی لب و دهن زخم یاورم
بابا اگر چه آمده ای روی دامنم
مادر نداشتی تو برای تو مادرم
ارسالی توسط آقای سیدرضا