بدن پيامبر خدا (ص) را على (ع) غسل داد و كسانى كه در اين مراسم، حضور داشتند، عبارت‌بودند از: عبّاس بن عبد المطّلب، فضل بن عبّاس، قُثَم بن عبّاس، اُُسامة بن زيد و شَقران، آزاد شدۀ پيامبر (ص) . پاره‌اى از مورّخان، اوس بن خولى انصارى را نيز بدين جمع، افزوده‌اند. 1
پيامبر (ص) را در سه جامه (پارچه) ، كفن نمودند و چون از تجهيز پيامبر خدا فارغ شدند، على (ع) بر جنازۀ پيامبر (ص) ، به تنهايى نماز خواند، در حالى كه گروهى از مسلمانان در مسجد، غرق در گفتگو در اين باره بودند كه: چه كسى در نماز خواندن بر پيكر پيامبر (ص) ، امامت كند؟ و بدن او را در كجا دفن كنند؟ على (ع) به سوى آنان رفت و فرمود: «پيامبر خدا (ص) ، چه در حيات و چه پس از وفات، امام ماست» . 2اين سخن، كاشف از اين بود كه كسى نمى‌تواند براى نماز گزاردن بر پيكر پيامبر (ص) امامت كند. 3به همين جهت، افراد، گروه گروه مى‌آمدند و بر جنازۀ پيامبر (ص) نماز مى‌خواندند و مى‌رفتند. 4
ابو طلحة بن سهل انصارى، در همان مكانى كه پيامبر (ص) وفات نموده بود، قبرى حفر كرد، و در آن زمان، جز او و ابو عبيدة بن جرّاح، در مدينه، گوركنى نبود. 5از آن جا كه نماز گزاردن بر جنازۀ پيامبر (ص) طولانى شد (ظهر روز دوشنبه تا شامگاه روز سه‌شنبه) ، پيكر مطهّر ايشان را روز چهارشنبه دفن نمودند. در هنگام دفن پيامبر (ص) ، جز اهل بيت پيامبر (ص) و عدّه‌اى از ياران باوفاى او، كس ديگرى حضور نداشت. عايشه مى‌گويد: ما از زمان دفن پيامبر (ص) مطّلع نشديم تا اين كه صداى بيل و كلنگ را در شب چهارشنبه شنيديم. در آن زمان، دانستيم كه پيامبر (ص) را دفن نموده‌اند. 6بايد گفت: كسانى كه ادّعاى محبّت نسبت به پيامبر (ص) را داشتند، چنان كه به قول برخى مورّخان، نمى‌توانستند وفات پيامبر (ص) را باور كنند، چه شد كه در تجهيز پيامبر (ص) (تغسيل، تكفين، نماز گزاردن و دفن) هم حضور نداشتند؟ !
پاورقی:
1) . السيرة النبوية، ابن هشام، ج4، ص312 و313؛ تاريخ الطبرى، ج3، ص76؛ تاريخ اليعقوبى، ج1، ص510؛ الإرشاد، ص89؛ البدء و التاريخ، ج5، ص68؛ الكامل، ج2، ص195؛ بحار الأنوار، ج22، ص516.
2) . الإرشاد، ص89.
3) . استاد علّامه عسكرى، معتقد بودند كه نماز خواندن بر جنازۀ پيامبر (ص) بر همۀ مسلمانان حاضر در مدينه، واجبِ عينى بود؛ يعنى بر يكايك مسلمانان، واجب بود. لذا ابتدا مردان و سپس، زنان و كودكان، آمدند و بر پيكر ايشان، نماز خواندند.
4) . السيرة النبوية، ابن هشام، ج4، ص314؛ تاريخ الطبرى، ج3، ص77؛ تاريخ اليعقوبى، ج1، ص511، الإرشاد، ص89؛ الكامل، ج2، ص195؛ البدء و التاريخ، ج5، ص68.
5) . السيرةالنبوية، ابن هشام، ج4، ص313؛ تاريخ الطبرى، ج3، ص77؛ تاريخ اليعقوبى، ج1، ص511.
6) . السيرةالنبوية، ابن هشام، ج4، ص314؛ تاريخ الطبرى، ج3، ص77.

نوشتن دیدگاه