9 «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما
عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِى تَبْغِى حَتّى تَفِىءَ إِلى أَمْرِ اللّهِ فَإِنْ فاءَتْ
فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ»
ترجمه:
9. و اگر دو دسته از مؤنين با يكديگر مقاتله كردند، پس اولاً، بايد بين آنها را
اصلاح كرد و اگر يكى از آن دو طايفه بر خلاف حق هستند و تعدّى و تجاوز مىكنند بر
ديگرى، با آنكه بر خلاف حق هست مقاتله كنيد تا تسليم امر الهى شود. و چون
تسليم شدند. پس اصلاح كنيد بين آنها به عدل و انصاف. خدا دوست مىدارد
مُقسطين را[1].
تفسير:
[معناى دو طايفه و شأن نزول آيه و حقانيت اميرمؤمنان عليهالسلام]
اخبارى داريم كه راجع به اهل بصره باشد، اصحاب عايشه و طلحه و زُبير با اهل
كوفه، اصحاب اميرالمؤنين عليهالسلام[2]. اولاً، اميرالمؤنين حجّت را بر آنها تمام كرد.
و اشكالاتى كه داشتند جوابِ كافىِ شافى داد، بلكه مقاتله نكنند و بين آنها اصلاح
كنند. و چون اهل بصره نپذيرفتند و بَغْى[3] نمودند، با آنها مقاتله فرمود. پس از آنكه
مغلوب شدند و دست از جنگ كشيدند، به عدل و قسط با آنها رفتار نمود. مكرر
گفتهايم كه اخبار بيان مصداق مىكنند و آيه عام است.
«وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤمِنِينَ اقْتَتَلُوا» البته معلوم است كه هر دو بر حق نيستند.
يكى بر حق است و ممكن است هيچ كدام بر حق نباشند. بايد «فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما»
«اصلاح» آنكه هر دو را بر حق وادار نمود. «فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى» كه زير
بار حق نرفت، بايد با او مقاتله كرد تا تسليم شود و حق را بپذيرد: «فَقاتِلُوا الَّتِى تَبْغِى
حَتّى تَفِىءَ إِلى أَمْرِ اللّهِ» و چون تسليم شدند به اينكه فرار كردند يا اسلحه را كنار
گذاردند و يا طلب امان كردند. «فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ»[4] كه حق باشد
«وَ أَقْسِطُوا» كه حق پامال نشود. «إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» «قسط» از لغت اضداد
است، به معنى عدل مىآيد مثل همين آيه، و به معنى ظلم هم مىآيد و تعدّى[5]،
چنانچه مىفرمايد: «وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً»[6].
[1] . ترجمه ديگر: و اگر دو طايفه از مؤمنان با هم بجنگند، ميان آن دو را اصلاح دهيد، و اگر باز يكى
از آن دو بر ديگرى تعدّى كرد، با آن طايفهاى كه تعدّى مىكند بجنگيد تا به فرمان خدا باز گردد. پس اگر بازگشت، ميان آنها را دادگرانه سازش دهيد و عدالت كنيد، كه خدا دادگران را دوست مىدارد.
[2] . ر.ك: تفسير قمى: ج2، ص296 و تفسير البرهان: ج7، ص265 - 280.
[3] . بغى: نافرمانى.
[4] . عدل و عدالت: به معنى دادگرى است. از معانى ديگر واژه عدل، شريك قائل شدن و برابرگرفتن « بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ ». غير او را با پروردگار خود برابر مىكنند. انعام، 1 و متعادل ساختن و سامان بخشيدن است (فَعَدَلَكَ ؛ و آنگاه تو را سامان بخشيد. انفطار، 7). در آيه 90 سوره نحل آمده است: « إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاْءِحْسانِ... »؛ به راستى خداوند به عدل و احسان فرمان مىدهد. مفسران از جمله شيخ طوسى، زمخشرى و ابوالفتوح گفتهاند: در اينجا با آنكه امر الهى يكسان است، ولى عدل واجب است و احسان مستحب. عبداللّه بن مسعود گفته است از اين جامعتر در قرآن آيهاى نيست و برخى مفسرين اين آيه را سبب اسلام آوردن عثمان بن مظعون دانستهاند. همچنين از عدل بين زنان (نساء، 128)؛ دستور به مؤمنين كه به عدل و داد برخيزند(نساء،135)؛ دستور به رعايت عدالت (مائده،8) سخن به ميان آمده است. يكى ديگر از مباحث مربوط به عدل، عدل الهى است كه از مباحث كلامى و جنجالى ميان شيعه و سنى و در ميان اهل سنت، بين معتزله و اشاعره است. نفى ظلم و اعتقاد به عدل الهى يكى از معتقدات اصلى اسلامى و از ضروريات و اصول دو مذهب بزرگ اسلام يعنى معتزله و شيعه است. ر.ك: دانشنامه قرآن، مدخل «عدل/عدالت».
[5] . ر . ك: لسان العرب: ماده «قسط».
[6] . ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود. سوره جن: آيه 15.
آیه 9 «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤمِنِينَ..»
- بازدید: 628