فاطمه علیهاالسلام پدرش را در دو افق نظاره می کند و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای دخترش در دو مشرق تابان است.
گاه، محمّد صلی الله علیه و آله برای فاطمه «پیامبر خدا» است، و آن فروغ عرشی را بر مطلع نبوّت نظاره می کند. گاه دیگر، محمّد صلی الله علیه و آله «پدر فاطمه» است و دامان پر مهر و محبّت. پس، فاطمه در این دو افق، حقیقتی تابناک را می بیند (سفیر الهی و پدر). عشق فاطمه به پدر در هر دو عرصه، محراب عبادت است.
و از سوی دیگر، پیامبر نیز به فاطمه در دو افق نگاه می کند:
گاه، فاطمه دختر اوست، و پاره تن اوست. و گاه دیگر، او حوراء الانسیه و یادگار عرش و بهشت خداست. و این دو عرصه برای فاطمه صلی الله علیه و آله ، تجلّی معنویت است.
ولی با این وجود، پیامبر خدا خشنود است که فاطمه، او را «پدر» می خواند و فاطمه نیز از ترنّم صدای پیامبر خدا که می فرمود: «دختر عزیزم!» روحش آرام می گرفت.
به هر روی، زهرا علیهاالسلام به ساحت پدر عشق می ورزید، از دوران کودکی به یاری پدر می شتافت و از آن حضرت محافظت می نمود. پس از رحلت حضرت ابوطالب که سنگ جفای قریش از همه سو، جسم و جان پیامبر خدا را نشانه گرفت، فاطمه(س) با آن سنین کم و با چشم گریان به یاری پدر می آمد. روزی به دستور ابوجهل، فضولات شتری را بر دوش پیامبر خدا ریختند، چون فاطمه(س) آگاه شد، به مسجد الحرام آمد و آن فضولات را از جامه پدر پاک کرد. (97)
دشنام، ریشخند، سنگ پرانی، دهن کجی و تهمت، حربه هایی بود که مشرکان قریش علیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به کار می بردند، و فاطمه شاهد همه این منظره ها بود. در این بُرهه فاطمه تنها دختر پیامبر خدا نبود، بلکه او در راستای یاری و دفاع از وجود مقدّس پیامبر، جانشینِ عبد اللّه، عبدالمطلب، ابوطالب و خدیجه بود.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بی جهت او را به لقب امّ ابیها (مادر پدرش) نستود (98).او باید در این شرائط بحرانی، هم دختر پدر باشد و هم مادر او.
هر گاه دشمن خاکستر بر سر رسول خدا می ریخت، فاطمه با آن که کودکی بیش نبود، شتابان خود را به پدر می رساند و در حالی که چشمان کودکانه و مهربانش پر از اشک بود و خاکسترها را از سر و روی پدر می زدود، رسول خدا نیز او را به سینه می چسبانید و اشک هایش را پاک می کرد و برای آرامش او می فرمود: «دخترک عزیزم! گریه مکن که خدا، نگهبان و حافظ پدر توست.» (99) قریش در حجر اسماعیل به بتها قسم یاد کردند که هر کجا رسول خدا را پیدا کنند، او را کشته و کارش را یکسره کنند. زهرا از این تصمیم آگاه شد، فوری خود را به پدر رسانید و او را با خبر ساخت تا مراقب خود باشد. (100)
در طول زندگی، هماره یار و یاور رسول خدا صلی الله علیه و آله و در محضر آن جناب بسیار مؤدّب بود. هر گاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نزد او می آمد، آن حضرت تمام قامت می ایستاد. مشتاقانه به استقبال پدر می شتافت، بر دست پدر بوسه می زد، عبا از دوش مبارکش بر می داشت، نعلین ایشان را در مکان مناسبی قرار داده و پدرش را در جای خود می نشاند. آنگاه در پیش روی آن حضرت می نشست. و هر گاه پدر، او را می خواند، ندایش «لبّیک» بود. (101)
فاطمه پس از نزول آیه «لا تجعلوا دعاء الرّسول...»، (102) دیگر پدرش را با عنوان «پدر» نمی خواند، بلکه آن حضرت را با لقب «رسول اللّه» خطاب می کرد. چندین مرتبه پدر را چنین خواند، ولی پیامبر جواب نگفت. سرانجام فرمود: «فاطمه جان! این آیه درباره تو و فرزندانت نازل نشده است. تو، از من هستی و من، از تو هستم. این آیه درباره دیگران نازل شده است. تو، مرا همان پدر خطاب کن؛ زیرا این کلمه بیشتر قلب مرا زنده و شاداب می سازد و خدا را خشنود و راضی می گرداند.». (103)
- پاورقی -
(97) - «انساب الاشراف» بلاذری، ص 125.
(98) - «معجم الکبیر» ج 22، ص 403، ح 1007 و 1008.
(99) - «چشمه در بستر» ص 345، به نقل از سیره ابن هشام، ج 1، ص 416.
(100) - همان، به نقل از مناقب، ج 1، ص 71 ؛ «بحار الانوار» ج 18، ص 60.
(101) - «بحار الانوار» ج 43، ص 93.
(102) - نور / 63.
(103) - «صدّیقه طاهره» عقیقی بخشایشی، ص 22.
فاطمه علیهاالسلام و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم
- بازدید: 716