مرحوم علامه مجلسی به نقل از شیخ الطایفه مرحوم طوسی حكایت كند: روزی حضرت سجاد، امام زین العابدین علیه السلام به عنوان انجام مراسم حج خانه خدا، عازم مكه مكرمه گردید. در مسیر راه از شهر مدینه به مكه، به بیابانی رسید كه دزدهای بسیاری جهت غارت و چپاول اموال حاجیان و اذیت و آزار ایشان، سر راه ایستاده و كمین كرده بودند. همین كه امام علیه السلام نزدیك دزدان رسید، یكی از آن دزدها جلو آمد و راه را بر آن حضرت بست و مانع حركت آن بزرگوار به سوی مكه معظمه گردید. امام زین العابدین علیه السلام با متانت و خون سردی به آن دزد خطاب نمود و اظهار داشت: چه میخواهی؟ و به دنبال چه چیزی هستی؟ دزد پاسخ داد: میخواهم تو را به قتل رسانده و آن گاه وسائل واموال تو را غارت كنم. حضرت فرمود: من حاضر هستم كه با رضایت خود اموال و آن چه را كه همراه دارم، با تو تقسیم كنم و با رضایت خویش نصف آن ها را تحویل تو دهم. دزد راهزن گفت: من نمی پذیرم و باید برنامه و تصمیم خود را، كه گفتم اجراء كنم. حضرت سجاد علیه السلام فرمود: من حاضرم از آن چه كه به همراه دارم، به مقدار هزینه سفر خویش بردارم و بقیه آن را هر چه باشد در اختیار تو قرار دهم. ولیكن دزد هم چنان بر حرف خود اصرار میورزید و با لجاجت پیشنهاد امام زین العابدین علیه السلام را نپذیرفت. پس چون حضرت چنین حالت و برخوردی را از آن دزد مشاهده نمود، از او سؤال نمود: پروردگار و ارباب تو كجاست؟ دزد پاسخ داد: در حال خواب به سر میبرد. در این موقع حضرت كلماتی را بر زبان مبارك خود جاری نمود و زمزمه ای كرد كه ناگهان دو شیر درنده پدیدار گشتند؛ و به دزد حمله كردند و یكی سر دزد و دیگری پایش را به دندان گرفت و هر یك او را به سمتی میكشید. سپس امام سجاد علیه السلام اظهار داشت: تو گمان كردی كه پروردگارت غافل است و در حال خواب به سر میبرد؟! و بعد از آن، امام علیه السلام به سلامت و امنیت به راه خود ادامه داد و به سوی مكه معظمه حركت نمود.
أمالی شیخ طوسی: ص 605، بحار الانوار: ج 46، ص 41، ح 36.
ارسالی توسط آقای محمد قیم
پروردگار خواب و دو شير درنده
- بازدید: 949