چرا در قرآن به نام امیرالمومنین (ع) و سایر امامان (ع) به عنوان اوصیای پیامبر (ص) تصریح نشده است؟

(زمان خواندن: 17 - 33 دقیقه)

 بعد از آن که ثابت شد نام مبارک حضرت در کتاب الهی ذکر شده است، لازم است به این سؤال هم پاسخ گفته شود. این سؤال را می توان به سه سؤال تقسیم نمود:
الف- چرا نام حضرت امیر (ع) به عنوان جانشین پیامبر در قرآن ذکر نشده است؟
ب- چرا نام سایر ائمه در قرآن نیامده است؟
ج- چرا به نام سائر ائمه به عنوان اوصیای پیامبر تصریح نشده است؟
پاسخ های ابتدایی:
یک: بشارات الهی صریح نیست.
معمولاً بشارت به ظهور اشخاصی که بعدها قرار است به عنوان رجل آسمانی، رسالتی را به دوش گیرند، در هاله ای از استعارات و اشارات و نشانه ها  صورت می گرفته است. فی المثل از پیامبر اسلام (ص) با تعابیری نه چندان صریح در تورات و انجیل سخن گفته شده است. حتی نامی که به پیامبر در این کتب داده شده است، با نام مشهور آن حضرت در زمین، تفاوت داشته است! پیامبران پیشین  نام آسمانیِ رسول گرامی را ذکر فرمودند[1]، و حال آن که پیامبر در عهد ظهورش به نامی دیگر خوانده می شده است یا این که امام هشتم (ع) در مناظره با عالم یهودی مطالبی را از تورات مبنی بر بشارت بر حضرت عیسی (ع) و حضرت رسول (ع) یاد آوری می فرمایند که تنها به مرکب آن حضرات اشارات دارد. امام رضا (ع) می فرمایند: منظور از آن که سوار بر درازگوش است، حضرت عیسی (ع) است و منظور از آن که سوار بر شتر است، پیامبر اسلام (ع) می باشد[2]! در نتیجه مردان الهی اگرچه با قاطعیت تمام بشارت داده می شدند، اما حداقل در مقام وحی، با تصریح تمام معرفی نمی گشتند. این امر حکمت هایی داشته که یکی از آن ها ازبینرفتن انگیزه ها یا فراهم نشدن زمینه ها جهت شخصیت سازی توسط منحرفان است. برای نمونه مردِ آسمانیِ آخر الزمان، از سال ها قبل از تولدش تا هم اکنون، توسط منحرفان بدل سازی می شود. کیسانیّان محمد بن علی بن ابیطالب (ع) را محمد مهدی خواندند. مهدی عباسی علاوه بر ادعای خلافت، ادعای مهدویت  هم کرد و هزاران زن و مرد دیگر تا امروز پا در همین مسیر تاریک نهاده اند. بنابراین عدمِ تصریح به مردان آسمانی در مقام وحی، سنتی از سنت های الهی است. سنتی که بی شک یکی دیگر از حکمت های آن ابتلای بندگان خدا بوده است.
قرآن نیز در مقام بیان و معرفیِ اوصیای پیامبر گرامی اسلام (ص)، با اشارات و نشانه هایی فراوان سخن گفته است. بیش از هزار آیه از آیات قرآن، به نوعی در شأن اهل بیت عصمت و طهارت نازل گشته است. واین رقم، حاصلِ تفحص در روایاتی است که تا امروز باقی مانده اند. و گرنه احادیث بسیاری در دست است که نشان می دهد یک چهارم قرآن (یعنی تمام آیات اکرام و بزرگداشت آن) در شأن اهل بیت است. تفسیر فرات کوفی در این خصوص پنج حدیث را به دو طریق بیان داشته است. ذکر دو حدیث از این روایات کافی است:
قال حدثنا فرات بن إبراهيم الكوفي قال حدثنا أحمد بن الحسن بن إسماعيل بن صبيح و الحسن بن علي بن الحسن بن عبيد بن عتبة بن نزار بن سالم السلولي قالا حدثنا محمد بن الحسن بن مطهر قال حدثنا صالح يعني ابن [أبي‏] الأسود عن جمل بن عبد الله النخعي عن زكريا بن ميسرة عن الأصبغ بن نباتة قال قال علي بن أبي طالب (ع): نزل القرآن أرباعا ربع فيناو ربع في عدونا و ربع سنن و أمثال و ربع فرائض و أحكام و لنا كرائم القرآن.[3]
قال حدثنا فرات قال حدثنا أحمد بن موسى قال حدثني الحسن بن ثابت قال حدثني أبي عن شعبة بن الحجاج عن الحكم عن ابن عباس رضي الله عنه قال أخذ النبي يد علي فقال إن القرآن أربع أرباع ربع فينا أهل البيت خاصة و ربع في أعدائنا و ربع حلال و حرام و ربع فرائض و أحكام و إن الله أنزل في علي كرائم القرآن[4].
علاوه بر دو مورد ذکر شده،در تأویلِ برخی از آیات الهی نیز از معصومان چنین نقل شده است:
 حدثني محمد بن الحسن بن إبراهيم قال حدثنا جعفر بن عبد الله عن محمد بن عمر المازني عن عباد بن صهيب‏ عن جابر الجعفي ‏قال قال أبو جعفر قال الله: (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا)قال يعني و لقد ذكرنا عليا في كل آية فأبوا ولاية (وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُورا)[5]
همین حدیث، به طور مسند از ابوحمزه ی ثمالی از امام باقر (ع) روایت شده است[6]. بنابراین یا همگیِ آیات قرآن، یا حداقل یک چهارم از آن، از اوصیای پیامبر (ص) سخن می گوید. دقیقاً همانطور که کتب آسمانی قبلی از پیامبران بعدی سخن می گفتند. یک نمونه از اشارات قرآنی درباره ی اهل بیت عصمت را به عنوان شاهد از نظر می گذرانیم:
علامه ی استرآبادی، و علامه ی بحرانی دو حدیثِ مسند و مرفوع به امام صادق (ع) را از دو طریق جابر جعفی و یونس بن یعقوب در خصوص تأویل آیات ابتدایی سوره ی فجر نقل کرده اند: فهو ما روی بالإسناد مرفوعا عن عمرو بن شمر عن جابر بن يزيد الجعفي عن أبي عبد الله قال قوله عز و جل (وَ الْفَجْرِ) و الفجر هو القائم (و ليال العشر) الأئمة:من الحسن إلى الحسن (و الشَّفْعِ) أمير المؤمنين و فاطمة (و الْوَتْرِ) هو الله وحده لا شريك له وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ هي دولة حجت فهي تسري إلى قيام القائم [7]
ما در خصوص این دست از آیات که اشاره به اهل بیت عصمت دارد در جزوه ی بعدی با عنوان «امیرالمومنین علیه السلام و قرآن» بیشتر سخن خواهیم گفت.
دو: اِعرِف الحق تَعرِف اَهلَه.
بحث دیگری که در این خصوص قابل طرح است، وجوب شناخت «حق» بر مومنان است. معیار تشخیص و تمییز «حق از باطل»باید دقیقاً خودِ «حق» و خودِ «باطل» باشند. «حق» را با «حق» می شناسند، نه با اشخاص و اسامی: «اِعرِفِ الحَق تَعرِف اَهلَه».
اگر قرآن نام امیرالمومنین (ع) را صریحاً به عنوان جانشین و وصی حضرت رسول (ص) در خود جای می داد، منهای همه ی اشکالاتی که می توانست بر این موضوع مترتب باشد، این سؤال در خصوص وصی امیرالمومنین یعنی امام دوم هم چنان باقی می ماند. و چنانچه قرآن نام امام اول و دوم را با قید وصی و جانشین در خود جای می داد، مسلمانان پس در گذشت دومین وصی، همین سؤال و همین سرآشفتگی را درباره وصی سوم داشتند. و این روند تا آخرین وصی همچنان ادامه می یافت! و از آنجایی که کارِ جهان و سؤال مومنان به همین جا ختم نمی شد، و مردم در مورد نائبان یا نمایندگان اوصیا و خلفا، شاهدِ صریح از قرآن میخواستند، آن وقت قرآن به جای آن که کتاب هدایت و انسان سازی باشد، دفتری از نام مردانِ الهی به همراه شماره ی شناسنامه ی ایشان (جهت جلوگیری از خطای ممکن از تشابه اسمی) بود!!!
بنابراین تصریحِ به نامِ امامان منهای خطرات و اشکالات مفروضی که در پی دارد، کمکی به اصل موضوع نمی کند. مؤمنان مکلف اند که «حق» را شناخته و آن را معیار و میزان قرار دهند و بدین واسطه «اهل حق» را دریابند.
سه: حفظ جایگاه «سنت»
نکته ی دیگر در این خصوص، حفظ جایگاه «سنت» است. مؤمنان باید از فرمان پیامبران و امامان اطاعت کنند، و چنانچه قرار باشد همه چیز از ابتدا تا انتها، و ظاهر و باطن در کتاب آسمانی به تصریح آورده شود، آن وقت جایگاه یک پیامبر و یک امام در امت چه خواهد بود؟ آن وقت حجیت ایشان و لزوم تبعیت از آنان چه جایگاهی داشت؟ به هر حال شیوه ی بیانی قرآن، تبیین خطوط کلی و راهبردی است. تفسیر و تأویل و تعمیم و تقیید و تعیین مصداق آن به عهده ی رسول گرامی و مطهرانی است که اصطلاحاً اهل بیت او خوانده می شوند. قرآن خطوط کلی در باب امامت و ولایت را به تمام معنا بیان داشته است و معرفی مصادیقِ آن را بنا بر مصالحی که پاره ای از آن گفته شد، و بخش دیگری از آن گفته خواهد شد، به عهده ی رسول گرامی و به تبع آن اوصیای آن حضرت قرار داده است.
پاسخ نهایی:
به نظر می رسد یکی از مهم ترین پاسخ هایی که در خصوص این سؤال می توان مطرح نمود، حذف انگیزه ها و زمینه های تحریف قرآن است. اراده ی الهی در خصوص عدم تحریف قرآن مجرای تحقق خاص خود را دارد. تاریخ، روایات و پاره ای از آیات الهی به روشنی نشان می دهد که موضوع خلافت و وصایت حضرت رسول (ص) از حساس ترین موضوعاتی بوده است که منافقان و دشمنان اسلام بر آن تمرکز داشته اند. حتی این موضوع برای مومنان نیز از جهاتی دیگر مورد اهمیت بوده است. شواهدِ بسیاری وجود دارد که نشان می دهد منافقان از جانشینی حضرت امیرالمومنین آگاهی داشتند و در صدد جلوگیری از این موضوع بودند[8]. قطعاً یکی از مهم ترین راهکارهای این گروهِ فراوان، از میان بردن حجیت قرآن و پیامبر (ص) بوده است. آن ها با تهمت هایی از قبیل اغوا شدن پیامبر (ص) و هذیان گویی آن حضرت این روش را دنبال می نمودند، و در صدد آن بودند تا به محض نزول آیه ای در قرآن که تصریح در امامت و خلافت آن حضرت داشته باشد، اهداف شوم خود را با تحریف آیات الهی به پایان رسانند. اما مکر الهی در این خصوص مکر ایشان رانقش بر آب نمود: «و مکروا و مکر الله...»
آیات ابتدایی سوره ی «نجم»، کمک شایانی به روشن تر شدن این موضوع و اقدامات منافقان خواهد کرد:
(وَالنَّجْمِ إِذا هَوى ماضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى ‏وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏)
حاکم حسکانی در شواهد التنزیل شش حدیث را با سه طریقِ مرفوع به پیامبر(انس بن مالک، عبدالله بن عباس، و علی بن ابیطالب) در خصوص شأن نزول این آیه جمع آوری کرده است. ذکر دو حدیث از این مجموعه کافی به نظر می رسد:
 أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُرَشِيُّ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ فِي الْجَامِعِ، وَ أَبُو بَكْرٍ أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الْحَافِظُ قِرَاءَةً، أَنَّ أَبَا الْفَضْلِ نَصْرَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَطَّارَ بِطُوسَ أَخْبَرَهُمْ [وَ قَالَ:] حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى الْمِصْرِيُ‏ حَدَّثَنَا أَبُو قُضَاعَةَ رَبِيعَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّائِيُّ حَدَّثَنَا ذُو النُّونِ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، حَدَّثَنَا مَالِكُ بْنُ غَسَّانَ النَّهْشَلِيُ‏ حَدَّثَنَا ثَابِتٌ عَنْ أَنَسٍ قَالَ‏ انْقَضَّ كَوْكَبٌ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ النَّبِيُّ ص: انْظُرُوا إِلَى هَذَا الْكَوْكَبِ فَمَنِ انْقَضَّ فِي دَارِهِ فَهُوَ الْخَلِيفَةُ مِنْ بَعْدِي، فَنَظَرْنَا فَإِذَا هُوَ انْقَضَّ فِي مَنْزِلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَقَالَ: جَمَاعَةٌ مِنَ النَّاسِ: قَدْ غَوَى مُحَمَّدٌ فِي حُبِّ عَلِيٍّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ:(وَالنَّجْمِ إِذا هَوى ماضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‏وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى[9]‏)
ترجمه:انس بن مالک گفت: درزمان پيامبر [نورِ] ستاره‏اى پایین آمد، پيامبر (ص) فرمود: به اين ستاره نگاه كنيد، درخانه ی هركس که فرود آيد، او خليفه ی من پس از من است. پس نگاه كرديم و ديديم كه در منزل علىّ بن ابى طالب (ع) فرود آمده است. گروهى از مردم گفتند: محمد(ص) درمحبت على (ع) سرگشته است، پس خدا اين آيه را نازل كرد: «سوگند به ستاره ای که فرود می آید، همصحبت شما گمراه و اغوا نشده است. و از روی هوا و هوس سخن نمی گوید، هر چه که او می گوید وحی ای است که [از جانب خدا] به او وحی می شود.»
حَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ الْمِصْبَاحِيُّ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْفَقِيهُ‏ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْقَطَّانُ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا، حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ زِيَادٍ الْكُوفِيُّ أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَكَمِ حَدَّثَنَا مَنْصُورُ بْنُ أَبِي الْأَسْوَدِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ‏ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ إِذَا هَبَطَ نَجْمٌ مِنَ السَّمَاءِ فِي دَارِ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِي فَانْظُرُوا مَنْ هُوَ فَهُوَ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ بَعْدِي وَ الْقَائِمُ فِيكُمْ بِأَمْرِي، فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ انْقَضَّ نَجْمٌ مِنَ السَّمَاءِ قَدْ غَلَبَ ضَوْؤُهُ عَلَى ضَوْءِ الدُّنْيَا حَتَّى وَقَعَ فِي حُجْرَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَهَاجَ الْقَوْمُ وَ قَالُوا: وَ اللَّهِ لَقَدْ ضَلَّ هَذَا الرَّجُلُ وَ غَوَى. فَأَنْزَلَ اللَّهُ‏(وَالنَّجْمِ إِذا هَوى ماضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‏)
در منابع شیعی نیز شأن نزول این آیات، با همین مضمون گزارش شده است. با بررسی هایی که در خصوص گردآوری این احادیث صورت گرفت، تواتر این دست از روایات به اثبات رسید. آن چه که تاکنون به دست ما رسیده است، نشان می دهد که شأن نزول این آیات حداقل دارای 12 طریق مسند و مستقل در منابع فریقین[10] است. هر چند که طبق متن برخی از کتب[11]، شمار این طرق بیش از این مقدار بوده است که متأسفانه در دسترس نمی باشد. ما در این مقاله جهت رعایت جانبِ اختصار به دو حدیث از این احادیث می پردازیم:
شیخ صدوق در امالی این واقعه را از زبان ابن عباس این گونه یاد می کند: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَاشِمِيُّ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ فُرَاتٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَعِيدٍ الْهَاشِمِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ غِيَاثٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَاصِمُ بْنُ سُلَيْمَانَ قَالَ حَدَّثَنَا جُوَيْبِرٌ عَنِ الضَّحَّاكِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ‏ صَلَّيْنَا الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ ذَاتَ لَيْلَةٍ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ فَلَمَّا سَلَّمَ أَقْبَلَ عَلَيْنَا بِوَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ أَمَا إِنَّهُ سَيَنْقَضُّ كَوْكَبٌ مِنَ السَّمَاءِ مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَيَسْقُطُ فِي دَارِ أَحَدِكُمْ فَمَنْ سَقَطَ ذَلِكَ الْكَوْكَبُ فِي دَارِهِ فَهُوَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ الْإِمَامُ بَعْدِي فَلَمَّا كَانَ قُرْبُ الْفَجْرِ جَلَسَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا فِي دَارِهِ يَنْتَظِرُ سُقُوطَ الْكَوْكَبِ فِي دَارِهِ وَ كَانَ أَطْمَعَ الْقَوْمِ فِي ذَلِكَ أَبِي الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمَّا طَلَعَ الْفَجْرُ انْقَضَّ الْكَوْكَبُ مِنَ الْهَوَاءِ فَسَقَطَ فِي دَارِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِعَلِيٍّ يَا عَلِيُّ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ لَقَدْ وَجَبَتْ لَكَ الْوَصِيَّةُ وَ الْخِلَافَةُ وَ الْإِمَامَةُ بَعْدِي فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَيٍّ وَ أَصْحَابُهُ لَقَدْ ضَلَّ مُحَمَّدٌ فِي مَحَبَّةِ ابْنِ عَمِّهِ وَ غَوَى وَ مَا يَنْطِقُ فِي شَأْنِهِ إِلَّا بِالْهَوَى فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏ (وَالنَّجْمِ إِذا هَوى‏) يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَالِقُ النَّجْمِ‏ إِذَا هَوَى ما ضَلَّ صاحِبُكُم‏ يَعْنِي فِي مَحَبَّةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) وَماغَوى ‏وَ ما يَنْطِق عَنِ الْهَوى يَعْنِي فِي شَأْنِهِ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏
در تفسیر فرات کوفی، این واقعه از عایشه با همین مضمون و تنها با یک تفاوت مهم ذکر می شود و آن اینکه فرود آمدنِ نجم در خانه ی امیرالمومنین ، و مابقی ماجرا، از سؤالیکه اصحاب پیامبر می پرسند، آغاز شده است:«مَن اخیر الناس بعدک یا رسول الله؟»یعنی پس از تو چه کسی بهترین مردم است؟
این روایت می رساند که پیامبر در برابر اصرارهای احتمالی اصحاب، بنا بر حکمت هایی به جای این که خودشان نام امیرالمومنین را بر زبان آورَند، پاسخ را به طریقی معجزه گون بیان داشته اند:
قال حدثني جعفر [بن أحمد معنعنا] عن عائشة قالت بينا النبي جالس إذ قال له بعض أصحابه من أخير الناس بعدك يا رسول الله فأشار إلى نجم في السماء فقال من سقط هذا النجم في داره فقال القوم فما برحنا حتى سقط النجم في دار علي بن أبي طالب فقال بعض أصحابه ما قالوا ما رفع ضبع بضبع ابن عمه فأنزل الله [تعالى] (وَالنَّجْمِ إِذا هَوى ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‏)[‏محمد] (وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى)‏[في علي بن أبي طالب] (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏)‏[أنا أوحيته إليه]
همان طور که ملاحظه می شود، حتی وقتی به طرزی معجزه گون بحث از خلافت امیرالمومنین مطرح است، و حتی وقتی که پیامبر صراحتاً ایشان را جانشین خود نخوانده است، و تنها فرموده هر کس که این ستاره در خانه اش فرود آید، جانشین من است، باز هم منافقان و منحرفان به سرعت اساسِ دین، یعنی نبوتِ آن حضرت را انکار کرده، و پیامبر را فردی اِغوا شده که از روی هوا و هوس سخن می گوید، معرفی می کردند. ترور پیامبر پس از غزوه ی تبوک، ترور آن حضرت پس از واقعه ی غدیر، تهمت هذیان به نبی مکرم اسلام، تهمت کذب به پیامبر در صلح حدیبیه و دیگر موضوعاتی که همگیِ آن ها را در جزوه ای با عنوان «ریشه یابی سقیفه» به دقت بررسی خواهیم کرد، شواهدی بر صدقِ این مدعا ست. بنابراین تصریحِ به خلافت آن حضرت در قرآن قطعاً سبب می شده است که منافقان جهتِ تحریفِ قرآن، و یا تهمت به زمینی بودن آن، اقدامات جدی از خود نشان دهند. بدین ترتیب نه تنها ولایت امیرالمومنین دچارِ تحریف و دگرگونی می شد، بلکه نبوت حضرت رسول، عصمتِ قرآن و حتی وجود خداوند نیز زیر سوال می رفت. به طوری که تمییز حق از باطل برای آیندگان غیر ممکن می نمود. و این یعنی بر باد رفتن تمام آن صد و بیست و چهار هزار رسالت رسولان الهی[12]!
شاهد دیگری که این موضوع را روشن تر می سازد، نحوه ی ترتیب کتابت آیات قرآن است. آن چه که مسلم است، ترتیبِ نزول آیات قرآن با ترتیبِ چینش و کتابت آن ها تفاوت دارد. حتی در ترتیب قرارگیری آیات قرآن در کنار یکدیگر نیز اِعمال این حکمت از سوی خداوند مشاهده می شود:
سوره ی احزاب از ابتدای آیه ی 28 تا انتهای آیه ی 32، در خصوص نساء النبی سخن می گوید. ابتدای آیه ی 33 نیز با عبارت (و قرن فی بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیه الاولی ...) شروع می شود. یعنی باز هم در باب زنان پیامبر حکایت می کند. اما در انتهای این آیه یک عبارتِ تک خطی آمده است: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) و جالب است که دوباره از ابتدای آیه ی بعدی سخن از همسرانِ حضرت رسول به میان می آید. این موضوع به روشنی نشان می دهد که خداوند آیه ای بسیار مهم در شأن اهل بیت را با مکر خود میان آیات «نساءالنبی» جا داده است، تا انگیزه های حذف یا حتی امکانِ حذف آن توسط منافقان از بین برود. توجه شود که آیه ی تطهیر، یک آیه ی مستقل نیست، و همین امر حذف آن را توسط منافقان دشوارتر می کرده است. البته این بدیهی است که خداوند جهت اتمام حجت و تبیان حق، دلایل و قرائن کافی در این آیه قرار داده است تا عذری برای گمراهان باقی نماند[13].
هم چنین آیات تبلیغ و اکمال با آن که پی در پی و با فاصله ایی اندک و ناظر به یک موضوع یعنی ابلاغ خلافت و امامت حضرت امیرالمومنین نازل می شوند، اما با ترتیبی متفاوت در قرآن گنجانده شده اند. آیه ی تبلیغ، شصت و هفتمین آیه از سوره مائده، و آیه ی اکمال،بخشی از سومین آیه از همین سوره است. جالب است که عبارت (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي ‏وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا) در وسط این آیه گنجانده شده است، و صدر و ذیل آن علیالظاهر هیچ ارتباطی با موضوع غدیر ندارد. اما حداقل این ویژگی را دارد که صدر و ذیل آیه ی اکمال، از مسائل فقهیِ مهم و مُبتلابِه مسلمانان است. در نتیجه حذفِ آیه ی سوم از سوره ی مائده با توجه به دربرداشتن این نکات فقهی مشهور، غیر ممکن خواهد بود.
پاسخ به انگیزه های طرح این پرسش:
معمولاً انگیزه  ی اصلی طرح این سوال که چرا نام ائمه ی معصومین (ع) در قرآن به کار نرفته است، معطوف به دو مورد است. یکی این که اگر نام امامان در قرآن ذکر می شد، آنگاه ما نسبت به اعتقاداتمان اطمینان بیشتری داشتیم. و دو این که اگر نام امامان در قرآن به کار می رفت، آن گاه کسی با ایشان مخالفت نمی کرد.
در پاسخ به مورد نخست، باید متذکر شویم که هم اینک نیز ادله ی کافی برای اطمینان کامل به عقاید مذهب تشیع وجود دارد، و این شواهد و ادله آن قدر اطمینان آور هستند که اگر نام تمام امامان شیعه در قرآن ذکر می شد، چیزی بر یقین ما  نمی افزود. آن چنان که در جزوه ی امامان دوازده گانه نیز از نظر گذشت، روایات قطعی الصدور و متواتری وجود دارد که نام امامان و اوصاف ایشان را در خود جای داده است. هم چنین آیاتی که اصطلاحاً آیات الولایه خوانده می شوند، نیز تمام مدعای شیعه را در این خصوص ثابت می نمایند. ضمناً لازم است که علم ما به اصول عقیدتی مان عقلانی و منطقی باشد. و نبود نام امامان در قرآن، ضرورت این امر را آشکارتر کرده، و همت ما را بر کسب آن فزونی بخشیده است. در پاسخ به مورد دوم، ذکر این نکته ضروری است که علت مخالفت دشمنان اهل بیت: با ایشان، ناآگاهی و جهل دشمنان نسبت به حقانیت اهل بیت نبوده است، تا بگوییم اگر نام ایشان در قرآن ذکر می شد، آنگاه مخالفان، در صف دوستان واقعی درمی آمدند! این موضوع که غاصبان حق ائمه به حقانیت ایشان اعتراف و اذعان نموده اند، تواتر معنوی دارد. فراوان است احادیثِ صحیح و حسن در منابع اهل تسنن که خلفای ثلاث، معاویه و عمرو بن عاص و دیگر صحابه که در جناح مخالف اهل بیت بودند، مانند ابوهریره، سعد بن ابی وقاص، انس بن مالک و ده ها تن دیگر، در حقانیت و افضلیت امیرالمومنین (ع) سخن گفته اند. در واقع انکار حقانیت امیرالمومنین  (ع)و سائر ائمه و مخالفت صریح با ایشان ناشی از ناآگاهی و جهل نبوده است. و ایشان با آنکه یقین کامل به حقانیت اهل بیت داشتند، بازهم با تمام توان بر طبلِ باطل کوفتند. قرآن از بنی اسرائیل[14] به عنوان مصداقِ «یقین دارندگان منکِر» یاد کرده است. یعنی کسانی که در عین یقین و علم کامل به حق، آن را انکار می کنند: (وَ جَحَدُوا بِها وَاسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا ...[15]) ترجمه: و با آنكه دلهاي شان بدان يقين داشت، از روى ظلم و تكبّر آن را انكار كردند.
علاوه بر این، مگر دیگر مواردی که در قرآن بدان ها تصریح شد، به راحتی از سوی صحابه و غیرصحابه مورد تهاجم و تحریف واقع نشد؟ خمس، ارث، متعه ی نکاح و حتی موضوع ساده ای چون مسح پا در وضو در قرآن تصریح نشده است؟ آیا این موارد عملی و همگانی شدند؟ خلیفه ی مسلمین روی کار نیامده، به راحتی دختر پیامبر را از ارث محروم می کند[16]، و خلیفه ی بعدی وقتی دوره ی خلافتش رو به اتمام است، به سادگیِ هرچه تمام تر بر منبر پیامبر تکیه می زند و می گوید: دو متعه در زمان رسول خدا حلال بود و من آن دو را حرام می کنم[17]!!! وقتی به همین راحتی می توان احکام فقهیِ مشهور و مهم را گردن زد، نامِ اوصیای پیامبر نیز قابل تحریف یا حذف است. مگر «مسح کردن» یا «شستن» پا در وضو برای کسی هم فرقی دارد که تا این حد به طور جدی با آن مخالفت شده است؟ وقتی مسحِ پا که عملاً کارِ راحت تری است و هیچ انگیزه ی خارجیِ مهمی برای مخالفت با آن وجود ندارد، با این جدیّت موردِ تهاجم و تحریفِ معنوی و عملی واقع می شود، موضوعِ خلافت و امامت با آن همه عظمت و آن همه انگیزه ای که برای قدرت طلبان و سلطنت­جویان دارد، جای خود دارد.
آیا حضرت طالوت که به عنوان امام بنی اسرائیل از سوی پیامبر خدا حضرت سموئیل معرفی شد، موردِ پذیرشِ همگان قرار گرفت؟ آیا برای تثبیت امامتِ او معجزه ی بازگشتِ تابوتِ مقدس به فعلیّت در نیامد؟ با این حال آیا همه از طالوت فرمان پذیرفتند؟ قطعاً نه[18]! بنابراین حتی وقتی که پیامبرِ خدا در میانِ امت بنی اسرائیل زنده و حاضر و ظاهر است، و برای اثبات امامت طالوت معجزه هم رخ می دهد، گردنکشان و فرومایگان امت، کوتاه نمی آیند، و راه خود را می پیمایند.
پیامبر گرامی اسلام از ابتدای بعثت، تا روز آخر عمرشان، بارها و بارها کنایتاً و صریحاً، و با تمام الفاظ ممکن از قبیل «مولا»، «امام»، «وصی»، «خلیفه»، «وارث»، «وزیر»، و غیره، امیرمومنان را به عنوان جانشین خود معرفی فرمودند. اما همان کسانی که با حضرت دست بیعت داده و ولایت ایشان را تبریک گفتند، استوانه ی خلافت را جابه جا کرده، و راه امت را برای بازگشت به دوره ی جاهلیت هموار ساختند. ابو حامد غزالی[19](م505 ه.ق) اندیشمند بی بدیل قرن پنجم اهل تسنن، در این خصوص کلام آشنایی دارد: واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد يزحم باتفاق الجميع وهو يقول : « من كنت مولاه فعلي مولاه » فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مومن فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول : (فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا)    
از خطبه‌های رسول گرامی اسلام خطبة غدیر خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا  فرمود: «هر کس من مولا و سرپرست اويم، علی مولا و سرپرست اوست.» عمر پس از این فرمایش رسول خدا  به علی  این گونه تبریک گفت: «افتخار، افتخار ای ابا الحسن! تو اکنون مولا و رهبر من و مولای هر مؤمن دیگری هستی.»این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر  و امامت و رهبری علی  دارد و نشانة رضایتش از انتخاب علی  به رهبری امت است؛ اما پس از گذشت آن روزها، تحت تأثیر هوای نفس و علاقة به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانة خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکرکشی‌ها، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمین‌های دیگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد [20] [ و مصداق این آیه قرآن شد:]پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهایی ناچیز به دست آوردند، و چه بد معامله‌ای کردند![21]
[1]. و َإِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني‏إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي‏مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبينٌ (صف/6)
[2]. فضل بن حسن طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 202-206.
[3].تفسیر فرات کوفی، ذیل آیه ی 45 از سوره ی إسراء.
[4].همان
[5]. تفسیر فرات کوفی ذیل آیه ی 41 از سوره ی إسراء، و شواهد التنزیل ذیل همان آیه.
[6]. همان
[7]. «تأویل الآیات»، ذیل آیات ابتدایی سوره فجر، و «البرهان» ذیل همان آیات.
[8]. این موضوع  را در جزوه ی مستقلی با عنوان «ریشه یابی سقیفه» به تفصیل بررسی خواهیم نمود.
[9]. شواهد التنزیل ذیل آیات مذکور. ابن المغازلی نیز  در المناقب  تحت رقم 313، ص 266 همین حدیث را ذکر کرده است.
[10]. طرق این روایات به قرار ذیل است:
از پیامبر به شش طریق: (علی بن ابیطالب، جابر بن عبدالله، بریده الاسلمی، عایشه، عبدالله بن عباس و انس بن مالک)
از امیرالمومنین به یک طریق: (نوف البکالی از امیرالمومنین)
از امام باقر به دو طریق: (جابر بن یزید جعفی، و حسین بن العباس)
از امام صادق به دو طریق: (غیاث بن ابراهیم، و فضل بن عبدالملک)
و طریق دوازدهم از شخص امام صادق به عنوان راوی که محمد بن عبدالله از او نقل روایت کرده است.
جهت مطالعه ی این احادیث ر.ک:  امالی شیخ صدوق، تفسیر فرات کوفی، تفسیر تاویل الآیات، تفسیر البرهان، شواهد التنزیل، و ... مراجعه شود.
[11]. در کتاب «الصراط المستقیم» ج1 ص 232، با شمارشی که از طرق این احادیث در کتاب «المناقب» ابن مغازلی شافعی صورت گرفته، نام افرادی چون عدی بن ثابت، سعدبن ابی وقاص، حذیفه بن اسید، براء بن عازب، به عنوان روایان و طرق این احادیث (علاوه بر مواردی که در دسترس ما قرار گرفته) به چشم می خورد. بنابراین تعداد صحابیانی که این روایت را از پیامبر نقل کرده اند، با احتساب این افراد، به ده نفر افزایش می یابد.
[12]. دقیقاً به همین جهت است که پیامبر گرامی اسلام در آخرین پنجشنبه ی عمر مبارکشان وقتی دستور ایتای دوات و قلم را می دهند، و خلیفه دوم به ایشان تهمت هذیان می زند، بعد از اصرار دیگران مبنی بر کتاب آن متن، پیامبر می فرمایند: «دیگر چه بنویسم.» یعنی اگر قرار باشد من این نامه را بنویسم و دیگران آن را هذیان قلمداد کنند، آنگاه قرآن را و لابد خداوند را نیز انکار می کنند.  
[13]. تمام آیات نساءالنبی با ضمایر جمع مونث آمده است، اما آیه ی تطهیر ضمایر جمع مذکر دارد. هم چنین در آیه تطهیر آمده است: «لیذهب عنکم الرجس اهل البیت» و همانطور که مشاهده می شود کلمه ی «البیت» مفرد آمده است. در حالی که همسران پیامبر متعدد بوده اند و هر کدام در خانه ی خود زندگی می کردند. در نتیجه اگر قرار بود این عبارت از آیه هم از ایشان سخن بگوید، باید مانند صدر آیه از کلمه «بیوت» سخن به میان می آمد، نه «البیت». هم چنین لحن سخن در آیات نساءالنبی لحن توبیخ و تهدید و دستور است، در حالی لحن سخن در آیه ی تطهیر، اکرام و بزرگداشت است. ضمناً دو تن از همسران پیامبر (عایشه و حفصه) طبق نص صریح سوره ی تحریم، مصداق «صغت قلوبکما» هستند و این امر با مفاد آیه ی تطهیر که دلالت بر طهارت اهل بیت می کند، همخوان نیست! و چندین دلیل دیگر که در جزوه ی آیه تطهیر به طور کامل به آن خواهیم پرداخت.
[14]. ابلیس نیز یکی دیگر از همین مصادیق در قرآن است.
[15]. نمل/14
[16]. در خصوص این موضوع، در جزوه ای با عنوان «پیامدهای سقیفه» سخن خواهیم گفت.
[17]. در این خصوص در جزوه ای با عنوان «سوالات ما» تفصیلاً سخن خواهیم گفت.
[18]. سوره بقره: وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُوا أَنىَ ‏يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَ نحَنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَال ِقَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فىِ الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتىِ مُلْكَهُ مَن يَشَاء ُوَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(247)وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ ءَايَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ بَقِيَّة ٌمِّمَّا تَرَكَ ءالُ مُوسىَ ‏وَ ءَالُ هَرُونَ تحَْمِلُهُ الْمَلَئكَةُ إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاَيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(248)فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنىّ ‏ِوَ مَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنىّ‏ِإِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةَ بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ
[19]. علامه شمس الدين ذهبي درباره  او مي‌نويسد: غزالي استاد، پيشوا و درياي علم، نشانه اسلام، اعجوبه زمان، صاحب كتاب‌ها وانسانی با هوش فراوان و زيرك... بود. پس از سال‌ها به زادگاهش بازگشت و به استفاده از وقت در راه علم ودانش روزگار را سپري كرد. سير أعلام النبلاء، ج 19، ص 322 ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط و محمد نعيم العرقسوسي، الطبعه التاسعه، مؤسسه الرساله،  بيروت، 1413هـ .
[20]. الغزالی، أبوحامد محمدبن‌محمد، سرالعالمین و کشف ما فی الدارین، ج 1، باب «فی ترتیب الخلافة و المملکة»، ص 18، تحقیق: محمدحسن اسماعیل و أحمد فرید المزیدی، الطبعه الأولی، دار الکتب العلمیه، بیروت- لبنان، 1424ق/2003م.
[21]. آل عمران/187.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page