فصل هفتم: از كوفه تا شام

(زمان خواندن: 14 - 27 دقیقه)

اعزام اهل بيت به شام

اعزام اهل بيت به شام
ابن زياد زحر بن قيس(1) را خواند تا سر مبارك امام حسين عليه‏ السلام را با سرهاى ساير شهداى كربلا به شمام نزد يزيد بن معاويه ببرد(2) ، و ابوبردة بن عوف ازدى و طارق بن ابى ظبيان ازدى را با او همراه كرد(3).
امام سيد ابن طاووس میگويد: چون يزيد بن معاويه نامه عبيدالله را دريافت كرد و بر مضمون آن اطلاع يافت، پاسخ آن نامه را فرستاد و به عبيدالله بن زياد فرمان داد كه سر امام حسين عليه ‏السلام و سرهاى ياران آن حضرت را به همراه زنان و كودكان به شام بفرستد. ابن زياد محفر بن ثعلبه را خواند و آن سرهاى پاك و اهل بيت آن حضرت را به او سپرد، و او آنان را همانند اسيران كفار در حالى كه اهالى شهرها به تماشاى ايشان و سرهاى مبارك میپرداختند، به شام برد(4).
مام محمد باقر عليه‏ السلام فرموده است: از پدرم على بن الحسين عليه ‏السلام پرسيدم كه چگونه او را از كوفه به شام حركت دادند ؟! فرمود: مرا بر شترى كه عريان بودو جهاز نداشت سوار كردند و سر مقدس پدرم حسين عليه ‏السلام را بر نيزه‏اى نصب كرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهائى كه زير اندازى نداشت سوار كردند، و اطراف و پشت سرما را گروهى با نيزه احاطه كرده بودند، و چون يكى از ما میگريست با نيزه به سر او میزدند! تا آنكه وارد دمشق شديم(5).
و در منتخب آمده است كه: عبيدالله بن زياد، شمر و خولى و شبث بن ربعى و عمرو بن حجاج را فراخواند و هزار سوار را همراه آنان كرد و توشه راهشان را فراهم ساخت و دستور داد تا اسيران اهل بيت را به شام برند و به هر شهر و ديارى كه رسيدند، آنان را بگردانند!!(6)
________________________________
1- مشهور بر سر زبانها، زجر بن قيس با جيم است ولى صحيح، زحر بن قيس میباشد.
2- بعيد نيست همانگونه كه عمر بن سعد سر امام حسين عليه ‏السلام را زودتر از اهل بيت و در همان روز عاشورا به كوفه فرستاد، عبيدالله نيز قبل از اعزام اهل بيت به شام، ابتدا سر، مقدس امام حسين عليه‏ السلام را به نزد يزيد فرستاده و بعد از آن اهل بيت را با ساير سرها روانه شام كرده باشد، همانگونه كه از نقل شيخ مفيد استفاده میشود و زندانى كردن اهل بيت كه طبرى و ديگران نقل آن را تأييد كرده‏اند، صحت اين مطلب را تأييد میكند.
3- تاريخ طبرى 5/232 ؛ ارشاد شيخ مفيد 2/118.
همچنين نقل شده است كه: عبيدالله بن زياد پس از آنكه سر مبارك امام را براى يزيد فرستاد دستور داد تا بانوان و كودكان آن حضرت براى سفر به شام آماده شوند و فرمان داد تا بر گردن على بن الحسين عليه‏ السلام زنجير نهادند و مجفر بن ثعلبه و شمر بن ذى الجوشن را به دنبال آنان راونه كرد، تا رفتند و به آن گروهى كه سر امام را برده بودند رسيدند و على بن الحسين عليه ‏السلام با كسى سخن نگفت تا به دمشق رسيد. (ارشاد شيخ مفيد 2/119). و در ضبط ارشاد مجفر بن ثعلبه با جيم آمده و در بعضى نقلها مخفر با خاء و در بعضى محفر با حاء ذكر گرديده است.
و از اين نقل چنين استفاده میشود كه سر مقدس امام را عبيدالله قبل از اهل بيت به شام فرستاده است و اين همان چيزى است كه قبلا نيز بدان اشاره كرديم.
4- الملهوف 71.
5- بحار الانوار 45/145.
6- منتخب طريحى 2/480.

منازل كوفه تا شام

منازل كوفه تا شام
در اينجا به بيان منازلى كه اهل بيت بين كوفه تا شام بر آنها گذشتند میپردازيم:
ترتيب منازلى كه اهل بيت در آن منازل فرود آمدند و يا بر آنها گذشتند درست معلوم نيست و در مصادر معتبر نيامده است و در بيشتر آنها كيفيت مسافرت ايشان مذكور نيست و ابن اثير در كامل بعضى را ذكر نموده و در مقتل ابى مخنف هر يك را مرتبا" نوشته است. و ما در اينجا به حوادثى كه در بعضى از منازل بين راه رخ داده است نيز اشاره میكنيم(7):
1 - منزل اول
در اولين منزلى كه در آن مأموران ابن زياد كه حامل سر مبارك امام حسين عليه ‏السلام بودند، از مركبهاى خود فرود آمدند، مشغول ميگسارى و عشرت گرديدند، ناگهان دستى از ديوار پديدار شد و با قلمى از آهن اين چند بيتى را با خون بر ديوار نوشت:
اترجو امة" قتلت حسينا"
شفاعة جده يوم الحساب(8)
با مشاهده اين صحنه عجيب، آنان برخاسته و آن سر مقدس را ترك كرده و پا به فرار گذاشتند، و سپس باز گشتند(9).
و ابن حجر در صواعق به همين كيفيت مطلب فوق را نقل كرده است(10) و باز میگويد كه: اين شعر را سيصد سال قبل از بعثت خاتم النبيين صلَى اللَه عليه و آله و سلم بر سنگى نوشته يافتند، و نيز در يكى از كنيسه‏ هاى روميان اين اشعار نوشته شده بود و كس ندانست در چه زمانى نوشته شده است ؟!(11)
و سليمان بن يسار گفته است: سنگى را يافتند كه بر آن نوشته شده بود:
لا بد ان ترد القيامة فاطمه
و قميصها بدم الحسين ملطخ
ويل لمن شفعاؤه خصمائه
و الصور فى يوم القيامة ينقخ(12)
_____________________________
7- قمقام زخار 547.
8- آيا امتى كه حسين را كشتند اميد شفاعت جد او را دارند در روز حساب ؟!».
9- بحار الانوار 45/305.
10- صواعق المحرقه 192.
11- قمقام زخار 544. و مجلسى رحمه الله در بحار 45/236 از طبرى نقل كرده است كه حاملان سر مقدس امام، در اولين منزل كه به شام میرفتند صداى نوحه فرشتگان را شنيدند:
ايها القاتلون جهلا" حسينا"
ابشروا بالعذاب و التنكيل
كل اهل السماء يدعوا عليكم
من نبى مرسل و قتيل
قد لعنتم على لسان ابن داود
و موسى و صاحب الانجيل
«اى كسانى كه به نادانى خود، حسين را كشتيد! بشارت باد شما را عذاب و شكنجه ؛ همه اهل آسمان شما را نفرين كنند از پيامبر و فرشته و ديگر طوايف ؛ شما بر زبان سليمان و موسى و عيسى صاحب انجيل لعنت شده‏ ايد».
12- بى گمان فاطمه عليها السلام در روز محشر خواهد آمد در حالى كه پيراهن او به خون حسين آغشته است ؛ واى بر كسى كه شفيعان او دشمنانش باشند، هنگامى كه روز قيامت در صور دميده شود».

2 - تكريت

2 - تكريت(13)
در كامل بهائى آمده است: چون سر امام حسين عليه ‏السلام را از كوفه بيرون آوردند، مأموران ابن زياد از قبايل عرب بيمناك بودند كه شايد هنوز قدرى از غيرت دينى كه در ايشان باقى مانده، آنان را وادارد كه سر امام عليه ‏السلام را از دست ايشان بگيرند، از اين روى، دور از جاده اصلى، و از بيراهه حركت میكردند!
ابو مخنف نقل كرده است كه: سر مقدس را از شرق «حصاصه»(14) برده و از «تكريت» گذشتند و والى آنجا را از ورود خود آگاه كردند، او افراد بسيارى را با پرچم به استقبال آنان روانه نمود! و اگر كسى از صاحب سر سؤال میكرد، میگفتند: خارجى است!(15)
مردى نصرانى كه آن سر را ديده و آن پاسخ را شنيده بود، با خود گفت: اين چنين نيست كه میگويند، اين سر حسين بن على فرزند فاطمه است و من خود در كوفه بودم كه او را شهيد كردند ؛ ساير نصرانيان از اين واقعه آگاه شدند و به تعظيم و اجلال آن حضرت ناقوسها را شكستند و گفتند: خداوندا! از شومى و عصيان اين قوم كه فرزند پيغمبر خود را كشته‏ اند، به تو پناه میبريم.
كوفيان چون اين حال را مشاهده كردند راه بيابان را در پيش گرفته و از آنجا كوچ كردند!(16)
_____________________________
13- تكريت بلده ‏اى است بين بغداد و موصل، به بغداد نزديكتر است و فاصله آن تا بغداد 30 فرسخ میباشد و در غرب دجله واقع شده است. (مراصد الاطلاع 1/268).
14- حصاصه قريه‏اى است نزديك قصر ابن هبيره و از نواحى كوفه است. (معجم البلدان 2/263).
15- از اين نقل چنين بر میآيد كه حاملان سر از معرفى سر مقدس امام عليه‏ السلام بيم داشتند، لذا امام عليه‏ السلام را خارجى يعنى كسى كه بر يزيد خروج كرده معرفى میكردند.
16- قمقام زخار 2/547.

3 - مشهد النقطه

3 - مشهد النقطه
حاملان سر مقدس در اثناى راه به اين مكان رسيدند و سر مقدس را بر روى سنگ بزرگى كه آنجا بود نهادند، ناگهان قطره‏اى خو ن از آن سر مقدس بر آن سنگ چكيد و پس از آن هر ساله در روز عاشورا آن سنگ خون میجوشيد! و مردم از اطراف بر گرد آن صخره اجتماع میكردند و مجلس عزا و ماتم براى امام حسين عليه ‏السلام برپا میداشتند.
و آن صخره تا ايام عبدالملك بن مروان بجاى بود، و او دستور داد كه آن سنگ را از آنجا منتقل كردند! و ديگر معلوم نشد كه آن را كجا بردند! ولى مردم، بناى يادبودى در محل آن سنگ احداث ‏كردند و بارگاهى بر روى آن قرار دادند و آنجا را «نقطه» يا «مشهد النقطه» ناميدند(17).
_______________________
17- مقتل الحسين مقرم 346.

4 - وادى النخله

4 - وادى النخله(18)
شب را در «وادى النخله» فرود آمدند و در طول شب صداى نوحه جنيان را میشنيدند(19):
نساء الجن يبكين من الحزن شجيات
و اسعدن بنوح للنساء الهاشميات
و يندبن حسينا عظمت تلك الرزيات
و يلطمن خدودا" كالدنانير نقيات
و يلبسن ثياب السود بعد القصبيات(20)(21)
_____________________
18- وادى النخله، مكانى را به اين نام در معجم البلدان و ديگر كتب نيافتم، ولى در مراصد الاطلاع موضعى به نام نخلا ذكر كرده است كه از نواحى موصل شرقيه نزديك خازر است و شايد مراد از وادى النخله آن باشد. (مراصد اطلاع 3/1363).
19- قمقار زخار 2/548.
20- زنان جن از غصه و حزن میگريند، و براى زنان هاشمى نوحه مینمايند ؛ بر حسين و بزرگى اين مصيبتها ندبه میكنند و بر چهره خود لطمه میزنند ؛ و جامه‏ هاى سياه بعد از لباسهاى كتانى در بر میكنند».
21- بحار الانوار 45/236.

5 - موصل

5 - موصل
صبحگاه از راهى ديگر، قصد «كحيل»(22) كرده جانب «جهينه»(23) را در پيش گرفتند و والى «موصل»(24) را از ورود خود باخبر ساختند، وى دستور داد شهر را زينت نموده و گروهى را به بيرون از شهر فرستاد!
مردم گفتند: بدون ترديد، اين سر حسين بن على عليه ‏السلام است كه او را خارجى گويند! چهار هزار كس، آماده جنگ شدند تاسر مطهر را از آنان بستانند و زيارتگاهى برپا كنند و والى خود را از دم شمشير بگذارنند ؛ به روايتى گفتند: «تبا" لقوم كفروا بعد ايمانهم اضلالة بعد هدى ؟ ام شك بعد يقين ؟»(25) ، مأموران چون از قصد مردم باخبر شدند مسير خود را تغيير داده و به قصد «تل اعفر»(26) و «جبل سنجار»(27) حركت كردند تا در «نصيبين» منزل گزيدند(28).
___________________________________
22- كحيل: شهرى بزرگى بوده در كنار دجله و بالاتر از تكريت و در سمت غربى آن واقع شده است، ولى اكنون اثرى از اين شهر نيست. (معجم البلدان 4/439).
23- جهينه، به ضم جيم: منطقه ‏اى است از نواحى موصل كه در كنار دجله قرار گرفته و تا موصل يك منزل راه است. (مراصد الاطلاع 1/363).
24- موصل: شهر مشهور و قديمى است كه در كنار دجله قرار گرفته و در وسط آن شهر، قبر جرجيس پيامبر است. (مراصد الاطلاع 3/1333.
25- واى بر گروهى كه بعد از ايمان كافر شدند، آيا گمراهى بعد از هدايت و شك پس از يقين ؟!».
26- يتل اعفر، بعضى آن را تل يعفر میگويند، و آن قلعه‏ اى است بين سنجار و موصل، و در آن رودخانه ‏اى جارى است. (مراصد الاطلاع 1/268).
27- سنجار: شهر مشهورى است از نواحى جزيره، كه در كنار كوهى واقع است و از آنجا تا موصل سه روز راه است و تا نصيبين نيز همين اندازه. (قمقام زخار 551).
28- قمقام زخار 548.

6 - نصيبين

6 - نصيبين(29)
و چون به «نصيبين» رسيدند، منصور بن الياس به آراستن شهر دستور داد! و آينه‏ها را در كار آرايش بكار بردند! و كسى كه سر مقدس امام عليه ‏السلام با او بود، خواست كه وارد شهر شود ولى اسب او فرمان او را نبرد اسب ديگر آوردند، آن اسب نيز اطاعت نكرد! تا چند اسب عوض كردند، ناگاه سر مطهر را ديدند كه بر روى زمين است! ابراهيم موصلى، آن سر مقدس را برداشت و نيك در آن نگريست تا اينكه آن را شناخت و آنها را ملامت كرد، اهل شهر چون اين صحنه را مشاهده كردند، آن سر مقدس را از وى گرفته و او را كشتند و سر مطهر را در بيرون شهر گذاردند و به درون شهر نبردند! و گويا بعدها همانجا كه سر شريف افتاده بود زيارتگاه شد(30) .
و در قمقام زخار آمده است: در اينجا سر امام را به مردم نشان داند! زينب كبرى عليها السلام از مشاهده آن صحنه جانخراش، طاقت از دست داد و اين ابيات را زمزمه كرد:
انشهر مابين البرية عنوة
و والدنا اوحى اليه جليل
كفرتم برب العرش ثم نبيه
كان لم يجئكم فى الزمان رسول
لحاكم اله العرش يا شر امة
لكم فى لظى يوم المعاد عويل(31)(32)
____________________________
29- نصيبين: شهر آبادى است از بلاد جزيره، كه در مسير قافله هايى كه از موصل به شام میروند قرار گرفته، و از موصل تا بدانجا شش روز راه است. (معجم البلدان 5/288).
30- نفس المهموم 426.
31- به ستم، ما شهره بين خلائق شويم در حالى كه پرودگار جليل وحى بر جد ما میفرستاد ؛ شما به خداى عرش و پيامبر او كافر شديد گويا كه پيامبرى در اين زمان نيامده است ؛ اى بدترين امت! شما را خداى عرش لعنت كند كه شما را در زبانه آتش روز معاد فغان و فريادى است».
32- قمقام زخار 548.

منازل 7 تا 9

7 - عين الورده(33)
كاروان، بامدادان به «عين الورده» رسيد و والى آنجا را خبر كردند، او و اهل آن شهر پذيرفتند كه آن سرها در شهر بگردانند، و مقرر شد كه از باب اربعين داخل گردند، سر منور را در ميدان شهر بر نيزه كردند، و از نيمروز تا عصر در معرض تماشاى مردم قرار دادند، گروهى شادمانى میكردند كه سر خارجى است، و جمعى گريان بودند.
8 - رقه(34)
آنگاه مأموران ابن زياد، سر امام حسين عليه‏ السلام و ساير شهدا را از «عين الورده» حركت دادند و طى طريق كردند تا به «رقه» رسيدند.
9 - جوسق(35)
هنگامى كه كاروان از «رقه» عبور كردند، بر مكانى به نام «جوسق» وارد شدند و از آنجا نيز حركت كرده و بسوى فرات ره سپردند تا به نزديكيهاى «بسر»(36) رسيدند و از اين مكان به والى «حلب» نامه‏ اى نوشتند و آنان را از جريان كار خود آگاه ساختند و شب را در «دعوات» و يا در «حلب» بسر بردند!
________________________
33- عين الورده: شهر مشهورى است از شهرهاى جزيره، كه بين حران و نصيبين واقع شده است و تا نصيبين پانزده فرسخ فاصله دارد، و واقعه عين الورد كه بين توابين و شاميان رخ داد، در اين منطقه اتفاق افتاده است. (نفس المهموم 566 ؛ معجم البلدان 4/180).
34- رقه اسم شهرى است مشهور در كنار شط فرات، و از بلاد جزيره محسوب میشود و تا حران سه روز راه است. (مراصد الاطلاع 2/626).
35- جوسق، به مكانهاى بسيارى اطلاق میشود، قريه بزرگى از توابع بغداد و قريه‏اى از قريه‏ هاى نهروان و به قريه ‏اى از نواحى مصر و به قريه‏اى از قريه‏ هاى رى و به قلعه ‏اى در رى نيز اطلاق میشود. (مراصد الاطلاع 1/358).
36- بسر - بضم باء و سكون سين - قريه ای است در شام از اراضى دمشق محسوب میشود و در آنجا مزارى است كه گفته شده قبر يسع است. (مراصد الاطلاع 1/196).

10 - دعوات

10 - دعوات(37)
مأموران چون به نزديك «دعوات» رسيدند، نامه ‏اى به والى آنجا نوشته كه: ما سر حسين را با خود آورده‏ايم.
او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوقها و كرناها بدمند و خود نيز براى استقبال از شهر بيرون آمد، سپس سر مقدس امام را بر نيزه زده و از دروازه‏اى كه آن را اربعين مى ‏ناميدند وارد نموده و در يكى از ميدانهاى شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشاى مردم قرار دادند، در اين شهر نيز گروهى گريان بودند و جماعتى شادى میكردند و میگفتند: اين سر خارجى است كه بر يزيد خروج كرده است!
پس شب در آنجا ماندند، و صبح به طرف «حلب» حركت كردند. على بن الحسين عليه‏ السلام در آن هنگام گريست و اين شعر را خواند:
ليت شعرى هل عاقل فى الدياجى
بات من فجعة الزمان يناجى
انا نجل الامام ما بال حقى
ضائع بين عصبة الاعلاج(38)(39)
________________________
37- در معاجم، موضعى را به اين عنوان يعنى «دعوات» نيافتم، ولى در كتب ،مقتل از آن نام برده شده است.
38- اى كاش میدانستم كه شخص خردمندى هست كه در ظلمتها بيتوته كند و از سختيهاى زمان زمزمه نمايد ؛ من فرزند امام هستم، چه شده است كه حق من ضايع شود بين اين گروه كفار».
39- الدمعة الساكبة 5/65.

11 - حلب

11 - حلب
در سمت غربى «حلب» كوهى است كه آن را «جبل جوشن» مینامند و از آن مس استخراج كرده و به ساير شهرها میفرستادند، و گويند از آن هنگام كه خاندان و اهل بيت حسين بن على عليه ‏السلام را بدانجا عبور افتاد، آن معدن از بين رفت، زيرا يكى از همسران امام حسين عليه ‏السلام در دامنه ان كوه، فرزند خود را سقط كرد.
نوشته ‏اند كه: او از اهالى آن معدن آب و نان خواست ولى آنان مضايقه كرده و دشنام دادند! او آنان را نفرين نمود و پس از آن ديگر كسى از آن كوه سود نبرد. و در قسمت جنوب آن كوه، موضعى است كه آن را «مشهد السقط» و «مسجد الدكَه» مینامند، و نام آن فرزند سقط شده، محسن بن حسين عليه‏ السلام است(40).
___________________________
40- قمقام زخار 2/549.

12 - قنسرين


12 - قنسرين(41)
نطنزى در خصائص نقل كرده است كه: مأموران ابن زياد، بهمراه سر امام حسين عليه ‏السلام در منزلى به نام «قنسرين» فرود آمدند، مرد راهبى از صومعه خود بيرون آمد و مشاهده كرد كه از آن سر مقدس نورى بسوى آسمان ساطع است !
راهب به نزد حاملان سر آمد و ده هزار درهم به آنان داد و آن سر مقدس را گرفت و به صومعه برد، پس صدائى شنيد كه هاتفى میگفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آنكه حرمت اين سر را شناخت.
راهب سر برداشت و گفت: يا رب! بحق عيسى، اين سر مقدس را اجازه فرما كه با من سخن بگويد:
در اين هنگام آن سر مقدس به سخن آمده فرمود: اى راهب! چه میخواهى ؟!
راهب گفت: تو كيستى ؟!
آن سر مقدس فرمود: «انا ابن محمد المصطفى و انا ابن على المرتضى و انا ابن فاطمة الزهراء، انا المقتول بكربلا، انا المظلوم، انا العطشان!» و بعد از اين جملات سكوت كرد.
آن راهب صورت بر صورت آن حضرت نهاد و گفت: صورت از صورتت بر نمى دارم تا اينكه بگويى كه شفيع من خواهى بود در روز قيامت.
باز آن سر مقدس به سخن در آمد و گفت: به دين جدَم محمد باز گرد.
پس راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انَ محمَد رسول الله» پس آن حضرت شفاعت او را قبول كرد.
چون آن گروه صبح كردند، آن سر مقدس را از راهب گرفته و حركت كردند، و هنگامى كه به ميان وادى رسيدند ديدند كه آن ده هزار درهم به سنگ مبدل شده است.(42)
در صواعق المحرمة 231 اين جريان را به اين شكل نقل كرده است:
راهب در دير خود، آن سر مقدس را ديد كه نورى از آن ساطع است پس به نزد آن لشكر و نگاهبانان آمده و گفت: از كجا آمده‏ايد ؟ گفتند: از عراق، با حسين جنگ كرده‏ايم! راهب گفت: با پسر دختر پيغمبر و فرزند پسر عم رسول و پيغمبر خودتان ؟ گفتند: آرى! گفت: واى بر شما! اگر عسيى بن مريم را فرزندى بود ما او را برچشمان خود مینشانديم! از شما تقاضايى دارم! گفتند: چيست ؟ گفت: به امير خود بگوئيد، ده هزار درهم نزد من است كه از پدرانم به ارث برده‏ام آن را از من بگيرد و اين سر مقدس را تا هنگام رفتن از اين جا در اختيار من بگذارد. و آنان جريان را به امير خود گفتند و او موافقت نمود و درهمها را گرفت و سر مقدس را به او سپرد. راهب آن سر مقدس را به مشك و كافور، معطر كرد و در پارچه يى قرار داد و در دامن خود نهاد و زار زار گريتست تا هنگام رفتن ان راهب به سر مقدس گفت: فرداى قيامت مرا نزد جدت شفاعت كن و من به يگانگى خدا و رسالت محمد شهادت داده و مسلمان شدم. آنگاه به آن لشكر گفت: من میخواهم با امير شما صحبت كنم پس نزديك او آمد و گفت: تو را به خدا و بحق محمد سوگند میدهم آنچه با اين سر مقدس تا كنون كرده‏ايد، ديگر مكنيد! و
اين سر مقدس را از صندوق بيرون نياوريد! اميرگفت: چنين خواهيم كرد! پس سر را به آنها تسليم كرد و خود از دير به زير آمد و به يكى از كوهستانها براى عبادت رفت ولى آنان با آن سر مقدس همانند گذشته عمل كردند! و چون به دمشق نزديك شدند ديدند كه آن درهمها تبديل به خزف شده است! و هر يك جانب آن نوشته شده «وَلاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» و بر جانب دیگر، آیه «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون» نقش گردیده است.»
_____________________________
41- قنسرين شهرى است در شام بين حلب و حمص واقع شده است، و كوهى در آنجا وجود دارد كه میگويند قبر حضرت صالح پيامبر در آنجاست و در آن آثار پاى شتر ديده میشود. (معجم البلدان 4/403).
42-بحار الانوار 45/303.

منارل 13 تا 15

13 - معرة النعمان (43)
چون حاملان سر به «معرة النعمان» رسيدند، اهالى آنجا به آنان خدمت كرده و خوراك و نوشيدنى در اختيار آنان قرار دادند و پاسى از روز را در آنجا ماندند و از آنجا رهسپار «شيزر» شدند.
14 - شيزر(44)
چون به «شيزر» رسيدند، پيرمردى گفت: اين سركه به آنان همراه است، سر حسين بن على است. اهالى آنجا با هم سوگند خوردند كه به هيچ روى، آنان را به منطقه خود راه ندهند، لذا آنان بدون آنكه در آنجا توقف كنند، به حركت خود ادامه دادند تا به «كفر طالب» رسيدند.
15 - كفر طالب (45)
اهالى آنجا نيز درها را به روى آنان بستند و حاملان آن سر مقدس، هر چه از آنان آب طلب كردند، گفتند: به شما آب نمى دهيم، چرا كه حسين و اصحاب او را تشنه شهيد كرده‏ايد.
__________________________
43- معرة النعمان: موضعى است بين حماة و حلب، و به نام نعمان بن بشير انصارى نامگذارى شده است چون يكى از فرزندان او در آنجا مدفون است، و گفته شده كه قبر يوشع بن نون عليه‏ السلام در آنجاست، ولى صحيح آن است كه قبر او در «نابلس» است. (معجم البلدان 5/165).
44- شيزر: منطقه‏ اى است در شام، كه در نزديكى مغزه قرار دارد و از آنجا تا حماة يك روز راه است. (مراصد الاطلاع 2/826).
45- كفر طالب: شهرى است بين مغزه و شهر حلب، در منطقه‏ اى قرار گرفته كه آب آشاميدنى آن بوسيله آب باران كه در جاى مخصوصى جمع آورى میگردد تأمين میشود. (معجم البلدان 4/470).

16 - سيبور

16 - سيبور(46)
آنان بناچار از «كفر طالب» كوچ كرده و به «سيبور» رسيدند. از حضرت امام سجاد عليه‏ السلام در اين منزل نيز شعرى چند نقل كرده‏اند.
پير مردى از هواداران عثمان، مردان «سيبور» را گرد آورده و گفت: زينهار! فتنه مكنيد، راه دهيد تا مانند ديگر شهرها از اينجا بگذرند! جوانان امتناع كردند، پل ارتباطى آن منطقه را خراب كردند و سلاح بر گرفته آماه جنگ شدند. از طرفين تنى چند كشته شدند. ام كلثوم عليها السلام دعا نمود كه خداوند ارزاق آنها را ارزان و آبشان را گوارا سازد و شر ستمگران را از آنان باز دارد.
از امام سجاد عليه‏ السلام نقل شده كه اشعارى را در «سيبور» خوانده است كه از آن جمله اين بيت است:
آل الرسول على الاقتاب عارية
و آل مروان يسرى تحتهم نجب(47)
__________________________
46- سيبور را با اين نام در معاجم بلدان نيافتم ولى مقتل نويسان آن را از جمله منازل بين راه شام ذكر كرده‏اند. (رياض الاحزان 83).
47- آل پيامبر بر شتران بى جهاز سوار شوند، و آل مروان سوار بر مركبهاى نجيب شوند ؟ (الدمعة الساكبة 5/67).

منازل 17 و 18

17 - حماة (48)
از «سيبور» رهسپار «حماة» شدند، در آنجا نيز دروازه‏ها را بر روى آنان بستند و از ورودشان به آنجا جلوگيرى كردند(49).
18 - حمص (50)
به ناگزير، از «حماة» گذشته تا به «حمص» رسيدند، والى آنجا را از ورود خود آگاه ساختند و از او خواستند تا به «حمص» وارد شوند، ولى در آنجا نيز با مقاومت مردم روبرو شدند، و با پرتاب سنگ از آنان پذيرايى كردند تا تنى چند از مأموران را كشتند. آنان مسير خود را تغيير دادند تا از دروازه شرقى شهر در آيند! آن دروازه را نيز بستند و گفتند: «لا كفر بعد ايمان و لا ضلال بعد هدى» هرگز اجازه نخواهيم داد كه سر مبارك امام را وارد اين شهر كنيد، و حاملان آن سر مقدس ار از آنجا دور كردند و آنان به جانب «بعلبك» حركت كردند.
______________________________
48- حماة بن فتح: شهر بزرگ و داراى خيرات زياد بوده و بازارها و اطراف آن را ديوارى محكم احاطه نموده است، فاصله آن تا شهر حمص يك روز راه و تا دمشق براى قافله ‏ها پنچ روز مسافت بوده است. (معجم البلدان 2/300).
49- در رياض الاحزان از يكى از كتب مقاتل روايت كرده است كه مؤلف آن گفته است: به سفر حج رفتم تا به حماة رسيدم، در باغستانهاى آنجا مسجدى بود كه آن را «مسجد العين» میگفتند، وارد مسجد شدم، در يكى از ساختمانهاى آن پرده ‏اى از ديوار آويخته ديدم، آن را كنار زدم، سنگى ديدم كه در ديوار مورب كار گذاشته شده بود و نشانه گردن در آن ديدم! و بر آن خون خشك شده‏ اى مشاهده كردم، از يكى از خادمان مسجد پرسيدم كه: آن سنگ و نشانه گردن و آن خون منجمد چيست ؟! گفت: اين سنگ، جاى سر مبارك حسين بن على است كه وقتى آن را به دمشق میبردند، بر اين سنگ نهاده بودند. (رياض الاحزان 83).
50- حمص: شهر بزرگى است بين دمشق و حلب، ود ركنارش قعله ‏اى كه بر تلى قرار دارد. و در حمص قبر خالد بن وليد و پسرش عبدالرحمن و عياض بن غنم است. (مراصد الاطلاع 1/425).

19 - بعلبك

19 - بعلبك (51)
چون حاملان سر مقدس امام عليه‏ السلام به «بلعبك» رسيدند، والى آنجا را از ورود خود باخبر ساختند، و او اهالى آنجا را به پيشواز فرستاد در حالى كه پرچمهايى را با خود حمل میكردند و فرزندان خود را به تماشاى اسيران آورده بودند!(52)
و در بحار آمده است كه: ام كلثوم عليها السلام گفت: «اباد الله خضراتهم و لا اعذب الله شرابهم و لا رفع الله ايدى الظلمة عنهم»!(53)
چون على بن الحسين عليه‏ السلام اين كلمات را شنيد گريست و فرمود:
و هو الزمان فلا تفنى عجائبه
من الكرام و ما تهدى مصائبه
يا ليت شعرى الى كم ذا تجاذبنا
فنونه و ترانا لم نجاذبه
يسرى بنا فوق اقتاب بلا وطا
و سائق العيس يحمى عنه غاربه
كاننا من اسارى الروم بينهم
كان ما قاله المختار كاذبه
كفرتم برسول الله و يحكم
فكنتم مثل ما ضلت مذاهبه(54)(55)
كوفيان آن شب را در «بعلبك» خفتند و بامدادان به راه افتادند و شبانگاه در نزديكى صومعه راهبى فرود آمدند و در آنجا منزل نمودند(56)
___________________________
51- بعلبك، شهرى است قديمى كه تا دمشق سه روز راه است، و در اين شهر بناهاى عجيب و آثار عظيمى وجود دارد و قصرهايى پر استوانه ازسنگ كه در دنيا نظير ندارد. (مراصد الاطلاع 1/207).
52- قمقام زخار 550.
53- خداوند عمران و آبادانى آنها را نابود و آب آنها را شيرين نگرداند و دست ستمگران را از سر آنها كوتاه نكند».
54- اين، همان زمان است كه شگفتيهايش از نظر بزرگان پايان‏پذير نيست و مصائب آن نامشخص است ؛ اى كاش میدانستم كه مشغله ‏هاى زمان تا به كجا ما را به دنبال خود میكشاند و میبينى كه ما او را به خود نمى كشانيم ؛ ما را بر شتران عريان و بى جهاز در هر شهر و ديارى میگردانند و كسانى از دنبال، دارندگان مهار شتران را حمايت میكنند ؛ گويا ما در ميان آنان چون اسيران روميان و گويا آنچه را پيامبر بيان فرموده است، نادرست بود!، واى بر شما، نسبت به رسول خدا كفران پيشه كرديد و شمايان به گم كرده راهى میمانيد كه راهها را نمى شناسد». 55- بحار الانوار 45/126.
56- واقعه راهب و شمردن زر و گرفتن سر مطهر را در اين مرحله مینويسند و میگويند: چون اين كرامات را ديدند، سخت ترسيدند و با شتاب به حركت خود ادامه دادند تا به دمشق رسيدند. 57- ترتيب منازل بين راه از كوفه تا به شام غالبا از قمقام زخار، با تلخيص نقل كرده‏ايم. (قمقام زخار 547).

انبيا و سر مطهر

انبيا و سر مطهر
ابن لهيعه میگويد: طواف خانه خدا میكردم كه ناگهان مردى را ديدم كه پرده خانه را گرفته و میگويد: «اللهم اغفر لى و لا اراك فاعلا"» «خدآيا مرا بيامرز هر چند میدانم كه از گناهى كه كرده‏ام، نخواهى گذشت!».
به او گفتم: اى بنده خدا! بترس و چنين (با خدا) سخن مگوى! كه اگر گناهان تو بشماره دانه‏ هاى باران و برگ درختان هم باشد، خداوند تو را ببخشايد كه او آمرزنده مهربان است.
گفت: نزديك من آى تا داستان خود را براى تو بگويم.
نزديك او رفتم، گفت: ابن زياد مرا با پنجاه نفر بهمراه سر مطهر امام حسين عليه ‏السلام به شام فرستاد و ما را عادت چنين بود كه چون در منطقه ‏اى فرود میآمديم، آن سر مقدس را در صندوقى مینهاديم و در اطراف آن نشسته و شراب میخورديم!! يكى از شبها، همراهان من شراب نوشيدند و مست شدند ولى من آن شب شراب ننوشيدم، تاريكی شب همه جا را گرفت و نيمه شب فرا رسيد، نور شديدى را مشاهده كردم و گويا درهاى آسمان را ديدم كه گشوده شد! حضرت آدم و نوح و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و محمَد مصطفى صلى اللَه عليه و آله و سلَم و جبرئيل امين با گروهى از فرشتگان به زمين آمدند، ابتدا" جبرئيل نزديك صندوق آمد و سر مقدس امام را بيرون آورد و در آغوش گرفت و بوسيد و پيامبران نيز چنين كردند، و چون نوبت به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد بشدت گريست و پيامبران عليهم السلام به او تسليت گفتند، سپس جبرئيل عرض كرد: يا رسول الله! حكم بارى تعالى چنين است كه هر چه درباره اين امت فرمان دهى، اطاعت كنم! اگر خواهى زمين را بلرزانم و همانگونه كه با قوم لوط رفتار كرديم، با اينان نيز چنين كنم!
پيامبر صلَى اللَه عليه و آله و سلم فرمود: نمى خواهم كه كيفر اينان در اين جهان باشد، كه مرا با اينان در پيشگاه عدل خداوندى موقفى ديگر است و در روز رستاخيز با آنان دشمنى خواهم نمود.
آنگاه ديدم كه فرشتگان بسوى ما هجوم آوردند تا ما را بكشند، من فرياد كردم كه: الامان! الامان! يا رسول الله!
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «اذهب لا عفر الله لك» «برو كه خدا تو را نيامرزد»(58).
____________________________
58- الملهوف 72.

20 - دمشق

20 - دمشق
بهر حال اهل بيت رسول اكرم صلَى اللَه عليه و آله و سلَم را همراه سرهاى نوارنى و پاك به طرف «دمشق» آوردند، چون نزديك دروازه دمشق رسيدند، ام كلثوم عليها السلام، شمر لعنة الله عليه را صدا زد و فرمود: ما را از دروازه‏ اى وارد دمشق كنيد كه مردم كمتر اجتماع كرده باشند و سرها را از ميان محملها دور كنيد تا نظر مردم به آنان جلب شده به نواميس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نگاه نكنند.
شمر ملعون كاملا" بر خلاف خواست ام كلثوم عليها السلام عمل كرد و كاروان اهل بيت را در روز او ماه صفر(59) از دروازه ساعات(60) - كه براى ورود كاروان تزيين شده بود و مردم زيادى در آنجا اجتماع كرده بودند - وارد شهر دمشق نمود، و اهل بيت عصمت عليهم السلام و سرهاى مقدس را در اين دروازه نگاه داشت تا در معرض تماشاى مردم قرار گيرند، سپس آنان را در نزديكى درب مسجد جامع دمشق، در جايگاهى كه اسيران را نگاه میدارند، نگاه داشت!!(61)
در بعضى از نقلها آمده است كه: اهل بيت را سه روز در اين دروازه نگاه داشتند
_____________________________
59- صاحب كتاب كامل بهائى و ابوريحان بيرونى در الاثار الباقيه و كفعمى در مصباح، تاريخ ورود اهل بيت را به شام در روز اول ماه صفر نوشته‏اند. (مقتل الحسين مقرم 348).
60- وجه تسميه اين دروازه به «باب الساعات» اين بوده است كه در آنجا صورت حيواناتى را از نحاس درست كرده بودند و نطمى در آن ايجاد شده بود كه ساعات روز را تعيين میكرد. و در مقتل خوارزمى آمده است كه: اهل البيت را از باب توما وارد دمشق كرده ‏اند و آثار دروازه توما هم اكنون در دمشق موجود است. (مقتل الحسين مقرم 348).
61- الملهوف 73

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page