در اين قسمت به پيروي از صاحبان صحاح، بري اينكه ابن عمر را صالح بدانيم فقط به نقل دو خواب بسنده ميكنيم (توجه داشته باشيد كه خواب بيننده ابن عمر و ناقل تعبير آن هم خودش ميباشد!):
1. ميگويد: مردم در زمان پيامبر صلي الله عليه وآله خواب ميديدند و رسول خدا صلي الله عليه وآله آن را تعبير ميكرد. من نيز كه عزب بوده و در مسجد ميخوابيدم آرزو داشتم كه خوابي ديده و آن را نقل كنم. شبي خواب ديدم كه دو فرشته مرا به طرف جهنّم ميبرند. عدّهي را در آنجا ديدم و آنان را شناختم. پيوسته ميگفتم: از آتش به خدا پناه ميبرم. تا آنكه ملكي ديگر آمد و گفت نترس. آن را به حفصه گفتم. او آن را بري پيامبر صلياللهعليهوآله شرح داد و حضرت فرمود: اگر نماز شب بخواند مرد صالحي است. سالم (پسر او ) ميگويد: عبد اللّه شبها جز كمي نميخوابيد.(1) (در صحيح مسلم آمده است كه سالم ميگويد او بعد از آن شبها جز كمي نميخوابيد).
2. ميگويد: در خواب ديدم كه در دستم پارچه حريري است كه هر جا از بهشت خواستم پرواز ميكند. آن را به حفصه گفتم و او بري پيامبر صلي الله عليه وآله نقل كرد. حضرت فرمود: چنين ميبينم كه عبد اللّه مرد صالحي است.(2)
اين سه نفر (بخاري و مسلم و ترمذي) كه در فضائل عبد اللّه بن عمر مطلبي نوشتند چيزي در مدح او نيافتند مگر همين دو خواب. ما از تعبير آن سر در نياورديم، آنجا كه او را به جهنّم ميبرند تعبيرش با آنجا كه در بهشت پرواز ميكند يكي است و آن اينكه او مرد صالحي است!
ميگويند دروغگو فراموشكار است. از يك طرف سالم كه از پدرش اين خواب را روايت ميكند ميگويد كه او عزب بود، يعني هنوز ازدواج نكرده بود و از يك طرف بنا به نقل مسلم، همين سالم ـ پسر عبد اللّه ـ كه سالها بعد به دنيا آمد، ميگويد كه پدرم بعد از آن، شبها اندكي ميخوابيد! لابدّ آنگاه كه در صلب پدر بود شاهد شبزندهداري او بود!
توجّه داشته باشيد كه ابن ماجه ـ كه در فضائل بعض أصحاب رواياتي نوشته ـ گوئيا فضيلتي بري ابن عمر نيافت و لذا از او يادي نكرد!
از همه اينها گذشته اين چه فضيلتي است ! مگر از نظر اهل سنّت همه أصحاب صالح نبودند؟ چنانچه در حديث عشره مبشره، كه گذشت، ميگويند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به 10 نفر مژده بهشت داد همين سؤال را آنجا داشتيم كه به قول شما ـ اهل سنّت ـ مگر همه أصحاب اهل بهشت نيستند؟ اين چه فضيلتي بري اين 10 نفر است كه همه أصحاب ـ از نظر اهل سنّت ـ در آن شريكند؟ بنابراين، صالح بودن ابن عمر نميتواند فضيلتي باشد زيرا اين فضيلتي نيست. اگر در كلاسي همه دانشآموزان با نمره خوب قبول بشوند آيا ميتوان گفت دانشآموز «الف» اين فضيلت را دارد كه با نمره خوب قبول شد؟ فضيلت آن است كه يكي داري امتيازي باشد كه ديگران از آن محروم باشند. مثل اينكه بگوئيم دانشآموز «الف» شاگرد أوّل كلاس ميباشد.
در آنچه گذشت از عملكرد ابن عمر، صالح بودن او نيز زير سؤال ميرود.
حال به اين روايت دقّت كنيد:
ابن عمر ميگويد: به خدا قسم من از زماني كه پيامبر صلياللهعليهوآله از دنيا رفت خشتي روي خشت ننهادم و نخلي نكاشتم. سفيان، كه اين را شنيد نزد بعض از همسرانش رفت. او گفت: به خدا قسم همانا خانهي بنا كرد. سفيان ميگويد: شايد اين جمله را قبل از بنا كردن خانه گفت.(1)
در بررسي اين روايت بايد گفت: اولاً ـ به مصداق «اهل البيت ادري بما في البيت» يعني اهل بيت بهتر ميدانند كه در خانه چيست اهل او بهتر ميدانستنتد كه ابن عمر ميخواست زهد فروشي كند. سفيان نقل كلامي از ابن عمر شنيد و آن را به اهلش گفت و آنها گفتند كه او خانهي بنا كرد يعني... .
البته سفيان حقّ دارد توجيهگري كند ولي اهلش كه اهل توجيه نبودند حقيقت را پوست كنده گفتند.
حال گيريم كه اين مطلب صحيح باشد، آيا اين دليل بر زهد او و امتيازي يا فضيلتي برايش محسوب ميشود؟ اگر بنا كردن خانه مورد احتياج اهل خانه است بايد بنا كند و اگر نيست كاري نكرد كه خانهي بنا نكرد، و امّا كاشتن نخل، مگر اين عمل إشكالي دارد؟ مگر كاشتن نخل امتيازي به حساب نميآيد؟ او يقينا با نكاشتن نخل دچار اشتباه شد بلكه بايد نخلها ميكاشت و عمران و آباداني ميكرد. مگر كاشتن نخل مثل جهاد با اهل بغي است كه خود را از آن كنار كشيد؟ در هر حال اگر اين عمل فضيلتي بري او بود در باب فضائل او آن را نقل ميكردند نه آنكه به چند خواب بسنده كنند.
يكي ديگر از نكاتي كه در عبادات بايد رعايت شود اطاعت كامل از دستورات عبادي است و ما نميتوانيم چيزي بر آن افزوده يا چيزي از آن بكاهيم. به عنوان مثال و نمونه وقتي رسول خدا صلياللهعليهوآله به براء بن عازب دستور خواندن دعائي را موقع خواب ميدهد و در ضمن آن ميفرمايد: «... وبنبيّك الذي ارسلت...» و براء ميگويد: «... و برسولك الذي ارسلت...» حضرت ميفرمايد: «لا، وبنبيّك الذي ارسلت».(2) آنگاه ميبينيم همين آقي ابن عمر با آنكه خود ميگويد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تلبيه را ـ جهت محرم شدن ـ اينگونه ميگفت: «لبيك... لا شريك لك لا يزيد علي هذه الكلمات»(1) ولي خود بدان كلماتي ميافزايد.
ترمذي مينويسد: «قال الشافعي: وان زاد في التلبية شيئا من تعظيم اللّه فلا بأس انشاء اللّه واحبّ إلي ان يقتصر علي تلبية رسول اللّه صلياللهعليهوسلم . قال الشافعي: وانّما قلنا (لا بأس بزيادة تعظيم اللّه فيها) لما جاء عن ابن عمر وهو حفظ التلبية عن رسول اللّه صلياللهعليهوسلم ثمّ زاد ابن عمر في تلبيته من قبله (لبّيك والرغباء اليك والعمل).
نيز مينويسد: «... وكان عبد اللّه بن عمر يقول: هذه تلبية رسول اللّه صلياللهعليهوسلم وكان يزيد من عنده في أثر تلبية رسول اللّه صلياللهعليهوسلم (لبيك لبيك وسعديك والخير في يديك لبيك والرغباء اليك والعمل).
أبو داود نيز مينويسد: «وكان عبد اللّه بن عمر يزيد في تلبيته (لبيك لبيك... الخ).
مشابه همان را ابن ماجه نيز ـ با سه لبيك در ابتدا ـ مينويسد.
البته مسلم از ابن عمر و نيز از قول او از عمر هم اضافه كردن به تلبيه را نقل ميكند.
نسائي نيز اضافه كردن ابن عمر را نقل ميكند.(2)
أبو هريرة نيز بري اينكه دروغي ديگر به دروغهايش بيفزايد ميگويد كه رسول خدا صلياللهعليهوآله در تلبيه ميگفت: «لبيك اله الحقّ لبّيك».(3)
سؤال ما اين است كه آيا رسول خدا صلياللهعليهوآله نميتوانست خود كلماتي بدان بيفزايد؟ آيا افزودن به آنچه كه به عنوان عبادت از ناحيه شرع بدان امر شده است خود عملي خلاف شرع نيست؟
ديگر از نمونههي صالح بودن ابن عمر اين است كه اهل ناسزا گفتن بود. او روايتي از رسول خدا صلياللهعليهوآله نقل ميكند كه در آن حضرتش ميفرمايد: زنان اگر اجازه خواستند كه به مسجد بروند مانع آنها نشويد. پسرش «بلال» ميگويد: به خدا قسم مانع ميشويم. «سالم» پسر ديگرش ـ راوي حديث ـ ميگويد: «فاقبل عليه عبد اللّه فسبّه سبّا سيّئا ما سمعته سبّه مثله قطّ...»(4) يعني ابن عمر رو كرد به پسرش و او را ناسزي بدي گفت كه من تا آن زمان مثل اين ناسزا را از او نشنيده بودم.
معلوم ميشود كه او اهل ناسزاگويي بود و اين بدترين آنها بود!
مسلم حديث ديگري از «مجاهد» نقل ميكند كه پسر ديگري از ابن عمر به نام «واقد» نيز حرف پدرش را ردّ كرد و او كتكش زد. البتّه أبو داود كه همان روايت را از مجاهد نقل ميكند مينويسد: «فسبّه وغضب».(5) معلوم ميشود كه او علاوه بر ناسزاگويي كتك زدن را هم بلد بود! ضمنا از اين روايتها چنين برميآيد كه او نتوانست فرزندانش را طوري تربيت كند كه در مقابل قول رسول خدا صلياللهعليهوآله نايستند. گرچه او خود در مقابل كلام خدا ايستاد و با توجيهي خنك از جهاد با اهل بغي طفره رفت!
- پی نوشت -
(1) الف ـ صحيح بخاري، ج 2، ص 69، باب التهجّد بالليل، باب فضل من تعارّ من الليل فصلّي، و ج 5، ص 30، باب مناقب عبد اللّه بن عمر، وج 9 باب في التعبير، باب الاستبرق ودخول الجنّة في المنام.
ب ـ صحيح مسلم، ج 4، ص 1927، كتاب فضائل الصحابة، باب 31، ح 140.
«... كَانَ الرَّجُلُ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)إِذَا رَي رُوءْيَا قَصَّهَا عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَتَمَنَّيْتُ أَنْ أَرَي رُوءْيَا أَقُصُّهَا عَلَي النَّبِيِّ (ص)قَالَ وَكُنْتُ غُلاَمًا شَابًّا عَزَبًا وَكُنْتُ أَنَامُ فِي الْمَسْجِدِ عَلَي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلياللهعليهوسلم فَرَأَيْتُ فِي النَّوْمِ كَأَنَّ مَلَكَيْنِ أَخَذَانِي فَذَهَبَا بِي إِلَي النَّارِ فَإِذَا هِيَ مَطْوِيَّةٌ كَطَي الْبِئْرِ وَإِذَا لَهَا قَرْنَانِ كَقَرْنَي الْبِئْرِ وَإِذَا فِيهَا نَاسٌ قَدْ عَرَفْتُهُمْ فَجَعَلْتُ أَقُولُ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ - قَالَ - فَلَقِيَهُمَا مَلَكٌ فَقَالَ لِي لَمْ تُرَعْ . فَقَصَصْتُهَا عَلَي حَفْصَةَ فَقَصَّتْهَا حَفْصَةُ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ (ص)فَقَالَ النَّبِيُّ (ص)«نِعْمَ الرَّجُلُ عَبْدُ اللَّهِ لَوْ كَانَ يُصَلِّي مِنَ اللَّيْلِ». قَالَ سَالِمٌ فَكَانَ عَبْدُ اللَّهِ بَعْدَ ذَلِكَ لاَ يَنَامُ مِنَ اللَّيْلِ إِلاَّ قَلِيلاً.
(2) الف ـ صحيح بخاري، ج 2، همان.
ب ـ صحيح مسلم، همان، ح 139.
ج ـ سنن ترمذي، ج 5، ص 638، كتاب المناقب، باب 44.
«... رأيت في المنام كأنّ في يدي قطعة استبرق وليس مكان أريد من الجنّة إلاّ طارت إليه. قال: فقصصته علي حفصة فقصّته حفصة علي النبي (ص)فقال النبي (ص): أري عبد اللّه رجلاً صالحا».
وفي رواية الترمذي: «... ولا اشير بها إلي موضع من الجنّة إلاّ طارت لي إليه...» ومشابه آن روايت جلد 2 بخاري.
(1) صحيح بخاري، ج 8، ص 82، كتاب الاستئذان، باب ما جاء في البناء.
قَالَ ابْنُ عُمَرَ وَاللَّهِ مَا وَضَعْتُ لَبِنَةً عَلَي لَبِنَةٍ، وَلاَ غَرَسْتُ نَخْلَةً، مُنْذُ قُبِضَ النَّبِيُّ صلياللهعليهوسلم .
(2) صحيح بخاري، ج 8، ص 85، كتاب الدعوات، باب إذا بات طاهرا.
چنانچه ملاحظه ميفرمائيد معني دو كلمه «رسول» و «نبي» بهم نزديك بوده و گاهي به جي هم استعمال ميشود، مع الوصف رسول خدا صلياللهعليهوآله ميفرمايد بگو «نبي» نه «رسول» يعني حتي دعائي كه بدان دستور استحبابي داده شده نبايد تغيير كند تا چه رسد دستوري واجب.
(1) الف ـ صحيح بخاري، ج 7، ص 209، كتاب اللّباس، باب التلبيد.
ب ـ صحيح مسم، ج 2، ص 842، كتاب الحجّ، باب 3، ح 21.
(2) الف ـ صحيح مسلم، همان.
ب ـ سنن ترمذي، ج 3، ص 187 و 188، كتاب الحجّ، باب 13، دنباله ح 825 و ح 826.
ج ـ سنن أبي داود، ج 2، ص 162، كتاب المناسك (الحجّ)، باب كيف التلبية، ح 1812.
د ـ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 974، كتاب المناسك، باب 15، ح 2918.
ه ـ سنن نسائي، ج 5، ص 167، كتاب مناسك الحجّ، باب 54، ح 2746.
(3) الف ـ سنن ابن ماجه، همان، ح 2920.
ب ـ سنن نسائي، همان، ح 2748.
(4) صحيح مسلم، ج 1، ص 327، كتاب الصلاة، باب 30، ح 135.
(5) الف ـ صحيح مسلم، همان، ح 138 و 139.
ب ـ سنن أبي داود، ج 1، ص 155، كتاب الصلاة، باب ما جاء في خروج النساء إلي المسجد، ح 568.
صحابه
د ـ ابن عمر صالح بود
- بازدید: 706