در پیچ و خَم ِ غَم گذرش خورد به دیوار
رفت اوج بگیرد که پرش خورد به دیوار!
بودند ملائک همه در محضرش اما
"ابلیس" لگد زد! کمرش خورد به دیوار
تا خادمه را کرد صدایش همه با خود
گفتند که : لابد پسرش خورد به دیوار!
لرزید مدینه به خود از ناله "زهرا"
با او همۀ دور و برش خورد به دیوار!
می خواست که سیلی نخورد صورتش اما
یک مرتبه چرخید، سرش خورد به دیوار
با دست در آن کوچه به دنبال "علی" گشت
انگار که با چشم تَرَش، خورد به دیوار
"ای کاش به جای تو مرا،" روی لبش داشت:
هرگاه که " حیدر " نظرش خورد به "دیوار"
از عرش "خدا" نوحه گر ِ"فاطمه" گردید
تا "دختر ِخیرالبشرش" خورد به دیوار ...
ارسالی توسط آقای علی رحیمیان