مجالس امام حسين (علیه السلام) مجالس نجات است

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

علامه بزرگوار عالم جليل القدر مرحوم نراقى (رضوان اللّه تعالى عليه) فرمود:
در مدينه زنى روسپى زندگى مى كرد كه روزى خود را از راه فاحشه گرى در مى آورد و در همسايگى اين زن اغلب به عزادارى امام حسين (علیه السلام) مشغول بودند و جمعى در آن خانه گرد هم جمع مى شدند و براى مصائب آقا سيدالشهداء (ع) گريه مى كردند و بعد از آن مقدار غذایى كه تهيه ديده بودند به آن ها داده مى شد.
در همان خانه ديگى بر روى آتش نهاده و طعام جهت جمعيت درست مى كردند از اتّفاق آتش زير ديگ خاموش شد.

زن فاحشه که براى تهیه آتش زير اجاق خود به خانه آنها آمده بود مى بيند که آتش زير ديگ آن ها خاموش شده ، مشغول روشن كردن آتش زير ديگ مى شود در حالى كه داشت آتش را روشن مى كرد دودى از آن برخاسته و در چشم اين زن مى رود و چند قطره اشك از چشمان او جارى مى گردد.
چون آتش روشن شد مقدارى از آن را برداشته به خانه خود مى برد پس از ساعتى به واسطه گرمى هوا استراحت نموده و به خواب مى رود.
در عالم رؤيا مشاهده مى كند كه قيامت بر پا شده ناگهان آتش زبانه گرفت و با غل ها و زنجيرهاى آتشين او را بسته و مى كشانند.
در اين وقت كه زن فرياد مى زد كسى به دادش نمى رسيد چون خواستند او را به آتش جهنم اندازند ناگهان شخصى صدا زد كه دست از او برداريد.
ملائكه عرض كردند: يابن رسول اللّه اين زن فاحشه است و جميع اوقات خود را به فسق و فجور مى گذارند. حضرت امام حسين (ع) فرمود: بلى ولى امروز در همسايگى اش جمعى از شيعيان ما مشغول عزادارى من بودند رفته بوده آتش بردارد ديده آتش زير ديگ خاموش شده و به واسطه روشن كردن آتش چند قطره اشك از چشمانش جارى شد و قدرى از دستش براى ما سوخته شده او را ببخشيد.
زن از خواب بيدار مى شود فورا خود را به آن مجلس مى رساند و توبه و انابه مى كند و مؤمنه مى شود.
بله ، هر كارى كه براى امام حسين (ع) انجام شود آقا امام حسين (ع) منظور دارد. و خدمت در مجالس امام حسين (ع) باعث توبه از گناهان مى شود. مجلس حسين (ع) مجلس نجات است . هر گنه كارى كه به مجلس امام حسين (ع) آيد توفيق توبه پيدا مى كند.(1)
****************************
مرحوم تاج الدين حسن سلطان محمّد رضوان اللّه عليه در كتاب خود (تحفةُ المجالس) مى نويسد:
در بغداد مرد فاسقى بود كه هنگام احتضار وصيت كرده بود كه مرا ببريد نجف اشرف دفن كنيد شايد خداوند مرا بيامرزد و به خاطر حضرت اميرالمؤمنين (ع) ببخشد.
چون وفات كرد قوم و خويشان او حسب الوصيه او را غسل داده و كفن نمودند و در تابوتى گذاردند و به سوى نجف حمل كردند.
شب حضرت امير(ع) به خواب بعضى از خدامان حرم خود آمدند و فرمودند: فردا صبح نعش يك فاسقى را از بغداد مى آورند كه در زمين نجف دفن كنند برويد و مانع اين كار شويد و نگذاريد او را در جوار من دفن كنند.
فردا كه شد خدام حرم مطهر يكديگر را خبر كردند رفتند بيرون دروازه نجف ايستادند كه نگذارند نعش آن فاسق را وارد كنند هر قدر انتظار كشيدند كسى را نياوردند.
شب بعد باز در خواب ديدند حضرت امير(ع) را كه فرمود: آن مرد فاسق را كه شب گذشته گفتم نگذاريد وارد شوند فردا مى آيند برويد به استقبال او، و او را با عزّت و احترام تمام بياوريد و در بهترين جاها دفن كنيد.
گفتند: آقا شب قبل فرموديد نگذاريد و حالا مى فرمايد بهترين جاها دفن شود!؟
حضرت فرمود: آن هایی كه آن نعش را مى آوردند شب گذشته راه را گم كردند و عبورشان به زمين كربلا افتاد باد وزيده و خاك و غبار زمين كربلا در تابوت او ريخته از بركت خاك كربلا و احترام فرزندم حسين (ع) خداوند از جميع تقصيرات او گذشته و او را آمرزيد و رحمت خود را شامل حالش گردانيد.(2)
****************************
مرحوم قاضى نوراللّه رضوان اللّه تعالى عليه در آخر كتاب مجالس المؤمنين در ذيل حالات شعراء مى نويسد:
جمال الدين الخليعى موصلى پدر او حاكم موصل و ناصبى و يكى از دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) بود، مادرش هم ناصبيه بود چون پسرى برايش متولد نمى شد به مقتضاى عقيده فاسد خودش نذر كرد كه اگر خداى تعالى به او پسرى عطا كند به شكرانه او پسر را سر راه زوار حضرت اباعبداللّه (ع) بفرستد تا زائران از شام و جبل عامل كه مى آيند و عبور آن ها به موصل مى افتد آن ها را به قتل برساند.
بعد از مدتى جمال الدين متولد مى شود چون به حدّ جوانى رسيد مادرش ‍ او را از نذر خود با خبر مى كند لاجرم با مادرش از عقب زواری كه از موصل عبور كرده بودند رفت .
چون به مسيب رسيد، ديد زوار از جسر عبور كرده اند همان جا توقف كرد تا هنگامى كه مراجعت كردند آن ها را به قتل برساند.
در كنارى كمين كرده بود كه در همين حال خوابش برد در عالم رؤيا ديد قيامت شده ملائكه آمدند او را گرفتند و در آتش انداختند آتش او را نسوزاند و به او اثر نكرد.
ملك جهنم خطاب كرد به آتش ، چرا او را نمى سوزانى؟
آتش گفت : غبار (زوّار) كربلا به او نشسته است ، او را بيرون آوردند، شستشويش دادند دوباره او را در آتش انداختند باز آتش او را نسوزاند.
ملك گفت : چرا ديگر او را نمى سوزانى؟
آتش گفت : شما ظاهر او را شستيد اما غبار داخل درجوف او شده !
از خواب بيدار شد و از آن عقيده فاسد برگشت و مذهب تشيع را اختيار كرد و مشغول مداحى حضرت اميرالمؤمنين (ع) شد و بعضى مى نويسند آمد كربلا و بعضى شعراء به او اين شعر را نسبت داده اند.
اِذا شِئْتَ النَّجاةَ فَزُرْ حُسَيْنا
لِكَىْ تَلْقى اِلا لَه قَريرَ عَيْنِ
فَاِنَّ النّارَ لَيْسَ تَمُسُّ جِسْما
عَلَيْهِ غُبارُ زُوّارِ الْحُسَيْنِ
يعنى اگر نجات از آتش مى خواهى پس زيارت كن آقا امام حسين (ع) را زيرا كه آتش نمى رسد به بدن كه غبار زوار حسين (ع) بر او نشسته باشد.(3)
اگر خواهى رهى از آتش قهر
زيارت كن غريب كربلا را
نمى سوزد به آتش آن كه از شوق
زيارت كرد شاه نينوا را
****************************
مرحوم فقيه و محقق ربانى دانشمند بزرگ شيعه مربى زهد و تقوا احمد بن محمّد معروف به مقدس اردبيلى (رضوان اللّه عليه) فرمود:
عمروبن ليث امر نمود كه لشكرهايش از جلوى او به صف رژه روند و مقرر نموده بود كه هر سردارى با خود هزار نفر مجهز نمايد و دست هر سردار لشكر يك پرچم به عنوان علامت باشد (كه اين لشكر هزار نفر است ) بر او عرضه نمايد و يك گرز از طلا به عنوان جايزه بگيرد... .
در اين هنگام صد و بيست پرچم بر پا شد كه هر علمى علامت هزار نفر بود چون از مشاهده لشكر خود فارغ گرديد صد و بيست گرز طلا به آن ها داد وقتى كه لفظ صد و بيست گرز كه نشانه صد و بيست هزار مرد باشد به او گوش زد شد خود را از اسب به زمين انداخت و سر به سجده نهاد و روى خود را به خاك ماليد و زار زار مى گريست و زمانى ممتد در آن گريه و زارى بماند و بى هوش گرديد.
و بعد از آن كه به هوش آمد هيچ كس قدرت نداشت كه جهت گريه و زارى را از او بپرسد ولى يك نديمى داشت كه از او پروایى نداشت پيش آمد و گفت : اى پادشاه كسى كه اين طور لشكرى دارد بايد خوشحال و خندان باشد و حالا كه وقت گريه نبود چرا اين كارها را نمودى؟
عمروبن ليث گفت : شنيدم كه عدد لشكريان من صد و بيست هزار نفر بودند يك وقت واقعه كربلا به خاطرم افتاد حسرت بردم و آرزو كردم كه كاشكى آن روز در آن صحرا مى بودم و دمار از كفار بر مى آوردم . يا من نيز جان را فدا مى كردم .
چون عمروبن ليث وفات نمود خوابش را ديدند كه تاج بر سر دارد و در جاى بسيار رفيعى است و حوريان در خدمت او مى باشند به او گفتند: از كجا به اين مقام رسيدى؟
گفت : وقتى كه مرا در قبر گذاردند و ملك براى سوال از من بر آمدند از عهده جواب بر نيامدم خواستند مرا عذاب دهند يك وقت سمت راست قبرم شكافته شد و جوانى خوش رو وارد قبرم گرديد و فرمود او را واگذاريد زيرا خدا او را به من بخشيده .
گفتند: سمعا وطاعةً يا سيدى و مولاى رفتند.
من دست بردامنش انداختم و گفتم : تو كيستى كه در اين وقت به فريادم رسيدى؟
فرمود: من حسين بن على هستم كه آمدم تلافى نمايم به جهت آن قطره اشكى كه براى من ريختى و آرزوى كمك مرا نمودى اينك به فرياد تو رسيدم .(4)
****************************
مرحوم آيه اللّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى رضوان اللّه عليه نقل مى كنند:
در موقعى كه سرپرستى حوزه علميه اراك را به عهده داشتند براى حضرت آية اللّه حاج مصطفى اراكى نقل فرموده بودند.
هنگامى كه من در كربلا بودم شبى كه شب سه شنبه بود در خواب ديدم شخصى به من گفت : شيخ عبدالكريم كارهايت را انجام بده سه روز ديگر خواهى مرد. من از خواب بيدار شدم و متحير بودم گفتم : البته خواب است و ممكن است تعبير نداشته باشد.
روز سه شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم تا خواب از خاطرم رفت روز پنج شنبه كه تعطيل بود با بعضى از رفقاء به طرف باغ مرحوم سيد جواد رفتيم در آن جا قدرى گردش و مباحثه علمى نموديم تا ظهر شد ناهار را همان جا صرف كرديم پس از ناهار ساعتى خوابيديم .
در همين موقع لرزه شديدى مرا گرفت رفقاء آن چه عبا و روانداز داشتم روى من انداختند ولى همچنان بدنم لرزه داشت و در ميان آتش تب افتاده بودم حس كردم كه حالم بسيار وخيم است به رفقا گفتم مرا به منزلم برسانيد آن ها وسيله اى فراهم كرده و زود مرا به شهر كربلا آوردند و به منزلم رساندند
در منزل بى حال و بى حس افتاده بودم بسيار حالم دگرگون شد در اين ميان به ياد خواب سه شب پيش افتادم علائم مرگ را مشاهده كردم با در نظر گرفتن خواب احساس آخر عمر كردم .
ناگهان ديدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و چپ من نشستند و به همديگر نگاه مى كردند و گفتند: اجل اين مرد رسيده مشغول قبض روحش شويم .
در همين حال با توجه عميق قلبى به ساحت مقدس حضرت اباعبداللّه (ع) متوسل شدم و عرض كردم : اى حسين عزيز دستم خالى است كارى نكردم و زادى تهيه ننموده ام شما را به حق مادرتان زهرا (عليهاالسلام) از من شفاعت كنيد كه خدا مرگ مرا تأخير اندازد تا فكرى به حال خود نمايم .
بلافاصه پس از توسل ديدم شخصى نزد آن دو نفر كه مى خواستند مرا قبض روح كنند آمد و گفت : حضرت سيدالشهداء (ع) فرمودند: شيخ عبدالكريم به ما توسل كرده و ما هم در پيشگاه خدا از او شفاعت كرديم كه عمرش را تأخير اندازد.
خداوند اجابت فرموده بنابراين شما روح او را قبض نكنيد در اين موقع آن دو نفر به هم نگاه كردند و به آن شخص گفتند: سَمْعا وَ طاعَةً سپس ديدم آن دو نفر و فرستاده امام حسين (ع) (سه نفرى) صعود كردند و رفتند.
در اين موقع احساس سلامتى كردم صداى گريه و زارى شنيدم كه بستگانم به سر و صورت مى زدند آهسته دستم را حركت دادم و چشمم را گشودم ديدم چشمم را بسته اند و به رويم چيزى كشيده اند خواستم پايم را جمع كنم ملتفت شدم كه شستم (انگشت بزرگ پايم) را بسته اند.
دستم را براى برداشتن چيزى بلند كردم شنيدم مى گويند ساكت شويد گريه نكنيد كه بدن حركت دارد آرام شدند رواندازى كه بر روى من انداخته بودند برداشتند و چشمم را گشودند و پايم را فورى باز كردند، با دست اشاره به دهانم كردم كه به من آب بدهند آب به دهانم ريختند كم كم از جا برخاستم و نشستم .
تا پانزده روز ضعف و كسالت داشتم و به حمداللّه از آن حالت به كلى خوب شدم اين موهبت به بركت مولايم آقا سيدالشهداء (ع) بود آرى به خدا.(5)
****************************
ميرزا محمّد شفيع شيرازى متخلص به وصال متوفى 1262 قمرى در شيراز از بزرگان و شعراء و ادباء و عرفاى عصر فتحعلى شاه قاجار است علاوه بر مراتب علميه ظاهريه و باطنيه در تمام خطوط هفتگانه نسخ و نستعليق و ثلث و رقاع و ريحان و تعليق و شكسته مهارتى به سزا داشته و كتاب هایى كه با خطوط مختلف نوشته بسيار است .
در ريحان الادب به نقل از گلشن وصال آورده كه وصال 67 قرآن به خط زيباى خود نوشته .
در كشكول شمس آمده كه زمانى چشم ايشان آب آورد به دكتر مراجعه كرد دكتر گفت : من چشمت را خوب مى كنم به شرطى كه دگر با او نخوانى ننويسى پس او معالجه شد و چشمش خوب گرديد.
مجددا شروع به خواندن و نوشتن كرد تا اين كه به كلى نابينا شد و در راه رفتن دستش را به ديوار مى گرفت آخر الامر متوسل شد به محمّد و آل محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين .
شبى در عالم رؤيا پيغمبر اكرم را در خواب ديد حضرت به او فرمود:
چرا در مصائب حسين مرثيه نمى گویى بگو تا خداى متعال چشمت را شفا دهد.
در همان وقت حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها حاضر گرديد و فرمود وصال اگر شعر مصيبت گفتى شرطش آن است كه اول از حسنم شروع كنى زيرا فرزندم حسن خيلى مظلوم است .
صبح كه شد وصال شروع كرد دور خانه قدم زدن و دست به ديوار گرفتن و اين شعر را گفت :
در تاب رفت و طشت ببر خواند و ناله كرد
آن طشت را از خون جگر باغ لاله كرد
نيم دوم شعر را كه گفت چشمانش روشن و بينا شدند سپس گفت :
خونى كه خورد در همه عمر از گلو بريخت
دل را تهى ز خون دل چند ساله كرد
زينب كشيد معجر و آه از جگر كشيد
كلثوم زد به سينه و از درد ناله كرد(6)
****************************
مرحوم ثقة الاسلام حاج شيخ عباس قمى (رضوان اللّه عليه) در منتهى الامال نوشته است .
ميرزا يحيى ابهريست در عالم رؤيا علامه مجلسى رضوان اللّه تعالى عليه را در صحن مطهر حضرت سيدالشهداء (ع) در طرف پایين پاى حضرت در اطاق روضة الصفّا نشسته و مشغول تدريس است سپس مشغول موعظه شد و چون خواست شروع در مصيبت كند.
يك وقت كسى آمد و گفت : حضرت صديقه طاهره سلام اللّه عليها فرمودند:
اذكر المصائب المشتملة على وداع ولدى الشهيد يعنى ذكر كن مصائبى را كه مشتمل بر وداع فرزند شهيدم باشد.
مرحوم مجلسى نيز مصيبت وداع را ذكر كرد و خلق زيادى جمع بودند و گريه شديدى نمودند كه مثل آن روز در عمرم نديده بودم .(7)
*********************************************
1-كشكول شمس .
2-تحفة المجالس .
3-مجالس المؤمنين .
4-حديقة الشيعة
5-پند جاويد.
6-كشكول شمس .
7-منتهى الامال .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page