حضرت على عليه السلام

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)

 دانشمند ومحدّث بزرگ شيعه محمّد بن يعقوب كلينى به سند خويش از عمّار بن موسى چنين روايت كرده است:
به همراه امام صادق عليه السلام به مسجد فضيخ رفتيم، حضرت فرمود:
اى عمّار، اين فرو رفتگى در اين زمين را مى‌بينى؟ گفتم: آرى.
فرمود: همسر جعفر-همان كه بعدها همسر اميرالمؤمنين عليه السلام شد - در اين مكان نشسته بود، دو فرزند وى از جعفر نيز در كنار وى بودند، اسماء گريست، آن دو گفتند: مادر، چرا گريه مى‌كنى؟
اسماء گفت: براى اميرالمؤمنين عليه السلام گريه مى‌كنم.
آن دو گفتند: براى اميرالمؤمنين گريه مى‌كنى ولى براى پدرمان گريه نمى‌كنى؟ !
اسماء گفت: آنگونه كه مى‌پنداريد نيست، به ياد داستانى افتادم كه اميرالمؤمنين عليه السلام در اين مكان برايم تعريف كرد، به ياد آن ماجرا كه افتادم اشكم جارى شد.
آن دو پرسيدند: چه داستانى؟
اسماء پاسخ داد: من به همراه اميرالمؤمنين عليه السلام در اين مسجد بودم، حضرت فرمود: اين فرو رفتگى در زمين را مى‌بينى؟
گفتم: آرى.
فرمود: من ورسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در اين مكان نشسته بوديم، حضرت سرش را بر دامنم نهاده به استراحت پرداخت تا اينكه به خواب رفت، وقت نماز عصر فرا رسيد، نتوانستم سر حضرت را از دامنِ خويش بلند كنم؛ زيرا مى‌ترسيدم سبب آزار حضرت گردد، تا اينكه پس از پايان يافتن وقت نماز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بيدار شد، رو به على عليه السلام نموده فرمود:
اى على، نمازت را خوانده‌اى؟ گفتم: نه، فرمود: چرا؟ گفتم: نخواستم شما را اذيت كنم.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از جا برخاسته ورو به قبله نمود، آنگاه هر دو دست را به دعا بلند نموده چنين گفت: خدايا، خورشيد را به جايگاه نماز عصر برگردان تا على نمازش را بخواند.
خورشيد به قدرى بالا آمد كه وقت نماز عصر شد، من نمازم را خواندم، آنگاه همچون ستاره‌اى پنهان شد. 1
شيخ صدوق نيز همين حديث را از عمّار بن موسى روايت كرده است، عبارت وى همانند عبارت كلينى در كافی است، او حديث را در كتاب خويش قصص الانبياء روايت كرده است، اين كتاب كه اينك در دسترس نيست در دست علاّمه مجلسى بوده وحديث را از آن نقل كرده است. 2
ابوالقاسم حسكانى نيشابورى به سند خويش از جويريه فرزند مسهر اينگونه روايت كرده است:
به اتّفاق حضرت على عليه السلام خارج شديم، حضرت فرمود: اى جويريه، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سر بر دامن من نهاده و در حال دريافت وحى بود. . . آنگاه حديث ردّالشمس را آورده است.
اين حديث را ابن تيميه 3وابن كثير 4از كتاب حسكانى نقل كرده‌اند، و ادامه حديث را نياورده‌اند، ولى از حديث‌هاى ديگر دنبالۀ آن به خوبى فهميده مى‌شود.
همچنين شاذان فضلى به سند خويش از امام حسن مجتبى عليه السلام روايت كرده كه وى از پدرش حضرت على عليه السلام اينگونه شنيده است:
در جنگ خيبر در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بودم، فرداى جنگ وقت نمازِ عصر خدمت حضرت رسيدم در حالى كه نماز عصر را نخوانده بودم، حضرت سر بر دامنم گذاشته به خواب رفت وتا غروب خورشيد بيدار نشد. پس از بيدار شدن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گفتم: اى رسول خدا، نماز عصر را نخوانده‌ام؛ زيرا دوست نداشتم شما را از خواب بيداركنم.
حضرت دست به دعا برداشته چنين گفت: خدايا، بندۀ تو جان خويش را در اختيار پيامبرت گذاشته، روشنايى خورشيد را براى او برگردان.
ناگهان خورشيد را با درخشش مخصوص عصرگاهيش مشاهده كردم، از جا برخاسته وضو گرفتم ونماز عصر را خواندم، پس از پايان يافتن نمازم بار ديگر خورشيد غروب كرد.
اين حديث را سيوطى 5، ابراهيم بن محمّد حسينى 6ومتّقى هندى 7از كتاب شاذان فضلى نقل كرده‌اند.
بر اساس روايت‌هاى متعدّد، حضرت على عليه السلام در موقعيت‌هاى گوناگون حديث ردّالشمس را بيان كرده است، يكى از مواردى كه حضرت آن را براى عدّه‌اى نقل كرده و به آن براى حقّانيت خويش استدلال نموده، در جمع اعضاى شورايى است كه عمر براى تعيين حاكِم پس از خود تعيين كرده بود، عمر بن خطّاب پس از مجروح شدن، شش تن از صحابه را براى تعيين خليفۀ پس از خود برگزيد، اين شش تن به نام‌هاى على عليه السلام، سعد بن ابى‌وقّاص، عبدالرحمان بن عوف، طلحه بن عبيداللّٰه، زبير بن عوام، وعثمان بن عفّان مأموريّت داشتند ظرف مدّت سه روز از ميان خويش يك تن را به عنوان خليفه تعيين كنند، هر گاه اكثريّت روى يك نفر توافق كردند بايد همه با وى بيعت كنند، واگر اكثريت حاصل نشد ونيمى با يك نفر ونيم ديگر با شخص ديگرى موافق بودند، آن نيمى كه عبدالرحمان بن عوف در ميان آنهاست انتخاب خواهد شد! وهر كس به مخالفت برخيزد كشته خواهد شد!
طى مدّتى كه اين گروه مشغول مذاكره بودند، حضرت على عليه السلام استدلال‌هاى فراوانى بر حقّانيت خويش نموده وخود را شايسته‌ترين فرد براى گزينۀ حكومت معرفى كرده است، در برخى روايت‌ها آمده كه حضرت به داستان ردّالشمس نيز استدلال نموده است، و در همۀ آنها آمده كه اعضاى شورا به اتّفاق بر درستى سخنان حضرت گواهى دادند، از اين جهت مى‌توان آن پنج تن را نيز از ناقلان حديث به حساب آورد، نمونه هايى از اين روايت‌ها را ملاحظه خواهيد فرمود:
يكى از كسانى كه داستان احتجاج حضرت على عليه السلام در روز شورا را روايت نموده صحابى بزرگ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ابوذر غفارى است، حديث او را دانشمند برجستۀ شيعه شيخ طوسى اينگونه نقل كرده است:
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به آنها فرمود: آيا در ميان شما جز من كسى وجود دارد كه خورشيد پس از غروب-يا در حال غروب-براى وى برگشته باشد تا اينكه نماز عصر را در وقت خودش بخواند؟
همه گفتند: نه. 8
همچنين شاذان فضلى به سند خويش از ابوذر اينگونه روايت كرده است:
على عليه السلام روز شورا چنين فرمود: شما را به خدا قسم مى‌دهم، آيا در بين شما كسى وجود دارد كه خورشيد براى وى برگشته باشد، آنگاه كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم سر بر زانوى من خوابيده بود وآفتاب غروب كرد، حضرت بيدار شد وپرسيد: اى على، آيا نماز عصر را خوانده‌اى؟ گفتم: نه. حضرت دست به دعا برداشته وچنين گفت: خدايا، خورشيد را براى وى برگردان، زيرا على عليه السلام در حال فرمانبردارى از تو و پيامبرت بوده است.
اين حديث را سيوطى از كتاب شاذان فضلى نقل كرده است. 9
يكى ديگر از كسانى كه داستان احتجاج حضرت به حديث ردّالشمس را نقل كرده صحابى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ابوالطفيل عامر بن واثله است، حاكم نيشابورى به سند خويش از ابان بن تغلب روايت نموده كه وى از ابوالطفيل عامر بن واثله اينگونه شنيده است:
روز شورا در كنار دَر ايستاده بودم وصداى على عليه السلام را مى‌شنيدم كه چنين مى‌فرمود:
ابوبكر به عنوان خليفه انتخاب شد در حالى كه من خود را شايسته آن مى‌دانستم، ولى متابعت نمودم. پس از او عمر انتخاب شد در حالى كه من نسبت به حكومت شايستگى بيشترى داشتم، باز هم اطاعت نمودم، اينك شما تصميم داريد عثمان را تعيين كنيد، ولى من حاضر نيستم از اين تصميم پيروى كنم.
عمر خلافت را ميان پنج نفر قرار داده كه من ششمين آنها هستم، من هيچ شايستگى براى حكومت در آنها نمى‌بينم، به خدا قسم به ويژگى‌هايى استدلال واحتجاج خواهم كرد كه هيچ عرب وعجمى، وهيچ كافر هم پيمان وهيچ مشركى نمى‌تواند آن را انكار نمايد.
آنگاه بسيارى از فضيلت‌ها وبرترى‌هاى خويش را بر مى‌شمارد تا آنكه مى‌فرمايد:
آيا جز من در ميان شما كسى وجود دارد كه خورشيد پس از غروب براى او برگشته باشد تا اينكه نماز عصرش را خوانده باشد؟
همه پاسخ دادند: خير.
اين حديث را گنجى شافعى به سند خويش از حاكم نيشابورى نقل كرده است. 10
همچنين ابوالقاسم طبرانى به سند خويش از ابوالطفيل عامر بن واثله حديث را روايت كرده است، در نقل وى چنين آمده است:
روز شورا جلوى دَر ايستاده بودم، سر وصداى آنها بلند شد، در اين ميان صداى على عليه السلام را شنيدم كه چنين مى‌فرمود:
مردم با ابوبكر بيعت كردند در حالى كه به خدا سوگند من نسبت به حكومت شايسته‌تر بودم وحكومت حقّ من بود، به ناچار اطاعت كردم؛ زيرا مى‌ترسيدم مردم به كفر برگردند وبا شمشير به جان هم بيفتند.
ابوبكر براى حكومت پس از خويش براى عمر بيعت گرفت، در حالى كه به خدا سوگند من از او شايسته‌تر بودم وحكومت حقّ من بود، باز هم پيروى كردم؛ مبادا مردم به كفر برگردند.
واينك شما مى‌خواهيد براى عثمان بيعت بگيريد، ديگر من حاضر به اطاعت وپيروى از او نيستم. عمر مرا با پنج تن همراه نمود كه من ششمين آنها هستم، به خدا سوگند او براى من برترى وشايستگى خاصى قرار نداد، وبين من واينها هيچ فرقى قائل نشد، در حالى كه به خدا سوگند اگر بخواهم سخن بگويم هيچ عرب وعجمى، وهيچ كافر هم پيمان ومشركى نمى‌تواند آن را رد كند.
آنگاه فرمود: شما را به خدا قسم مى‌دهم، آيا در ميان شما جز من كسى وجود دارد كه خورشيد براى وى برگشته باشد تا اينكه نماز عصر را بخواند؟
همه گفتند: نه.
اين حديث را خطيب خوارزمى به سند خويش از ابن مردويه، و او از طبرانى روايت كرده است. 11
همچنين جمال الدين يوسف بن حاتم شامى به سند خويش از ابان بن تغلب، و او از عامر بن واثله، حديث را نقل كرده است 12، عبارت وى مانند عبارت حاكم نيشابورى است.
عالم بزرگ احمد بن محمّد بن سعيد كوفى معروف به ابن عقده به سند خويش از ابواسحاق سُبيعى و ابوالجارود روايت كرده كه آن دو از عامر بن واثله شنيدند كه مى‌گفت:
روز شورا من به همراه على عليه السلام بودم، صداى او را شنيدم كه به اعضاى شورا مى‌فرمود: شما را به خدا قسم مى‌دهم، آيا جز من در ميان شما كسى وجود دارد كه خورشيد براى وى بازگشته باشد تا نماز عصرش را در وقت خود بخواند؟
همه گفتند: نه.
اين حديث را ابن مغازلى به سند خويش از ابن عقده روايت كرده است. 13
شيخ صدوق به سند خويش از امام سجّاد على بن حسين عليهما السلام اينگونه روايت كرده است:
زمانى كه داستان بيعت با ابوبكر وبرخوردهاى آنچنانى با على بن ابى طالب عليه السلام پيش آمد، ابوبكر با چهره‌اى گشاده با على عليه السلام برخورد مى‌كرد، ولى در عوض وى با برخوردى سرد وچهره‌اى گرفته با ابوبكر روبرو مى‌شد، اين وضعيت براى ابوبكر سنگين بود و دوست داشت در يك فرصت مناسب با على عليه السلام به طور خصوصى ملاقات نموده ودل او را به دست آورد، تا اينكه يك روز اين فرصت برايش پيدا شد و به تنهايى ومخفيانه با على عليه السلام ديدار كرد، در اين ديدار رو به على عليه السلام نموده وگفت: اى ابوالحسن، به خدا سوگند داستان به حكومت رسيدن من بدون آگاهى قبلى وبدون خواستِ قلبى من اتّفاق افتاده، من شخصاً به اين كار علاقه‌مند نبوده‌ام، وكارى است كه واقع شده، چرا دائماً با چهره‌اى گرفته با من برخورد مى‌كنى؟ مثل اينكه به من بدبين هستى؟ !
حضرت على عليه السلام فرمود: اگر به حكومت رغبت نداشتى ونسبت به آن حريص نبودى، چه موجب شد آن را بپذيرى؟
ابوبكر پاسخ داد: به سبب حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، از آن حضرت شنيدم كه مى‌فرمود: «إنّ اللّٰه لايجمع اُمّتى على الخطأ» خداوند امّت مرا بر گمراهى مجتمع ومتّحد نمى‌سازد، وقتى ديدم همۀ مردم اتّفاق نظر دارند از حديث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم متابعت كردم؛ زيرا مى‌دانستم همه بر هدايت و درستى متّحد شده‌اند، اگر مى‌دانستم كسى مخالف است آن را نمى‌پذيرفتم.
حضرت على عليه السلام فرمود: امّا آنچه از حديث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل كردى كه خداوند امّت مرا بر گمراهى جمع نمى‌كند، آيا من جزء امّت هستم يا خير؟
ابوبكر گفت: آرى تو هم جزء امّت هستى.
على عليه السلام فرمود: آيا آن عدّه‌اى كه از بيعت با تو خوددارى كردند، افرادى مانند سلمان، عمّار، ابوذر، مقداد، فرزند عباده 14وگروهى از انصار كه با وى همراه بودند، از امّت نبودند؟
حضرت در ادامه سخنان خويش استدلال‌هاى فراوانى بر حقانيّت خويش نسبت به امر حكومت و روا نبودن آن براى ديگران نموده، تا اينكه مى‌فرمايد:
تو را به خدا سوگند مى‌دهم، آيا خورشيد براى تو برگشت تا نماز در وقت مخصوصش خوانده شد وپس از نماز بار ديگر غروب كرد، يا براى من اين اتّفاق رخ داد؟
ابوبكر پاسخ داد: بلكه براى شما اتّفاق افتاد. 15
مرحوم طبرسى نيز حديث را به همين عبارت از امام صادق عليه السلام، و او از پدرش امام باقر عليه السلام، واو از پدرش امام زين‌العابدين عليه السلام روايت كرده است. 16
پاورقی:
1) . كافى، ج 4، ص 561-562، كتاب الحجّ، باب اتيان المشاهد وقبور الشهداء، ح 7.
2) . بحار الأنوار، ج 4، ص 183، ح 19.
3) . منهاج السنة، ج 8، ص 193-194.
4) . البداية والنهاية، ج 6، ص 84.
5 ) . اللآلى المصنوعة، ج 1، ص 340-341.
6) . البيان والتعريف، ج 1، ص 144، ح 1383.
7) . كنز العمّال، ج 12، ص 349، ح 35353.
8) . امالى شيخ طوسى، مجلس 20، ح 4.
9) . اللآلى المصنوعة، ج 1، ص 341.
10) . كفاية الطالب، ص 386-387.
11) . المناقب، ص 313-314، ح 314.
12) . الدرّ النظيم، ص 329-331، فصل في مناشداته.
13) . مناقب اهل بيت، ص 182-191، ح 158.
14) . منظور سعد بن عباده بزرگ انصار است كه از بيعت خوددارى كرد و به سوى شام‌رفت، ولى در مسير راه كشته شد.
15) . الخصال، ص 548-550، باب الأربعين وما فوقه، ح 30.
16) . احتجاج، ج 1، ص 304. 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page