مقدمات ودلائل رخصت خداوند به ظهور

(زمان خواندن: 46 - 92 دقیقه)

سه چيز است: ظهور - قيام - خروج.
ظهور حرکت او است از محل غيبت، قيام آمدن او است براى گرفتن بيعت، خروج خارج شدن او است براى دعوت وانتقام، گاهى ظهور بر قيام وخروج نيز اطلاق مى شود.
امير المؤمنين عليه السلام از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم فرمود:
(مهدى از ما اهل بيت است، خداوند امر او را در يک شب اصلاح مى کند).(1)
حضرت صادق عليه السلام در آيه: (فاذا نقر فى الناقور..).(2) فرمود:
(از ما است امامى که مستتر خواهد شد، پس هرگاه خداوند عز وجل اراده کند اظهار امر او را، در قلب او بيندازد پس ظاهر شود).(3)
واز امير المؤمنين عليه السلام از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم فرمود:
(هر گاه وقت خروج او برسد او را شمشيرى هست در غلاف، پس آن شمشير او را ندا کند که برخيز اى ولى خدا وبکش دشمنان خدا را).(4)
حضرت جواد عليه السلام از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم فرمود:
(خروج مى کند از تهامه هنگامى که ظاهر شود براى او دلائل وعلامات).
ابى ابن کعب عرضه داشت:
(يا رسول الله دلائل وعلامات چيست؟)
فرمود: (علمى دارد که هرگاه وقت خروج او شود پرچم آن علم باز شود وخداوند آن را به نطق آورد، پس علم کند او را: که اى ولى خدا خروج کن وبکش دشمنان خدا را، واين خود دو آيت وعلامت است وديگر او را شمشيرى است در غلاف، که چون هنگام خروج او شود از غلاف بيرون آيد وخداوند عز وجل آن را به نطق آورد، پس او را ندا کند که خروج کن اى ولى خدا، ديگر نشستن تو براى تو روا نيست، پس خروج کند ودشمنان خدا را در هر کجا بيابد بکشد وحدود خدا را اقامه کند وبه حکم خدا حکم کند).(5)

شرح ظهور او تا هنگام قيام براى بيعت اول
به طورى که در مقدمه ى نداهاى آسمانى گذشت، ابتداى ظهور آن حضرت از همان وقت نداى آسمانى است در بيست وسوم ماه رمضان يا اندکى پيش از آن ويا در ماه رجب يعنى از محل غيبت خود که کوه رضوى است يا صابر در اطراف مدينه ويا غير آن، به سوى مکه حرکت مى کند. چنانکه در حديث کافى حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(چون سفيانى ويمانى وحسنى خروج کنند، صاحب اين امر با ميراث پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم وآن شمشير وزره وبرد وعمامه وقضيب واسب (وبه روايتى رايت پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم) از مدينه به سوى مکه حرکت کند. پس بيايد ودر کوه ذى طوى که مجاور ومتصل به مکه است ساکن شود وتا هنگامى که اجازه ى خروج به او داده شود در مکه بماند وبا مردم به طورناشناس رفت وآمد کند وخود را به کسى معرفى نکند واظهار دعوت نکند تا اينکه ياران او کم کم بر اثر نداى آسمانى جمع شوند وچون ايام حج رسد، مردم براى حج از اطراف بيايند وعده اى از جهت فرار از سفيانى وغير او، نيز به مکه هجوم آورند، در آن وقت قهرا اجتماع عظيمى در مکه خواهد شد، حضرت همچنان در ميان مردم بر سنت موسى عليه السلام (خائفا يترقب) زيست کند تا در ماه ذيحجه کم کم به بعضى از خواص خود را معرفى کند، اصحاب وياران او که بر اثر ندا آمده اند در جستجوى او باشند تا اينکه بعد از اعمال حج قبل از قيام به عقب جمعى از آنان بفرستد واز ايشان بيعت بگيرد).(6)
چنانکه در شرح ظهور خواهد آمد.

مقدمات قيام و خروج
از جمله مقدمات، جمع شدن انصار او است از بلاد. وچون صحبت انصار او است ناگزير بايد شرح همه ى انصار را در رديف هم آورد.
بدان که انصار او هم از ملائکه است وهم از جن وهم از انس، واز انسيان هم از مردگان است وهم از زنده ها.

سرخيل ملائکه جبرئيل و ميکائيل و اسرافيل
حضرت جواد عليه السلام از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم، فرمود:
(خروج مى کند در حالتى که جبرئيل از طرف راست او باشد وميکائيل از طرف چپ وزود باشد که ياد کنيد آنچه را براى شما مى گويم).(7)
(اشاره است به اينکه آنها ديده خواهند شد چنانکه از حضرت صادق عليه السلام خواهد آمد) وحضرت زين العابدين وحضرت باقر عليهما السلام نيز فرمودند:
(جبرئيل از طرف راست وميکائيل از طرف چپ).(8)
وحضرت زين العابدين عليه السلام اضافه فرمود:
(واسرافيل در پيش رو).(9)
ولى در حديث ديگر از حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(ميکائيل در طرف راست واسرافيل در طرف چپ وجبرئيل در جلو).(10)
وشايد اين در هنگام جنگ باشد.

نصرت ملائکه
طوائفى از ملائکه آن حضرت را نصرت خواهند کرد. حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(عدد انصار او از ملائکه چهل وشش هزار خواهد بود).(11)
ولى آنچه به تخصيص ذکر شده قسمى ملائکه بدرند. امير المؤمنين عليه السلام وحضرت مجتبى عليه السلام فرمودند:
(خداوند او را تأييد مى کند به ملائکه).(12)
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(آنان که در بدر بودند پنج هزار وسيصد وسيزده تن بودند، چهار هزار از مسومين (يعنى با علامت وعلامت آنها عمامه ى سفيد با تحت الحنک بود) وهزار نفر از مردفين (يعنى آنان که رديف هم به حالت صف بودند)).(13)
ودرباره سيصد وسيزده تن فرمود:
(يک ثلث ايشان بر اسبهاى اشهب (سفيد مخلوط به نقطه هاى سياه) سوار خواهند بود وثلثى بر اسبهاى ابلق وثلثى بر اسبهاى قرمز).(14)
وشايد در ابتداى خروج با همين پنجهزار وجبرئيل وميکائيل واسرافيل باشد، چون حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(گويا مى بينم او را که از مکه به سوى کوفه حرکت کرده با پنج هزار ملائکه، جبرئيل از طرف راست او وميکائيل از طرف چپ او ومؤمنين در جلو او ولشکر خود را در بلاد متفرق مى کند).(15)
قسم ديگر، آنان که با نوح در کشتى بودند.
قسم ديگر آنان که با ابراهيم بودند هنگامى که او را در آتش انداختند.
وقسم ديگر آنان که با موسى بودند هنگامى که دريا را براى بنى اسرائيل شکافت.
وقسم ديگر آنان که با عيسى بودند هنگامى که خداوند او را به آسمان بالا برد ومجموع آنها چهار هزار مى شود وهمه ى اينها انتظار قائم را دارند.
وقسم ديگر چهار هزار ملک که روز عاشورا براى يارى حضرت سيد الشهداء عليه السلام فرود آمدند واز آن حضرت رخصت قتال خواستند وبه ايشان رخصت نداد، پس بالا رفتند وفرود آمدند ورخصت خواستند، باز رخصت نداد وهمچنين بالا مى رفتند وفرود مى آمدند وآن حضرت رخصت نمى داد تا اينکه در همين حال کشته شد، پس آن ملائکه همچنان پريشان وغبار آلود نزد قبر آن حضرت گريان هستند تا اينکه قائم قيام کند، رئيس آنان ملکى است که نام او منصور است، پس زيارت نمى کند او را زيارت کننده اى مگر اينکه ايشان او را استقبال مى کنند ووداع نمى کند آن حضرت را مگر اينکه او را مشايعت مى کنند ومريض نمى شود زائرى مگر اينکه عيادت او مى کنند ونمى ميرد زائرى مگر اينکه بر وى نماز مى گذارند وبراى او بعد از مردن استغفار مى کنند، وهمه ى انان در زمين انتظار قيام قائم عليه السلام را دارند تا هنگام خروج او.
پس مجموع اين چند قسم چنانکه حضرت صادق عليه السلام فرموده سيزده هزار وسيصد وسيزده تن مى شود.(16)
قسم ديگر ملائکه ى منزلين، چنانکه حضرت صادق عليه السلام فرمود وآنان سه هزار نفرند.
قسم ديگر ملائکه کروبيين.(17)
قسم ديگر ملائکه مقربين چنانکه آن حضرت نيز فرمودند، ولى عددى براى اين دو نفرموده.(18)
قسم ديگر ملائکه اى که هنگام تولد آن حضرت به زيارتش آمدند، يکى از کنيزان حضرت عسکرى عليه السلام گفت: پرندگانى از آسمان مشاهده شد که مى آمدند وبالهاى خود را بر سر ورو وسائر بدن آن حضرت مى ماليدند وپرواز مى کردند، آن حالت را به امام عسکرى عليه السلام گفتند: خنديد وفرمود: ايشان ملائکه آسمان بودند فرود آمده که خود را متبرک سازند وايشان انصار او خواهند بود هنگامى که خروج کند.(19)

نصرت جن
حضرت صادق عليه السلام به مفضل فرمود: (مؤمنين جن او را نصرت خواهند کرد).
عرض کرد: (آيا ملائکه وجن ظاهر مى شوند براى مردم؟)
فرمود:
(بلى به خدا قسم با ايشان مخاطبه وتکلم مى کنند مانند اينکه شخص با اهل وعيال وحواشى خود مخاطبه مى نمايد).
سپس فرمود:
(با او هر کجا برود مى روند وعدد ايشان به عدد ملائکه چهل وشش هزار خواهد بود).(20)

خضر و عيسى بن مريم
اما خضر، چنانکه در احوال آن حضرت در زمان غيبت گذشت از همراهان او است که هميشه با او است،(21) واما عيسى بن مريم، پس شيعه وسنى نزول او را روايت کرده اند در اخبار زيادى ودر فصل دجال گذشت که آن حضرت را يارى خواهد کرد بر قتل دجال، در چند حديث از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم وائمه عليهم السلام است که عيسى بن مريم پشت سر مهدى نماز خواهد گذارد.
اما نزول عيسى در ابتداى خروج نيست بلکه بعد از چند ماه است وآن هنگامى است که آن حضرت براى مقاتله با سفيانى به شام عزيمت فرموده باشد.(22)

برگشتن اصحاب کهف و جمعى مخصوص از پيشينيان و از اين امت
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(هر گاه قائم آل محمد قيام کند بيرون آورد از پشت کعبه (در روايتى از پشت کوفه واين اظهر است) بيست وهفت نفر را، پانزده نفر از قوم موسى که به حق هدايت مى کردند وبه حق عدول مى دادند مردم را وهفت نفر از اصحاب کهف ويوشع بن نون وصى موسى عليه السلام ومؤمن آل فرعون وسلمان فارسى وابودجانه ى انصارى ومالک اشتر).(23)
ودر حديث ديگر به جاى مؤمن آل فرعون، مقداد را گفته سپس فرمود:
(پس اينها در خدمت او خواهند بود واز انصار وحکام خواهند بود).
ظاهر اين است که خصوصيت اين اشخاص از اين جهت است که آن حضرت خودش اينها را برمى گرداند والا کسانى که برمى گردند بسيارند، چنانکه ذکر خواهد شد، امير المؤمنين عليه السلام نيز در خطبه ى خود اصحاب کهف را يادآورى فرموده وفرمود:
(ايشان با سگشان برگردند، از ايشان است مردى که او را مليخا گويند وديگرى حملاها (کمسلمينا- خ -) واين دو شاهد خواهند بود براى قائم عليه السلام وامر وى را تسليم کنند، پس قائم عليه السلام يکى از ايشان را به جنگ روم فرستد واو برگردد بدون حاجت، پس ديگرى را بفرستد واو برگردد به فتح).(24)

خروج دابة الارض
خروج دابة الارض از محتوم است واز کسانى که آن حضرت را يارى کند دابة الارض است ومراد از وى امير المؤمنين عليه السلام است، لکن وقت خروج او معلوم نيست وظاهرا در رجب دوم باشد وآن حضرت را با لشکرش بر قتل ابليس ولشکرش کمک خواهد کرد، امير المؤمنين عليه السلام بعد از ذکر دجال وکشتن او به دست عيسى بن مريم فرمود:
آگاه باشيد که پس از آن طامه ى کبرى است.
گفتند: طامه ى کبرى چيست؟ (بليه ى بزرگتر)
فرمود:
(خروج دابة الارض است از کوه صفا، با او خواهد بود خاتم سليمان وعصاى موسى، پس خاتم سليمان را بر روى هر مؤمن مى گذارد در او مهر مى گيرد، هذامؤمن حقا وبر روى هر کافر مى نهد پس نوشته مى شود اين کافر است حقا، تا اينکه مؤمن فرياد مى کند: اى واى براى تو اى کافر وکافر فرياد مى کند: خوشا به حال تو اى مؤمن، دوست داشتم که من امروز مانند تو بودم ورستگار مى شدم آن گاه دابة الارض سر خود را بلند مى کند پس هر کس که در مابين مشرق ومغرب است او را مى بيند واين بعد از طلوع خورشيد است از مغرب خود. (يا مراد طلوع خورشيد ولايت است از غروبگاه خود، يعنى بعد از ظهور قائم عليه السلام خواهد بود ويا مراد بعد از رکود وتوقف خورشيد است از وقت زوال تا عصر که پس از آن يک مرتبه از طرف مغرب نمايان مى شود) پس در آن هنگام توبه برداشته خواهد شد).(25)
خروج دابة الارض از مقدمات رجعت است ودرباره ى او اخبار بسيار است وبراى تذکر همين اندازه کافى است.

برگشت جمع کثيرى از مؤمنين براى نصرت
حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(هر گاه قائم عليه السلام ظاهر شود وداخل کوفه شود خداوند برانگيزد براى او از پشت کوفه هفتاد هزار صديق).(26)
در (اثبات الهداة) از کسانى که به خصوص اسم برده شده يکى مفضل است.
حضرت صادق عليه السلام به او فرمود:
(تو وچهل وچهار نفر با قائم خواهيد بود).(27)
وحضرت باقر عليه السلام فرمود:
(گويا مى بينم عبد الله بن شريک عامرى را که عمامه ى سياه بر سر دارد ودو طرف عمامه اش بين دو شانه ى او آويزان واز دامنه ى کوه بالا مى رود، در جلو روى قائم ما اهل البيت با چهار هزار که مکرر تکبير مى گويند).(28)
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(ارواح مؤمنين به زيارت آل محمد صلى الله عليه واله وسلم در جنان رضوى مى روند وبا ايشان از طعام وشراب مى خورند در مجالس ايشان وبا ايشان حديث مى کنند تا هنگامى که قائم ما اهلبيت قيام کند، پس چون قائم ما قيام کند خداوند ايشان را برانگيزاند، پس با آن حضرت همراه مى شوند واو را لبيک مى گويند دسته دسته).(29)
مفضل مى گويد:
(روزى نزد آن حضرت ذکر قائم نموديم وياد کرديم کسانى را که به انتظار مردند، آن حضرت فرمود:
هرگاه قائم قيام کند به نزد مؤمن آيند در قبر او، پس به او گفته شود: اى فلان صاحب تو ظاهر شد، اکنون اگر مى خواهى برخيز وبه او ملحق شود واگر مى خواهى همچنين در کرامت حق باقى باش).(30)
ونيز فرمود:
(هر گاه اوان قيام قائم عليه السلام شود، بر مردم باران ببارد در جمادى الاخرة وده روز از رجب بارانى که مانند آن نديده اند، پس خداوند بروياند به او گوشتهاى مؤمنين وبدنهاى ايشان را در قبرهايشان وگويا من نظر مى کنم به سوى ايشان ومى بينم ايشان را که از طرف جهينه روآورده اند وموهاى خود را از خاک مى تکانند).(31)
امير المؤمنين عليه السلام در اين کلام خود که بسيار در آن تکرار مى کرد: (العجب کل العجب بين جمادى ورجب). نيز اشاره به همين دارد که گفتند:
(يا امير المؤمنين! چيست اين عجبى که همواره تعجب مى کنى از وى؟)
فرمود: (مادرت بر تو نوحه کند، کدام عجب عجيبتر است از مرده ها که بزنند هر دشمن خدا ورسول ودشمن اهل البيت او را؟!).
بار ديگر باز از وى سوال کردند، فرمود:
(آخر چه عجبى عجيبتر است از اينکه مرده هائى سرهاى زنده ها را بزنند). گفت: (چه وقت خواهد بود يا امير المؤمنين؟)
فرمود:
(قسم به آن کس که دانه را مى شکافد وبنده را مى آفريند، گويا نظر مى کنم ومى بينم که در کوچه هاى کوفه رفت وآمد مى کنند وشمشيرهاى خود را ظاهر کرده بر روى دوشها، مى زنند هر دشمن خدا ورسول ودشمن مؤمنين را).(32)
واز سعيد بن جبير گفت:
(سالى که مهدى در او قيام کند بيست وچهار باران خواهد باريد که اثر برکت آن ظاهر خواهد شد).(33)
ولى اين حديث مستند نيست وهم محتمل است که مراد همان باران رجب باشد.

اصحاب و انصار آن حضرت از مردم زمان
بدان که ياران آن حضرت بسيارند وعدد ايشان بى شمار است، از جمله يمانى ولشکرش وخراسانى وسپاهش وحسنى ويارانش وگيلانى واعوانش وجعفرى وجمعيتش وسائر احزاب شيعه که در آن سال قيام خواهند کرد، يا آنان که به لشکر او بعد از خروج ملحق خواهند شد. ولى آنچه اهتمام به ذکر او است، آنان هستند که در هنگام بيعت يا در هنگام خروج با او هستند واصحاب خاص او شمرده مى شوند.
بدان که خواص اصحاب او دو نوعند: قسمى خاص الخاص وآنها سيصد وسيزده نفرند به عدد اهل بدر وقسمى خاص وآنها ده هزار باشند.
فرق اين دو از چند جهت است:
اول اين دسته اول از طرف او حکام خواهند بود در اطراف زمين وبيرق دار خواهند بود در موقع خروج وجنگ ودسته دوم، نه.
دوم اين که تا دسته اول در مکه جمع نشوند خود را ظاهر وآشکار نخواهد کرد وحاضر از براى بيعت عمومى در مسجد الحرام نخواهد شد، پس آشکار شدن وبيعت گرفتن موقوف به اجتماع ايشان است ودسته دوم نه. بلى دسته دوم تا جمع نشوند از مکه خارج نخواهد شد.
سوم اينکه دسته اول قبل از بيعت عمومى بيعت خصوصى با ايشان خواهد شد اگر چه با بعضى، ودر بيعت عمومى حضور خواهند داشت واول ايشان بيعت مى کنند واطراف آن حضرت را دارند واز او دفاع مى کنند واما دسته دوم در بيعت عمومى ويا بعد از آن جمع خواهند شد، اين اشخاص چه دسته اول وچه دسته دوم اشخاص معينى هستند که به نام ونام پدران وقبيله ومحلشان در کتابى محفوظ ونزد آن حضرت وحضرات ائمه عليهم السلام مضبوط است، مانند اصحاب سيد الشهداء عليه السلام.
ضمنا معلوم شد که وجه خصوصيت ايشان از ياران ديگر چيست؟ وآن فقط اين است که سيصد وسيزده تن بايد باشند تا حضرت خود را آشکار کند بعد از ظهور وحاضر شود براى بيعت وآنها سران وعلمدارانند وده هزار بايد باشند تا از مکه خارج شود وخروج کند وآنها نخبه هاى دوم هستند نه اينکه انصار منحصر به اينها باشد ونه اينکه وجود سيصد وسيزده تن مدخليت در اصل ظهور آن حضرت دارد چنانکه در اذهان عوام است، بلکه اجتماع آنها مدخليت در بروز وحضور او براى بيعت دارد.
ظهور آن حضرت موقوف به انقضاء اجل وسرآمد حکمت وتحقق شرائط وظهور علامات است، زيرا که غيبت را مدتى است وحجاب را مصلحتى وظهور را شرائطى.
آرى، عوام وجود سيصد وسيزده تن را چنان مدخليت مى دهند حتى اينکه نفيا واثباتا موقوف بر وى مى کنند واز اين رو نفريعاتى دارند:
يکى اينکه اين سيصد وسيزده تن افضل همه ى مردمى هستند که در هر عصرى هستند، زيرا که ظهور امام عليه السلام بستگى به آنها دارد.
دوم اينکه سيصد وسيزده نفر مرد صالح در همه کره پيدا نمى شود والا ظهور مى کرد.
سوم اينکه در هيچ عصرى هم اين مقدار صالح نبوده والا ظهور مى کرد.
اين اصل با همه ى تفريعات غلط واشتباه است، بلکه نه ظهور حضرت بستگى به اين اشخاص دارد ونه روى زمين خالى از مردمان صالحى مانند ايشان به همان عدد يا بيش بوده يا هست، بلکه اگر صد هزار مانند ايشان در عصرى باشد يا بهتر از ايشان، تا مدت تمام نشود وشرائط انجام نگيرد ظهور نخواهد بود.
بلى آنها اشخاصى هستند فوق العاده در همان عصر ظهور نه فوق العاده ى همه ى اعصار، وجود آنان چنان است که در عصر مقارن ظهور خواهد بود نه اينکه ظهور چنان باشد که موقوف به وجود ايشان باشد.
از اخبار مى توان استفاده کرد که ايشان چنان نيستند که سرآمد همه اهل زمانها ودوران ها باشند. مفضل به حضرت صادق عليه السلام عرض کرد:
(قربانت شوم مؤمنى که در روى زمين غير ايشان نيست؟)
فرمود:
(چرا ولکن ايشان قوام ونجباء وقضاة وحکام وفقهاء در دين هستند).
وفرمود:
(عدد ايشان وشهرها ومحله هاشان در کتابى نوشته شده ومحفوظ است).(34)
وخواهد آمد که آن حضرت در کوفه نطقى خواهد کرد وآن سيصد وسيزده نفر از دور او پراکنده مى شوند وايشان را شکى عارض مى شود، باز دوباره برمى گردند، پس چنان نيستند که هيچکس مانند ايشان نباشد.

تصريح ائمه به سيصد و سيزده تن و ده هزار
اخبار در اين باره به خصوص درباره ى سيصد وسيزده تن بسيار است وليکن به قدر حاجت اشاره مى رود، حضرت جواد عليه السلام فرمود:
(جمع مى شوند به نزد او اصحاب او به عدد اهل بدر سيصد وسيزده تن، واين است قول خداوند: (أينما تکونوا يأت بکم الله جميعا ان الله على کل شىء قدير).(35)
(هر کجا باشيد خداوند شما را جميعا مى آورد، زيرا که او بر هر چيز قادر است).
فرمود:
(هر گاه اين عده از اهل زمين به نزد او جمع شوند امر خود را ظاهر کند، پس چون عقده تکميل شود (يعنى عدد معهود) وآن ده هزار است خروج کند به اذن خداوند).(36)
وفرمود:
(براى قائم گنجهائى است نه از طلا ونه از نقره، اسبهائى است قوى هيکل ومردانى است با علامت، خداوند ايشان را از شهرهاى دور جمع مى کند به عدد اهل بدر سيصد وسيزده تن وبا آن حضرت صحيفه اى است مهر شده که در وى شماره ى اصحاب او با اساميشان وشهرشان وطبايعشان وزى شان وکنيه ولقبشان مسطور است، مردانى هستند رنجکش وبا جديت در طاعت او).(37)
حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(هر گاه خارج شود پشت خود را به کعبه دهد وسيصد وسيزده تن جمع شوند واول چيزى که بگويد اين است: (بقية الله خير لکم ان کنتم مؤمنين).(38)
پس بگويد: منم بقية الله، پس هر گاه جمع شود به سوى او عقد واو ده هزار است خروج کند).(39)
مردى از اهل کوفه از حضرت صادق عليه السلام پرسيد:
(چقدر با قائم خروج خواهند کرد؟ مردم مى گويند به عدد اهل بدر است سيصد وسيزده تن.
فرمود: خروج نمى کند مگر در اولى قوة (صاحبان قوت) واولى قوة کمتر از ده هزار نيست).(40)
ونيز فرمود: (خروج نمى کند تا اينکه حلقه تمام شود.
ابو بصير پرسيد: حلقه چقدر است؟
فرموده: ده هزار).(41)
آيا ده هزار به علاوه ى سيصد وسيزده تن است يا با آنها ده هزار است؟ معلوم نيست. ولى ظاهر اين است که به علاوه باشد ومخفى نماند که دوازده نفر از آن سيصد وسيزده تن نقباى آن حضرت اند به عدد نقباى بنى اسرائيل ويکى از آنها علمدار خواهد بود وخواهد آمد که علمدار شعيب بن صالح است.

کيفيت اجتماع ايشان در مکه
اما آن ده هزار، کيفيت مخصوصى براى ايشان ذکر نشده، بلکه همين اندازه که ايشان از راه هاى دور کم کم جمع مى شوند، از هنگامى که نداى آسمانى را بشنوند تا هنگام خروج آن حضرت تکميل خواهند شد. ممکن است اين حديث اشاره به ايشان باشد، عبد الله بن عجلان به حضرت صادق عليه السلام عرض کرد که:
(چگونه بفهميم خروج قائم عليه السلام را؟ فرمود: (صبح مى کند يکى از شما ودر زير سر او رقعه اى است که در وى نوشته: (طاعة معروفة).(42) (پس اين اشخاص به مقتضاى آن رقعه به راه ميافتند).
واما سيصد وسيزده تن، پس اجتماع آنها در يک روز ويکشب خواهد بود.
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(هر گاه خداوند رخصت دهد امام عليه السلام را، خدا را بخواند به اسم عبرانى او، پس اصحاب او سيصد وسيزده تن به نزد او جمع شوند مانند پاره هاى ابر در فصل پائيز وايشان صاحب لواى (علم بزرگ) او هستند، بعضى از ايشان کسى است که در شب از رختخواب خود ناياب مى شود پس صبح مى کند در مکه وبعضى از ايشان در روز بر ابر سوار مى شوند وقائم عليه السلام مى شناسد هر يک را به اسم او واسم پدر او زى او).
مفضل عرض کرد: (قربانت شوم کدام يک دسته ايمانشان عظيم تر است؟).
فرمود: (آنکه بر ابر حرکت مى کند در روز).(43)
حضرت زين العابدين عليه السلام فرمود:
(آنها يکديگر را نمى شناسند وبدون مواعده يکجا جمع مى شوند).(44)

بيشتر ايشان جوانند و بر شمشيرهاشان نوشته است
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(در بين اينکه جوانان شيعه در بالاى بامهاى خود در خوابند، ناگهان به نزد صاحب خود در يک شب بدون مواعده حاضر مى شوند، پس صبح مى کنند در مکه).(45)
امير المؤمنين عليه السلام فرمود:
(اصحاب مهدى عليه السلام جوانهايند، پيرو کامل در ميان ايشان نيست مگر مانند سرمه در چشم يا نمک در توشه ونمک در توشه کمترين توشه است).(46)
ولى ظاهر اين حديث عام است اختصاص به سيصد وسيزده تن ندارد، حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(بر شمشير هر يک اسم او ونسب او نوشته است).(47)
ونيز فرمود:
(بر شمشير هر يک کلمه اى است که هزار کلمه از وى گشوده مى شود).(48)
شايد اين شمشيرها شمشيرهائى است که براى قتال نازل مى شود، چنانکه آن حضرت فرمود:
(هر گاه قائم قيام کند شمشيرهاى قتال نازل شود، بر هر شمشير اسم مرد واسم پدر او باشد).(49)

صفات اصحاب قائم چه سيصد و سيزده تن و چه غير از ايشان در قوت
اين صفات که ذکر مى شود اختصاص به سيصد وسيزده تن ندارد، گر چه در ايشان قويتر وشديدتر است وشايد در اين حديث که کلمه ى اصحاب دارد اختصاص به ايشان داشته باشد ولى باز هم جزمى نيست.
حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(گويا اصحاب قائم عليه السلام را مى بينم در حالتى که احاطه کرده اند ما بين مشرق ومغرب را، هيچ چيز نيست مگر اينکه مطيع ايشان است، حتى درندگان زمين ودرندگان پرنده، همه چيز طالب رضاى ايشان است، حتى اينکه زمين بر زمين فخر مى کند ومى گويد امروز مردى از اصحاب قائم عليه السلام از من عبور کرد).(50)
حضرت صادق عليه السلام فرمود: (لو أن لى بکم قوة أو آوى الى رکن شديد).(51)
(اى کاش براى من بر شما قوتى مى بود يا به رکن محکمى مى پيوستم اين را نمى گفت جز اينکه قوت قائم عليه السلام را تمنى مى کرد وياد نمى کرد مگر اصحاب او را.
به تحقيق که به هر مردى از ايشان قوت چهل مرد داده مى شود وقلب او سخت تر است از پاره ى آهن، اگر به کوههاى آهنين گذر کنند آنها را پاره کنند، شمشيرهاى خود را بازنگيرند تا اينکه خداوند عز وجل راضى شود).(52)
واما اخبار ديگر به نحو عموم است وبراى همه ى ياران آن حضرت است، حضرت زين العابدين عليه السلام فرمود:
(هر گاه قائم ما قيام کند خداوند از شيعيان آفت ومرض را ببرد ودلهاى ايشان را مانند پاره هاى آهن سازد وبه هر مردى از ايشان قوت چهل مرد دهد وايشان حکام زمين وبلند رتبه ها خواهند بود).(53)
حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(هر گاه امر ما واقع شود ومهدى ما بيايد هر مرد از شيعيان ما جرى تر از شير وسريعتر از نيزه خواهد بود، دشمن خود را به پاى خود لگد کوب مى کند وبه دست خود مى زند واين در نزد نزول رحمت خدا وفرج او است بر بندگان).(54)
ونيز فرمود:
(هر کسى از صاحبان آفت ومرض قائم اهل بيت را درک کند صحت يابد وهر صاحب ضعفى قوى شود).(55)
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(خداوند در دل دوستان ما رعب افکنده، پس چون قائم ما قيام کند ومهدى ما ظاهر شود مرد جرى تر از شير وسريعتر از نيزه خواهد بود).
حضرت باقر عليه السلام نيز نظير او فرمود،(56) ونيز حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(شيعه ى ما در دولت قائم عليه السلام کوهان زمين وحکام وى خواهند بود، به هر مردى از ايشان قوت چهل مرد داده خواهد شد).(57)
ونيز فرمود:
(خداوند ترس را از دلهاى شيعه ى ما ببرد ودر دل دشمنان ما جاى دهد، پس يک نفر از شيعيان از نيزه سريعتر واز شير جرى تر خواهد بود، دشمن خود را به نيزه طعن کند وبه شمشير بزند ويا پايمال کند).(58)
نيز فرمود:
(هر گاه قائم ما قيام کند خداوند شيعيان ما را در گوش وچشمشان مدد دهد، تا اينکه بين ايشان وبين قائم عليه السلام يک بريد (چهار فرسخ) راه باشد، با او سخن بگويند وحرف او را بشنوند واو را ببينند در مکان خود).(59)
نيز فرمود:
(مؤمن در زمان قائم عليه السلام با اينکه در مشرق است برادر خود را که در مغرب است مى بيند وهمچنين آنکه در مغرب است آن را که در مشرق است مى بيند).(60)
عبد الملک بن اعين گفت:
(روزى در خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم چون خواستم برخيزم از ضعف تکيه بر دست خود کردم، پس مرا به گريه گرفت گفتم! من اميدوار بودم که اين امر (قيام) را دريابم ومرا قوتى باشد).
فرمود:
(آيا شما راضى نيستيد که دشمنان شما بعضى، بعضى را بکشند وشماها در خانه ها خود ايمن هستيد، بدان که چون آن هنگام شود به هر مردى از شما قوت چهل مرد داده شود ودلهاى شما مانند پاره هاى آهن محکم گردد، اگر بر کوهها بزنيد کوهها را بشکافيد وشماها قوام زمين وخزينه داران زمين خواهيد بود).(61)
اين اخبار چنانکه مى بينى عام است براى همه ياران، بکله براى همه ى شيعيان حتى بعد از زمان جنگ.
(جعلنا الله ان شاء الله من شيعتهم ورزقنا ايام دولتهم ووفقنا لنصرتهم).

خضوع و طاعت و بندگى ايشان با ساير صفات
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(براى آن حضرت مردانى است که گويا دلهاى ايشان پاره هاى آهن است، هيچگاه در آن دلها شکى در ذات خدا نيامده ومخلوط به شک نگشته، از سنگ محکم تر وسخت تر هستند، اگر بر کوهها حمله کنند کوهها را از بين ببرند، با رايات خود به هيچ شهرى درنياورند مگر اينکه او را خراب کنند، گويا بر اسب هاى ايشان عقاب سوار است پس خود را بر زين اسب امام عليه السلام مى مالند وبه اين عمل تبرک مى جويند وبر گرد او احاطه مى کنند وبر اطراف او مى چرخند تا او را به جان خود در جنگ ها حفظ کنند وآنچه او اراده کند پيش دستى کنند وبه او وانگذارند، ومراد او را کفايت کنند.
در ميان ايشان مردانى است که شب را نمى خوابند، ايشان را در نمازشان ناله وزمزمه است مانند آواز زنبور عسل درکندوى خود، شبها را بر روى پاهاى خود به عبادت مى گذرانند وصبح مى کنند بر بالاى اسبان، در شبها چون راهب هستند ودر روزها چون شير، در مقام اطاعت وفرمانبرى از امام عليه السلام، مطيع تر از کنيز براى آقاى خود.
دل هاى ايشان مانند چراغ، گويا آن دلها قنديل هایى است از روشنى و مع ذلک ايشان از خشيت خدا در بيم و ترسند و در دعا درخواست شهادت مى کنند وتمنا مى کنند که در راه خدا کشته شوند، شعار ايشان يا لثارات الحسين است (اى خونخواهان حسين) هر گاه به راه افتند رعب در جلو ايشان به قدر مسير يک ماه حرکت کند، خداوند امام را به ايشان نصرت خواهد کرد).(62)
ونيز آن حضرت فرمود:
(گويا نظر مى کنم به قائم واصحاب او در نجف، اصحاب او در برابر او چنان به حال خضوع وسکوتند که گويا مرغ بر سر ايشان نشسته، مى بينم که زاد وتوشه هاشان تمام گشته وجامه هاشان کهنه شده، اثر سجود بر پيشانى هاشان ظاهر است، در روز چون شيرند ودر شب چون راهب، گويا دلهاى ايشان پاره ى آهن است، به هر مردى از ايشان قوت چهل مرد داده مى شود، هيچ فردى از ايشان نمى کشد مگر کافر يا منافق را، خداوند در کتاب خود ايشان را به توسم وصف کرده فرموده: (ان فى ذلک لايات للمتوسمين).(63)
يعنى ايشان اهل تفرس وصاحب فراستند، (پس به فراست خود مؤمن را از مشرک ومنافق مى شناسند، پس نمى کشند مگر مشرکان منافق را)).(64)
حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(آن حضرت سيصد وسيزده تن را به آفاق زمين مى فرستد ودست بر پشت وسينه هاى ايشان مى کشد پس در هيچ قضاوتى عاجز نمى مانند).(65)
حضرت صاحب الامر عليه السلام به على بن ابراهيم بن مهزيار فرمود:
(پدرم فرمود: گويا مى بينم تو را که بيرقهاى زرد وعلمهاى سفيد بر اطراف تو به حرکت آمده وپرچمها مى وزد در مابين حطيم وزمزم وگويا مى بينم که بيعت هاى پشت سر يکديگر وصفاى ولايت ودوستى بر تو منتظم گشته مانند منتظم شدن درها در رشته ها ومى بينم دست دادن کف ها را به تو براى بيعت در اطراف حجرالاسود، همه به ساحت تو ملتجى گشته، از جماعتى که خداوند ايشان را بيرون آورده وآفريده از طينت طاهره ى ولايت وتربت نفيسه، دلهاى ايشان مقدس ومنزه گشته از چرک نفاق ومهذب شده از پليدى شقاق (مخالفت ورزى) طبعهاى ايشان براى دين نرم، وخوهاى ايشان از دشمنى ورزيدن خشن، روهاى ايشان براى قبول باز، فطرت ايشان براى فضل شکفته ودرخشنده، ديانت دارند به دين حق واهل حق، پس چون ارکان ايشان محکم شود وبنيان ايشان قوام پيدا کند، از هم شکافته وپاره شود طبقات امت ها به سبب اجتماع وتکاثر ايشان، هنگامى که بيعت وتبعيت کنند او را در سايه ى درخت عظيمى که شاخه هاى او بر اطراف درياچه طبريه آويزان شده وسايه افکنده (در آنجاست که سفيانى کشته مى شود) پس در آن وقت صبح حق تلألؤ کند وتاريکى باطل منجلى شود وخداوند طغيان را به سبب تو بشکند وخرد سازد ومعالم ايمان را برگرداند).(66)

بلاد و قبائل ياران آن حضرت
درباره ى سيصد وسيزده نفر در اخبار تعيين اسم واسم پدر ومحلشان شده، لکن گذشته از سند آنها چون مختلف نقل شده لهذا چندان فائده اى در ذکر آن نيست به علاوه منافى با اختصار است که وضع رساله بر آن است.
حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(اصحاب قائم عليه السلام سيصد وسيزده تن خواهند بود از اولاد عجم).(67)
ولى در حديث ديگر فرمود:
(بيعت مى کنند با قائم بين رکن ومقام سيصد وسيزده تن به عدد اهل بدر، در ميان ايشان است نجبا ونقبا از اهل مصر وابدال اهل شام واخيار از اهل عراق).(68)
جمع اين دو حديث به اين است که اهل شام وعراق ومصر حمل شود بر آنان که از اولاد عجم در آنجا متوطن شده اند والا وجه ديگر ندارد جز حمل بر موافقت عامه.
واما راجع به سائر اعوان وانصار: حضرت رضا عليه السلام فرمود:
(بپرهيز از عرب که براى ايشان خبر بدى خواهد بود، آگاه باش که از ايشان يک نفر با قائم خروج نخواهد کرد.(69)
ونيز فرمود: واى بر طاغيان عرب از شرى که نزديک شده.
ابن ابى يعفور عرض کرد: آيا از عرب کسى با قائم عليه السلام هست؟
فرمود: چيز کمى.
عرض کرد:
بخدا قسم که از ايشان بسيارند کسانى که اين امر را وصف مى کنند (يعنى اظهار تشيع مى کنند).
فرمود:
ناچار است که مردم تخليص شوند وتميز وجدا شوند وبايد غربال شوند ودر غربال خلق زيادى بيرون خواهند شد).(70)
مقصود عربهاى اصلى است وآن هم اهل حجاز.
حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(هيچ بلدى نيست مگر اينکه از او طايفه اى با قائم خروج خواهد کرد، مگر بصره که يک نفر از وى خروج نخواهد کرد).(71)
حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(چون اظهار دعوت کند، بيعت کند با او سيصد وسيزده تن وکمى از اهل مکه).(72)
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(براى قائم عليه السلام گنجى است در طالقان که نه طلاست ونه نقره).(73)
واز امير المؤمنين عليه السلام فرمود:
(خوشا به طالقان، براى خداوند عز وجل در وى گنجهائى است که نه از طلاست ونه از نقره ولکن در وى مردانى هست اهل ايمان، خدا را شناخته اند حق معرفت، ايشان انصار مهدى خواهند بود در آخر الزمان).(74)
در باب حسنى گذشت که انصار او از طالقان هستند، پس شايد مراد همانها باشند وممکن است که بعلاوه ى آن نيز از سيصد وسيزده تن ويا از غير ايشان باشند.

خدمتگذارى جمعى از زنان
حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(پنجاه زن همراه آن عده يعنى سيصد وسيزده تن خواهد بود).(75)
ودر (اثبات الهداة) حضرت صادق عليه السلام به مفضل فرمود:
(با قائم عليه السلام سيزده تن خواهد بود).
عرض کرد: (آنها چه مى کنند؟).
فرمود:
(مداواى مجروحين وپرستارى مريضان مى کنند چنانکه با پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم بودند).(76)

انصار او از نصارى: اول کس از اهل نجران
امير المؤمنين عليه السلام فرمود:
(خروج مى کند مردى از اهل نجران، استجابت مى کند امام عليه السلام را، واو اول نصرانى است که اجابت کند پس بيعه ى خود را خراب کند وصليب خود را بشکند وبا مواليان وضعفاى مردم خروج کند، پس حرکت کند تا در نخيله فرود آيد با بيرقهاى هدايت).
وبه سند ديگر خروج کند با مواليان وضعفاى مردم، با اسبان وعلمهاى هدايت.(77)

در کيفيت قيام و خروج تا کشتن سفيانى
اين واقعه مانند يک واقعه ى تاريخى است ودر نقل واقعه ى تاريخى اتصال وارتباط نقل وپيوستگى مطالب به هم بى نهايت مرغوب وبر ذوق مطلوب ومطالعه کننده را دلچسب تر است، ولى چنان نيست که اين واقعه من البداء الى الختم در يک حديث باشد تا قطع رشته ى اتصال نشود، بلکه در اخبار بسيار وهر خبرى يک جزء از واقعه را متعرض شده، پس اگر طريقه ى محدثين را در نقل بپيماييم نقل واقعه از لطافت خارج مى شود، لهذا ملخص مجموع را در نظر گرفته به طورى که هم از عين ترجمه خارج نگشته وهم اتصال وارتباط وترتيب بين حوادث ووقايع رعايت شده تا اينکه مجموع بصورت يک نقل ويک حديث ديده مى شود.
بعد از خروج آن حضرت از محل غيبت خود در ماه رمضان يا قبل از آن، تا ماه ذيحجه در ذى طوى به انتظار ياران خود وانتظار رخصت حق بسر مى برد تا اينکه اعمال حج را بجا مى آورد، در شب قبل از خروج براى بيعت واظهار خود بر عموم خادمى که در نزد او است با بعضى از اصحاب آن حضرت ملاقات مى کند وبه ايشان مى گويد چند نفر در اينجا هستيد؟
مى گويند: مقدار چهل نفر. پس بگويد: چگونه خواهيد بود اگر صاحب خود را ببينيد؟ مى گويند: بخدا قسم اگر ما را به کوهها ببرد ودر کوهها جا دهد ما با او خواهيم رفت.
پس شب آينده به نزد ايشان آيد وبگويد ده نفر از بزرگسالان ونيکان خود را به من معرفى کنيد. پس ده نفر تعيين کنند، ايشان را بردارد وبه نزد صاحب الامر عليه السلام ببرد، پس آن حضرت به آنها شب آينده را وعده دهد. (حضرت باقر عليه السلام).(78)

قيام براى بيعت ناگهانى
چون مواعده تمام شود آن شب سيصد وسيزده تن را بخواند، قسمى از ايشان از رختخواب خود ناياب شوند وصبح در مکه باشند(79) وقسمى در وقت بيعت با ابر حاضر شوند (چون صبح شود اول طلوع آفتاب با چهل وپنج نفر از نه طائفه، از طائفه اى يکى واز طائفه اى دو تا واز طائفه اى سه تا واز قبيله اى چهار تا واز قبيله اى پنج تا واز طائفه اى شش تا واز قبيله اى هشت تا واز قبيله اى نه تا، روى آورد به سوى مسجد الحرام وهمچنين از قبائل جمع شوند)(19) پس چون به مسجد آيد بر منبر بالا رود ومردم را به خود دعوت کند وايشان را به پيمان خدا واداى حق خود متذکر سازد وآنان را دعوت کند که به سيره ى پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم رفتار کند وبه عمل او عمل کند واين آيه بخواند:(80)
(فقررت منکم لما خفتکم فوهب لى ربى حکما وجعلنى من المرسلين).(81)
پس خداوند جبرئيل را نازل کند، پس بر حطيم فرود آيد وبگويد به چه چيز دعوت مى کنى؟ آن حضرت تکرار کند، پس جبرئيل بگويد: من اول کسى هستم که با تو بيعت مى کنم دست خود را دراز کن، پس دست خود را دراز کند، سفيد ونورانى باشد مانند يد بيضاى موسى(82) واين آيه تلاوت کند:
(ان الذين يبايعونک انما يبايعون الله يد الله فوق أيديهم فمن نکث فانما ينکث على نفسه).(83)
(کسانى که با تو اى پيغمبر بيعت مى کنند اين است وغير اين نيست که با خدا بيعت مى کنند، دست خدا بالاى دست ايشان است، پس هر کس بشکند بيعت را اين است وغير اين نيست که بر ضرر خود شکسته).
پس جبرئيل دست او را ببوسد ودست خود را به دست او بمالد وسپس ملائکه وجن،(84) (صادق عليه السلام) پس از آن سيصد وسيزده تن با او بيعت کنند، آنان که در روز مى آيند با ابرها در آن ساعت برسند(85) (باقر عليه السلام). ودر نداى جبرئيل گذشت که پس از آن جبرئيل يک پاى خود را بر بيت الله الحرام گذارد وپاى ديگر بر بيت المقدس وندا کند:(86)
(أتى أمر الله فلا تستعجلوه).(87)
سپس در پيش روى آن حضرت در ما بين رکن ومقام بايستد وبگويد: البيعة لله (صادق عليه السلام).(88)
وچون آفتاب بلند شود وصيحه ى آسمانى از چشمه ى خورشيد به زبان عربى بلند شود که همه اهل آسمان وزمين بشنوند، ندا کند اى گروه خلائق اين مهدى آل محمد است. سپس اسم او وکنيه ى او را ذکر کند ونسب او را به پدرش حسن امام يازدهم بگويد وپس از آن تا حسين بن على عليه السلام ياد کند، پس بگويد بيعت کنيد او را تا هدايت يابيد، مخالفت مکنيد امر او را که گمراه خواهيد شد، پس ملائکه وجن ونقبا بگويند: (سمعنا واطعنا): شنيديم واطاعت کرديم.
وهيچ گوشى از خلائق نماند مگر اينکه بشنود اين ندا را، پس خلائق از حضرى وبدوى وبرى وبحرى رو آورند واز يکديگر پرسش کنند وبه يکديگر بگويند آنچه را شنيدند.
پس چون نزديک غروب آفتاب شود فرياد کننده اى فرياد کند از طرف مغرب: اى گروه خلائق پروردگار شما ظاهر شد در وادى يابس در ارض فلسطين واو عثمان بن عنبسه ى اموى است، بيعت کنيد او را تا هدايت يابيد ومخالفت با او مکنيد که گمراه خواهيد شد، پس ملائکه وجن ونقبا بگويند: (سمعنا وعصينا): شنيديم ونافرمانى کرديم).
پس آنکه اهل شک وريب ونفاق وکفر باشد به نداى اخير گمراه شود.
چون بيعت تمام شود ومتفرق شوند مردم مکه به يکديگر بگويند اين مرد که بود در جانب کعبه واين خلق کيان بودند با او واين چه آيتى بود که در شب ديديم ومثل او را تا کنون نديده بوديم؟
پس بعضى به بعضى مى گويند: اين مرد همان کسى است که صاحب چند بز بود، پس به يکديگر مى گويند: خوب دقت کنيد آيا مى شناسيد کسى را از اشخاصى که با او بودند؟
پس بگويند: نمى شناسيم جز چهار نفر از اهل مکه وچهار نفر از اهل مدينه وايشان فلان وفلان است (صادق عليه السلام).(89)
(چون بيعت ناگهانى تمام شد بعد از آن اصحاب او با او رفت وآمد مى کنند واو را تهييج مى کنند بر قيام وخروج او واو همچنان منتظر امر ورخصت حق است وچون اصرار زياد مى کنند) به اصحاب خود مى فرمايد: اهل مکه مرا نمى خواهند ومن اکنون رسول به سوى ايشان مى فرستم تا بر ايشان حجت تمام کنم بدانسان که از مثل من سزاوار است.
پس نفس زکيه را مى طلبد واو را براى دعوت مى فرستد، پس او مى رود وپيغام را مى رساند پس او را مابين رکن ومقام مى کشند (چنانکه در فصل نفس زکيه گذشت) چون خبر قتل او به امام عليه السلام مى رسد به اصحاب مى فرمايد: آيا من به شما نگفتم اهل مکه مرا نمى خواهند؟(90) (باقر عليه السلام).
(چنين معلوم مى شود که پس از بيعت وقتل نفس زکيه سفرى به سوى مدينه مى کند براى زيارت، با وزير خود منصور يا منتصر در آنجا مصادف مى شود به آمدن لشکر سفيانى، پس برمى گردد به سوى مکه. لشکر سفيانى پس از قتل وغارت وخرابى مدينه متوجه گرفتن آن حضرت مى شوند).
چون آن حضرت در برگشتن از مدينه به نزديک مکه رسد در زير درختى تيره رنگ براى آسايش بنشيند، پس جبرئيل در صورت مردى از طائفه ى کلب به نزد او آيد وبگويد: اى بنده ى خدا در اينجا چه ميکنى؟ پس بفرمايد: انتظار دارم که شام شود ودر عقب عشا به طرف مکه خارج شوم، خوش ندارم که در اين وقت گرما حرکت کنم.
پس جبرئيل خنده کند چون خنده کند، حضرت او را بشناسد، پس جبرئيل دست او را بگيرد وبا وى مصافحه کند وبر او سلام کند وبگويد: برخيز پس اسبى براى او بياورد که او را براق گويند وبر او سوار شود تا اينکه به کوه رضوى آيد، پس محمد صلى الله عليه واله وسلم وعلى عليه السلام بيايند وبراى او عهدنامه اى ومنشورى بنويسند که او را بر مردم بخواند سپس به طرف مکه خارج شود در آن موقع مردم در مکه مجتمع باشند (زين العابدين عليه السلام).(91) (وچون به مکه آيد به محل خود ذى طوى رود، پس در همان روز يا روز ديگر) شمشير را از غلاف بکشد وزره در بر کند وبرد پيغمبر در تن وعمامه اش بر سر نهد وقضيب وى به دست گيرد واز خداوند طلب ظهور وخروج کند، پس بعضى متوجه شوند از حال او، وحسنى را آگاه کند، پس او به نزد امام عليه السلام آيد واز وى استفسار کند وآن حضرت او را آگاه کند.
پس او قبل از خروج امام عليه السلام مبادرت به خروج کند پس اهل مکه او را بکشند وسر او را به شام فرستند وبعد از آن امام عليه السلام ظاهر شود وخروج کند (صادق عليه السلام).(92)
(معلوم مى شود که اهل مکه به سفيانى بيعت کرده اند وشايد اين واقعه روز تاسوعا باشد وفرداى همان روز امام عليه السلام خروج کند وشايد يکى دو روز قبل، بالاخره روز عاشورا روز قيام وخروج است).

کيفيت خروج و آمدن به مسجد براى خروج و بيعت دوم در روز عاشورا
از بلندى کوه ذى طوى با سيصد وسيزده تن سرازير شود تا اينکه به مسجد آيد (صادق عليه السلام).(93)
پس مردى از ياران آن حضرت اول نطق کند وفرياد زند: ايها الناس اين است آن که مطلوب شماست وآنکه شما مى خواهيد، دعوت مى کند شما را به آنچه پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم دعوت مى کرد.
پس مردم از جا برمى خيزند پس آن حضرت خود سخن مى گويد: ومى فرمايد:
ايها الناس منم فلان پسر فلان، منم پسر پيغمبر خدا. دعوت مى کنم شما را به آنچه پيغمبر خدا دعوت مى کرد.
پس هجوم مى آورند که او را بکشند پس سيصد وسيزده تن از او دفاع مى کنند (زين العابدين عليه السلام)(94) پس بيايد مابين رکن ومقام چهار رکعت نماز بگزارد(95) (باقر عليه السلام).
پس آنگاه به اسم او از آسمان ندا شود واو در پشت مقام باشد پس اصحاب او بگويند: ديگر چه انتظار دارى به اسم تو ندا شد؟ پس دست او را بگيرند وبياورند براى بيعت عمومى (صادق عليه السلام)(96) پس بيايد تا به حجر الاسود تکيه کند واول چيزى که نطق کند اين است:
(بقية الله خير لکم ان کنتم مؤمنين)(97) سپس بگويد: منم بقية الله).
وبگويد:
(ايها الناس ما از خداوند نصرت مى طلبيم واز هر کس اجابت کند ما را از مردم، بر کسانى که به ما ظلم کرده اند وحق ما را از ما ربوده اند، ما اهل بيت پيغمبر شمائيم وما اولى هستيم به خدا وبه محمد صلى الله عليه واله وسلم.
ايها الناس هر کس با ما محاجه مى کند در خدا پس من اولى هستم به خدا، وهر که با ما در آدم محاجه مى کند پس من اولى هستم به آدم، وهر که در نوح محاجه کند من اولى هستم به نوح وهر که در ابراهيم محاجه کند من اولى هستم به ابراهيم وهر که محاجه کند به محمد صلى الله عليه واله وسلم من اولى هستم به محمد وهر که محاجه کند در پيغمبران من اولى هستم به پيغمبران، آيا نيست که خداوند در محکم کتاب خود مى گويد:
(ان الله اصطفى آدم ونوحا وآل ابراهيم وآل عمران على العالمين ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم).(98)
پس منم بقيه اى از آدم وذخيره اى از نوح وصفوه اى از محمد صلى الله عليه واله وسلم وهر که محاجه کند مرا نسبت به پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم پس من اولى هستم از همه ى مردم نسبت به پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم. پس شما را به خدا سوگند مى دهم که هر کس از حاضرين امروز کلام مرا بشنود به غائبين برساند واز شما مسئلت مى کنم به حق خدا ورسول وبه حق من بر شما زيرا که مرا بر شما، حق قرباى پيغمبر است که ما را يارى کنيد وممانعت کنيد از کسانى که بما ظلم کردند وما را از ديار خود وابناء خود مطرود کردند وبر ما بغى کردند وما را از حق خود دفع کردند واهل باطل بر ما غلبه کردند.
پس الله الله که ما را مخذول نکنيد ووانگذاريد، يارى کنيد ما را خداوند شما را يارى کند، ما شهادت مى دهيم امروز وهر مسلمانى؛ که به ما ظلم وستم شده وما مطرود وآواره شديم وبر ما بغى شد وما را از ديار واهل واموال خود بيرون کردند ومقهور گشتيم، آگاه باشيد که ما امروز يارى مى طلبيم از خداوند واز هر مسلمانى).(99)
پس سيصد وسيزده تن به او بيعت کنند وديگران تبعيت کنند واز اهل مکه هم کمى بيعت کنند وبيعت بر کتاب وسنت خواهد بود پس بيرقهاى زرد وسفيد در ما بين (حطيم) و(زمزم) باهتزاز درآيد (باقر عليه السلام) (وجبرئيل چنانچه در باب ندا ذکر شد براى بيعت وسپس براى امارت ندا کند).
در (الزام الناصب) آورده: (چون قائم عليه السلام ظاهر شود، بايستد در مابين رکن ومقام وبه پنج ندا، ندا کند:
نداى اول: ألا يا اهل العالم انا الامام القائم.
نداى دوم: ألا يا اهل العالم انا الصمصام المنتقم،
نداى سوم: ألا يا اهل العالم ان جدى الحسين قتلوه عطشانا،
نداى چهارم: ألا يا اهل العالم ان جدى الحسين طرحوه عريانا،
نداى پنجم: ألا يا اهل العالم ان جدى الحسين سحقوه عريانا.
ومعلوم نيست از کجا نقل کرده ودر چه وقت خواهد بود.(100)
در همان اثناء که تکيه بر حجر الأسود داده ومشغول گرفتن بيعت است ناگهان بشير وارد شود واو را مژرده دهد به فرورفتن لشکر سفيانى به زمين واو مردى باشد که صورت او بطرف پشت برگشته وپشت سرش به طرف سينه، پس آن حضرت بفرمايد: قصه ى تو وبرادر تو چيست؟
پس بگويد: من وبرادرم در لشکر سفيانى بوديم، دنيا را خراب کرديم از دمشق تا بغداد، کوفه را خراب کرديم، مدينه را خراب کرديم، منبر پيغبر صلى الله عليه واله وسلم را شکستيم، استرهاى ما در مسجد پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم سرگين انداخت واز آنجا خارج شديم وعدد ما سيصد هزار بود (با مردم ديگر که به ايشان ملحق شدند) براى خرابى اين خانه، پس چون به وادى بيداء رسيديم، شب در آنجا نزول کرديم ناگاه صيحه زننده اى به ما صيحه زد وگفت: اى بيداء هلاک کن اين قوم ستمگر را! پس زمين دهن باز کرد وهمه ى لشکر را بخود فرو برد، به خدا قسم که در روى زمين نماند حتى عقال شتر، غير من وبرادرم (نام يکى وتر وديگرى وتير) پس ناگاه ملکى آمد وبه صورت ما زد، پس صورت ما به پشت برگشت، به برادرم گفت:
اى نذير (ترساننده) تو برو نزد سفيانى ملعون در دمشق واو را انذار کن به ظهور مهدى آل محمد صلى الله عليه واله وسلم وبه او اخبار کن که لشکر او در بيداء هلاک شد وبه من گفت: ملحق شو به مکه براى بشارت مهدى واو را مژده ده به هلاکت ظالمين وبر دست او توبه کن، پس او توبه ى تو را قبول کند.
پس آن حضرت دست خود را به صورت او بکشد پس صورت او بحال اول برگردد وبا آن حضرت بيعت کند وجزء لشکر او شود (صادق عليه السلام).(101)
چون دعوت وبيعت تمام شود آن حضرت بيايد ودر نزد مقام دو رکعت نماز بگزارد ودعا کند وخداوند او را اجابت کند واو را خليفه قرار دهد در روى زمين. به خدا قسم که او است مضطر که خداوند فرموده:(102)
(امن يجيب المضطر اذا دعاه ويکشف السوء).(103)
در (ملاحم وفتن) از جابر از حضرت باقر عليه السلام روايت کرده که آن حضرت چون از نماز عشاء فارغ شود به صداى بلند ندا کند: أيها الناس خدا را به ياد شما وشما را بياد خدا مى افکنم، ياد کنيد مقام خود را فردا در مقابل پروردگار خود. خداوند حجت را بر شما موکد نموده وپيغمبران را براى شما برانگيخته وکتاب به سوى شما فرستاده شما، را امر مى کند که شرک به وى نياوريد هيچ چيز، ومحافظت بر طاعت وى وطاعت رسول کنيد وزنده کنيد آنچه قرآن زنده کرد وبميرانيد آنچه را قرآن ميرانده واينکه اعوان ويار باشيد بر هدايت ووزيران باشيد بر تقوى. پس به تحقيق که فناى دنيا وزوالش نزديک گشته واعلام وداع مى کند ومن شما را دعوت مى کنم به سوى خدا ورسول وعمل به کتاب او وميراندن باطل وزنده کردن سنت.(104)

عملى که با اهل مکه مى کند
چون مراسم بيعت تمام شود - ابتداء کند به بنى شيبه (خدمه وکليد دارهاى کعبه) پس دست هاى ايشان را قطع کند براى اينکه ايشان دزدهاى خانه ى خدايند(105) (حضرت رضا عليه السلام) دست وپايشان را قطع کند وايشان را در مکه بگرداند ومنادى ندا کند: اينهايند دزدان خانه ى خدا وبر کعبه بياويزد وبر آنها رقعه اى بنويسد که اينهايند دزدان کعبه وبه ايشان امر کند که بگوئيد: مائيم دزدان کعبه، سپس ايشان را در مکه بگردانند ومنادى ندا کند: اينهايند دزدان خانه ى خدا.
بعد از آن به قريش بپردازد پس نگيرد از ايشان جز به شمشير وندهد جز به شمشير (امام باقر عليه السلام(106) وصادق عليه السلام(107) (پس پانصد نفر از قريش را بپا دارد وگردن بزند، باز پانصد نفر ديگر را بپا دارد وگردن بزند. همچنين تا شش مرتبه(108) (صادق عليه السلام).

خروج از مکه و عزيمت به مدينه
پس از تماميت بيعت وعملياتى که انجام دهد انتظارى ندارد جز اينکه عدد ده هزار تکميل شود وچون عدد تکميل شود حاکمى از طرف خود در مکه بگذارد وبا همان ده هزار وسيصد وسيزده تن ومختصرى ديگر که به او گرويده اند از مکه حرکت کند وميراث هاى پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم را با خود بردارد(109) وچون اراده ى خروج کند منادى از طرف او ندا کند: کسى زاد وتوشه همراه خود برندارد! پس ياران او با خود بگويند: مى خواهد ما وچارپايان ما را از گرسنگى وتشنگى بکشد، پس حجر موسى عليه السلام را با خود حمل کند، وهر کجا نزول کند چشمه ها از او ظاهر شود وهر گرسنه وتشنه که از او بخورد سير وسيراب گردد، چارپايان ايشان نيز از او بخورند، اين چنين کند تا وارد نجف شود وهمين زاد ايشان باشد تا نجف وچون به ظاهر کوفه رسند از او آب وشير بيرون آيد هميشه، هر که گرسنه باشد سير شود وهر که تشنه باشد سيراب گردد.(110)
وچون با اين جمعيت کم از مکه حرکت کند اين جمعيت در نظر مردم کمتر از سرمه در چشم جلوه کند، پس به حال او گريه کنند وهيچ با خود نمى انديشند جز اين که ايشان در چنگال دولتها وخروج کنندگان ربوده شوند ومع ذلک خداوند به همين جمعيت بلاد مشرق ومغرب را فتح کند.(111)
چون قدرى از مکه خارج شود تا برسد ببطن (مر) که موضعى است به فاصله ى يک مرحله از مکه خبر قتل عامل او به او برسد، پس به مکه برگردد وکشندگان عامل خود را بکشد، وزياده بر آن کسى را نکشد(112) (باقر عليه السلام) وچون به مکه برگردد اهل مکه خضوع کنند وبگويند: اى مهدى آل محمد التوبه التوبه، پس ايشان را موعظه کند وبترساند وتحذير کند، پس خليفه اى بر ايشان بگذارد وبيرون رود دوباره او را بکشند.
پس انصار خود را از جن ونقباء امر کند که برويد وهمه را بکشيد وباقى نگذاريد مگر کسى را که ايمان دارد، پس اگر نبود که رحمت خدا وسعت دارد ومن هم يکى از آن رحمت ها هستم هر آينه من هم با شما برمى گشتم، زيرا که ايشان عذر را بين خود وخدا وبين من قطع کردند. پس آنها مى آيند وبه خدا قسم که از صد يکى بلکه از هزار يکى سالم نمى گذارند(113) (صادق عليه السلام).
پس حرکت مى کند ودر طى راه همچنان مردم را دعوت مى کند به کتاب خدا وسنت رسول وولايت على بن ابيطالب عليه السلام وبرائت از دشمنان او تا چون به (بيداء) رسد اصحاب خود را نشان دهد موضعى را که لشکر سفيانى بر زمين فرو رفته اند.(114)
چون به مدينه وارد شود چندى در آن مکث کند وقريش از وى رو پنهان کنند واين است قول امير المؤمنين عليه السلام که مى فرمود:
(به خدا قسم دوست دارند قريش در آن وقت که اى کاش دنيا به کام ايشان مى شد اگر چه به قدر کشتن يک قربانى از زمان باشد در مقابل هر چه مالکند وهر چه خورشيد بر او طلوع وغروب مى کند. پس همچنان پنهانند تا اينکه حادثه اى احداث کند (بيرون آوردن لات وعزى را) وچون آن حادثه واقع شود قريش بگويند: بيائيد تا بيرون شويم به سوى اين طاغيه، به خدا که اگر او محمدى بود چنين عملى نمى کرد واگر علوى بود نمى کرد واگر فاطمى بود نمى کرد، پس بيرون مى آيند وبا او مبارزه مى کنند، پس مردان جنگى ايشان را مى کشد وذريه ى ايشان را اسير مى کند(115) (باقر عليه السلام)).

ملخص حادثه عجيبه در مدينه
چون به مدينه آيد لات وعزى را در آورد، همچنان تر وتازه باشند به حالت روز اول، باز آن دو را در مکان خود بگذارد دو عقوبت ايشان را تا سه روز تأخير اندازد، پس خبر در همه جا منتشر شود ومردم جمع شوند، پس ايشان را بيرون آورد ودر حضور مردم بر درخت خشکى بياويزد در ساعت برگ وشاخه کند، پس کسانى که اهل شک وريبند از دوستداران آن دو بگويند اين است به خدا قسم شرف حقيقى، راستى که ما به ولايت ومحبت اين دو فائز ورستگار شديم، وآن کس هم که تا آن وقت خود را مهدى عليه السلام مخفى مى کرد ودر دل او از محبت آن دو چيزى بود از قضيه آگاه شود وخود را ظاهر کند وبراى شهود قضيه حاضر شود، پس چون واقعه ى درخت را ببينند مفتون آن دو شوند.
پس منادى از طرف آن حضرت ندا کند: هر کس دوستدار اين دو است، از جمعيت جدا شود، پس مردم دو دسته شوند دوست داران در يک طرف وبيزاران از ايشان در يک طرف قرار گيرند، پس به دوستدارانشان امر کند از آنها بيزارى جوئيد، ايشان بگويند: ما تا حال که چنين کرامت ومنزلت براى ايشان نزد خدا نديده بوديم از ايشان بيزارى نجستيم، اکنون که اين مشاهده کرديم بيزارى جوئيم؟! نه بلکه بخدا قسم بيزارى مى جوئيم از تو واز کسى که به تو ايمان آورده وبه اين دو ايمان ندارد واز کسى که اين دو را از قبر بيرون آورده وبدار آويخته واين هتک را به ايشان روا داشته.
پس آن حضرت باد سياهى را امر کند که بر ايشان بوزد پس آن مردم را مانند تنه ى درختهاى بريده بر روى زمين افکند بعد امر فرمايد: که آن دو را از درخت فرو آورند وايشان را زنده کند وظلم وتعدى هائى که کرده اند ومظالم بندگان را بر گردن ايشان بار کندو ايشان اقرار واعتراف کنند، پس دوباره ايشان را بر درخت بياويزد وآتشى را امر کند که آن دو را با آن درخت بسوزاند وباد را امر فرمايد خاکستر ايشان را به دريا افکند، فتنه ى آن دو شخص در آن روز سخت تر از فتنه ى سامرى وگوساله خواهد بود(116) (صادق عليه السلام).

حرکت از مدينه به سمت کوفه و نجف
چون از اعمال مدينه فارغ شود از آن مقدار که خدا خواهد مکث کند، پس از آنجا قصد عراق کند - عاملى از طرف خود در مدينه بگذارد وچون آن حضرت بيرون رود نامه اى از سفيانى به اهل مدينه برسد که اگر او را نکشيد مردان جنگى شما را بکشم وذريه ى شما را اسير کنم، پس عامل آن حضرت را بکشند وچون به (شقره) رسد که موضعى است در نزديکى (بيداء) خبر قتل عاملش به او برسد، پس برگردد وشمشير در ايشان نهد وايشان را بکشد چنانکه کسى از ايشان نگذارد به نحوى که قتل حرة نزد او چيزى نيست.
پس دوباره عاملى در مدينه بگذارد وبه سوى نجف حرکت کند ودر بين راه همه جا مردم را به کتاب خدا وسنت پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم وولايت امير المؤمنين عليه السلام وبيزارى از دشمنان او دعوت کند، تا چون به (ثعلبيه يا سويقه) رسد مردى از ذريه ى آباء او که در شجاعت وقوت بدنى وجسمى از همه برتر باشد به جز صاحب الأمر، بپاخيزد وبگويد: اى فلانى (مهدى عليه السلام) چه مى کنى؟ به خدا قسم که تو با اين رفتار مردم را از دور خود مى پاشى ومتفرق مى کنى مانند متفرق شدن چارپايان! آيا اين عمل ها که مى کنى به عهدى از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم است يا به چيز ديگر وآن چيست؟
پس آن کس از مواليان که متصدى گرفتن بيعت است مى گويد: ساکت باش وگرنه گردنت را مى زنم.
پس حضرت مهدى عليه السلام به آن شخص بفرمايد: ساکت باش به خدا قسم که با من عهدى است از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم سپس به يکى بفرمايد: اى فلان، فلان صندوق را بياور، پس صندوق را حاضر کند آن حضرت عهدنامه را بيرون آورد وبر وى بخواند، پس آن مرد علوى بگويد: قربانت شوم سر خود را بده تا ببوسم، پس سر خود را فرود آورد واو ببوسد وعرض کند: قربانت شوم بيعت مرا تجديد کن (اين عمل از جهت اظهار حق است بر مردم نه از باب تشکيک).
سپس حرکت کند تا به زمين نجف برسد پس به اصحاب خود بفرمايد: امشب در اينجا توقف کنيد وبه عبادت بگذرانيد وچون صبح شود بفرمايد: از طريق نخيله حرکت کنيد. در آن موقع کوفه را خندقى باشد.
جابر عرض کرد: کوفه را خندقى باشد؟! فرمود: بلى والله، (خندق الان موجود است)، پس از طريق نخيله برود تا به مسجد ابراهيم در نخيله فرود آيد ودر آنجا دو رکعت نماز بگزارد، پس عده اى از کوفه از لشکر سفيانى وغيره به قصر دفع او بيرون آيند، پس به اصحاب خود بفرمايد راه باز کنيد براى ايشان سپس فرمان حمله دهد، پس اصحاب بر آنها حمله کنند، به خدا قسم که يک نفر از آنها براى خبرگزارى هم از خندق نگذرند وچون به نجف مشرف شود يعنى نزديک شود، رايت پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم را باز کند وچون باز شود ملائکه ى بدر بر دور او احاطه کنند(117) (باقر عليه السلام).
ايضا از حضرت باقر عليه السلام فرمود: زياده برده هزار از (بتريه) از کوفه با سلاح به سوى او خارج شوند وبه او بگويند: برگرد از همان راهى که آمده اى، ما را احتياجى به بنى فاطمه نيست، پس شمشير در ميان آنها نهد تا اينکه از ايشان کسى نگذارند.(118)
شايد اينها جزء همان عده باشند وشايد مستقل باشند (بتريه: صنفى از زيديه هستند که هم قائل به امامت ابى بکر وعمر هستند وهم به على عليه السلام ولى در عثمان توقف کرده اند).

ورود به نجف و ملاقات با سيد حسنى
در آن وقت سه رايت در کوفه مضطرب باشد پس صاف شود براى او(119) (باقر عليه السلام)، (رايت شرقى وآن خراسانى وحسنى است ورايت يمانى واين سه به او خواهند پيوست، در آن وقت رايت سفيانى نيز خواهد بود وبا او مى جنگد وچنان معلوم مى شود که سفيانى چون از بغداد به کوفه آمده از طريق حله آمده، پس سمت شمالى کوفه وشمال جسر در تصرف لشکر سفيانى خواهد بود وسمت جنوب جسر تا نجف در تصرف خراسانى ويمانى وحسنى وآن حضرت است، چون آن حضرت به نجف آيد ودر آن وقت) حسنى کوفه را قرارگاه خود کرده، پس خبر مهدى عليه السلام به او مى رسد، اصحاب او به او مى گويند: يابن رسول الله کيست اين کس که بساحت ما نازل شده؟
پس مى گويد: بيرون شويم به سوى او تا ببينيم کيست وچه مى طلبد، به خدا قسم که او خود مى داند که او مهدى است واو را مى شناسد وغرضى ندارد از اين سخن جز اينکه به اصحاب خود بشناساند او را، پس حسنى با سپاه خود به نزد او مى آيند ومى گويد: اگر تو مهدى آل محمدى پس کجاست آثار جدت پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم عصا وانگشتر وبرد وزره وعمامه ى سحاب واسب ويربوع وناقه ى عضباء واستر ودلدل والاغ يعفور واسب نجيب وبراق ومصحف امير المؤمنين عليه السلام؟ (شايد آن حيوانها را زنده مى کند ويا همراه خود دارد، والله العالم)
پس آن حضرت همه را به او ارائه مى دهد، پس حسنى عصا را به دست مى گيرد واو را در سنگ سختى فرو مى برد پس سبز مى شود وبرگ مى آورد وغرضى ندارد جز اينکه به اصحاب خود فضل مهدى عليه السلام را نشان دهد تا با او بيعت کنند، پس حسنى مى گويد: الله اکبر يابن رسول الله دست خود را بده تا با تو بيعت کنم، پس او وسائر عسکر بيعت مى کنند به جز چهل هزار اصحاب قرام که معروفند به زيديه.(120)
پس ايشان مى گويند: اين نيست مگر سحرى بزرگ، پس دو عسگر به هم در مى افتند، پس مهدى عليه السلام رو مى کند به آن طائفه ى منحرف وايشان را موعظه مى کند ودر ايشان نمى افزايد جز کفر وطغيان، پس امر مى کند به قتل ايشان وهمه را مى کشد، آن گاه آن حضرت مى فرمايد: قرآنها را از ايشان برنداريد، بگذاريد با ايشان تا براى ايشان حسرت باشد، چنانکه تبديل وتحريف وتغيير دادند آن را وبه وى عمل نکردند (صادق عليه السلام).(121)
در (ملاحم وفتن) از امير المؤمنين عليه السلام فرمود:
(پس مهدى با لشکر خود حرکت کند تا اينکه بوادى فتنه ها برسد (کوفه) پس حسنى با دوازده هزار به او ملحق شود (معلوم مى شود بقيه از لشکر او نيست) به آن حضرت بگويد: من سزاوارترم به اين امر از تو، آنگاه مطالبه ى علامت ودليل کند، پس آن حضرت اشاره به پرنده اى کند که در آسمان در پرواز است پس فرود آيد وبر دست او بنشيند وقضيب خود را به زمين فرو برد، پس سبز شود وشاخه وبرگ آورد پس حسنى لشکر خود را تسليم آن حضرت کند وخود در مقدمه لشکر او قرار گيرد).(122)
ممکن است بار ديگر حسنى نيز قضيب را بگيرد واز جهت امتحان ورفع اتهام سحر، خودش بر سنگ سختى زند چنانکه حضرت صادق عليه السلام فرمود: وهمچنين نسبت به حيوانات مذکور ممکن است آثارى نشان دهد تا معلوم شود از پيغمبر است.

مبارزه با لشکر سفيانى و شکست ايشان
پس لشکر سفيانى وجمعى از مردم به سوى او از کوفه خارج شوند در روز چهارشنبه، پس ايشان را دعوت کند وحق خود را بر ايشان بگويد واينکه او مظلوم ومقهور گشته سپس بگويد: هر که با من محاجه مى کند در خدا، من اولى هستم به خدا (بقيه مانند آن چه در هنگام بيعت گرفتن در مکه گذشت) پس در جواب بگويند:
از همانجا که آمده اى برگرد ما را احتياجى به تو نيست واخبار شما بما رسيد وشما را امتحان کرديم، پس آن روز متفرق شوند بدون جنگ وچون روز جمعه شود دوباره برگردند ومردى از مسلمين کشته شود وبه حضرت خبر دهند، پس در آن وقت رايت پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم را باز کند وملائکه ى بدر بر او ايشان حمله کنند وايشان را بکشند وهزيمت دهند تا خانه هاى کوفه ومنادى آن حضرت ندا کند: آگاه باشيد هر کس فرار کرد او را تعقيب نکنيد وهر کس مجروح شد او را نکشيد، پس با ايشان آن معامله کند که امير المؤمنين عليه السلام در جنگ جمل کرد(123) (صادق عليه السلام). - اين حکم خاص است والا در سيره ى آن حضرت خواهد آمد که مجروح وفرارى را هم مى کشد -.
واز بعضى اخبار استفاده مى شود که مبارزه در ما بين حيره وکوفه خواهد شد.(124)

شرح رأيت پيغمبر و آمادگى آن حضرت براى جنگ
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(گويا مى بينم قائم را در نجف کوفه که زره پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم را پوشيده وبر او تنگ آيد، پس خود را حرکت دهد در وى پس بر او دور زند وراست آيد، پس بر روى او جامه اى از استبرق بپوشد وبر اسب سياه وتيره رنگى (به روايتى ابلق) سوار شود واو را کاکلى بلند وباريک باشد وهم او را نورى باشد، پس خود را تکان دهد، پس نماند اهل بلدى مگر اينکه از نور آن کاکل در او داخل شود، تا اينکه اين آيتى براى او باشد.
پس آن حضرت خود را بر اسب تکان دهد، پس نماند اهل بلدى مگر اين که او را با خود در بلد خود ببينند، پس رايت پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم را باز کند وچون او را باز کند روشن شود از وى مابين مشرق ومغرب، عمود او از عرش است وپرچم او از نصر خداست، به هيچ چيز رو نکند مگر اينکه خداوند او را هلاک کند وچون او را حرکت دهد وبه اهتزاز درآورد نماند مؤمنى مگر اينکه دل او چون پاره ى آهن محکم شود وقوت چهل مرد به او داده شود، ونماند مؤمن مرده اى مگر اينکه فرح وخوشحالى از آن داخل قبر او شود واين از اين جهت است که مؤمنين در قبرهاى خود به زيارت يکديگر مى روند ويکديگر را بشارت مى دهند به قيام قائم عليه السلام، پس چون رايت باز کند ملائکه براى نصرت او فرود آيند).(125)
ثمالى به حضرت باقر عليه السلام عرض کرد: (رايت با او است يا براى او مى آورند؟)
فرمود: (جبرئيل براى او مى آورد).(126)
ونيز فرمود:
(رايت پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم را جبرئيل در روز بدر آورد، به خدا قسم که او نه پنبه است ونه کتان ونه ابريشم.
عبد الله بن سنان عرض کرد: پس از چيست؟
فرمود: برگ بهشت است، پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم او را روز بدر باز کرد وبعد او را پيچيد وبه دست على داد، پس همواره در نزد على بود تا روز جنگ بصره پس او را باز کرد وخداوند به او فتح داد، سپس او را پيچيد واکنون او در نزد ماست احدى او را باز نمى کند تا اينکه قائم عليه السلام قيام کند وچون او قيام کند، او را باز کند، پس نماند در مشرق ومغرب احدى مگر اينکه او را ببيند ورعب از پيش وراست وچپ او مسير يک ماه راه حرکت کند.
پس فرمود: او خروج مى کند در حالتى که داغديده وغضبناک است براى غضب خداوند بر اين خلق وبر اوست پيراهن پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم که در روز احد پوشيده بود وعمامه ى سحاب وزره بلند او وشمشير ذوالفقار، پس شمشير را برهنه کند وبر دوش گذارد وهشت ماه درهم وبرهم بکشد).(127)
(آن حضرت را به جز اين رايت رايتهاى زرد وسفيد هست) ودر روايتى از صدوق در رايت مهدى نوشته است: البيعة لله(128) ودر روايت ديگر: الرفعة لله.(129)
ودر (اثبات الهداة) از فضل بن شاذان در رايت مهدى عليه السلام است: اسمعوا واطيعوا.(130)

حرکت به سوى سهله و مسجد آن
امير المؤمنين عليه السلام فرمود:
(گويا مى بينم او را که از وادى السلام عبور کرده ورو به سهله مى رود، بر اسبى که دست وپاى او سفيد است سوار است وکاکلى دارد که درخشنده است واو دعا مى خواند ودر دعاى خود مى گويد:
(لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله ايمانا وصدقا، لا اله الا الله تعبدا ورقا، اللهم معز کل مؤمن وحيد ومذل کل جبار عنيد، أنت کفى حين تعيينى المذاهب وتضيق على الارض بما رحبت. اللهم خلقتنى وکنت غنيا عن خلقى ولو لا نصرک اياى لکنت من المغلوبين، يا منشر الرحمة من مواضعها ومخرج البرکات من معادنها ويا من خص نفسه بشموخ الرفعة فأولياؤه بعزه يتعزرون، يا من رصعت له الملوک نير(131) المذلة على أعناقهم فهم من سطوته خائفون، أسئلک باسمک الذى فطرت به خلقک فکل لک مذعنون أسئلک أن تصلى على محمد وآل محمد وأن تنجز لى أمرى وتعجل لى الفرج وتکفينى وتعافينى وتقضى حوائجى الساعة الساعة الليلة الليلة انک على کل شىء قدير).(132)
حقير گويد: اين دعا بسيار مضامين عاليه اى دارد مناسب شدائد وگرفتارى است خصوصا از دشمن، پس اگر مؤمنين در هنگام شدائد به قسد رجا بخوانند به قصد ورود با ياد کردن انقلاب آن حضرت را در آن حالت وتضرع او را از سويداى دل که عبارات دعا کاشف از آن است؛ بعيد نيست که سريع در اجابت باشد.

حرکت به کوفه و مسجد کوفه و عمليات آن حضرت در کوفه
چون کوفه براى او صاف شود داخل کوفه شود پس بيايد تا داخل مسجد شود وبر منبر بالا رود وخطبه بخواند، اما از گريه مردم نفهمند که چه مى گويد وچون جمعه ى ديگر شود مردم بگويند: يابن رسول الله نماز در پشت سر تو مانند نماز در پشت سر پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم است واين مسجد گنجايش مردم را ندارد. پس بفرمايد: من براى شما مکانى در نظر مى گيرم، پس به طرف نجف آيد وخطى بکشد ودر آنجا مسجدى بنا کنند که هزار در داشته باشد تا وسعت براى مردم داشته باشد(133) (حضرت باقر عليه السلام).
حضرت صادق عليه السلام نيز ذکر اين مسجد را کرده ونيز آن حضرت از جمله وقايع فرمود: روزى حضرت مهدى عليه السلام بر منبر باشد وسيصد وسيزده تن بر گرد او، پس از قباى خود مکتوبى بيرون مى آورد که مهر خورده به مهر طلا، عهد نامه اى است از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم چون او را بر مردم مى خواند مطالب او بر مردم گران مى آيد، پس از دور او متفرق مى شوند به طورى که نمى ماند جز وزير ويازده نقيب چنانچه با موسى بن عمران باقى ماندند، پس متفرق مى شوند ودر اطراف زمين مى گردند، پس ديگرى نمى يابند جز او دوباره برمى گردند به سوى او. به خدا قسم که من آن کلامى را که مى گويد وايشان از دور او مى پاشند وکافر مى شوند مى دانم.(134)
(کفر طاعت است واين تعجب ندارد، زيرا که مادون عصمت در هر حدى باشد لغزش براى او هست وتحمل سر خدا وامر خدا را ندارد).
در يکى از روزها به (رحبه ى) کوفه آيد وپاى خود را به موضعى بزند پس دوازده هزار زره وهمچنين شمشير وخود که هر خودى دو رو داشته باشد بيرون آورد، پس دوازده هزار مرد از موالى عجم بطلبد وآن زره ها وخودها را بر ايشان بپوشاند وبگويد: هر کس را مانند خود با اين لباس نديديد بکشيد(135) (حضرت صادق عليه السلام).
(شايد آنها را ماموريت خاصى دهد وبه موضع مخصوصى فرستد).
پس آن حضرت کوفه را دار الملک خود قرار دهد، ومسجد جامع آن مجلس حکم او است، ومسجد سهله محل بيت المال وغنائم مسلمين، وخلوتگاه او نجف اشرف(136) (حضرت صادق عليه السلام). غير از اين عملياتى که آن حضرت خواهد کرد در کوفه وساختن چند مسجد در فصل رفتار وروش او خواهد آمد. ان شاء الله تعالى.

خروج از کوفه به شام براى جنگ با سفيانى
چون کوفه را امن کند ومنزلگاه خود سازد پس به شهرها وطوائف ديگر بپردازد، اول کسى را که به دفع او ومحاربه ى او قيام کند سفيانى است وابتداى حرکت آن حضرت به سوى او ظاهرا در ماه رجب باشد (ودر آن وقت مردگان نيز براى نصرت زنده شوند).
پس به اصحاب خود بفرمايد: حرکت کنيد تا به سوى اين طاغيه برويم، چون خبر به سفيانى برسد با همه ى لشکر خود مجرد وآماده شود ودر رمله از آن حضرت استقبال کند وچون دو لشکر با هم تلاقى کنند، حضرت ايشان را دعوت کند به کتاب وسنت پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم، سپس بگويد: پسر عمم را به نزد من فرستيد، پس سفيانى خود به نزد آن حضرت آيد وآن حضرت با او تکلم کند، پس سفيانى تسليم شود وبيعت کند.
چون به لشکر خود برگردد طائفه ى کلب که عشيره ى مادرى اويند بپرسند: چه کردى؟ بگويد: تسليم شدم وبيعت کردم.
پس بگويند: قبح الله رأيک قبيح گرداند خدا اين رأى تو را، در بين اينکه خليفه بودى ومتبوع تابع وپيرو شدى! به خدا که ما تو را بر اين رأى تبعيت نمى کنيم هرگز! پس مى گويد: اکنون چه کنم؟ مى گويند: نقض کن وبا او رو در رو شود ونبرد کن، پس آماده ى مبارزه شوند. پس آن حضرت بفرمايد: من آنچه وظيفه ام بود به تو رساندم اکنون حذر خود را بگير که من با تو جنگ خواهم کرد وچون دو لشکر مقابل هم شوند، يا قبل از بيعت ويا بعد از نقض، جمعى از لشگر سفيانى به لشکر آن حضرت ملحق شوند وجمعى از لشکر آن حضرت که از اطراف با او همراه شده اند به لشکر سفيانى ملحق شوند وآن روز روز ابدال است، چنانکه امير المؤمنين عليه السلام از يوم الا بدال ياد مى کرد.
پس فرمان جنگ صادر شود وآن روز تا شب بجنگند وچون شب شود هر لشکر به محل خود برگردد، فردا صبح دوباره به مبارزه حاضر شوند، پس خداوند نصرت را به لشکر قائم عليه السلام دهد، لشکر سفيانى را تا به آخر بکشند، حتى اينکه اگر يک نفرى در ميان درختى يا در جوف سنگى پنهان شده باشد آن درخت وآن سنگ فرياد زند که در ميان من کافرى پنهان است، پس او را بيرون آورند وبکشند، پس درندگان وپرندگان از گوشت آنان سير شوند، سفيانى را اسير کرده بياورند وآن حضرت او را به دست خود بر روى سنگى ذبح کند، (ودر روايتى کشتن او در بحيره ى طبريه خواهد بود).(137) وچون خبر منتشر شود جمعى از بنى اميه که در شام بودند پيش از ورود آن حضرت فرار کنند وبه روم پناهنده شوند، پس آن حضرت به شام آيد وشام را متصرف شود.(138) (حضرت باقر عليه السلام)

جنگ با روم و استرداد بنى اميه
پس از خاتمه جنگ با سفيانى آن حضرت سه لواء ترتيب دهد: يکى را به قسطنطنيه فرستد وديگرى را به چين وديگرى به کوههاى ديلم وهر سه را فتح کند.(139) پس اولين لواء به طرف روم حرکت کند هم براى فتح آن وهم براى استرداد بنى اميه.
چون بنى اميه به روم فرار کنند از سلطان روم درخواست کنند که ايشان را اجازه ى دخول دهد واز ايشان حمايت کند. سلطان روم بگويد: به شما راه نمى دهم تا اينکه در دين من داخل شويد ونصرانيت اختيار کنيد، به ما زن بدهيد واز ما زن بگيريد وگوشت خوک بخوريد وشراب بنوشيد وصليب در گردن کنيد وزنار ببنديد، پس شروط را قبول کنند وبه ايشان اجازه ى ورود دهد وچون آن حضرت لشکرى به روم فرستد براى استرداد ايشان، بگويند: اهل ملاما را به ما تسليم کنيد!
آنان در جواب بگويند: به خدا که چنين کارى نخواهيم کرد اينان جماعتى هستند که در دين ما رغبت کرده واز دين شما بى ميل گشته اند، پس آن لشکر بگويند: به خدا اگر مامور به قتال شما شويم با شما مى جنگيم(140) (حضرت باقر عليه السلام).
(در اصحاب کهف گذشت از امير المؤمنين عليه السلام که: اول يکى از آنها را مى فرستد وبه مقصود نرسيده برمى گردد بعد از آن ديگرى را مى فرستد واز روايت ديگرى چنان برمى آيد که خود آن حضرت عزيمت مى کند).(141)
حضرت باقر عليه السلام در اين آيه:
(فلما احسوا باسنا اذا هم منها يرکضون، لا ترکضوا وارجعوا الى ما اترفتم فيه ومساکنکم لعلکم تسئلون، قالوا يا ويلنا انا کنا ظالمين، فما زالت تلک دعواهم حتى جعلنا هم حصيدا حامدين).(142)
(پس چون صولت ما را احساس کنند ناگاه ايشان بدوند وپا به فرار گذارند، فرار نکنيد برگرديد به سوى اندوخته ها که ذخيره کرديد، برگرديد به ثروتها ومساکن خود تا از شما سوال شود، آنگاه بگويند: اى واى بر ما که ستمکاران بوديم، پس همواره اين کلمه سخن ايشان باشد، تا اينکه ما ايشان را مانند دروشده خاموش سازيم).
فرمود:
تاويل اين آيه (يعنى مصداق) از هنگامى که نازل شده هنوز نيامده وچون قائم ما قيام کند تاويل او درباريه بنى اميه تحقق پيدا خواهد کرد که ايشان از ترس قائم عليه السلام به روم فرار کنند، پس ايشان را مطالبه کنند سپس با شمشير ايشان را چون درو شده خاموش سازند.
ونيز آن حضرت فرمود: چون سلطان روم از مهدى عليه السلام آگاه شود امان وصلح بطلبد، آن حضرت بفرمايد: امان وصلحى نيست تا اينکه کسانى را که از ما نزد شمايند به ما برگردانيد واگر ايشان را ندهيد شمشير در ميان شما خواهم گذاشت.
پس مى گويند: اين کتاب خداست بين ما وشما (اهل روم گويند يا بنى اميه) هر چه کتاب گويد به مقتضاى آن رفتار کنيد، پس بفرمايد قبول دارم وراضيم وکتاب را بر ايشان قرائت کند، پس ببينند که در شرائط صلح وامان که به ايشان داده شده اين است که هر مسلمانى که مرتد شود وبه ايشان ملحق شود بايد به والى مسلمين برگردانند واگر از ايشان کسى رغبت در اسلام کند وهجرت کند او را برنگردانند.
چون اين جمله را بر ايشان بخواند واين شرط لازم را ببينند، سلطان روم به ياران خود بگويد: چاره اى نيست، اين جماعت حجت ودليل بزرگى آوردند ودر قبال او نتوان مخالفت کرد، بدهيد اهل ملت ايشان را به ايشان، پس بنى اميه را بيرون کنند وتسليم آن حضرت نمايند پس مردان وزنان ايشان را بکشند (زيرا که همه مرتد شده اند) وصليب هايشان را بر نيزه کنند.
سپس فرمود: به خدا قسم که مى بينم اصحاب قائم عليه السلام را که دينار ودرهم ايشان را با جحفه (دلو يا شبه آن) تقسيم مى کنند، سپس مردم روم هم اسلام آورند وآن حضرت براى ايشان مسجدى بنا کند ومردى از اصحاب خود را به جاى خود در آنجا بگذارد وبرگردد.(143)
امير المؤمنين عليه السلام فرمود: خداوند او را بر بنى اميه چيره گرداند تا اينکه ايشان را چون برگ خزان بر روى زمين افکنده واستخوان پوسيده سازد.
(ملعونين أينما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتيلا).(144)
(ملعونند ودر هر کجا بروند گرفته شوند وبه شدت کشته شوند).(145)
ونيز وارد شده که جمع ديگر ايشان را در اطراف زمين، امير المؤمنين عليه السلام وحضرت سيد الشهداء عليه السلام در رجعتشان خواهند کشت.(146)

فتح قسطنطنيه
در فتح قسطنطنيه اخبار بسيار است واخبار عامه از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم بيش از خاصه است ودر کيفيت فتح او هم نقل ها کرده اند، اما آنچه در اخبار ماست اين است:
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(لشکرى به قسطنطنيه بفرستد چون به خليج برسند چيزى بر کف پاى خود بنويسند وبر آب عبور کنند، اهل قسطنطنيه چون چنان ببينند بگويند اينها که اصحاب او هستند بر آب راه مى روند، پس خود او چگونه خواهد بود؟ پس دروازه ى شهر را بر ايشان باز کنند ولشکر آن حضرت داخل شوند وآن چه خواهند حکم فرمايند).(147)

فتح سائر ممالک و بلاد
نسبت به سائر ممالک وبلاد وطوائف چيزى مشروح نرسيده بلکه به نحو اجمال اشاره به چند تا شده، حضرت باقر عليه السلام فرمود: (فتح مى کند خداوند براى او روم وچين وترک وديلم وسند وهند وکابلشاه وخزر را.(148)
وحضرت صادق عليه السلام فرمود: سيزده شهر وطائفه با قائم عليه السلام مى جنگند، اهل مکه، مدينه، شام، بنى اميه، بصره، دميسان (علامه ى مجلسى فرموده: دميسان تصحيف ديسان است، قريه اى است در هرات)، اکراد، اعراب، طائفه ى ضبة، طائفه ى باهلة، طائفه ى ازد واهل رى).(149)
واما بقيه ى مردم وشهرها ظاهر اين است که بدون جنگ تسليم آن حضرت شوند، زيرا که آن حضرت چنانکه گذشت به رعب نصرت مى شود، به علاوه صيت فتح وپيشروى او با کثرت خيل وجند او همه جا راقرع سمع مى کند واين خود مزيد بر رعب مى شود، قهرا براى مبارزه وجنگ حاضر نمى شوند.

ذکر مصر وب صره و حرواراء وطائفه ثقيف
چون از اعمال شام فارغ مى شود به مصر رود وبر منبر او خطبه بخواند، پس زمين از عدل او شاد گردد پس به جانب کوفه برگردد ودر برگشتن عزم بصره کند وممکن است قبل از رفتن به شام به بصره رود، به هر حال از حديث فوق معلوم شد که اهل بصره با او مى جنگند وامير المؤمنين عليه السلام فرمود: (پس به سوى بصره حرکت کند تا اينکه بر درياى او مشرف شود وبا اوست تابوت وعصاى موسى (که آنها را از بحيره ى طبريه بيرون آورده، پس معلوم مى شود که بعد از برگشتن از شام است) پس عزيمتى بر دريا بخواند، پس آب طغيان کند وبه بصره بريزد، تا اينکه بصره مانند دريائى گردد، نماند در او مگر مسجد او، مانند کشتى بر روى آب. باز به طرف حروراء حرکت کند واو را آتش زند وبسوزاند واز طرف باب بنى اسد برود تا اينکه در طائفه ى ثقيف که ايشان زراعت فرعون هستند (يا اهل فزعند) شعله اى افروزد).(150)

تمام مدت جنگ آن حضرت
از امير المؤمنين عليه السلام(151) وحضرت سيد الشهداء عليه السلام(152) فرمودند: شمشير خود بر دوش مى گذارد هشت ماه، واز حضرت باقر عليه السلام نيز در چند حديث فرمود: (هشت ماه شمشير بر دوش مى گذارد ودرهم وبرهم مى کشد وهمواره از دشمنان خدا مى کشد تا اينکه خدا راضى شود.
ابو بصير عرض کرد: چگونه مى فهمد که خدا راضى است؟ فرمود: در دل او رحمت مى افکند).(153)

قتل ابليس
از جمله ى مقاتله ى او مقاتله با لشکر ابليس وکشتن ابليس است، اما وقت آن معلوم نيست. اسحق بن عمار از حضرت صادق عليه السلام پرسيد: از وقت معلوم که خداوند ابليس را در کتاب خود تا آن وقت مهلت داده؟
فرمود: هر گاه قائم عليه السلام قيام کند در مسجد کوفه خواهد بود، پس ابليس به نزد او آيد تا به زانو افتد وبگويد: اى واى از امروز، پس موى پيشانى او را بگيرد واو را گردن زند.(154)
ودر حديث ديگر آن حضرت فرمود: روز وقت معلوم که شود، امير المؤمنين عليه السلام با اصحاب خود بر شيطان ولشکرش حمله کنند وجنگ گاه ايشان در (روحاء) باشد که زمينى است از اراضى فرات قريب به کوفه، جنگ عظيمى کنند که مانند آن رخ نداده، گويا مى بينم لشکر امير المؤمنين عليه السلام را که صد قدم به عقب برگشته اند حتى اينکه پاى بعضى از ايشان در فرات رفته، ناگاه جبروت حق با ابرها وملائکه به همراهى پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم هبوط کنند ودر دست پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم حربه اى باشد از نور، پس چون ابليس به آن حضرت نگاه کند پشت کند وبه عقب برگردد. لشکر وى به او بگويند: کجا مى روى؟ اينک ما ظفر يافته ايم!
پس بگويد: من مى بينم آنچه شما نمى بينيد، من مى ترسم پروردگار عالمين را، پس پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم به او برسد ويک طعن به او در مابين دو شانه اش بزند که در آن طعنه هلاک او وهلاک اصحاب او خواهد بود.(155) (اين منافات ندارد که او را اسير کرده به نزد قائم عليه السلام آورند).

خروج کنندگان بر وى واحتجاج کنندگان بعد از آرامش
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(چون فتنه ها آرام شود وآن حضرت از جهاد بيارامد، نگذرد مگر اندکى ناگهان مارقه اى از موالى (خروج کننده وخارج شونده ى از دين از پيوستگان) در رميله ى دستکره (قريه اى است بين بغداد وواسط وقريه اى است در قرب شهر ابان وقريه اى است در خوزستان. قاموس) خروج کنند، عده ى ايشان بالغ بر ده هزار باشد، شعار ايشان يا عثمان يا عثمان باشد. پس آن حضرت مردى از مواليان را طلب کند وشمشيرى به وى دهد واو را به سرکردگى به جنگ ايشان فرستد، پس ايشان را بکشند چنانکه احدى از ايشان نماند).(156)
وحضرت صادق عليه السلام فرمود:
(روزى حديث کند شما را به حديثى پس جمعى در رميله ى دستکرده بر وى خروج کنند وبا وى مقاتله کنند، پس ايشان را بکشد واين آخرين خروج کننده خواهد بود).(157)
حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(در بين اينکه روزى حضرت صاحب الأمر عليه السلام به بعضى احکام حکم کند وبه بعضى از سنت ها تکلم کند، ناگهان خروج کننده اى از مسجد خارج شود وبر وى خروج کند، پس به اصحاب بفرمايد: ايشان را بگيرند، پس در بازار خرما فروشان به ايشان ملحق شوند وايشان را اسير کرده بياورند، پس امر به ذبح ايشان کند واين آخرين خروج کننده باشد بر آل محمد صلى الله عليه واله وسلم(158) (يعنى در کوفه)).
ودر قضاوت آن حضرت خواهد آمد: کسانى که بر حکم او اعتراض کنند وانکار کنند وآنان را گردن زند، اما آنها خارجى محسوب نمى شوند.
مقدس اردبيلى در (حديقة الشيعه) از حضرت صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود: هفت کس از فرزند من، صاحب الأمر، معجزه خواهند خواست:
اول: معجزه ى الياس از او بطلبد، پس آن حضرت، (ومن يتوکل على الله فهو حسبه)(159) بگويد وبر روى آب از اين طرف دجله به آن طرف دجله عبور کند که کفش او تر نشود.
آن مرد بگويد: که اين شخص جادوگر است واين عمل جادوگرى است. پس آن حضرت به آب امر فرمايد: که او را بگيرد واو هفت روز در آب زنده باشد وفرياد کند که: اين است جزاى آن که انکار امام زمان کند.
دوم: مردى باشد از اصفهان از آن حضرت معجزه ابراهيم خليل عليه السلام بخواهد، پس بفرمايد تا آتش عظيمى برافروزند وآيه ى: (سبحان الذى بيده ملکوت کل شىء واليه ترجعون)(160) بخواند ودر آتش رود، پس بر او برد وسلام گردد وبه سلامت از آتش بيرون آيد وآن مرد بگويد که اين سحر است، پس آن حضرت آتش را امر کند تا او را بگيرد واو همچنان در آتش بسوزد وبگويد: اين است جزاى آنکه منکر امام وقت شود.
سوم: شخصى از فارس، چون عصاى موسى عليه السلام در دست آن حضرت ببيند معجزه ى موسى عليه السلام از وى بخواهد، پس اين آيه تلاوت کند: (فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين)(161) وعصا را بيندازد پس عصا اژدها شود، آن مرد بگويد: اين شخص ساحر است واين امر جادوگرى است، پس به امر امام عليه السلام عصا او را فرو برد وسر وگردنش بيرون بماند وبگويد: اين است جزاى آنکه معجزه را جادوگرى بنامد.
چهارم: مردى از اهل آذربايجان استخوانى به دست بگيرد واز آن حضرت معجزه عيسى عليه السلام طلب کند وبگويد: اگر تو امامى اين استخوان ها را به دعاى خود به سخن درآور، پس به دعاى آن حضرت آن استخوان تکلم کند وبگويد: اى امام معصوم هزار سال است که من به عذاب گرفتارم وبه دعاى تو اميد نجات دارم، از خدا بخواه تا عذاب از من بردارد، آن مرد ايمان نياورد، پس امر کند که او را بر دار کشند وهفت روز بر سر دار فرياد کند: اين است جزاى آن که معجزه ببيند وانکار کند.
پنجم مرى از اهل عمان بگويد: آهن بر دست داود پغمبر نرم مى شد، اگر بر دست تو نرم شد امام خواهى بود، چون امام عليه السلام به او بنمايد آنچه خواسته، باز آن مرد بر انکار خود ثابت باشد، پس آن حضرت عمودى در گردن او بيفکند وبر گردنش بتابد واو همچنان بگردد در دنيا وبگويد: اين است جزاى آنکه امام صادق را تکذيب کند.
ششم: مردى از اتراک بگويد: کارد بر حلق اسماعيل عليه السلام کارگر نشد. ومن اين را معجزه او مى دانم، اگر با دست تو آن ظاهر شود به امامت تو اقرار کنم، امام عليه السلام کاردى را به وى دهد وبفرمايد: پسر خود را ذبح کن، او به قوت تمام آن کارد را هفتاد بار بر گلوى پسر خود بکشد وکارگر نشود، پس از روى غضب آن کارد را بر زمين زند پس به فرمان خدا آن کارد برگردد وخود را به او برساند وحلقش را ببرد وبه دوزخش فرستد.
هفتم: يکى از اعراب از وى معجزه جدش را طلب کند، پس آن حضرت شيرى را بطلبد واز وى شهادت بخواهد، شير سر به زمين نهاده روى بر خاک بمالد وبه زبان فصيح شهادت به حقيقت وامامت او دهد، باز هم اعرابى اقرار به امامت نمى کند، پس آن شير او را در آن لشکرگاه بدواند وفرياد زند: اين است جزاى آن که امامت صاحب الأمر را انکار کند، چنانکه همه نداى آن شير را بشنوند وبعد از آن در آخر او را بخورد.(162)

حدود ملک و سلطنت آن حضرت
حدود ملک او همه ى روى زمين است از مشرق تا مغرب، واخبار در اين باب بسيار است اشاره به بعضى کافى است. جابر انصارى از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم فرمود: (زود است که خداوند سنت ذوالقرنين را در قائم از اولاد من جارى سازد وبرساند او را به شرق وغرب زمين، تا اينکه نماند کوهى ودره اى وبيابانى که ذوالقرنين بر او قدم گذارده مگر اينکه او هم بر او قدم گذارد).(163)
امير المؤمنين عليه السلام نيز مثل اين فرمود.(164) واز اين معلوم مى شود که آن حضرت همه ى روى زمين را سير خواهد فرمود.
وحضرت زين العابدين عليه السلام از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم فرمود: (بعد از من دوازده نفرند، اول ايشان توئى يا على وآخر ايشان قائم عليه السلام است، آنکه خداوند براى او مشارق ومغارب زمين را فتح مى کند).(165)
حضرت مجتبى عليه السلام فرمود: (مالک مى شود ما بين خافقين را (مشرق ومغرب)).(166)
حضرت باقر عليه السلام فرمود: (سلطنت او برسد به مابين خافقين وفرمود: خداوند فتح کند براى او مشرق ومغرب را).(167)
ونيز در اين آيه: (ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الأرض يرثها عبادى الصالحون):(168)
(ما در زبور نوشتيم بعد از ذکر اينکه زمين را ارث خواهند برد بندگان صالح من)
فرمود: (همۀ کتاب هاى آسمانى ذکر است و بندگان صالح: قائم عليه السلام واصحاب اوست).(169)
و در غرض او از قيام و معاملۀ او با مشرکين نيز اين امر ظاهر است.

 **************************************

پاورقی:

(1) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:458:1 ح 311، ينابيع المودة: 82:2 ح 125، فرائد السمطين: 331:2 ح 583، بحار: 280:52 ب 26 ح 7.
(2) مدثر: 8.
(3) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:470:5 ح 1970، اصول کافى: 385:1 ح 30:912، بحار: 58:51 ب 5 ح 284:52 -49 ب 26 ح 11.
(4) منتخب الاثر: ص 179 ف 1 ب 8 ح 44، بحار: 304:52 ب 26 ح 72.
(5) عيون اخبار الرضا عليه السلام: 1: 63-62 ب 6 ح 29، بحار: 310:52 ب 27 ح 4.
(6) معجم احاديث الامام المهدى (عليه السلام):497:3 ح 1068، روضه ى کافى: ص 183 ح 285، بحار: 242:52 ب 25 ح 112-ص 301 ب 26 ح 66.
(7) عيون اخبار الرضا عليه السلام: 63:21 ب 6 ح 29، بحار: 311:52 ب 27 ح 4.
(8) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:200:3 ح 723- ص 295 ح 831- ص 299 ح 836، بحار: 307:52 ب 26 ح 81- ص 337 ب 27 ح 75 - ص 343 ب 27 ح 91.
(9) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:201:3 ح 723، بحار:135:51 ب 4 ح 3.
(10) غيبت نعمانى: ص 155 -154، الزام الناصب: 303:2، بحار: 348:52 ب 27 ح 99.
(11) بحار: 11:53 ب 25، الزام الناصب: 264:2.
(12) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:167:3 ح 692، احتجاج: 291:2 بحار: 280:52 ب 26 ح 6.
(13) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:16:4 ح 1096، بحار: 326:52 ب 27 ح 40.
(14) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:19:4 ح 1097، بحار: 356:52 ب 27 ح 120.
(15) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:299:3 ح 836، بحار: 336:52 ب 27 ح 5.
(16) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 16:4 ح 1096، الزام الناصب: 297:2، بحار: 52: 326-325 ب 27 ح 40- ص 328 ب 27 ح 48.
(17) غيبت نعمانى: ص 154 (امام باقر عليه السلام).
(18) غيبت نعمانى: ص 154، الزام الناصب: 303:2، بحار: 348:52 ب 27 ح 99.
(19) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:372:4 ح 1354، بحار: 5:51 ب 1 ح 10.
(20) بحار: 10:53 ب 25، الزام الناصب: 264:2.
(21) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:167:4 ح 1229، بحار: 152:52 ب 23 ح 3.
(22) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 1: 535-534 ح 365 -364 (حضرت رسول اکرم (صلى الله عليه واله وسلم))،-121:3 ح 659 (حضرت امير عليه السلام)، - ص 170 ح 694 (امام حسن عليه السلام - ص 316 ح 857 (امام باقر عليه السلام)- 170:4 ح 1232 (امام رضا عليه السلام).
(23) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:122:5 ح 1543، الزام الناصب: 284:2، بحار: 90:53 ب 29 ح 95.
(24) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:59:5 ح 1481، مختصر بصائر الدرجات: ص 201، بحار: 85:53 ب 29 ح 86.
(25) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:132:3 ح 67، کمال الدين: 527:2 ب 47 ح 1، بحار: 194:52 ب 25 ح 26- 100:53 ب 29 ح 120.

(26) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:324:3 ح 867 لبحار: 390:52 ب 27 ح 212.
(27) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:98:4 ح 1165، اثباة الهداة: 573:3 ب 32 ف 48 ح 709.
(28) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:333:3 ح 877، بحار: 76:53 ب 29 ح 81.
(29) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:101:4 ح 1167، بحار: 97:53 ب 29 ح 113.
(30) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:332:3 ح 876، بحار: 76:53 ب 29 ح 81.
(31) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:79:4 ح 1150، بحار: 291:52 ب 26 ح 35.
(32) معجم الملاحم والفتن: 3: 196 -194، واژه ى (العجب)، مختصر بصائر الدرجات: ص 198، بحار: 60:53 ب 29 ح 48 - ص 81 ب 29 ح 86.
(33) معجم الملاحم والفتن: 295:4، لفظ (المطر)، غيبت طوسى: ص 443 ف 7 ح 435، بحار: 212:52 ب 25 ح 63.
(34) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 5: 37-34 ح 1458، دلائل الامامة: ص 562-554 ح 130:526.
(35) بقره: 148.
(36) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:39:5 ح 1460، بحار: 157:51 ب 9 ح 4- 283:52 ب 26 ح 10.
(37) عيون اخبار الرضا عليه السلام: 63:1 ب 6 ح 29، بحار: 52: 311 -310 ب 27 ح 4.
(38) هود:86.
(39) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:175:5 ح 1601، بحار:192:52 ب 25 ح 24.
(40) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:5:4 ح 1078، اثباة الهداة: 491:3 ب 32 ف 5 ح 234، کمال الدين: 654:2 ب 57ح 20، بحار: 323:52 ب 27 ح 33.
(41) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:386:3 ح 940، کمال الدين: 654:2 ب 57 ح 20، بحار: 368:52 ب 27 ح 152.
(42) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 276:5 ح 1701، کمال الدين: 654:2 ب 57 ح 22، منتخب الاثر: ص 545 ف 6 ب 3 ح 5.
(43) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:31:5 ح 1454- ص 32 ح 1456، غيبت نعمانى: ص 213، بحار: 286:52 ب 26 ح 21- ص 368 ب 27 ح 153.
(44) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:199:3 ح 719، بحار: 306:52 ب 26 ح 79.
(45) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:6:4 ح 1080، غيبت نعمانى: ص 215، بحار: 370:52 ب 27 ح 159.
(46) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:102:3 ح 644، غيبت نعمانى: ص 215، غيبت طوسى: ص 476 ف 8 ح 501، بحار: 334:52 ب 27 ح 63.
(47) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:7:4 ح 1083، غيبت نعمانى: ص 214، بحار: 356:52 ب 27 ح 121.
(48) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:11:4 ح 1090، غيبت نعمانى: ص 214، بحار: 286:52 ب 26 ح 19.
(49) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:7:4 ح 1083، بحار: 356:52 ب 27 ح 121.
(50) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:282:3 ح 818، بحار: 327:52 ب 27 ح 43.
(51) هود: 80.
(52) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:172:5 ح 1598، منتخب الاثر: ص 613 ف 8 ب 2 ح 1، ينابيع المودة: 241:3 ب 71 ح 21، کمال الدين: 673:2 ب 58 ح 26، اثباة الهداة: 494:3 ب 32 ف 5 ح 249، بحار: 327:52 ب 27 ح 44.
(53) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:192:3 ذيل ح 713، بحار: 317:52 ب 27 ح 12.
(54) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:285:3 ح 822، بحار: 318:52 ب 27 ح 17.
(55) بحار: 335:52 ب 27 ح 68.
(56) بحار: 370:52 ب 27 ح 161- ص 372 ح 164، (امام صادق عليه السلام)، معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 284:3 ح 821، بحار: 372:52 ب 27 ح 164، (امام باقر عليه السلام).
(57) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:6:4 ح 1081، اثباة الهداة: 556:3 ب 32 ف 33 ح 603.
(58) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:284:3 ذيل ح 821 (امام باقر عليه السلام)، بحار 336:52 ب 27 ح 70 (امام صادق عليه السلام).
(59) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:57:4 ح 1131، بحار: 336:52 ب 27 ح 72، منتخب الانوار المضيئة: ص 352 ف 12.
(60) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:56:4 ح 1130، بحار: 391:52 ب 27 ح 213.
(61) بحار: 335:52 ب 27 ح 69، روضه کافى: ص 233 ح 449.

(62) الزام الناصب: 296:2، بحار: 308:52 ب 26 ح 82.
(63) حجر: 75.
(64) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:203:5 ح 1626، بحار: 386:52 ب 27 ح 202، منتخب الانوار المضيئه: ص 344 ف 12.
(65) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:29:5 ح 1453، بحار: 345:52 ب 27 ح 91.
(66) کمال الدين: 449:2 ب 43 ح 19، بحار: 36-35:52 ب 18 ح 28.
(67) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:283:3 ح 820، بحار: 52: 370-369 ب 27 ح 157.
(68) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:289:3 ح 825، منتخب الاثر: ص 580 ف 6 ب 11 ح 2، بحار: 334:52 ب 27 ح 64.
(69) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:46:4 ح 1118، غيبت طوسى: ص 476 ف 8 ح 500، بحار: 333:52 ب 27 ح 62.
(70) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:45:4 ح 1117، بحار: 114:52 ب 21 ح 31.
(71) الزام الناصب: 295:2، بحار: 307:52 ب 26 ح 81.
(72) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:295:3 ح 831، بحار: 307:52 ب 26 ح 81.
(73) الزام الناصب: 296:2، بحار: 52: 308-307 ب 26 ح 53-86: 15 ب 25.
(74) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:82:3 ح 629، بحار: 87:51 ب 229:60-5 ب 36 ح 56.
(75) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:21:5 ح 1452.
(76) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:13:4 ح 1094، اثباة الهداة: 575:3 ب 32 ف 48 ح 725.
(77) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:255:5 ح 1680، مختصر بصائر الدرجات: ص 200، بحار: 84:53 ب 29 ح 86.
(78) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:26:5 ح 1453- ص 307 ح 1739، بحار: 341:52 ب 27 ح 91.
(79) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:18:5 ح 1450-ص 19 ح 1451-ص 33 ح 1457، بحار: 323:52 ب 27 ح 34.
(80) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:5:4 ح 1079، بحار: 309:52 ب 27 ح 3.
(81) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:302:5 ح 1733- ص 303 ح 1734- ص 304 ح 1735، بحار:281:52 ب 26 ح 8.
(82) شعرا: 21.
(83) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:492:3 ح 1062، اعلام الورى: 288:2 ب 4 ف 3، بحار: 337:52 ب 27 ح 78.
(84) فتح: 10.
(85) الزام الناصب: 257:2، مختصر بصائر الدرجات: ص 183، بحار: 8:53 ب 25.
(86) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:283:3 ح 820، بحار: 370:52 ب 27 ح 157.
(87) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:207:5 ح 1632، بحار: 285:52 ب 26 ح 18.
(88) نحل: 1.
(89) کشف الغمه: 462:2، فصول المهمة: ص 298، ارشاد مفيد: 353:2 ب 40 ف 1 ح 2.
(90) الزام الناصب: 2: 258-257، مختصر بصائر الدرجات: ص 184 -183، بحار: 8:53 ب 25.
(91) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:294:3 ح 831، بحار: 307:52 ب 26 ح 81.
(92) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:198:3 ح 719، بحار: 306:52 ب 26 ح 79.
(93) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:497:3 ح 1068، غيبت نعمانى: ص 181، بحار: 301:52 ب 26 ح 66.
(94) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:295:3 ح 31، بحار: 307:52 ب 26 ح 81. (امام باقر عليه السلام).
(95) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:198:3 ح 719، بحار: 306:52 ب 26 ح 79.
(96) معجم احاديث الامام المهدى (عليه السلام):295:3 ح 831، الزام الناصب: 294:2.
(97) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:454:3 ح 1010، بحار: 294:52 ب 26 ح 43.
(98) هود: 86.
(99) آل عمران: 33.
(100) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 295:3 ح 5-831: 20 ح 1452، بحار: 238:52 ب 25 ح 105- ص 305 ب 26 ح 78.
(101) الزام الناصب: 282:2.

(102) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:497:1 ح 335- 27:5 ح 1453، الزام الناصب: 122:2- ص 161، المحجة فى ما نزل فى القائم الحجة: ص 177 آيه ى 69.
(103) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:26:5 ح 1453- ص 318 ح 1744، بحار: 341:52 ب 27 ح 91.
(105) نمل: 62.
(104) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:295:3 ح 832، عقد الدرر: ص 145 ب 7، التشريف بالمنن: ص 137 ب 130 ح 157.
(105) عيون اخبار الرضا عليه السلام: 273:1 ب 28 ح 5، بحار: 313:52 ب 27 ح 6. علل الشرايع: 229:1 ب 164 ح 1.
(106) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:304:3 ح 843، بحار: 52: 350-349 ب 27 ح 102.
(107) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:387:3 ح 940، معجم الملاحم والفتن: 263:1 لفظ (بنوشيبه)، ارشاد مفيد: 358:2 ب 40 ح 4، اعلام الورى: 289:2، روضة الواعظين: 256:2.
(108) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:42:4 ح 1111، روضة الواعظين: 265:2، بحار: 338:52 ب 27 ح 79.
(109) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:295:3 ح 831، بحار: 307:52 ب 26 ح 81.
(110) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:247:3 ح 777، بحار: 324:52 ب 27 ح 37، منتخب الانوار المضيئه: ص 350 -349 ف 12.
(111) غيبت طوسى: ص 465 -464 ف 7 ح 480، بحار: 217:52 ب 25 ح 78.
(112) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:297:3 ح 5-834: 27 ح 1453، بحار: 308:52 ب 26 ح 83.
(113) الزام الناصب: 260:2، بحار: 11:53 ب 25، معجم الملاحم والفتن: 407:1.
(114) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:297:3 ح 5-834: 27 ح 1453، بحار: 308:52 ب 26 ح 83.
(115) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:27:5 ح 1453، بحار: 342:52 ب 27 ح 91.
(116) عيون اخبار الرضا عليه السلام: 58:1 ح 27، کمال الدين: 253:1 ب 23 ح 2، الزام الناصب: 2: 264 -262، بحار: 379:52 ب 27 ح 185-53: 14-12 ب 25، منتخب الانوار المضيئه: ص 340-339 ف 12.
(117) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:297:3 ح 834 - ص 298 ح 835- ص 300 ح 837-27:5 -29 ح 1453، بحار: 52: 344-342 ب 27 ح 91.
(118) معجم احاديث الامام المهدى (عليه السلام): 306:3 ح 845-ص 308 ح 847، بحار: 291:52 ب 26 ح 34.
(119) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:300:3 ح 838، بحار: 330:52 ب 27 ح 53.
(120) شايد از اصحاب يمانى باشد، چون زيديه در يمن بسيار است. وشايد بعضى هم از عجم باشند وممکن است اين حديث از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم که فرمود: (مردى در قزوين خروج کند، اسم او اسم پيغمبرى باشد مؤمن ومشرک، در طاعت او سرعت کنند)- مقصود از مشرک، همين نوع از فرقه ها باشند.
پس اگر آن قزوينى حسنى باشد، از اصحاب او خواهند بود واگر نه، پس در آن موقع با آنها همراه خواهند بود.
- الزام الناصب: 135:2، بحار: 213:52 ب 25 ح 66.
(121) انوار النعمانية: 2: 88-87، مختصر بصائر الدرجات: ص 190-189، الزام الناصب: 265:2، بحار: 53: 16-15 ب 25.
(122) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:95:3 ح 639- ص 107 ح 647، التشريف بالمنن: ص 296-295 ب 79 ح 417، عقد الدرر: ص 97-ص 138 ش (72 و).
(123) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:43:4 ح 1114، بحار: 52: 388-387 ب 27 ح 205.
(124) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:258:3 ح 784، بحار: 209:52 ب 25 ح 50.
(125) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:16:4 ح 1906، غيبت نعمانى: ص 210، بحار: 328:52 ب 27 ح 48.
(126) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:298:3 ح 835 ذيل حديث، غيبت نعمانى: ص 209، کمال الدين: 672:2 ب 58 ح 23، بحار: 362:52 ب 27 ح 130.
(127) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:387:3 ح 940، غيبت نعمانى: ص 209، بحار: 360:52 ب 27 ح 129.
(128) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:221:1 ح 134، منتخب الاثر: ص 393 ف 2 ب 49 ح 1.
(129) معجم الملاحم والفتن: 294:2 ح 34، منتخب الاثر: ص 393 ف 2 ب 49 ح 2.
(130) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:223:1 ح 135، اثباة الهداة: 582:3 ب 32 ف 59 ح 769، منتخب الاثر: ص 393 ف 2 ب 49 ح 3، بحار: 305:52 ب 26 ح 77.
(131) رصع: بستن، نير: بند وچوبى که بر گردن گاو نهند.
(132) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:112:3 ح 652، الزام الناصب: 306:2، بحار: 391:52 ب 27 ح 214.
(133) معجم احاديث الامام المهدى (عليه السلام): 300:3 ح 838، المستجاد: ص 280، غيبت طوسى: ص 8469 ح 485، روضة الواعظين: 263:2.
(134) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:20:4 ح 1098، بحار: 326:52 ب 27 ح 42-ص 352 ح 107.
(135) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:118:3 ح 4-657: 43 ح 1113، بحار: 377:52 ب 27 ح 179.
(136) الزام الناصب: 261:2، انوار النعمانية: 85:2، بحار: 11:53 ب 25.

(137) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:314:3 ح 852، بحار: 386:52 ب 27 ح 199.
(138) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:316:3 ح 5-855: 28 ح 1453، الزام الناصب: 260:2، بحار: 388:52 ب 27 ح 206.
(139) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:316:3 ح 855، بحار: 388:52 ب 27 ح 206.
(140) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:29:5 ح 1453- ص 250 ح 1674، بحار: 388:52 ب 27 ح 206.
(141) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:59:5 ح 1481، مختصر بصائر الدرجات: ص 201، بحار: 85:53 ب 29 ح 86.
(142) انبياء: 13-12.
(143) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:29:5 ح 1453- ص 252 ح 1676، بحار: 389:52 ب 27 ح 206.
(144) احزاب: 61.
(145) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:350:5 ح 1786، منتخب الاثر: ص 228 ف 2 ب 22 ح 1 (عن ابن ابى الحديد) فى شرحه ج 2 ص 179 طبع مصر.
(146) ر. ک. معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:91:4 ح 1160، الزام الناصب: 2: 379-356.
(147) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:317:3 ح 858، غيبت نعمانى: ص 219، الزام الناصب: 287:2، بحار: 365:52 ب 27 ح 144، بشارة الاسلام: ص 278 جزء 2 ب 3 ح 79.
(148) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:256:3 ح 783، غيبت نعمانى: ص 155 بحار: 348:52 ب 27 ح 99.
(149) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:34:4 ح 1103، بحار: 363:52 ب 27 ح 136.
(150) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:82:5 ح 1054، مختصر بصائر الدرجات: ص 201، بحار: 85:53 ب 29 ح 86.
(151) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:119:3 ح 5-658 : 350ح 1786، منتخب الاثر: ص 298 ف 2 ب 22 ح 1.
(152) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:180:3 ح 702، بحار: 51: 134-133 ب 3 ح 36.
(153) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:240:3 ح 769، کمال الدين: 329:1 ب 32 ح 11، بحار: 347:52 ب 27 ح 99.
(154) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:198:5 ح 1621- ص 375 ح 1812.
(155) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:93:4 ح 1161، بحار: 42:53 ب 29 ح 12.
(156) غيبت طوسى: ص 475 ف 8 ح 498، الزام الناصب: 248:2، بحار: 333:52 ب 27 ح 61.
(157) بحار: 375:52 ب 27 ح 174.
(158) معجم احاديث:131:5 ح 1550، تفسير عياشى: 65:2 ح 49.
(159) طلاق: 3.
(160) يس: 83.
(161) اعراف: 107، شعرا: 32.
(162) حديقة الشيعة: ص 762-761.
(163) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:256:1 ح 158، کمال الدين: 394:2 ب 38 ح 4، بحار: 12: 195-194 ب 8 ح 19.
(164) معجم الملاحم والفتن: 193:4، نقل از کتاب (برهان) تاليف متقى هندى ص 154.
(165) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:252:1 ح 155، بحار: 378:52 ب 27 ح 184.
(166) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:167:3 ح 692، اثباة الهداة: 524:3 ب 32 ف 20 ح 414.
(167) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:318:3 ح 859، بحار: 390:52 ب 27 ح 212.
(168) انبياء: 105.
(169) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:261:5 ح 1686، بحار: 47:51 ب 5 ح 6.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page