اخبارى که از ائمه رسيده در قيام او به شمشير

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

بشير نبال به حضرت باقر عليه السلام عرض کرد: مردم مى گويند چون مهدى عليه السلام قيام کند امور براى او مستقيم خواهد شد بدون جنگ وبه قدر يک حجامت هم خونى ريخته نخواهد شد، فرمود: کلا قسم به آنکس که جان من در دست او است اگر امور بدون جنگ براى کسى مستقيم مى شد، براى پيغمبر مى شد هنگامى که دندان رباعيه ى او را شکستند وصورت او را مجروح کردند، کلا قسم به آنکس که جان من در دست او است امور مستقيم نخواهد شد تا اينکه من وشما عرق وخونهاى بسته را از پيشانى پاک سازيم.
در روايت ديگر او نيز به آن حضرت عرض کرد: مرجئه مى گويند اگر مهدى عليه السلام ظاهر شود ما وشما در عدل مساوى هستيم ومى گويند: چون مهدى عليه السلام ظاهر شود امور براى او مستقيم شود، تا آخر مانند اول.(1)
ونيز آن حضرت فرمود: (در قائم عليه السلام شباهتى است از چهار پيغمبر از يوسف وموسى وعيسى ومحمد صلى الله عليه واله وسلم، تا اينکه فرمود: واما شباهت از محمد صلى الله عليه واله وسلم: هر گاه قيام کند سير کند به سيره ى او، الا اينکه او بيان مى کند وظاهر مى کند آثار محمد صلى الله عليه واله وسلم را ومى نهد شمشير را هشت ماه ومى کشد در هم وبر هم تا اينکه خدا راضى شود).(2)
پس معلوم شد که در تمام سيره ى پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم مشابه با او است جز در شمشير که او از ابتدا مامور به شمشير است، چنانچه در حديث ديگر زراره عرض کرد: آيا قائم عليه السلام به سيره ى محمد صلى الله عليه واله وسلم سير مى کند؟ فرمود: (هيهات، هيهات اى زراره! او سير نمى کند به سيره ى پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم، پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم در امت خود به لينت ونرمى رفتار کرد تا اينکه تاليف قلوب مردم کند وقائم عليه السلام سير مى کند به قتل وکشتن، او به همين مامور شده در کتاب وصحيفه اى که با او است، او مامور است به قتل سير کند واحدى را استتابه نکند (يعنى از او توبه نطلبد)، واى به حال کسى که با او درافتد).(3)
ونيز فرمود: (اگر مردم بدانند که قائم عليه السلام هنگامى که خروج مى کند چه خواهد کرد، اکثرى از ايشان دوست دارند که او را نبينند از آن جهت که مردم را مى کشد. سپس فرمود: ابتدا نمى کند مگر به قريش، پس نمى گيرد از ايشان مگر با شمشير ونمى دهد مگر با شمشير تا اينکه بسيارى از مردم مى گويند اين از آل محمد صلى الله عليه واله وسلم نيست، اگر از آل محمد صلى الله عليه واله وسلم بود هر آينه رحم مى کرد).(4)
حضرت صادق عليه السلام فرمود: (هر گاه قائم قيام کند نخواهد بود بين او وبين عرب وفرس جز شمشير، نگيرد جز به شمشير وندهد جز به شمشير).(5) رفيد به آن حضرت عرض کرد: قربانت شوم يابن رسول الله، آيا قائم عليه السلام به سيره ى امير المؤمنين عليه السلام در اهل سواد (سواد عراق) رفتار خواهد کرد، که آن حضرت ايشان را عفو کرد؟
فرمودند: اى رفيد، على بن ابيطالب عليه السلام در اهل سواد به جفر ابيض رفتار کرد وقائم عليه السلام در عرب به جفر احمر رفتار خواهد کرد.
عرض کرد: جفر احمر چيست قربانت شوم؟ پس انگشت خود را بر حلق خود کشيد وفرمود: اين چنين است يعنى ذبح.(6)
ونيز روزى در حضور آن حضرت ذکر قائم عليه السلام شد مفضل عرض کرد: اميدوارم که امر او به سهولت باشد، حضرت فرمود:
(نخواهد بود تا اينکه عرق وخون بسته را از پيشانى پاک کنيم.(7)
ودر (اثبات الهداة) از آن حضرت فرمود:
هر گاه قائم عليه السلام قيام کند تقيه ساقط شود، شمشير را برهنه کند ونگيرد از مردم وندهد مگر با شمشير.(8)
ونيز در اين آيه:
(ولنذيقنهم من العذاب الأدنى دون العذاب الأکبر).(9)
فرمود: عذاب ادنى گرانى نرخ است وعذاب اکبر مهدى است با شمشير.(10)

غرض از قيام و نهضت آن حضرت
غرض از قيام آن حضرت به نحو اجمال اين است: اقامه دين، واحياى سنت هاى مرده واز بين رفته سيد المرسلين، واماته يعنى ميراندن واز بين بردن بدعتهاى حادثه از امراء وسلاطين، يا از فرقه هاى ضاله ومضلين ومشايخ کفر وزندقه به اسم دين، وتعليم کتاب مبين وتفسير آن از تنزيل وتاويل به نحوى که نازل شده، واقامه قسط وعدل در همه روى زمين، ورفع ظلم وجور از مسلمين، وکشتن مشرکين ومنافقين، وگرفتن زمين را از دست نااهلان وبه تصرف دادن به عباد الله الصالحين، وزائل کردن کفر وشرک ونفاق وستمگرى، تا اينکه نماند در روى زمين مگر يک دين ويک آئين وآن دين ستوده ى ختم المرسلين وتوحيد خالص رب العالمين، ونماند مگر يک فرقه وآن فرقه هاديه ى مهديه ى اعنى شيعه ى اثنى عشريه لا شرقية ولا غربية يعنى لا صوفية ولا شيخية ولا کسروية ولا مزدکية.
پس مؤمنين را از تحت شکنجه ى تقيه واسارت ستمگران نجات دهد وزمين را از لوث همه ى مفسدين پاک سازد وهر فسق وفجور وبدعت وضلالت را براندازد، عبادت با حريت وآزادى را خالص از هر گونه ساختگى هاى بشر رواج دهد، وتمکن اجراى همه قوانين اسلام وحدود واحکام برقرار کند.
خلاصه ى همه ى اينها اين است که اسلام را از سر گيرد ودعوت را تجديد کند ولباس نو بر اندام وى بپوشاند، زيرا که همه ى اينها آثار اسلام است که در اثر طول زمان وتصرف ايادى نااهلان يا جباران وستمگران محو گشته پس او دوباره زنده کند ورسوم او را تازه کند وحقيقت او را از پس پرده هاى اوهام ظاهر کند. قهرا او در نظر عوام بلکه خواص آلودۀ به اوهام وپرورش يافته در رسوم وعادات ايام اسلام جديد مى نمايد، لهذا در اخبار به جديد بودن آن اشارت رفته.

تجديد دعوت به اسلام و قرآن و تجديد آن دو و آوردن امر جديد
دو امر مهم بر عهده ى آن حضرت است:
يکى: اين که تجديد دعوت کند به اسلام وقرآن يعنى: از نو مردم را دعوت کند به اين دو.
دوم: اينکه احکام وامورى جديد در مردم نشر دهد، اين دو امر با يک مقدمه روشن مى شود وآن اين است که دو مطلب را بايد تاويل وتدبر کرد:
اول: هر کس به صرافت طبع خود در وضع اسلام از بعد پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم تا زمان ما تامل کند، فتنه ها ومصائبى که بر وى وارد شده را در نظر بگيرد، چه از ناحيه ى خلفاء وسلاطين وحکمفرمايانى که در راس قرار گرفته اند ومطابق هوا وميل خود او را کم يا زياد کرده وهر چه بر خلاف ميلشان يا خلاف سياستشان بود از حدود وغيره به دور افکندند وبه جاى آن از خود قوانينى ساختند ودر بلاد اسلام مجرا داشتند ودر اثر طول زمان وپرورش مردم بر آن عادت مرضيه وسنت سنيه گرديده وچه از ناحيه ى مدعيان مذاهب وفرق وداعيه داران جاه ومقام براى امتياز هر يک از رقيب خود بدعت ها بر هواى نفس خود احداث کردند وچه سنت ها که بر خلاف هوى بود از دين راندند که نفس اختلاف وفرقه واختلاف هر يک با ديگرى در بسيارى از امور شهادت مى دهد بر حدوث بسيارى از بدعت ها ومردن بسيارى از سنت ها، زيرا بالقطع واليقين اسلام يک دين ويک مذهب ويک آئين بيش نيست.
حدوث اين همه مذاهب ومسالک با اختلافات کثير در ما بين خود هيچ محمل صحيح ندارد جز انحراف از دين وتحريف آئين وقوانين. وچه از ناحيه ى عوام وجهال در اثر دورى از علم وتعلم که قهرا مستلزم جهالت واحداث رسوم وعادات شمرده وهمه از طفوليت بر همان رسوم عادت کرده وپرورش يافته، اگر چه بعد عالم شده يا امير ويا وزير گشته، چون همان رسوم از ابتدا در مغز او راسخ شده تصور خلاف وقبح يا تصور بدعت در وى نمى کند وچه از ناحيه ى فترت وطول زمان با نبودن سرپرست ونگهبان که اين هم به تنهائى مستتبع احداثات وتغييرات زياد است، در اثر تداول ايادى مختلف الذوق والطبع والسليقه. وبالجمله هر يک از اين امور سببى هست براى تغيير وتحريف دين.
پس با اين چهار سبب قوى آيا ديگر از دين چيزى باقى مى ماند؟ خير خير! به جز اسمى از وى باقى نيست، صورت اوليه اش مسخ، واحکامش نسخ، وپيمانش فسخ گرديده، آنچه در دست مردم است به جز رسوم جاهليت وعوامانه يا قوانين سلاطين ويا بدعت هاى فرقه هاى منحرفه از دين ويا امورى که به نام مليت وقوميت ووطنيت متداول گشته نيست.
اين راجع به اصل اسلام وهمچنين است راجع به کتاب اسلام، قهرا با اين اختلاف اهواء وتشتت آراء وتعدد اسباب انحراف، قرآن که اساسى ترين پايه ى اسلام است اساسش منهدم خواهد شد وعامل به او کم خواهد گشت ومسلم مطابق عقيده وهواها تحريف وتاويل خواهد شد تا به وسيله ى تحريف وتاويل، عقايد باطله وهواهاى فاسده ى خود را به اسلام ودين بچسبانند ورسما وآشکارا خود را منحرف وخارج از دين معرفى نکنند، تا بتوانند بدين وسيله تنورهاى خود را داغ نگه دارند وخيل مريدان را از خود پراکنده نسازند، زيرا که ناچارند از اينکه به هر وجهى که هست اسم اسلام را بر روى خود نگهدارند.
عاقل متدبر با ملاحظه اينهمه مذاهب ومسالک واختلاف هواها بدون احتياج به توضيح خواهد فهميد که از قرآن چه باقى خواهد ماند، مسلم نخواهد ماند به جز رسمى. يعنى: همان خط او وحروف او که در اوراق مسطور است ولکن حقيقت اوليه اش مهجور، ودر عمل منفور است آنچه مقصود حقيقى است از تاويلات وتنزيلات اصلى وى در اثر جهالاتشان يا ضلالاتشان متروک وآنچه تحريف شده ى دست اهواء وميول است در بين مردم جارى ومعمول.
دوم: هر کس کاملا با اطلاع باشد از وضع پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم در تبليغ احکام ودر کيفيت نزول قرآن واز حال مردم آن عصر در پذيرفتن احکام واستعدادشان در فهم معارف وحقائق ودقائق، مى داند که پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم احکام وفرائض خدا را از قبيل نماز وروزه وزکات وحج وجهاد وغيره از جهت صعوبت تحمل آنها به تدريج بر مردم تبليغ مى کرد وهمچنين آيات وسور قرآن به تدريج نازل مى شد وسنت هاى خود را نيز متدرجا انفاذ مى داشت، از جهت ارفاق ورعايت حال مردم در ضعف ايمان وضعف تحمل واستقامت.
ونيز در بيان معارف وحقائق ودقائق معانى قرآن خوددارى مى کرد از جهت ضعف افهام از درک حقائق، زيرا که قريب العهد به جاهليت بودند ومردمانى بودند که يک عمر در جهل وجاهليت به سر برده، فهم آنها قاصر بود از ادارک دقائق ومعانى دقيقه ولذا مى فرمود:
(نحن معاشر الأنبياء امرنا أن نکلم الناس على قدر عقولهم):
ما گروه پيغمبران مامور هستيم که با مردم به اندازه ى عقل وفهم ايشان تکلم کنيم).(11)
اجل هم به پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم آن قدر مهلت نداد که در دامن تربيت علمى او تربيت شوند وسطح آنها اندکى بالا رود، به علاوه که در همان مدت کم هم دچار جنگها وفتنه ها بود که مجال تربيت علمى به مؤمنين نمى داد، لهذا پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم به اصل قرآن واصول فرائض وسنن اقتصار کرد وهم خود را مصروف همين داشت، از اين جهت ناچار بود که بعد از خود وصى تعيين کند واوصيائى مقرر نمايد که تکميل آنها را بر عهده ى ايشان گذارد، تا آنچه او نگفته است وصى بگويد وآنچه او مجمل گذارده وصى شرح دهد وآنچه او کلى گفته، وصى شرائط ومستثنيات او را بيان کند وآنچه از معارف مکه در خور فهم وهضم مردم نبود وصى به تدريج بيان کند وشرح دهد، وآنچه از تاويل آيات مو تنزيل آيات باقى مانده وصى ابلاغ کند وتوضيح دهد، وشايد آياتى هم باشد که گوشزد مردم نشده باشد آنها را نيز به عهده ى وصى گذارده.
ولذا امير المؤمنين عليه السلام را امر فرمود: به جمع آورى قرآن(12) دون ديگران، چه آنکه آن حضرت از همه داناتر وآگاه تر بود به آيات قرآن ومعانى آن وتاويل وتنزيل آن، چنانکه خود آن حضرت در محاجه اش با قريش فرمود: هيچ آيه اى نيست مگر اينکه من مى دانم که در شب نازل شده يا در روز، در حضر بوده يا در سفر، در کوه بوده ويا در بيابان، وهر گاه من در سفر بودم وآيه اى نازل مى شد پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم به من مى گفت وهمه ى تاويل وتنزيل را به من تعليم مى کرده.(13)
پس چه بعدى دارد که همچنان که پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم على را به تاويل وتنزيل ومعانى قرآن اختصاص داده به بعضى آيات نيز اختصاص داده باشد. به هر حال اين امور مذکوره به عهده وصى قرار داده شده.
اگر فهم وانصاف باشد از خود وصايت نيز مى توان اين معنى را اجمالا استظهار کرد، زيرا که به اتفاق شيعه وسنى امير المؤمنين عليه السلام وصى پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم بود وبه او وصى مى گفتند: وابى بکر وعمر وعثمان را خليفه مى گفتند وهمه متفقند که آن حضرت على عليه السلام را وصى خود کرده.
اکنون بايد تحقيق کرد که على عليه السلام در چه چيز وصى پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم بوده، آيا در اموال او بود؟ پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم که مالى نداشت. به علاوه آنها گفتند: که پيغبر صلى الله عليه واله وسلم فرمود: ما پيغمبران چيزى بعد از خود به وراثت نمى گذاريم، هر چه بعد از ما بماند او صدقه است در راه خدا، يا براى ايتام او بود؟!(14) آن حضرت که يتيم وکودکى نداشت! اگر براى صرف غسل دادن ونماز خواندن بر او است، اين وصيتى است بر امرى خاص از امر تجهيز خود وصرف وصيت اينکه فلان مرا غسل دهد يا فلان بر من نماز بخواند او را وصى نمى گويند.
پس وصايت امير المؤمنين عليه السلام نيست مگر بر تدبير امور مردم که خلافت است وتکميل آنچه بر عهده ى پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم بوده واجل به وى مهلت نداده يا گرفتارى ها فرصت نداده يا فهم هاى قاصر ضعيف استطاعت فهم آن يا تحمل آن را نداشته.

**************************************

پاورقی:

(1) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:305:3 ح 844، بحار: 357:52 ب 27 ح 122.
(2) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:240:3 ح 769، بحار: 347:52 ب 27 ح 97.
(3) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:303:3 ح 840، بحار: 353:52 ب 27 ح 109.
(4) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:303:3 ح 841، بحار: 354:52 ب 27 ح 113.
(5) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:37:4 ح 1106، بحار: 355:52 ب 27 ح 116- ص 389 ح 210.
(6) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:47:4 ح 1119، بحار: 313:52 ب 27 ح 7.
(7) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:36:4 ح 1105، بحار: 358:52 ب 3 ح 124، غيبت نعمانى: ص 191.
(8) اثباة الهداة: 564:3 ب 32 ف 39 ح 649.
(9) سجده: 21.
(10) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:341:5 ح 1777، بحار: 59:51 ب 5 ح 55.
(11) اصول کافى: 1: 39-38 کتاب العقل والجهل ح 15، روضه کافى: ص 214-213 ح 394، تفسير البصائر: 38: 368-367.
(12) تفسير فرات کوفى: ص 399-398، التمهيد فى علوم القرآن: 225:1.
(13) کتاب سليم بن قيس الهلالى: ص 331 ح 31، احتجاج: 261:1، الغدير: 107:7-193:6.
(14) ر. ک. صحيح بخارى: 185:8 باب قول النبى صلى الله عليه واله وسلم: لا نورث ما ترکنا صدقه.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page