یه دختر دارم شاه نداره
صورتی داره ماه نداره
یادته که میخوندی برام
میکشیدی دس رو گونههام
نمیشه بابا بازم بخونی؟
با همین لب و دهن خونی
بمیرم بذار خودم بخونم
خشکیده لبات آره میدونم
دختری داری نا نداره
دیگه موی زیبا نداره
دختری داری جون نداره
دیگه لب خندون نداره
کبوده حالا همهی تنش
زخمیه پاهاش درده بدنش
گفتی «شاه میاد با لشگرش
شاهزاده ها دور و برش»
اما شمر اومد با کوفیا
سوار اسبای سیاه
خیمه رو آتیش میزنن
گوشواره ها رو میکنن
«به راه دور»م میبرن
نرم، به زورم میبرن
شاهزادتو دوست ندارن
گاهی تو راه جاش میذارن
«پیرهن اطلس» ندارم
النگو توو دس ندارم
شیرین زبونِ تو پدر!
واسهی همه شد دردسر
بگو، تو که دیدی حالمو
جواب دو تا سوالمو
چرا منو هیچکس نمیخواد؟
چرا عمو عباس نمیاد؟
چشماتو وا کن بابایی!
به من نگا کن بابایی!
بابا جون مو خاکستری
منو با خودت نمیبری؟
شاعر: قاسم صرافان
ارسالی توسط آقای سید محسن کاظمی