يكى ديگر از ويژگيهاى مصحف حضرت آنست كه به املا و انشاى پيامبر بوده و حضرت آن را به نگارش در آورده است. اين ويژگى، گرچه از قبيل بيان محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و شأن نزول نيست، اما در ارتباط با محتواى كلى اين كتاب مىباشد، زيرا به يك معنا (اگر اين ويژگى مستند علمى و تاريخى داشته باشد) مطالبش منسوب به پيامبر و در حقيقت حديث نبوى مىشود.
اما سؤال اين است كه اين نگارش در چه زمانى انجام گرفته، آيا در حيات پيامبر و با روند نزول قرآن و تدريجى بوده يا آنكه پس از فوت پيامبر بوده است. اگر پيش از فوت پيامبر بوده، كار تأليف و گردآورى به چه معنا بود و چه قسمتى از كار ناتمام مانده بود تا حضرت در مدت خانهنشينى آن را به انجام رساند. و اگر پس از فوت پيامبر بود در چه فرصتى و با چه روشى.
از ظاهر رواياتى كه در اين باب رسيده به دست مىآيد كه نگارش مصحف، همزمان با املاى پيامبر بوده و اگر بعدا كارى انجام شده ناظر به تكميل و بازنويسى آن بوده است.
از برخى روايات استفاده مىشود، كار حضرت پس از فوت پيامبر در دو بخش بوده است، در بخشى جمعآورى و مجلد كردن بوده و در بخشى نگارش و تأليف: «اقبل علىّ القرآن يؤلّفه و يجمعه. . . و كان فى الصحف و الشظاظ و الأسيار و الرقاع، فلمّا جمعه كله و كتبه بيده تنزيله و تأويله و الناسخ و المنسوخ. 1
على عليه السّلام پس از فوت پيامبر به گردآورى و تأليف قرآن روى آورد، قرآنى كه در صفحههاى ورق، چوب، پوست حيوانات و پوست درختان بود، تماما گردآورى كرد و آنها را با دست خود تنزيل و تأويل و ناسخ و منسوخ آن را نوشت. تعبير: كتبه بيده تنزيله، ناظر به عمل دوم حضرت- افزون بر گردآورى-است.
در روايت كمال الدين صدوق آمده است:
«ما نزلت على رسول اللّه آية من القرآن الاّ اقرأنيها و املاها علي فكتبتها بخطى و علمّني تأويلها و تفسيرها. . فكتبته و ما ترك شيئا علّمه اللّه عز و جل من حلال و حرام» . 2
بر پيامبر آيهاى از قرآن نازل نشد مگر اينكه پيامبر آن را بر من خواند و املا كرد و من به خط خودم آن را نوشتم. پيامبر تأويل و تفسير اين آيات را آموزاند، باز من آنها را نوشتم و خلاصه، چيزى را كه خدا به پيامبر تعليم داده بود و من آن را ياد گرفتم، بر جاى نگذاشتم و همه را نوشتم.
از اين روايت استفاده مىشود كه نوشتن قرآن پس از نزول يا در اوان نزول و در حيات پيامبر بوده است، زمانى كه آنها را از پيامبر تعليم مىگرفته و در شرايط نزديك به تاريخ نزول بوده است.
همچنين استفاده مىشود كه تفسير و تأويل گرچه تعليمش در زمان پيامبر بوده، اما نگارش و انجامش پس از رحلت پيامبر و يا دستكم قسمتى از آن در مرحله بعدى بوده است، زيرا مىفرمايد: فما نسيت آية من كتاب الله و لا علما املاه علي. من آيهاى از آيات كتاب خدا را فراموش نكردم، همينطور علومى كه پيامبر بر من مىخواند.
مسئله نسيان ناظر به فاصله نگارش با خواندن است و لذا محتمل است، عمده كار تفسير و تأويل قرآن پس از رحلت حضرت باشد.
در تأييد اين كلام عبارت ديگرى از حضرت است كه مىفرمايد: «فلم انس منه حرفا واحدا و لم يفتنى من ذلك شىء لم اكتبه 3» . پس حتى حرف واحدى هم از آن گفتهها را فراموش نكردم و از آنها چيزى را از دست ندادم تا آن را ننويسم. اگر نوشتن بدون فاصله و پس از استماع يا در همان زمان با فاصلهاى كوتاه باشد، اين همه تأكيد بر قدرت حافظه و فراموش نكردن معنا ندارد.
البته تفصيل اين بحث را در كيفيت نگارش اين مصحف خواهيد ديد.
بنابراين، آنچه به عنوان يك ويژگى مطرح است املاى پيامبر و نفس رحمانى آن حضرت در تأليف مصحف مىباشد. شيعه معتقد است اهل بيت پيامبر آنچه نقل مىكنند از پيامبر بوده است و اگر تفسير و توضيح مستقلى هم داشته باشند، تحت تأثير آموزههاى وحى و اشراب از يافتههاى خانوادگى در اتصال با وحى است. مقام معنوى و درجه وجودى ايشان به بركت وراثت و در اثر تربيت، امداد و تعليمى است كه از پيامبر به خاندان منتقل شده است.
در جايى از امام صادق آمده: حديث ما حديث پدرم و حديث پدرم، حديث جدم و حديث جدم، حديث حسين و حديث حسين حديث حسن و حديث حسن حديث امير مؤمنان و حديث ايشان حديث رسول اللّه و حديث رسول اللّه كلام خداوند عز و جل است. 4و در جاى ديگر كسى از علوم اهل بيت سؤال مىكند، حضرت مىفرمايد: «وراثة من رسول اللّه» . 5وراثت و برگرفته شده از رسول خداست.
با چنين توصيفى جا دارد كه يكى از ويژگيهاى مهم اين مصحف اتصال مطالب آن به پيامبر و در نهايت وحى شمرده و شناخته شود.
پاورقی:
1) -كتاب سليم، ج 2/581.
2) -كمال الدين، ج 1/401، مجلسى، بحار الانوار، ج 89/99.
3) -كلينى، كافى، ج 1/64، ح 1، مجلسى، بحار الانوار، ج 89/99.
4) -مجلسى، بحار الانوار، ج 2/179، ح 28.
5) -همان، ح 24.
املاى پيامبر و خط على
- بازدید: 397