بررسي شبهه ازدواج عمر با ام كلثوم

(زمان خواندن: 33 - 66 دقیقه)

بررسي شبهه ازدواج عمر با ام كلثوم

تاريخ بشر ، هميشه در معرض تحريف سردمداران و سياست‌مداران بوده است . تاريخ اسلام نيز از اين قاعده مستثنا نيست . از آن‌جايي كه حكومت‌هاي اسلامي هميشه در اختيار  حاكمان جوري از اهل تسنن بوده است ، آن‌ها نهايت تلاش را كرده‌اند تا تاريخ را به دلخواه خود بنويسند . حكومت بني اميه ، نمونه بارز حكومت‌هاي تحريف‌گر است . يكي از افسانه‌هايي كه دودمان بني اميه به تاريخ افزوده‌اند ، ازدواج ام كلثوم با عمر بن خطاب است

علماي شيعه در باره اين ازدواج نظرات مختلفي داشته‌ و دارند ، برخي از آن‌ها اصل وجود دختري به نام ام كلثوم را براي حضرت زهرا سلام الله عليها منكر شده اند
برخي ديگر اصل وقوع ازدواج را رد كرده‌اند ؛ از جمله مرحوم شيخ مفيد رحمت الله عليه در دو رساله مجزا به نام‌هاي المسائل العُكبرية و المسائل السروية ، و نيز سيد ناصر حسين الهندي در كتاب افحام الأعداء والخصوم اين مطلب را بررسي و دلايل محكمي بر رد اين ازدواج آورده‌اند .
و برخي ديگر اصل ازدواج را پذيرفته‌ ؛ ولي گفته‌اند كه اين ازدواج با زورگويي و تهديد عمر بن خطاب بوده است ؛ چنانچه سيد مرتضي رضوان الله تعالي عليه در كتاب تنزيه الأنبياء ، ص 191 مي‌فرمايد :
أنّه ( عليه السلام ) ما أجاب عمر إلى انكاح بنته إلا بعد توعد وتهدد...
امام علي عليه السلام به عمر پاسخ مثبت نداد ؛ مگر بعد از تهديد و زورگويي او .
از آن‌جايي كه بناي ما بر خلاصه نويسي است ، دوستان عزيزي كه علاقه مند هستند مي‌توانند به كتاب‌هاي : افحام الأعداء والخصوم ، تأليف علامه سيد ناصر حسين الهندي ، تزويج ام كلثوم من عمر ، تأليف آيت الله ميلاني مد ظله العالي ، و نيز كتاب زواج ام كلثوم ، نوشته سيد علي شهرستاني مراجعه فرمايند . در اين سه كتاب تمامي روايات اهل سنت و شيعه مورد بررسي قرار گرفته و دلايل محكم و قاطعي بر رد اين ازدواج آورده شده است .
در اين مختصر به چند دليل و اشكال اشاره وبحث مي‌كنيم .

بررسي شبهه ازدواج عمر با ام كلثوم

تاريخ بشر ، هميشه در معرض تحريف سردمداران و سياست‌مداران بوده است . تاريخ اسلام نيز از اين قاعده مستثنا نيست . از آن‌جايي كه حكومت‌هاي اسلامي هميشه در اختيار  حاكمان جوري از اهل تسنن بوده است ، آن‌ها نهايت تلاش را كرده‌اند تا تاريخ را به دلخواه خود بنويسند . حكومت بني اميه ، نمونه بارز حكومت‌هاي تحريف‌گر است . يكي از افسانه‌هايي كه دودمان بني اميه به تاريخ افزوده‌اند ، ازدواج ام كلثوم با عمر بن خطاب است

علماي شيعه در باره اين ازدواج نظرات مختلفي داشته‌ و دارند ، برخي از آن‌ها اصل وجود دختري به نام ام كلثوم را براي حضرت زهرا سلام الله عليها منكر شده اند
برخي ديگر اصل وقوع ازدواج را رد كرده‌اند ؛ از جمله مرحوم شيخ مفيد رحمت الله عليه در دو رساله مجزا به نام‌هاي المسائل العُكبرية و المسائل السروية ، و نيز سيد ناصر حسين الهندي در كتاب افحام الأعداء والخصوم اين مطلب را بررسي و دلايل محكمي بر رد اين ازدواج آورده‌اند .
و برخي ديگر اصل ازدواج را پذيرفته‌ ؛ ولي گفته‌اند كه اين ازدواج با زورگويي و تهديد عمر بن خطاب بوده است ؛ چنانچه سيد مرتضي رضوان الله تعالي عليه در كتاب تنزيه الأنبياء ، ص 191 مي‌فرمايد :
أنّه ( عليه السلام ) ما أجاب عمر إلى انكاح بنته إلا بعد توعد وتهدد...
امام علي عليه السلام به عمر پاسخ مثبت نداد ؛ مگر بعد از تهديد و زورگويي او .
از آن‌جايي كه بناي ما بر خلاصه نويسي است ، دوستان عزيزي كه علاقه مند هستند مي‌توانند به كتاب‌هاي : افحام الأعداء والخصوم ، تأليف علامه سيد ناصر حسين الهندي ، تزويج ام كلثوم من عمر ، تأليف آيت الله ميلاني مد ظله العالي ، و نيز كتاب زواج ام كلثوم ، نوشته سيد علي شهرستاني مراجعه فرمايند . در اين سه كتاب تمامي روايات اهل سنت و شيعه مورد بررسي قرار گرفته و دلايل محكم و قاطعي بر رد اين ازدواج آورده شده است .
در اين مختصر به چند دليل و اشكال اشاره وبحث مي‌كنيم .

محور اول : دختري به نام ام كلثوم وجود نداشته است

محور اول : دختري به نام ام كلثوم وجود نداشته است
برخي از انديشمندان و محققان شيعي معتقد هستند كه اصلاً امير مؤمنان عليه السلام دختري به نام ام كلثوم از حضرت زهرا سلام الله عليها نداشته است و در حقيقت ام كلثوم ، همان حضرت زينب سلام الله عليها است .
کساني که فرزندان امير مومنان از فاطمه زهرا را پنج نفر معرفي کرده اند ؛ يعني حسن و حسين و محسن و زينب و ام کلثوم ، تنها به مضامين روايات نظر داشته‌اند که در آن‌ها گاهي نام زينب آمده است و گاهي ام کلثوم . به همين سبب نام هر دو را آورده اند ؛ غافل از اين‌که ام کلثوم کنيه زينب کبري است ، همانطور که اين مطلب در بسياري از کتب انساب شيعه ذکر شده است .
باقر شريف القرشي ، محقق معاصر و از مفاخر شيعه ساكن نجف در  اين باره مي‌گويد:
ليس بصديقة الطاهرة بنت غير السيدة زينب. و انّها تكنّا بأُمّ كلثوم. كما ذكرنا اليه بعض المحققين. و علي ايّ حال فإنّي اذهب بغير تردد اذا ان الصديقة الطاهرة الزهراء ليس عندها بنت تسمّي بأُم كلثوم .
حياة سيدة النساء فاطمة الزهرا سلام الله عليها، ص 219.
صديقه طاهره ، دختري غير از حضرت زينب نداشته است و همو كنيه‌اش ام كلثوم بوده است ؛ چنانچه برخي از محققين نيز بر اين عقيده هستند . به هر حال من بدون ترديد عقيده دارم كه صديقه طاهره دختري به نام ام كلثوم نداشته است .
شواهدي بسياري مي‌توان براي اثبات سخن اين محقق اقامه كرد كه ما به چند شاهد اكتفا مي‌كنيم :
الف : در هيچ روايت صحيحي در مورد فرزندان فاطمه زهرا سلام الله عليها  و ماجراهايي که به ايشان مربوط مي‌شود ، نام زينب و ام کلثوم با هم نيامده است ؛ بلکه تنها يا نام زينب آمده است و يا نام ام کلثوم
ب : در مورد خطبه حضرت زينب در کوفه و شام ، در کتاب‌هاي تاريخي يک خطبه با دو عنوان ذکر شده است «خطبة ام کلثوم بنت علي» و «خطبة زينب بنت علي» ؛ يعني همان خطبه‌اي كه براي حضرت زينب نقل شده ، دقيقاً همان خطبه براي ام كلثوم نيز ذكر شده است .
ج : در رحلة ابن بطوطة (متوفاي  779هـ) در هنگام سفر به شام به جاي زيارت قبر زينب بنت علي مي‌گويد قبر ام کلثوم دختر علي در نزديکي دمشق و...
وبقرية قبلي البلد وعلى فرصخ منها مشهد أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب من فاطمة عليهم السلام ويقال أن اسمها زينب وكناها النبي صلى الله عليه وسلم أم كلثوم
تحفة النظار في غرائب الأمصار وعجائب الأسفار (مشهور به : رحلة ابن بطوطة )  ج 1 ، ص 113 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة ، تحقيق : د. علي المنتصر الكتاني .
در نزديكي شهر و يك فرسخ مانده به آن ، بارگاه ام كلثوم دختر علي بن أبي طالب از فاطمه عليهم السلام قرار دارد ، برخي گفته‌اند كه اسم او زينب بوده و رسول خدا (ص) كنيه او را ام كلثوم نهاده است .
در تاريخ مدينه دمشق نيز وي را ام کلثوم مي خواند اما مي گويد نمي دانم اين دختر کدام دختر علي است ؛ زيرا ام کلثوم دختر علي همسر عمر در مدينه مرده است :
تاريخ مدينة دمشق  ج 2   ص 309
د) بخاري در صحيح خويش آورده است :

وَجَمَعَ عبد اللَّهِ بن جَعْفَرٍ بين ابْنَةِ عَلِيٍّ وَامْرَأَةِ عَلِيٍّ صحيح البخاري  ج 5   ص 1963

 

عبد الله بن جعفر با همسر علي و دختر علي هردو ازدواج کرد .
در شرح اين روايت علماي اهل سنت اين دختر را زينب معرفي کرده اند :
وجمع عبد الله بن جعفر بين بنت علي وامرأته أما امرأة علي فهي ليلى بنت مسعود وأما بنته فهي زينب  .
مقدمة فتح الباري  ج 1   ص 321
عده اي نيز او را ام کلثوم معرفي کرده اند :
جمع عبد الله بن جعفر بين ليلى بنت مسعود النهشلية وكانت امرأة علي رضي الله عنه وبين أم كلثوم بنت علي لفاطمة رضي الله عنها فكانتا امرأتيه .
سنن البيهقي الكبرى  ج 7   ص 167
در جمع بين اين دو روايت علماي اهل سنت که مي دانسته اند اگر زينب را همان ام کلثوم معرفي کنند دچار مشکل مي شوند حرف خنده داري زده اند :
ولا تعارض بين الروايتين في زينب وأم كلثوم لأنه تزوجهما واحدة بعد أخرى مع بقاء ليلى في عصمته .
فتح الباري  ج 9   ص 155
منافاتي بين دو روايت نيست که در يکي زينب و در ديگري ام کلثوم آمده است ؛ زيرا عبد الله بن جعفر ايشان را يکي بعد از ديگري ازدواج کرد (نه اينکه در زمان واحد با دو خواهر ازدواج کرده باشد)
با اينکه کساني که ام کلثوم را غير از زينب مي دانند (و در روايات اهل سنت نيز آمده است)مي گويند حسنين عليهما السلام در هنگام رحلت ام کلثوم زنده بوده اند و در نماز بر وي شرکت داشته اند .
و طبق روايات شيعه و سني عبد الله بن جعفر در زمان حيات امير مومنان با حضرت زينب ازدواج کرده است !!! و تا آخر عمر حضرت زينب که بعد از شهادت امام حسين عليه السلام بوده است با ايشان در قباله نکاح بوده است .
حال آيا به نظر ابن حجر بلافاصله بعد از شهادت امير مومنان يا در زمان ايشان زينب را طلاق داده است و سپس با ام کلثوم ازدواج کرده و دوباره بعد از رحلت ام کلثوم با زينب ازدواج کرده است !!!!
علماي اهل سنت در توجيه اين روايت به جاي رفتن راه درست لقمه را دور گردن خود چرخوانده و سپس به جاي دهان در چشم خود فرو کرده اند !!!
هـ) در مورد حيات امير مومنان بعد از فاطمه زهرا (س) آمده است که ايشان شبي در خانه امام حسن و شبي در خانه امام حسين و شبي در خانه عبد الله بن جعفر (شوهر حضرت زينب) براي افطار حاضر مي شدند ؛ و در شب شهادت نيز طبق تمامي نقل ها در خانه ام کلثوم بوده است ؛ ام کلثوم همسر کداميک از افراد فوق است ؟
و....
با وجود اينهمه شواهد ادعاي يکي نبودن زينب و ام کلثوم جايي ندارد ؛ و همه مي دانند که عمر با زينب ازدواج نکرده است . بنا بر اين نمي توان ادعا کرد که عمر با ام کلثوم دختر فاطمه زهرا (که همان زينب است) ازدواج کرده است .

محور دوم : ام كلثوم دختر ابوبكر ، يا ام كلثوم دختر امير مؤمنان عليه السلام

محور دوم : ام كلثوم دختر ابوبكر ، يا ام كلثوم دختر امير مؤمنان عليه السلام
بر خلاف ادعاي اهل سنت که اين دختر را فرزند امير مومنان از فاطمه زهرا معرفي کرده است ، در هيچ روايتي به اين مطلب اشاره نشده است که اين دختر فرزند امير مومنان از فاطمه زهرا (سلام الله عليهما) بوده است ؛ و تنها به اين نکته اشاره دارد که دختري به نام ام کلثوم که در خانه امير مومنان زندگي مي کرده ، به ازدواج عمر (آنهم به زور) در آمده است .
بنا بر اين مي گوييم : ممکن است که اين دختر فرزند امير مومنان عليه السلام باشد ؛ اما از ديگر همسران آن حضرت ؛ زيرا بسياري از فرزندان ائمه و پيامبران عليهم السلام با عقائد پدرانشان مخالف بوده‌اند . در نتيجه اين توجيه احساسي که وي فرزند فاطمه زهرا (س) بوده است نيز کارگر نخواهد شد
جداي از اين نکته به مطلب مهمتري اشاره مي کنيم و آن کلمات و سخناني است که علماي اهل سنت در مورد زيد و خود ام کلثوم زده اند :
الف : زيد فرزند عمر از ام کلثوم بوده است ، اما نه ام کلثومي که از خانه امير مومنان با عمر ازدواج کرده است ؛ بلکه وي فرزند ام کلثوم دختر جرول است که وقتي عمر اسلام آورد اسلام را قبول نکرد و عمر از وي جدا شد .
قال كان لعمر من الولد زيد الأصغر وعبيد الله قتل يوم صفين مع معاوية وأمهما أم كلثوم بنت جرول بن مالك بن المسيب بن ربيعة بن أصرم بن ضبيس بن حرام بن حبشية بن سلول بن كعب بن عمرو من خزاعة وكان الإسلام فرق بين عمر وبين أم كلثوم بنت جرول .
تاريخ مدينة دمشق  ج 38   ص 58
البته عده اي ادعاي خنده داري کرده و مي گويند زيد اصغر (که قبل از اسلام عمر متولد شده است) مادرش ام کلثوم بنت جرول بوده و زيدي ديگر نيز (لابد زيد اکبر) وجود دارد که مادرش ام کلثوم دختر علي است !!! ولي عجيب است که چطور برادر بزرگ تر را با نام اصغر خوانده اند !!!! و اگر زيدي اکبر از وي وجود داشته باشد بايد قبل از او متولد شده باشد اما طبق ادعاي اهل سنت عمر با ام کلثوم در زمان خلافتش ازدواج کرده است .
ب : اما در مورد خود ام کلثوم نيز دو نکته بايد مورد توجه قرار گيرد :
کلام نووي مهمترين شارح صحيح مسلم در کتاب تهذيب الاسماء :
وي مي گويد عمر با ام کلثوم دختر ابوبکر ازدواج کرده است !!!
1224 - أختا عائشة: اللتان أرادهما أبو بكر الصديق ، رضى الله عنه ، بقوله لعائشة : إنما هما أخواك وأختاك ، قالت : هذان أخواى ، فمن أختاى ؟ فقال : ذو بطن بنت خارجة ، فإنى أظنها جارية . ذكر هذه القصة فى باب الهبة من المهذب ، وقد تقدم بيانهما فى أسماء الرجال فى النوع الرابع فى الأخوة ، وهاتان الأختان هما أسماء بنت أبى بكر ، وأم كلثوم ، وهى التى كانت حملاً ، وقد تقدم هناك إيضاح القصة ، وأم كلثوم هذه تزوجها عمر بن الخطاب، رضى الله عنه .
تهذيب الاسماء ج 2 ش 1224
در کتب ديگري نيز به ماجراي اين ازدواج اشاره شده است اما به صورتي که نه شيعه آن را قبول دارد و نه سني ؛
در آن کتب آمده است که عمر از دختر ابوبکر خواستگاري کرد اما عائشه گفت : عمر مردي خشن است و من براي خواهر خويش نگرانم ؛ ولي کسي ديگر را به جاي خواهر خويش معرفي مي کنم و آن ام کلثوم دختر فاطمه است !!!
وخطب أم كلثوم ابنة أبي بكر الصديق إلى عائشة فقالت أم كلثوم : لا حاجة لي فيه إنه خشن العيش شديد على النساء . فأرسلت عائشة إلى عمرو ابن العاص فقال : أنا أكفيك . فأتى عمر فقال : بلغني خبر أعيذك بالله منه . قال : ما هو ؟ قال : خطبت أم كلثوم بنت أبي بكر . قال : نعم ، أفرغبت بي عنها أم رغبت بها عني ؟ قال : ولا واحدة ولكنها حدثة نشأت تحت كنف أمير المؤمنين في ليني ورفق ، وفيك غلظة ، ونحن نهابك وما نقدر أن نردك عن خلق من أخلاقك فكيف بها ....
الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 54 – 55 و تاريخ الطبري ، ج 3 ، ص 270 .
مگر اهل سنت از عمر نقل نمي کنند که گفت : بستگان رسول خدا از بستگان من براي من مهمتر هستند
آيا ايشان قبول مي کنند که بگويند که عمر حرمت بستگان ابوبکر را مراعات مي کند ولي حرمت خاندان پيامبر را مراعات نمي کند !!! به خاطر خشونت ذاتي از ازدواج با دختر ابوبکر امتناع مي کند اما با دختر فاطمه ازدواج مي کند !!!
علت جعل اين روايت مشخص است ؛ در زمان جعل اين نظر در بين مردم شيوع داشت که عمر با دختر ابوبکر ازدواج کرده است و نه دختر علي ؛ خواستند بگويند يک خواستگاري ساده صورت گرفته است و سپس به دنبال دختر علي رفته است !!! (همان دروغ هايي که در بسياري از ازدواج ها گفته مي شود !!! که اين آقا قبلا همسر نداشته و تنها يک خواستگاري ساده بوده است ؛ اما مشخص مي شود که زن داشته و ...)
نسب شناسان شيعه نيز همين کلام نووي را قبول داشته و ام کلثوم همسر عمر را از نسل امير مومنان نمي دانند .
آية الله مرعشي که تمامي شجره نامه هاي موجود خاندان اهل بيت در اختيار ايشان بود در حاشيه شرح احقاق الحق همين مطلب را اشاره کرده و آن را نظر محققين مي دانند.
حال اين دختر چطور در خانه امير مومنان بوده است ؟ واضح است ؛ وقتي ابوبکر از دنيا رفت ، بعضي همسران ابوبکر با امير مومنان ازدواج کردند ؛ و به همين سبب ايشان و تعدادي فرزندان ابوبکر در خانه حضرت بزرگ شده اند ، مانند محمد بن ابي بکر ؛ ام کلثوم هم يکي از ايشان .
بنا بر اين با کلام علماي اهل سنت ثابت شد که ام کلثوم دختر ابوبکر است و فرزند عمر هم از ام کلثوم بنت جرول بوده است ؛ و علت شيوع اين دروغ ، سوء استفاده عده اي از ناپاکان از تشابه اسمي است .
اين جمع با تمامي روايات شيعه نيز سازگار است ؛ و شما که ادعاي وجود ازدواج عمر با ام کلثوم دختر فاطمه زهرا از امير مومنان را داريد بهتر است نگاهي دوباره به روايات شيعه بياندازيد .

محور سوم : حقايق تاريخي ، وقوع ازدواج را زير سؤال مي‌برد

محور سوم : حقايق تاريخي ، وقوع ازدواج را زير سؤال مي‌برد
نخستين كسي كه از اهل سنت اين افسانه را دامن زد . ابن سعد ( متوفاي 230هـ) در الطبقات الكبري است . وي مي‌نويسد :
أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصي وأمها فاطمة بنت رسول الله وأمها خديجة بنت خويلد بن أسد بن عبد العزى بن قصي تزوجها عمر بن الخطاب وهي جارية لم تبلغ فلم تزل عنده إلى أن قتل وولدت له زيد بن عمر ورقية بنت عمر ثم خلف على أم كلثوم بعد عمر عون بن جعفر بن أبي طالب بن عبد المطلب فتوفي عنها ثم خلف عليها أخوه محمد بن جعفر بن أبي طالب بن عبد المطلب فتوفي عنها فخلف عليها أخوه عبد الله بن جعفر بن أبي طالب بعد أختها زينب بنت علي بن أبي طالب .
الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، ج 8، ص 462 – 463.
ام كلثوم ، دختر علي بن أبي طالب ... كه مادرش فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم  بود ... عمر بن خطاب با او ازدواج كرد ؛ در حالي هنوز به سن بلوغ نرسيده بود !  تا زماني كه عمر كشته نشده بود در كنار او به سر مي برد و زيد بن عمر و رقيه را به دنيا آورد . بعد از عمر ، با عون بن جعفر بن أبي طالب و بعد از آن با محمد بن جعفر ازدواج  كرد . وقتي محمد بن جعفر از دنيا رفت با برادرش عبد الله بن جعفر بعد از حضرت زينب ازدواج كرد ...
در اين حديث آمده است كه ام كلثوم بعد از به كشته شدن عمر بن خطاب با پسر عمويش عون بن جعفر ازدواج كرد . بعد كه عون فوت كرد ، با برادرش محمد ازدواج كرد و بعد از آن كه محمد فوت كرد ، با عبدالله برادر ديگرش ازدواج كرد ؛ در حالي كه راوي فراموش كرده كه عون و محمد هردو در جنگ شوشتر سال 16 يا 17 هجري در زمان خليفه دوم كشته شده‌اند ؛ يعني همسر دوم و سوم ام كلثوم قبل از همسر اول فوت كرده‌اند !
ابن حجر در الاصابه مي‌گويد :
وقال أبو عمر استشهد عون بن جعفر في تستر وذلك في خلافة عمر وما له عقب.
الإصابة، ابن حجر، ج 4، ص 619.
ابو عمر مي گويد : عون بن جعفر در جنگ شوشتر در زمان عمر شهيد شد و هيچ فرزندي از او بر جاي نماند
ابن عبد البر مي‌گويد:
عون بن جعفر بن أبي طالب ولد على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم أمه وأم أخويه عبد الله ومحمد بنى جعفر بن أبي طالب أسماء بنت عميس الخثعمية واستشهد عون بن جعفر وأخوه محمد بن جعفر بتستر ولا عقب له .
الاستيعاب، ابن عبد البر، ج 3، ص 1247.
عون بن جعفر بن أبي طالب در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم  به دنيا آمد ، مادر او و دو برادرش عبد الله و محمد ، اسماء بنت عميس خثعميه بود ، عون بن جعفر و برادرش محمد در جنگ شوشتر شهيد شدند و هيچ فرزندي از خود بر جاي ننهادند .
با اين‌حال ، چگونه مي‌شود كه آن‌ها بعد از عمر با ام كلثوم ازدواج كرده باشند ؟ شايد دو باره زنده شده و براي تصحيح اين افسانه با ام كلثوم ازدواج كرده باشند ! .
علاوه بر اين كه ازدواج ام كلثوم با عبد الله جعفر شوهر حضرت زينب امكان پذير نيست و مضمون روايت جمع بين دو خواهر مي باشد ؛ زيرا حضرت زينب تا بعد از واقعه كربلا زنده بود و همسر عبد الله بوده است .

محور چهارم : اهانت به ناموس رسول خدا

محور چهارم : اهانت به ناموس رسول خدا
اهل سنت براي اين‌كه ازدواج عمر و ام كلثوم را ثابت كنند ، روايات ساختگي فراواني را نقل كرده‌اند كه از شنيدن و خواندن آن‌ها عرق شرم از پيشاني‌ انسان جاري مي‌شود .
ما از اهل سنت مي‌پرسيم : اثبات حسن روابط به چه قيمتي ؟ آيا اين قدر ارزش دارد كه چنين رواياتي جعل و چنين تعابير زشت و زننده‌اي مطرح كنند ؟
ازدواج ام كلثوم با عمر عوارضي دارد كه كمترين عارضه آن خيانت به ناموس رسول خدا است ، آيا شما اين عوارض را مي‌پذيريد ؟
ابن حجر عسقلاني كه يكي از استوانه‌هاي علمي اهل سنت و حافظ علي الاطلاق آن‌ها است ،‌ در كتاب الاصابة نقل مي‌كند :
عن محمد بن علي أن عمر خطب إلى علي ابنته أم كلثوم فذكر له صغرها فقيل له إنه ردك فعاوده فقال له علي أبعث بها إليك فإن رضيت فهي امرأتك فأرسل بها إليه فكشف عن ساقها فقالت مه لولا إنك أمير المؤمنين للطمت عينيك.
الاصابه، ج8، ص464 .
از محمد بن علي روايت شده است كه عمر ام كلثوم را از علي (عليه السلام) خواستگاري كرد ، امام خردسال بودن او را يادآوري كرد . به عمر گفته شد : علي تو را بي‌پاسخ گذاشته است ، دوباره نزد وي برو . امام علي عليه السلام فرمود : من ام كلثوم را به نزد تو مي‌فرستم ، اگر خوشت آمد ، او را به همسري خود انتخاب كن . امام عليه السلام ام كلثوم را نزد عمر فرستاد ، عمر ساق پاي ام كلثوم را برهنه كرد ! ام كلثوم فرمود : اگر خليفه نبودي چشمت را كور مي‌كردم !
و نيز ذهبي يكي ديگر از استوانه‌هاي علمي اهل سنت در سير أعلام النبلاء نقل مي‌كند :
قال أبو عمر بن عبد البر : قال عمر لعلي : زوجنيها أبا حسن، فإني أرصد من كرامتها مالا يرصد أحد، قال: فأنا أبعثها إليك، فإن رضيتها، فقد زوجتكها ، يعتل بصغرها ، قال: فبعثها إليه ببرد، وقال لها: قولي له: هذا البرد الذي قلت لك، فقالت له ذلك. فقال: قولي له: قد رضيت رضي الله عنك، ووضع يده على ساقها، فكشفها، فقالت: أتفعل هذا؟ لولا أنك أمير المؤمنين، لكسرت أنفك، ثم مضت إلى أبيها، فأخبرته وقالت: بعثتني إلى شيخ سوء! .
سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج3، ص501.
ابن عبد البر مي‌گويد : عمر به علي ( عليه السلام ) گفت : ام كلثوم را به همسري من در بياور ، من مي‌خواهم به وسيله اين ازدواج به كرامتي برسم كه احدي نرسيده است . امام گفت : من او را نزد تو مي‌فرستم ، اگر رضايتش را جلب  كردي ، او را به عقدت درمي‌آورم ـ گر چه ام كلثوم به خاطر خردسال بودن بهانه ‌آورد ـ امام (عليه السلام) ام  كلثوم را به همراه پارچه‌اي نزد عمر فرستاد و به او گفت : از جانب من به عمر بگو ، اين پارچه‌اي است كه به تو گفته بودم ، ام كلثوم نيز سخن امام را به عمر رساند . عمر گفت : به پدرت از جانب من بگو ، من راضي شدم خدا از تو راضي باشد . بعد عمر دستش را بر ساق ام كلثوم نهاد و آن را برهنه كرد . ام كلثوم گفت : چرا چنين مي‌كني ؟ اگر خليفه نبودي ، دماغت را مي‌شكستم . بعد نزد پدرش رفت و او را از عمل عمر خبردار كرد و گفت : مرا به نزد پير مرد بدي فرستادي .
همچنين خطيب بغدادي در كتاب تاريخ بغداد زشت‌ترين تعبيرات را به كار برده و در حقيقت تهمت زشتي را به امير المؤمنين عليه السلام مي‌زند :
فقام علي فأمر بابنته من فاطمة فزينت ثم بعث بها إلى أمير المؤمنين عمر ، فلما رآها قام إليها فأخذ بساقها وقال : قولي لأبيك قد رضيت، قد رضيت، قد رضيت . فلما جاءت الجارية إلى أبيها قال لها : ما قال لك أمير المؤمنين ؟ قالت : دعاني و قبلني فلما قمت أخذ بساقي وقال : قولي لأبيك قد رضيت .
تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، ج 6، ص 180.
علي (عليه السلام) دخترش را آرايش كرد و نزد عمر فرستاد ، عمر وقتي او را ديد ، به سوي او آمد و ساق پاي او را گرفت و به او گفت : به پدرت بگو ، راضي شدم ، راضي شدم ، راضي شدم . و ام كلثوم نزد پدرش آمد ، امام از او سؤال كرد : عمر به تو چه گفت : ام كلثوم عرض كرد : مرا صدا زد ، و بوسيد ! ، وقتي كه بلند شدم ، ساق پايم را گرفت !  گفت : از جانب من به پدرت بگو ، راضي شدم .
اين تعابير آن قدر زشت و زننده است كه حتي صداي بعضي از علماي اهل سنت را نيز درآورده است . به قول معروف آش آن قدر شور شده است كه صداي آشپز هم در آمده است .
سبط ابن  الجوزي در اين باره مي‌گويد:
ذكر جدي في كتاب منتظم ان علياً بعثها لينظرها و ان عمر كشف ساقها و لمسها بيده، هذا قبيح والله. لو كانت امة لما فعل بها هذا. ثم باجماع المسلمين لايجوز لمس الاجنبيه.
تذكرة الخواص، ص321.
جدّ من در كتاب منتظم نقل كرده است كه علي (عليه السلام) ام كلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را بنگرد ؛ اما عمر ساق پايش را برهنه كرد و با دستش آن را لمس كرد . به خدا قسم چنين چيزي قبيح است ، حتي اگر او كنيز بود ، عمر حق نداشت اين كار را انجام دهد ؛ چرا كه به اجماع مسلمين دست زدن به زن نامحرم جايز نيست .
ما به جعلي بودن اين روايات يقين داريم ؛ اما از آن‌جايي كه بزرگترين علماي اهل سنت اين مطالب را مطرح كرده‌اند ، از آن‌ها مي‌پرسيم :
آيا سزاوار است كه به امير المؤمنين عليه السلام چنين نسبت‌هاي ناروايي داده شود ؟ آيا آن حضرت دخترش را قبل از ازدواج و محرميت به چنين ديدار شرم آورى مى فرستد ؟
چگونه است كه يك دختر خردسال زشتي چنين عملي را درك مى كند ؛ اما خليفه مسلمين آن را درك نمى كند ؟
آيا سزاوار است كه خليفه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين عمل زشتي را انجام دهد ؟ و آيا چنين كسي مي‌تواند خلق خدا را به صراط مستقيم الهي هدايت كند ؟
اگر كسي با خواهر شما ، دختر شما و يا حتي مادر شما ( نه با ناموس رسول خدا ) چنين عمل زشتي را انجام مي‌داد ، چه نظري در باره وي پيدا مي‌كرديد ؟
اگر اين عمل را نمي‌پسنديد ، چرا آن را در حق ناموس رسول خدا نقل مي‌كنيد ؟

محور پنجم : مخالفت با سنت رسول خدا

محور پنجم : مخالفت با سنت رسول خدا
خداوند در قرآن كريم خطاب به همه مؤمنين فرموده است :

لَّقَدْ كاَنَ لَكُمْ فىِ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كاَنَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الاَْخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا . الأحزاب / 21

 

مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود ؛ براى آن ها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند .
در اين آيه خداوند خطاب به مؤمنين مي‌فرمايد كه پيامبر در همه جا براي شما اسوه است و مراد از اسوه در مورد رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) پيروي كردن از او است ، و اگر تعبير به « لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ » شده است و استقرار و استمرار در گذشته را افاده مى‏كند ، براى اين است كه اشاره كند اين وظيفه هميشه ثابت است ، و هميشه بايد آن حضرت الگوي شما باشد . و نيز معناى آيه اين است كه يكى از فلسفه‌هاي رسالت رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) و ايمان آوردن به او ، اين است كه به او تأسى كنيد ، هم در گفتارش و هم در رفتارش‏ .
از طرف ديگر ، اين مطلب نيز قطعي است كه وقتي عمر و ابوبكر به خواستگاري حضرت زهرا سلام الله عليها آمدند ، پيامبر اسلام دست رد بر سينه آن‌ها زد و از آن‌دو روي گرداند . در حقيقت مي‌خواست به آن دو بگويد كه شما لياقت اين را نداريد كه با خانواده رسول خدا رابطه خويشاوندي برقرار كنيد ، نه تناسب سني با حضرت زهرا داريد و نه تناسب ايماني ، و نه اخلاقي نسبي و ...
ابن حجر هيثمي در باب 11 از صواعق محرقه كه آن را بر ضد شيعه نوشته است ،‌ مي‌گويد :
وأخرج أبو داود السجستاني أنّ أبا بكر خطبها ، فأعرض عنه صلى الله عليه وآله ، ثمّ عمر فأعرض عنه ...
الصواعق المحرقة: 163، إفحاء الأعداء: 51، عن ذخائر العقبى: 29.
ابو داود سجستاني نقل كرده است كه ابوبكر از حضرت زهرا خواستگاري كرد ، رسول گرامي اسلام از او روي گرداند ، سپس عمر خواستگاري كرد و رسول خدا از او نيز روي‌گرداند ...
ابن حبان در صحيحش و نسائي در سننش مي‌نويسند :
عن عبد الله بن بريدة عن أبيه قال خطب أبو بكر وعمر رضى الله عنهما فاطمة فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم إنها صغيرة فخطبها على فزوجها منه.
سنن النسائي ،‌ ج 6 ،‌ ص62 و خصائص أمير المؤمنين (ع) ، النسائي ، ص 114 و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 399 و...
عبد الله بن بريده از پدرش نقل مي‌كند كه ابوبكر و عمر از فاطمه خواستگاري كردند ، پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به آن‌ها فرمود : فاطمه خردسال است ، سپس علي عليه السلام خواستگاري نمود ، پيامبر او را به ازدواج علي عليه السلام درآورد .
حاكم نيشابوري بعد از نقل اين حديث مي‌گويد :
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه .
المستدرك ، ج 2 ،‌ ص167.
اين حديث ، طبق شرائطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل بودند صحيح ؛ اما آن‌ دو نقل نكرده‌اند .
پيامبر مي‌خواست بگويد كه شما دو نفر از نظر سني با حضرت زهرا تناسبي نداريد و تناسب سني در ازدواج ضروري است . و از آن‌جايي كه امام علي عليه السلام از هر نظر با حضرت زهرا هم كفو بودند ،پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلمب بلا فاصله به او پاسخ مثبت داد .
متقي هندي مي‌نويسد :
خطب أبو بكر وعمر فاطمة إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فأبى رسول الله صلى الله عليه وسلم عليهما .
كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 13 ، ص 114 .
ابوبكر و عمر فاطمه را از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم خواستگاري كردند ، آن حضرت نپذيرفت .
و همچنين هيثمي مي‌نويسد :
عن حجر بن عنبس ، فقال : خطب أبو بكر وعمر رضى الله عنهما فاطمة رضى الله عنها فقال النبي صلى الله عليه وسلم هي لك يا على . رواه الطبراني ورجاله ثقات .
مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص204 و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 1 ، ص 386 و ج 5 ، ص 520 و المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 4 ، ص 34 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 204 و ... .
حجر بن عنبس مي گويد : ابوبكر و عمر فاطمه (عليها السلام ) را از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم خواستگاري كردند ، پيامبر خطاب به علي عليه السلام فرمود : فاطمه براي شما است . اين روايت را طبراني نقل كرده و راويان آن مورد اعتماد هستند .
با اين توضيح ، چطور مي‌شود كه امير المؤمنين عليه السلام اسوه بودن پيامبر را فراموش كرده و بر خلاف سنت رسول خدا كاري را انجام دهد كه آن حضرت از انجام آن كراهت داشته است ؛ با اين كه خود امام علي عليه السلام در نهج البلاغه ، خطبه قاصعه مي‌فرمايد :

وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْم مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالِاقْتِدَاءِ .

 

من دنبال او مى‏رفتم همان گونه كه بچه شتر دنبال مادرش مى‏رود ، آن بزرگوار هر روز براى من پرچمى از اخلاق فاضله خود بر مى‏افراشت و مرا به پيروى از آن دستور مى‏داد .
در نتيجه قبول چنين ازدواجي از سوي امير المؤمنين عليه السلام مخالفت با سنت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم محسوب مي‌شود و امكان ندارد كه امير المؤمنين عليه السلام با سنت رسول خدا مخالفت كرده باشد .

محور ششم : احياء سنت جاهلي توسط عمر

محور ششم : احياء سنت جاهلي توسط عمر
يكي ديگر از عوارض اثبات ازدواج ام كلثوم با عمر ، اين است كه ثابت مي‌كند ، عمر بن الخطاب بعد از گذشت سي سال از بعثت نبي مكرم اسلام و چندين سال خلافت بر مسلمين و جانشيني رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ، هنوز مبلّغ سنت‌هاي جاهلي بوده و نتوانسته سنت‌هاي زشت جاهلي را فراموش كند ؛‌ با اين كه نبي مكرم اسلام صريحاً در روايات فراواني او و ديگر مسلمانان را از همان سنت جاهلي منع كرده است .
ابن سعد در الطبقات الكبري مي‌نويسد : بعد از آن كه عمر ام كلثوم را از امام علي (عليه السلام) خواستگاري كرد ، به مهاجرين و انصاري كه در كنار قبر پيامبر نشسته بودند گفت :
رفئوني فرفؤوه وقالوا بمن يا أمير المؤمنين قال بابنة علي بن أبي طالب .
الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 8 ، ص 463 .
به من تبريك بگوييد ، پس به او تبريك گفته و سؤال كردند ، در باره چه كسي تبريك بگوييم ؟ عمر گفت : به خاطر ازدواج با دختر علي .
تبريك گفتن با جمله « رفئوني»  يا « بالرفاء والبنين » در زمان جاهليت مرسوم بود ؛ هنگامي كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم مبعوث شدند ، از اين عمل نهي كردند ؛  چنانچه نووي تصريح مي‌كند :
وكانت ترفئة الجاهلية أن يقال ( بالرفاء والبنين ) ثم نهى النبي صلى الله عليه وسلم عنها .
المجموع ، محيى الدين النووي ، ج 16 ، ص 205 .
تبريك گفتن جاهليت به اين صورت بود كه مي‌گفتند : « بالرفاء والبنين » ، سپس پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم  از آن نهي كرد.
همچنين  ابن حجر عسقلاني در فتح الباري ، ج9 ، ص 192 بحث مفصلي را در اين زمينه ، تحت عنوان « كيف يدعي للمتزوج » مطرح و روايات فراواني را در نهي از گفتن اين جمله آورده است .
و عيني ، يكي ديگر از شارحين صحيح بخاري در كتاب عمدة القاري مي‌نويسد :
قوله : ( بارك الله لك ) وهذه اللفظة ترد القول : بالرفاء والبنين ، لأنه من أقوال الجاهلية ، والنبي صلى الله عليه وسلم كان يكره ذلك لموافقتهم فيه ، وهذا هو الحكمة في النهي .
عمدة القاري ، العيني ، ج 20 ، ص 146 .
« بارك الله لك » سخني است كه گفتن « بالرفاء والبنين » را رد مي‌كند ؛  چرا كه اين جمله از سخنان عصر جاهليت بوده است و پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم از گفتن اين كلمه بدش مي‌آمد و دليل نهي پيامبر هم به جهت مخالفت با سنن جاهلي بود .
سؤال ما از علماي اهل سنت اين است كه چرا عمر بر خلاف سنت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم تلاش مي‌كند كه سنت‌هاي عصر جاهلي را دو باره زنده كند ؟ مگر پيامبر از اين عمل نهي نكرده بود ؟

محور هفتم : عدم تناسب سني

محور هفتم : عدم تناسب سني
بنا به نقل اهل سنت اين ازدواج در سال 17هـ اتفاق افتاده است ؛ چنانچه يعقوبي از تاريخ نويسان اهل سنت مي‌نويسد :
وخرج عمر إلى مكة سنة 17 ... وفي هذه السنة خطب عمر إلى علي بن أبي طالب أم كلثوم بنت علي ...
عمر ، در سال 17 هـ به طرف مكه حركت و در همين سال از دختر علي بن أبي طالب (عليه السلام) خواستگاري كرد .
ام كلثوم نيز كه در آخرين سال زندگي نبي مكرم به دنيا آمده است در زمان خواستگاري عمر هفت سال بيشتر نداشته است . چنانچه ابن سعد در طبقات به اين حقيقت اشاره كرده و مي‌نويسد :
تزوجها عمر بن الخطاب وهي جارية لم تبلغ .
طبقات الكبري، ابن سعد، ج8، ص462_463.
عمر با ام كلثوم ازدواج كرد ؛ در حالي كه هنوز ام كلثوم به سن بلوغ نرسيده بود .
و در روايت ديگري مي‌نويسد :
لما خطب عمر بن الخطاب إلى علي ابنته أم كلثوم قال يا أمير المؤمنين إنها صبية .
الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 8 ، ص 464 .
زماني كه عمر ، ام كلثوم را از علي (عليه السلام) خواستگاري كرد ، علي (عليه السلام) فرمود : اي امير مؤمنان ، او كودكي بيش نيست .
از طرف ديگر عمر بن الخطاب وقتي در سال 23 هـ كشته شد ، شصت و سه سال داشته ؛ پس در سال 17 هـ 57 سال داشته است ؛ يعني بين ام كلثوم و عمر بيش از 50 سال فاصله سني وجود داشته است .
سؤال ما از اهل سنت اين است كه چه تناسبي بين ام كلثوم هفت ساله و عمر بن خطاب پنجاه و هفت ساله وجود داشته است ؟ ام كلثوم چه گناهي كرده است كه مجبور است با يك پيرمرد شصت ساله ازدواج كند ؟
وقتي كه ابوبكر و عمر از مادرش حضرت زهرا سلام الله عليها خواستگاري كردند ، پيامبر عدم تناسب سني را دليل بر رد خواستگاري آن‌ها دانست ، آيا اين تناسب سني ، بعد از سال‌ها بين كوچكترين فرزند حضرت زهرا و شيخين به وجود آمده بود ؟
امير المؤمنين عليه السلام ، چون موافق با اين ازدواج نبود ، عين همان سخن پيامبر را كه در هنگام خواستگاري از حضرت زهرا عليها السلام در پاسخ آن دو فرموه بود ، بيان كرده و مي‌گويد :
ام كلثوم هنوز خردسال است .
جالب اين است كه عمر بن خطاب خودش با ازدواج پيرمردان با دختران جوان مخالف بوده است . ابن عساكر در تاريخ المدينة مي‌نويسد :
أتى عمر بن الخطاب بامرأة شابة زوجوها شيخاً كبيراً فقتلته فقال: أيها الناس اتقوا الله ولينكح الرجل لمته من النساء ، ولتنكح المرأة لمتها من الرجال يعني شبهها .
تاريخ المدينة ، ج2، ص 769 ، كنز العمال ، ج15، ص 716، ح 42857 .
زني جواني را كه با پيرمردي ازدواج كرده بود و سپس شوهرش را كشته بود ، نزد عمر آوردند ، عمر گفت: اي مردم از خدا بترسيد ،‌ هر مردي بايد بازني همسان خودش (هم كفو خودش ) ازدواج كند و هر زني نيز بايد با مردي ازدواج كند كه همسان او هست .
آيا اين عمل مصداق اين آيه نمي‌شود :

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ  أَ فَلَا تَعْقِلُون‏ البقرة /44

 

آيا مردم را به نيكى دعوت مى‏كنيد ؛ اما خودتان را فراموش مى‏نماييد ؛ با اين كه شما كتاب (آسمانى) را مى‏خوانيد ! آيا نمى‏انديشيد ؟ !
و همچنين سرخسي حنفي از بزرگان اهل سنت در كتاب المبسوط مي‌نويسد :
وبلغنا عن عمر رضي الله عنه أنه قال لأمنعن النساء فروجهن الا من الأكفاء ... وفيه دليل أن الكفاءة في النكاح معتبرة .
المبسوط ، السرخسي ، ج 4 ، ص 196 .
از عمر روايت شده كه مي‌گفت : من از ازدواج زنان جلوگيري مي‌كنم ؛ مگر اين كه با همتاي او ( هم كفو او) باشد و اين دليل بر اين است كه در ازدواج همتا بودن معتبر است .
همچنين دارقطني در سننش ، متقي هندي در كنز العمال از قول عمر نوشته‌اند :
عن إبراهيم بن محمد بن طلحة ، قال : قال عمر : " لأمنعن تزوج ذات الأحساب إلا من الأكفاء " .
سنن الدارقطني ، الدارقطني ، ج 3 ، ص 206 و كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 16 ، ص 534 .
از ابراهيم بن محمد بن طلحه نقل شده است كه عمر مي‌گفت : من از ازدواج كساني كه داراي شرافت خانوادگي هستند منع مي‌كنم ؛ مگر با همتاي او باشد .
ما از جناب سرخسي مي‌پرسيم ، چه سنخيت و چه شباهتي بين عمر 57 ساله و ام كلثوم 7 ساله وجود داشته است ؟
آيا مي‌توان خانواده و نسب عمر را با نسب ام كلثوم مقايسه كرد ؟ آيا صحّاك ، با حضرت زهرا كه سيده زنان اهل بهشت است ، مي‌تواند يكسان باشد ؟ آيا خطاب را مي‌توان با رسول اكرم و امير المؤمنين عليهما السلام برابر دانست ؟ ما نمي‌خواهيم در اين مقاله به بررسي نسب عمر بپردازيم ، دوستان مي‌توانند به منابع زير مراجعه كنند :
البداية والنهاية:2/269، السيرة النبوية ، ابن كثير: 1/153. تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر: 19/495، أسد الغابة: 2/238 جامع البيان لابن جرير الطبري: 7/110، أحكام القرآن للجصاص: 2/604، مسند أبي يعلى الموصلي: 6/360، المصنف لابن أبي شيبة الكوفي: 7/438 و ..
به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه خود جناب عمر نيز گفته كه در من از سنن جاهلي چيزي جز نكاح باقي نمانده است چنان كه ابن سعد در الطبقات مي نويسد :
عن محمد بن سيرين قال قال عمر بن الخطاب ما بقي فيّ شئ من أمر الجاهلية إلا أنّي لست أبالي إلى أي الناس نُكحت وأيهم أنكحت .
الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، ج 3، ص 289.

محور هشتم : خشونت ذاتي و اخلاق تند عمر

محور هشتم : خشونت ذاتي و اخلاق تند عمر
يكي از خصلت‌هاي معروف عمر بن الخطاب كه تمامي مسلمين بر آن اتفاق و اجماع دارند ، اخلاق تند و رفتار بد او با مردم و به خصوص با خانواده‌اش است . موارد بسياري در باره ترش رويي و اخلاق ناسازگار عمر با مردم نقل شده است كه ما فقط به چند مورد اشاره خواهيم كرد .
ابن تيميه حراني مي‌نويسد :
وقد تكلموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا .
چرا يك فرد خشن و غير صالح را بر خلافت گزيده اى و بر مردم تحميل كردى ، فردا جواب خدا را چه خواهى داد ؟
منهاج السنة ، ج6 ، ص155 ، الناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة الأولى ، 1406، تحقيق : د. محمد رشاد سالم عدد الأجزاء : 8 .
و در جاي ديگر مي‌نويسد :
لما استخلفه أبو بكر كره خلافته طائفة حتى قال طلحة ماذا تقول لربك إذا وليت علينا فظا غليظا .
همان ، ج7 ، ص 461 .
زماني كه ابوبكر عمر را به جانشيني انتخاب كرد ، برخي از اين انتخاب ناراحت شدند ، طلحه گفت : جواب خدا را چه خواهى داد هنگامي كه به ملاقات او بروي از بابت اين‌كه فردي خشن و بد اخلاق را بر ما مسلط كردي ؟
و نيز شاه ولي الله دهلوي ناصبي در مقصد أول  از فصل چهارم كتاب ازالة الخفاء مي‌نويسد :
وأخرج أبو بكر بن أبي شيبة عن زيد بن الحارث ، أن أبا بكر حين حضره الموت أرسل إلى عمر يستخلفه فقال الناس : تستخلف علينا فظا غليظا ولو قد ولينا كان أفظ وأغلظ فما تقول لربك إذا لقيته .
ابن أبي شيبه از زيد بن حارث نقل كرده است كه : وقتي در حال احتضار قرار گرفت ، كسي را به دنبال عمر فرستاد تا او را جانشيني خود كند ، مردم گفتند : كسي را بر ما مسلط مي‌كني كه خشن و بد اخلاق است ، جواب خدا را چه خواهي داد هنگامي كه او را ملاقات كني از بابت اين كه شخص بد اخلاق و خشني مثل عمر را بر ما مسلط مي‌كني .
تمامي اصحاب رسول خدا ؛ اعم از مهاجرين و انصار به انتخاب عمر اعتراض كردند و عمده دليل آن‌ها نيز خشونت ذاتي و اخلاق تند عمر بوده است . روايت در اين باب آن‌قدر زياد است كه از حد تواتر نيز گذشته است . ما اين دو روايت از زبان ابن تيميه و شاه ولي الله نقل كرديم به اين خاطر بود كه اهل سنت و به خصوص وهابيت ، سخن آن دو را از سخن پيامبر نيز بالاتر مي‌دانند و لذا نمي‌توانند از اين بابت ايرادي بگيرند
حتي در زمان خلافت عمر ، بسياري از صحابه مي‌آمدند و به از بابت اخلاق تند و آزار و اذيتي كه نسبت به مردم روا مي‌داشت اعتراض مي‌كردند . مسلم نيشابوري در صحيحش مي‌نويسد كه أبي بن كعب خطاب به عمر گفت :

يَا ابْنَ الْخَطَّابِ فَلَا تَكُونَنَّ عَذَابًا عَلَى أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ

 

صحيح مسلم ، ج 6 ، ص179، كتاب الآداب،  باب الاستيذان .
اي پسر خطاب ! بر اصحاب رسول خدا عذاب نباش .
اين نشان مي‌دهد كه صحابه رسول خدا از اخلاق تند عمر و از بد اخلاقي‌هاي او در امان نبودند و اين نوع رفتار عمر ، مردم را به ستوه آورده بوده كه كساني همچون أبي بن كعب مي‌آيند و به عمر اين مسأله را متذكر مي‌شوند .
از اين‌ها كه بگذريم ، مهم اخلاق و رفتار عمر با خانواده اش است كه همين اخلاق ، او را در بسياري از خواستگاري‌ها با شكست مواجه كرده است . ما به چند نمونه اشاره مي‌كنيم .
طبري و ابن أثير ، دو تاريخ نويس معروف اهل سنت مي‌نويسند :
وخطب أم كلثوم ابنة أبي بكر الصديق إلى عائشة فقالت أم كلثوم : لا حاجة لي فيه إنه خشن العيش شديد على النساء . فأرسلت عائشة إلى عمرو ابن العاص فقال : أنا أكفيك . فأتى عمر فقال : بلغني خبر أعيذك بالله منه . قال : ما هو ؟ قال : خطبت أم كلثوم بنت أبي بكر . قال : نعم ، أفرغبت بي عنها أم رغبت بها عني ؟ قال : ولا واحدة ولكنها حدثة نشأت تحت كنف أمير المؤمنين في ليني ورفق ، وفيك غلظة ، ونحن نهابك وما نقدر أن نردك عن خلق من أخلاقك فكيف بها .
الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 54 – 55 و تاريخ الطبري ، ج 3 ، ص 270 .
عمر بن خطاب ابتدا به خواستگارى ام كلثوم دختر ابوبكر رفت ، عايشه اين پيشنهاد را با خواهرش مطرح كرد . در پاسخ گفت : مرا با او كارى نيست . عايشه گفت : آيا اميرالمؤمنين را نمى خواهى ؟ گفت : آرى نمى خواهم ، او در زندگى سخت و خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است .
عايشه كسى را نزد عمرو عاص فرستاد و ماجرا را براي او بازگو كرد . عمرو عاص گفت : من ماجرا را درست مى كنم ، آن گاه نزد عمر رفت و گفت : اى امير مؤمنان خبرى شنيده ام كه خدا كند درست نباشد ، عمر گفت : چيست ؟ گفت : ام كلثوم دختر ابوبكر را خواستگاري كرده‌اي ؟ گفت : بله ، مرا براى او نمى‌پسندى يا او را براى من نمى‌پسندى ؟ گفت : هيچكدام ، ولى او نوسال است و در سايه ام المؤمنين عايشه با ملايمت و مدارا بزرگ شده و تو تندخويى و ما از تو مى ترسيم و نمى توانيم هيچيك از عادات تو را بگردانيم ... و من بهتر از او را به تو نشان مى دهم : ام كلثوم دختر على بن ابيطالب را...»
اخلاق بد عمر آن قدر معروف بوده است كه حتي دختران خردسال از آن آگاه بوده اند .
و جالب اين است كه عمر سخن عمروعاص را مي‌پذيرد تا مبادا با اخلاق بد خود روح ابوبكر را آزرده باشد ؛ اما به خود جرأت مي‌دهد كه به پشنهاد عمروعاص ناصبي به خواستگاري دختر رسول خدا برود . آيا رعايت حق ابوبكر لازم ؛ اما رعايت حق رسول خدا لازم نيست .
اين نشان مي‌دهد كه هدف عمروعاص نيز از اين پشنهاد اذيت و‌ آزار ذريه رسول خدا بوده است و گرنه با توجه به علمي كه از اخلاق عمر داشت ، نبايد اين پشنهاد را مي‌كرد .
عمرو عاص تندخويى و درشتى را بر دختر ابوبكر و آزار و اذيت او را روا نمى داند ، امّا تندخويى و اذيت و آزار را بر ذريه رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) روا مى داند و عمر نيز اين پشنهاد را مي‌پذيرد !
همچنين مقريزي از علماي اهل سنت داستان خواستگاري از دختر ابوبكر را اين‌گونه نقل مي‌كند كه بعد از خواستگاري ، مغيرة بن شعبه به ديدار عايشه رفت ، او را غمگين و ناراحت ديد ، از او علت ناراحتي او را پرسيد ، عايشه گفت : عمر از ام كلثوم خواستگاري كرده ، او دختر خردسالي است و من اميد زندگي بهتر از زندگي با عمر براي او دارم . مغيره از خانه عايشه بيرون آمد و نزد عمر رفت و به او گفت :
إلا إنك يا أمير المؤمنين رجل شديد الخلق على أهلك ، وهذه صبية حديثة السن، فلا تزال تنكر عليها الشئ فتضربها ، فتصيح ، فيغمك ذلك ، وتتألم له عائشة ...
إمتاع الاسماع، المقريزي، جلد: 6، ص207.
تو اي امير المؤمنين ، مردي سخت‌گير و بد اخلاق نسبت به خانواده‌ات هستي و ام كثوم دختر خردسالي است ، مي‌ترسم به زور چيزي از او بخواهي و او اطاعت نكند و تو او را كتك بزني و او داد و فرياد و تو را ناراحت كند و عايشه نيز از اين عمل غمگين شود ...
عمر با شنيدن سخنان مغيره ، سخن او را تأييد و دست از خواستگاري برداشت .
اين نشان مي دهد كه حتي كساني همچون عمروعاص و مغيرة بن شعبه كه از مشاورين و معاونين نزديك عمر به حساب مي‌آمدند ، از اخلاق بد و ناسازگار او با خانواده و اطرافيانش آگاه بوده‌اند و عمروعاص با هدف آزار و اذيت خاندان رسول خدا و دشمني ديرينه‌اي كه با آن حضرت داشتند ، اين پشنهاد را مطرح كرده‌ است
ابن عبد البر نيز مي‌نويسد :
خطب عمر بن الخطاب أم كلثوم بنت أبي بكر إلى عائشة فأطمعته وقالت أين المذهب بها عنك فلما ذهبت قالت الجارية تزوجيني عمر وقد عرفت غيرته وخشونة عيشه والله لئن فعلت لأخرجن إلى قبر رسول الله صلى الله عليه وسلم ولأصيحن به .
الاستيعاب ، ابن عبد البر ، ج 4 ، ص 1807 .
عمر ، ام كلثوم دختر ابوبكر را از عايشه خواستگاري كرد ، عايشه او را اميدوار كرد و به ام كلثوم گفت ، رأي تو در اين باره چيست ؟ ام كلثوم گفت : تو را مرا به ازدواج عمر در مي‌آوري ؛ در حالي كه مي‌داني كه او در زندگي چه قدر سخت‌گير و خشن است ؛ به خدا اگر اين كار را انجام دهي ، من به سوي قبر رسول خدا مي روم و در نزد آن حضرت فرياد خواهم زد .
همچنين طبري و ابن أثير مي‌نويسند :
وخطب أم أبان بنت عتبة بن ربيعة فكرهته وقالت يغلق بابه ويمنع خيره ويدخل عابسا ويخرج عابسا .
تاريخ الطبري ، ج 3 ، ص 270 و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 55 .
عمربن خطاب از «ام ابان بنت عتبه» خواستگارى كرد آن دختر نمى پذيرفت و مى گفت : درش را مى بندد ، خيرش به كسى نمى رسد ، عبوس مى آيد و عبوس مى رود .
با اين وضعيت اخلاقي عمر ، چگونه ممكن است امير المؤمنين عليه السلام دخترش را به چنين فرد خشن و بد اخلاق بدهد و با تن دادن به اين ازدواج اسباب آزار و اذيت روح نبي مكرم اسلام و حضرت زهرا سلام الله عليها را فراهم  كند ؟

محور نهم : امام علي عليه السلام عمر را دروغگو ، خيانت كار و ...مي‌داند

محور نهم : امام علي عليه السلام عمر را دروغگو ، خيانت كار و ...مي‌داند
مسلم نيشابوري به نقل از عمر بن الخطاب مي‌نويسند كه وي خطاب به امام علي عليه السلام و عمويش عباس گفت :

ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا

آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا

صحيح مسلم ، ج5 ، ص152 ، كتاب الحدود ، باب حكم الفئ

 

ابوبكر از دنيا رفت و من بعد از او خليفه پيامبر و ابوبكر شدم و شما ( علي عليه السلام و عباس ) مرا دروغگو ، گناه كار ، فريب‌كار و خيانت‌كار مي‌دانستيد .
اين اعتقاد واقعي امير المؤمنين عليه السلام نسبت به خليفه اول و دوم بوده است ؛ آيا امكان دارد كه شخص عاقل دختر نازنينش را به چنين فردي بدهد ؟ چه رسد به امير المؤمنين عليه السلام .

محور دهم : ازدواج با تهديد و زورگويي

محور دهم : ازدواج با تهديد و زورگويي
در كتاب‌هاي شيعه نيز رواياتي در اين باب وجود دارد ؛ اما با بررسي تك تك آن‌ها متوجه خواهيم شد كه اين روايات نه تنها روابط حسنه ميان حضرت امير عليه السلام با عمر بن خطاب را ثابت نمي كند ؛ بلكه نشانگر روابط زورمدارانه و رسيدن به اهداف از راه توسل به زور مي باشد .
مرحوم كليني رضوان الله تعالي عليه در كتاب كافي اين روايات را نقل مي‌كند :

1 . مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ لَمَّا خَطَبَ إِلَيْهِ

قَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّهَا صَبِيَّةٌ قَالَ فَلَقِيَ الْعَبَّاسَ فَقَالَ لَهُ مَا لِي أَ بِي بَأْسٌ قَالَ وَ مَا ذَاكَ قَالَ

خَطَبْتُ إِلَى ابْنِ أَخِيكَ فَرَدَّنِي أَمَا وَ اللَّهِ لَأُعَوِّرَنَّ زَمْزَمَ وَ لَا أَدَعُ لَكُمْ مَكْرُمَةً إِلَّا هَدَمْتُهَا وَ

لَأُقِيمَنَّ عَلَيْهِ شَاهِدَيْنِ بِأَنَّهُ سَرَقَ وَ لَأَقْطَعَنَّ يَمِينَهُ فَأَتَاهُ الْعَبَّاسُ فَأَخْبَرَهُ وَ سَأَلَهُ أَنْ يَجْعَلَ الْأَمْرَ

إِلَيْهِ فَجَعَلَهُ إِلَيْهِ

 

هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام نقل مي‌كند كه آن حضرت فرمود : زماني كه عمر بن الخطاب از ام كلثوم خواستگاري كرد ، امير المؤمنين به او فرمود : ام كلثوم خردسال است . امام صادق مي‌فرمايد : عمر با عباس ملاقات كرد و به او گفت : من چگونه ام ، آيا مشكلي دارم ؟ عباس گفت : تو را چه شده است ؟ عمر گفت : از برادر زاده‌ات دخترش را خواستگاري كردم ، دست رد بر سينه‌ام زد ، قسم به خدا چشمه زمزم را پر خواهم كرد ، هيچ كرامتي را براي شما نمي‌گذارم ؛ مگر اين كه آن را از بين ببرم ، دو شاهد بر مي‌انگيزم كه او سرقت كرده و دستش را قطع خواهم كرد . عباس به به نزد امير المؤمنين عليه السلام آمد ، او را از ماجرا با خبر ساخت و از او درخواست كرد كه تصميم در اين باره را بر عهده او نهد ، حضرت امير نيز مسأله ازدواج را به عهده عباس گذاشت .

2 . عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَمَّادٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام)

فِي تَزْوِيجِ أُمِّ كُلْثُومٍ فَقَالَ إِنَّ ذَلِكَ فَرْجٌ غُصِبْنَاه

 

الكافي  ، 5 ، 346 .
از امام صادق عليه السلام در باره ازدواج ام كلثوم سؤال كردند ، حضرت فرمود : او ناموسي است كه از ما غصب كرده‌اند .

3 . حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ وَ مُعَاوِيَةَ بْنِ

عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرْأَةِ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا أَ تَعْتَدُّ فِي

بَيْتِهَا أَوْ حَيْثُ شَاءَتْ قَالَ بَلْ حَيْثُ شَاءَتْ إِنَّ عَلِيّاً (عليه السلام) لَمَّا تُوُفِّيَ عُمَرُ أَتَى أُمَّ كُلْثُومٍ

فَانْطَلَقَ بِهَا إِلَى بَيْتِه

 

الكافي ، ج6 ، ص115
عبد الله بن سنان و معاوية بن عمار مي گويند :‌ از امام صادق عليه السلام در باره زني كه شوهرش مرد سؤال كردم كه در كجا عده نگه‌دارد ؟ حضرت فرمود : هر جا كه بخواهد مي‌تواند عده‌اش را نگه دارد . سپس فرمود : هنگامي كه عمر مُرد ، علي عليه السلام به نزد ام كلثوم آمد و دست او را گرفت و به خانه خويش برد .

4 . مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ

بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) عَنِ

امْرَأَةٍ تُوُفِّيَ زَوْجُهَا أَيْنَ تَعْتَدُّ فِي بَيْتِ زَوْجِهَا تَعْتَدُّ أَوْ حَيْثُ شَاءَتْ قَالَ بَلَى حَيْثُ شَاءَتْ ثُمَّ قَالَ

إِنَّ عَلِيّاً ع لَمَّا مَاتَ عُمَرُ أَتَى أُمَّ كُلْثُومٍ فَأَخَذَ بِيَدِهَا فَانْطَلَقَ بِهَا إِلَى بَيْتِهِ

 

الكافي ، ج6 ، ص115
سليمان بن خالد مي‌گويد : از امام صادق عليه السلام در باره زني كه شوهرش مرده سؤال كردم كه آيا در خانه شوهرش عده نگه دارد يا هر جا كه دلش خواست ؟ امام عليه السلام فرمود : هر جا كه دلش مي‌خواهد ، سپس فرمود : وقتي عمر از دنيا رفت ، امام علي عليه السلام دست ام كلثوم را گرفت و به خانه‌اش آورد .
اولاً : همان طور كه پيش از اين گذشت‌‌ ، از اين روايات استفاده نمي‌شود كه ام كلثوم اشاره شده در اين روايات و ديگر روايات شيعيان ، همان ام كلثوم دختر امير مؤمنان عليه السلام از حضرت زهرا سلام الله عليها بوده يا ام كلثوم دختر ابوبكر و يا ام كلثوم از ديگر زنان امير مؤمنان عليه السلام ؛ بلكه هر سه احتمال وجود دارد . اذا جاء الإحتمال ، بطل الإستدلال .
ثانياً : اهل سنت هرگز به اين روايات استدلال نخواهند كرد ؛ زيرا با كنارهم قرار دادن اين روايات ، حتي بر فرض وقوع اين ازدواج ، هيچ خدمتي به حسن روابط بين امام علي عليه السلام و عمر بن الخطاب نمي‌كند ؛ بلكه سوء روابط را ثابت مي‌كند ؛ زيرا حد اكثر چيزي كه اين روايات ثابت مي‌كنند ، ازدواج با تهديد و ارعاب ؛ آن‌هم با دختر خردسالي بوده است كه نه خودش به اين ازدواج راضي بوده و نه پدرش .
آيا چنين ازدواجي مي‌تواند براي عمر بن خطاب فضيلت محسوب شود و آيا مي‌تواند دلالت بر صميميت و دوستي ميان خليفه دوم و امير المؤمنين داشته باشد ؟
از برخي از روايات اهل سنت نيز استفاده مي‌شود كه اين ازدواج بعد از تهديد‌ها و زورگويي‌هاي عمر اتفاق افتاده و شلاق عمر نقس اساسي در اين ازدواج داشته است .
طبراني و هيثمي مي‌نويسند : بعد از آن كه امام علي عليه السلام با عقيل ، عباس و امام حسن مشورت كرد ، عقيل مخالفت و به امام علي عليه السلام اعتراض كرد و گفت اگر اين كار را انجام دهي ، چنين و چنان مي‌شود . امام علي عليه السلام به عباس فرمود :
والله ما ذلك منه نصيحة ولكن درة عمر أحرجته إلى ما ترى .
معجم الكبير ، ج3 ، ص45 و مجمع الزوائد ، ج 4 ،‌ ص272 .
به خدا سوگند ! در سخن او خيري نبود ؛ بلكه ترس از تازيانه عمر او را به آن‌چه مي‌بيني واداشته است .
و ابن سعد مي‌نويسد كه وقتي امام علي عليه السلام خردسال بودن او را دليل بر رد خواستگاري عمر يادآوري كرد ، عمر گفت :
إنك والله ما بك ذلك.  ولكن قد علمنا ما بك .
به خدا سوگند ! عذر تو اين نيست ؛ ولي مي‌دانم كه هدف تو چيست !
الطبقات الكبرى 8: 464.
و نيز هيثمي و طبراني نوشته‌اند كه وقتي عمر از مخالفت عقيل با خبر شد ، گفت :
ويح عقيل ، سفيه أحمق .
مجمع الزوائد ، ج 4 ، ص272 و معجم الكبير للطبرانى ، ج 3 ، ص45.
واي بر عقيل ، او سفيه و احمق شده است
طبري در ذخائر العقبي مي‌نويسد :
خطب عمر إلى علي ابنته أم كلثوم فأقبل علي عليه وقال إنها صغيرة فقال عمر لا والله ما ذلك بك ولكن أردت منعي .
ذخائر العقبى، احمد بن عبد الله الطبري، ص 168_167.
عمر ، ام كلثوم را از امام علي عليه السلام خواستگاري كرد ، امام علي آمد و فرمود : او خردسال است ، عمر گفت : به خدا سوگند ، عذر تو اين نيست ؛ بلكه فقط مي‌خواهي مرا از اين امر بازداري !
اگر واقعاً قصد امير المؤمنين منع عمر بود و به اين ازدواج راضي نبود ، چرا عمر اين همه اصرار و تهديد مي‌كند ؟ آيا يك حاكم مسلمان حق دارد براي به دست آ‌وردن دختر مسلمان ؛ آن‌هم دختري كه هنوز به سن بلوغ شرعي نرسيده است ، دست به چنين تهديد‌هايي بزند ؟
البته در تاريخ نمونه‌هاي زيادي وجود دارد كه زورمداران و سردمداران با تأسي از عمر ، وقتي مي‌خواستند خانواده و بستگان رسول خدا را آزار و اذيت كنند ، پشنهاد ازدواج با دختران و نواده‌هاي پيامبر را مطرح مي‌كردند و اگر آن‌ها موافق نبودند ، با زور و تهديد اين كار را عملي مي‌كردند . نمونه بارز آن ازدواج زور مدارانه و ازدواج غاصبانه حجاج بن يوسف ثقفى با دختر « عبدالله بن جعفر بن ابيطالب » است كه به منظور توهين به خاندان رسول خدا مبادرت به غصب ناموس هاشمى كرد .
ابن جوزي مي‌نويسد :
وتزوج الحجاج ابنة عبدالله بن جعفر، فلما دخلت عليه نظر اليها وعبرتها تجود على خدها، فقال لها: بابى و امى، مم تبكين؟ فقالت: من شرف اتضع، ومن ضعة شرفت .
اخبار النساء ، ابن جوزى ، ص65 .
حجاج بن يوسف كه دختر عبدالله بن جعفر را به ازدواج خود درآورد ، چون بر او وارد شد ديد اشك بر گونه هايش جارى است . گفت : پدر و مادرم فدايت چرا گريانى ؟ گفت : از شرافتى كه خوار و حقير شد و از پستى كه بزرگى يافت .
و نيز ابن أبي طيفور در بلاغات النساء مي‌نويسد :
قال لما زفت ابنة عبد الله بن جعفر ( وكانت هاشمية جليلة ) إلى الحجاج بن يوسف ونظر إليها في تلك الليلة وعبرتها تجول في خديها فقال لها بأبي أنت وأمي مما تبكين قالت من شرف اتضع ومن ضعة شرفت .
بلاغات النساء ، ابن طيفور ، ص 110 .
وقتي دختر عبد الله جعفر را براي زفاف نزد  حجاج بردند ، وقتي به او نگاه كرد ، ديد كه اشك‌هاي او بر گونه‌هايش جاري است . گفت : پدر و مادرم فدايت چرا گريانى ؟ گفت : از شرافتى كه خوار و حقير شد و از پستى كه بزرگى يافت .
آيا پس از آن همه ظلم و جنايتي كه حجاج بن يوسف در باره  خاندان پيامبر ( صلى الله عليه وآله وسلم ) و بنى هاشم انجام داده است ، مى توان به استناد اين ازدواج تجاهل كرد كه روابط حجاج بن يوسف با اهل بيت پيامبر ( صلى الله عليه وآله وسلم ) دوستانه بوده و او مرتكب هيچ ظلم و جنايتى نسبت به آن ها نشده است ؟!

محور يازدهم : بررسي روايات اهل تسنن

محور يازدهم : بررسي روايات اهل تسنن
روايات زيادي از طريق اهل سنت در باره اين ازدواج وارد شده است كه تمامي اين روايات از نظر سندي مشكل دارند و نيز آن قدر با هم تعارض دارند كه هرگز قابل جمع نيستند . حضرت آيت الله ميلاني در كتاب « تزويج ام كلثوم من عمر » تمامي اين روايات را بررسي و رد كرده است . از آن‌جايي كه هدف ما بر خلاصه نويسي است‌ ، از بررسي باقي روايات خودادري مي‌كنيم و فقط يك روايت را كه بخاري در صحيحش نقل كرده ، بررسي خواهيم كرد كه اتفاقا  تنها روايتي كه اهل سنت مي‌توانند ادعا كنند كه از نظر سندي مشكلي ندارد ، همين روايت است ؛ اما ما ثابت خواهيم كرد كه حتي همين روايت نيز نمي‌تواند اهل سنت را به مقصودشان برساند . بخاري مي‌نويسد :

حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ، أَخْبَرَنَا يُونُسُ، عَنِ ابْنِ شِهَاب [ زهري ]، قَالَ ثَعْلَبَةُ بْنُ أَبِي

مَالِك إِنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ  رضى الله عنه  قَسَمَ مُرُوطًا بَيْنَ نِسَاء مِنْ نِسَاءِ الْمَدِينَةِ، فَبَقِيَ

مِرْطٌ جَيِّدٌ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ مَنْ عِنْدَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَعْطِ هَذَا ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه

وسلم الَّتِي عِنْدَكَ

يُرِيدُونَ أُمَّ كُلْثُوم بِنْتَ عَلِيّ. فَقَالَ عُمَرُ أُمُّ سَلِيط أَحَقُّ. وَأُمُّ سَلِيط مِنْ نِسَاءِ الأَنْصَارِ، مِمَّنْ بَايَعَ

رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم. قَالَ عُمَرُ فَإِنَّهَا كَانَتْ تَزْفِرُ لَنَا الْقِرَبَ يَوْمَ أُحُد. قَالَ أَبُو عَبْدِ

اللَّهِ تَزْفِرُ تَخِيطُ

كتاب الجهاد والسير، ب 66 ، باب حَمْلِ النِّسَاءِ الْقِرَبَ إِلَى النَّاسِ فِي الْغَزْوِ ، ح2881

 

ثعلبة بن مالك مي‌گويد : عمر ، لباس يا روسري‌هايي را بين زنان مدينه تقسيم مي‌كرد ، يكي از لباس‌هاي ارزشمند باقي مانده بود ، گفتند اين سهم دختر پيامبر است كه نزد تو است . مقصود دختر علي (عليه السلام) بود . عمر گفت : ام سليط كه از زنان مدينه بود سزاوارتر است ؛ زيرا او در روز احد مشك‌هاي پاره را وسله مي‌زد و مي‌دوخت .
در سند اين روايت شهاب الدين زهري وجود دارد كه :
زهري ، در خدمت گروه جعل حديث بني اميه :
اولاً : زهري از كساني است كه در دربار بني اميه ، عضو گروه جعل حديث بوده است ؛ چنانچه ابن عساكر ، از علماي بزرگ اهل سنت در كتاب تاريخ مدينه دمشق مي‌نويسد :
نا جعفر بن إبراهيم الجعفري قال كنت عند الزهري أسمع منه فإذا عجوز قد وقفت عليه فقالت يا جعفري لا تكتب عنه فإنه مال إلى بني أمية وأخذ جوائزهم فقلت من هذه قال أختي رقية خرفت قالت خرفت أنت كتمت فضائل آل محمد .
تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 42 ، ص 228
جعفر  بن ابراهيم جعفرى مى گويد : در حال شنيدن حديث از زهري بودم ، ناگهان زن كهن سالى آمده و گفت : اى جعفرى از زهرى حديث نقل نكن . چون به بنى اميّه تمايل يافته و جوائزشان را دريافت كرده است ! گفتم : اين زن كيست ؟ زهرى گفت : خواهر من است و خرفت ـ ديوانه ـ شده  است .
آن زن در پاسخ گفت: تو خرفت ـ ديوانه ـ شده اى ؛ زيرا كه فضائل آل محمد را كتمان و پنهان مى كنى!
ابن حجر در ترجمه اعمش مي‌گويد :
وحكى الحاكم عن ابن معين أنه قال أجود الأسانيد الأعمش عن إبراهيم عن علقمة عن عبد الله فقال له انسان الأعمش مثل الزهري فقال برئت من الأعمش أن يكون مثل الزهري الزهري يرى العرض والإجازة ويعمل لبني أمية والأعمش فقير صبور مجانب للسلطان ورع عالم بالقرآن .
تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج 4 ، ص 197 .
حاكم ( نيشابوري) از ابن معين نقل كرده است كه : بهترين سند اين است كه اعمش از ابراهيم ، از علقمه و او از عبد الله نقل كند . شخصي از او سؤال كرد ‌: اعمش مثل زهري است ؟ ابن معين گفت : بيزازم از اين كه اعمش مثل زهري باشد ؛ چرا كه زهري دنبال مال دنيا و گرفتن جايزه بود و براي بني اميه كار مي‌كرد ؛ اما اعمش فقير و صبور بود و از فرمانروايان دوري مي‌كرد ، اهل ورع و عالم به قرآن بود .
و همچنين ذهبي در سير اعلام النبلاء مي‌نويسد :
كان رحمه الله محتشما جليلا بزي الأجناد له صورة كبيرة في دولة بني أمية .
سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 5 ، ص 337 .
زهري ، داراي مال و ثروت زيادي بود و در حكومت بني اميه اسم و رسمي داشت .
وتوفي عبد الملك ، فلزمت ابنه الوليد ، ثم سليمان ، ثم عمر بن عبد العزيز ، ثم يزيد ، فاستقضى يزيد بن عبد الملك على قضائه الزهري و...
سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 5 ، ص 331 .
وقتي عبد الملك از دنيا رفت ، زهري ملازم و همراه پسرش وليد شد ، بعد از او با سليمان ، پس او با عمر بن عبد العزيز و بعد با يزيد بود . و در دوران يزيد بن عبد الملك منصب قضاوت را پذيرفت .
از طرفي علماي اهل سنت ؛ از جمله مزي و ذهبي از امام صادق عليه السلام نقل كرده‌اند كه آن حضرت فرمود :
هشام بن عباد ، قال : سمعت جعفر بن محمد ، يقول : الفقهاء أمناء الرسل ، فإذا رأيتم الفقهاء قد ركنوا إلى السلاطين فاتهموهم .
تهذيب الكمال ، المزي ، ج 5 ، ص 88 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 9 ، ص 92 .
هشام بن عباد مي‌گويد : از جعفر بن محمد (عليه السلام) شنيدم كه مي‌فرمود : فقهاء امانت‌داران پيامبرانند ؛ پس هر گاه آنان را ديديد كه به سلاطين تكيه كردند ( با آن‌ها ملازم شدند ) به آن ها بدبين شويد .
با اين‌حال ، چگونه مي‌شود به چنين شخصي كه در دربار دشمنان امير المؤمنين كارش جعل حديث بر ضد امير المؤمنين بوده است ، اعتماد كرد ؟
زهري ، كثير الإدراج است :
ثالثاً : از آن‌جايي كه زهري كثير الأندارج بوده ، مدرجات و اضافات او حتي از ديدگاه بزرگان اهل سنت نيز هيچ اعتباري ندارد ؛ يعني زهري از كساني است كه الفاظي را از پيش خود در احاديث پيامبر اضافه مي‌كرده است و كلام خود را با كلام پيامبر خلط مي‌كرده است  وبا توجه به متن روايت ، ظاهرا جمله « يُرِيدُونَ أُمَّ كُلْثُوم بِنْتَ عَلِيّ » از اضافات زهري است و در اصل روايت نبوده است.
حسن بن سقاف از علماي اهل سنت در كتاب تناقضات الباني مي‌نويسد :
ثم إن الزهري كان يدرج ألفاظا في الأحاديث النبوية هي من فهمه أو تفسيره نبه على ذلك بعض الأئمة كالبخاري وربيعة شيخ الامام مالك ... وكم في الفتح وغيره من جمل وكلمات وعبارات نبه عليها الحفاظ أنها من مدرجات وزيادات الزهري والله الهادي .
تناقضات الألباني الواضحات ، حسن بن علي السقاف ، ج 3 ، ص 336 .
زهري ، الفاظي را در احاديث نبوي زياد مي‌كرد كه آن الفاظ فهم و يا تفسير خودش بوده است ؛ چنانچه بعضي از ائمه ؛ همانند بخاري ، ربيعة شيخ و امام مالك به آن اشاره كرده‌اند .
چه بسيار است در فتح الباري و ... جمله‌ها ، كلمات و عباراتي كه حافظان حديث اشاره كرده‌اند كه آن‌ها از زيادات زهري است .
همان طوري كه ابن حجر در فتح الباري موارد متعددي در باره مدرجات زهري در كتاب صحيح بخاري  آورده كه  ما به چند مورد اشاره مي‌كنيم :
1. تنبيه ) قوله «وبعض العوالي الخ» مدرج من كلام الزهري في حديث أنس بينه عبد الرزاق عن معمر عن الزهري ... فقال هو إما كلام البخاري أو أنس أو الزهري كما هو عادته .
فتح الباري ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 23 .
2 . قال الخطابي هذه الزيادة يشبه أن تكون من كلام الزهري وكانت عادته أن يصل بالحديث من كلامه ما يظهر له من معنى الشرح والبيان .
ج 5 ، ص 29 .
3 . ( قوله والعقب الخ ) بفتح العين المهملة وكسر القاف قوله وما نعلم أحدا من المهاجرات ارتدت بعد ايمانها هو كلام الزهري .
ج 5 ، ص 261 .
4 . ( قوله فهما على ذلك إلى اليوم ) هو كلام الزهري أي حين حدث بذلك .
ج 6 ، ص 141 .
5 . ( قوله وهي العوامر ) هو كلام الزهري أدرج في الخبر وقد بينه معمر في روايته عن الزهري فساق الحديث .
و نيز موارد بسياري ؛ از جمله : ج 6 ، ص 174 و ج 6 ، ص 249 و ج 7 ، ص 186 و ج 8 ، ص 87 و ج 9 ، ص 404 و ج 10 ، ص 78 و ج 10 ، ص 141 و ج 11 ، ص 507 و ج 12 ، ص 362 و ...
و همچنين نووي ، يكي ديگر از بزرگان اهل سنت در باره دو روايتي كه از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در باره جهر و يا اخفات قرائت نماز پشت سر امام جماعت وارده شده ، مي‌نويسد :
( الشرح ) * هذان الحديثان رواهما أبو داود والترمذي وغيرهما وقال الترمذي هما حديثان حسنان وصحح البيهقي الحديث الأول وضعف الثاني حديث أبي هريرة وقال تفرد به عن أبي هريرة ابن أكيمة ، بضم الهمزة وفتح الكاف ، وهو مجهول قال وقوله فانتهى الناس عن القراءة مع رسول الله صلى الله عليه وسلم فيما جهر فيه هو من كلام الزهري وهو الراوي عن ابن أكيمة قاله محمد بن يحيى الذهلي والبخاري وأبو داود واستدلوا برواية الأوزاعي حين ميزه من الحديث وجعله من قول الزهري .
المجموع ، محيى الدين النووي ، ج 3 ، ص 363 .
اين دو حديث را ابوداود ، ترمذي و ديگران نقل كرده‌اند . ترمذي گفته است كه اين دو حديث حسن هستند . بيهقي ، حديث اول را تصحيح و حديث دوم را كه حديث ابو هريره از أبي اكيمه است تضعيف كرده است ؛ چرا كه أبي اكيمة مجهول است . و نيز بيهقي گفته است كه « فانتهى الناس عن القراءة مع رسول الله صلى الله عليه وسلم فيما جهر فيه » از كلام زهري است كه زهري روايت را از أبي اكيمه نقل كرده است . اين سخن را محمد بن يحيي الذهلي ، بخاري ، أبو داود گفته‌اند . و به روايت اوزاعي استدلال كرده‌اند ، هنگامي سخن زهري را از حديث جدا كرده‌اند و آن را كلام زهري قرار داده‌اند .
اين نشان مي‌دهد كه « مندرجات » زهري از ديدگاه اهل سنت ارزشي ندارد و الا بيهقي يكي از دلايل ضعف حديث أبي هريره را اندارج زهري نمي‌دانست .
زهري از مدلسين بوده است :
رابعاً : زهري از مدلسين بوده است ؛ چنانچه ابن حجر عسقلاني در كتاب « تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس » ، ص109 ، شماره 102/36 ، زهري را در مرتبه سوم از مدلسين قرار داده و در تعريف اين مرتبه از مدلسين گفته است :
الثالثة : من أكثر من التدليس فلم يحتج الأئمة من أحاديثهم إلا بما صرحوا فيه بالسماع ، ومنهم من رد حديثهم مطلقا .
از طرف ديگر علماي اهل سنت تدليس و مدلسين تقبيح  كرده و تدليس را برادر كذب دانسته‌اند ؛ چنانچه خطيب بغدادي در الكفاية في علم الرواية از قول شعبة بن حجاج مي‌نويسد :
عن الشافعي ، قال: «قال شعبة بن الحجاج: التدليس أخو الكذب... وقال غندر: سمعت شعبة يقول : التدليس في الحديث أشد من الزنا ، ولأن أسقط من السماء أحب إلي من أن أدلس... المعافى يقول: سمعت شعبة يقول : لأن أزني أحب إلي من أن أدلس .
تدليس ، برادر دروغ است . غنذر مي‌گويد : از شعبه شنيدم كه مي گفت : تدليس در حديث از زنا بدتر است ، من از آسمان سقوط كنم برايم بهتر از اين است كه تدليس كنم . معافي مي‌گويد : از شعبه شنيدم كه مي‌گفت : من زنا كنم ، بهتر از اين است كه تدليس كنم .
و در ادامه مي‌نويسد :
«خرّب الله بيوت المدلّسين، ما هم عندي إلا كذابون» و«التدليس كذب»
الكفاية في علم الرواية ، ص‏395، دار الكتاب العربي بيروت .
خداوند ، خراب كند خانه تدليس كنندگان را ، آن‌ها در نزد من جز دروغ نيستند . تدليس همان دروغ است .
آيا بازهم مي‌توان به روايت زهري اعتماد كرد ؟
زهري ، دشمن امام علي عليه السلام است :
ثانياً : زهري نسبت به  امير المؤمنين عليه السلام بد گويي مي‌كرده است . ابن أبي الحديد معتزلي شافعي در شرح نهج البلاغه مي‌نويسد :
وَ كَانَ الزهْرِيُّ مِنَ الْمُنْحَرِفِينَ عَنْهُ عليه السلام

وَ رَوَى جَرِيرُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ شَيْبَةَ قَالَ شَهِدْتُ مَسْجِدَ الْمَدِينَةِ فَإِذَا الزُّهْرِيُّ وَ

عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَيْرِ جَالِسَانِ يَذْكُرَانِ عَلِيّاً فَنَالا مِنْهُ فَبَلَغَ ذَلِكَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ (عليه السلام)

فَجَاءَ حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِمَا فَقَالَ أَمَّا أَنْتَ يَا عُرْوَةُ فَإِنَّ أَبِي حَاكَمَ أَبَاكَ إِلَى اللَّهِ فَحَكَمَ لِأَبِي عَلَى

أَبِيكَ وَ أَمَّا أَنْتَ يَا زُهْرِيُّ فَلَوْ كُنْتُ بِمَكَّةَ لَأَرَيْتُكَ كَرَامَتَكَ‏

 

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 4 ، ص 102
زهرى نيز از منحرفان نسبت به على عليه السلام بود . از  محمد بن شيبه روايت شده است كه روزى در مسجد مدينه زهرى و عروة بن زبير نشسته بودند و از على بدگوئي ها ميكردند . اين خبر بعلى بن الحسين عليه السلام رسيد پيش آن‌ها آمده و فرمود : اما تو عروه پدرم با پدرت پيش خدا حكومت بردند خدا به نفع پدرم حكومت كرد . و تو اي زهرى ! اگر در مكه بودى نشان مي دادم كه چه شخصيتى دارى .
آيا ادعاي كسي را كه از نواصب به شمار مي‌رفته است و به همراه سرسخت‌ترين دشمنان آن حضرت همواره امير المؤمنين عليه السلام را سبّ مي‌كرده است مي‌توان در باره اهل بيت عليهم  السلام شنيد و قبول كرد ؟
و امام علي بن الحسين عليه السلام در نامه به زهري مي‌نويسد :

وَ اعْلَمْ أَنَّ أَدْنَى مَا كَتَمْتَ وَ أَخَفَّ مَا احْتَمَلْتَ أَنْ آنَسْتَ وَحْشَةَ الظَّالِمِ وَ سَهَّلْتَ لَهُ طَرِيقَ الْغَيِّ

بِدُنُوِّكَ مِنْهُ حِينَ دَنَوْتَ وَ إِجَابَتِكَ لَهُ حِينَ دُعِيتَ فَمَا أَخْوَفَنِي أَنْ تَكُونَ تَبُوءُ بِإِثْمِكَ غَداً مَعَ

الْخَوَنَةِ وَ أَنْ تُسْأَلَ عَمَّا أَخَذْتَ بِإِعَانَتِكَ عَلَى ظُلْمِ الظَّلَمَةِ إِنَّكَ أَخَذْتَ مَا لَيْسَ لَكَ مِمَّنْ أَعْطَاكَ وَ

دَنَوْتَ مِمَّنْ لَمْ يَرُدَّ عَلَى أَحَدٍ حَقّاً وَ لَمْ تَرُدَّ بَاطِلًا حِينَ أَدْنَاكَ وَ أَحْبَبْتَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ أَ وَ لَيْسَ

بِدُعَائِهِ إِيَّاكَ حِينَ دَعَاكَ جَعَلُوكَ قُطْباً أَدَارُوا بِكَ رَحَى مَظَالِمِهِمْ وَ جِسْراً يَعْبُرُونَ عَلَيْكَ إِلَى

بَلَايَاهُمْ وَ سُلَّماً إِلَى ضَلَالَتِهِمْ دَاعِياً إِلَى غَيِّهِمْ سَالِكاً سَبِيلَهُمْ يُدْخِلُونَ بِكَ الشَّكَّ عَلَى‏ الْعُلَمَاءِ وَ

يَقْتَادُونَ بِكَ قُلُوبَ الْجُهَّالِ إِلَيْهِمْ فَلَمْ يَبْلُغْ أَخَصُّ وُزَرَائِهِمْ وَ لَا أَقْوَى أَعْوَانِهِمْ إِلَّا دُونَ مَا بَلَغْتَ

مِنْ إِصْلَاحِ فَسَادِهِمْ وَ اخْتِلَافِ الْخَاصَّةِ وَ الْعَامَّةِ إِلَيْهِمْ

 

تحف العقول عن آل الرسول ص، ص: 276
بدان كه ساده‏ترين نمونه كتمان و سبك ترين بارى كه (در اين راه) به دوش مى‏كشى ، اين است كه ترس و وحشتى را كه ظالم ( از عواقب بيدادگرى و مردم آزارى در دل ) دارد تو با نزديك شدن به او ( به عنوان يك مقام دينى ) و پذيرفتن دعوت گاه و بيگاهش تسكين مى‏دهى ، و راه ضلالت را برايش هموار مى‏كنى . من چه بيمناكم كه تو فردا با گناه خود همراه ستمگران وارد شوى ، و از آن دست مزدها كه براى همكارى با ظالمان دريافت كرده‏اى بازخواست شوى ، تو اموالى را به ناحق گرفته‏اى ، به كسى نزديك شده‏اى كه حق هيچ كس را رد نمى‏كند ، و تو نيز با نزديكى به او باطلى را بر نمى‏گردانى ، با آن كه به دشمنى خدا برخاسته طرح دوستى ريخته‏اى ، مگر نه اين است كه با اين دعوت ها مى‏خواهند تو را چون قطب آسيا محور بيدادگري ها قرار دهند ، و ستمكارى‏ها را گرد وجود تو بچرخانند ؟ ترا پلى براى بلاها ( و مقاصد ) شان سازند ، نردبان گمراهي ها و مبلغ كجرويهايشان باشى ، و به همان راهى برندت كه خود مى‏روند؟
مى‏خواهند با وجود تو علماى راستين را در نظر مردم مشكوك سازند ، و دلهاى عوام را بسوى خود كشند . [ اى عالم دين فروخته ] كارى كه به دست تو مى‏كنند از عهده مخصوص‏ترين وزيران و نيرومندترين همكارانشان بر نمى‏آيد ، تو بر خرابكاريهاى آنان سرپوش مى‏نهى، پاى خاص و عام را به بارگاهشان مى‏گشائى...
از اين نيز كه بگذريم ، زهري از كساني است كه از عمر بن سعد روايت نقل كرده است و با اين كار دشمني خود را با اهل بيت عليهم السلام علني نموده است . عمر سعدي كه جگر گوشه رسول خدا را با آن وضع فجيع به شهادت رساند و نواميس رسول خدا را به اسارت گرفت . ذهبي مي‌نويسد :
عمر بن سعد بن أبي وقاص ، عن أبيه ، وعنه ابنه إبراهيم ، وقتادة ، والزهري ، ولم يلحقاه .
الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة ، الذهبي ، ج 2 ، ص 61 .
عمر بن سعد ، از پدرش روايت نقل كرده و از او پسرش  ابراهيم ، قتاده و زهري روايت نقل كرده‌اند .
آيا چنين كسي مي‌تواند مورد اعتماد باشد ؟ آيا روايت چنين كسي مي‌تواند منبع عقائد مسلمانان باشد ؟
نتيجه : ازدواج ام كلثوم با عمر بن الخطاب ، از افسانه‌هايي است كه بني اميه براي ضربه زدن به اهل بيت عليهم السلام و صميمانه نشان دادن رابطه خلفا با امام علي عليه السلام وضع كرده‌اند .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page