جناب شیخ محمد حسین فرمود: شبی دو ساعت از شب گذشته به قصد خرید ترشی از خانه بیرون آمدم و دکان ترشی نزدیک دروازه شهر بود (سابقاً شهر نجف اشرف حصار و دروازه داشته و دروازه آن متصل به بازار بزرگ و بازار بزرگ متصل به درب صحن مقدس و درب صحن محاذی ایوان طلا و درب رواق بوده است به طوری که اگر تمام درها باز بود، شخص از دروازه، ضریح مطهر را می دید) و شیخ مزبور هنگام عبور می شنود عده ای پشت دروازده در را می کوبند و می گویند: یا علی! انت فک الباب، یعنی یا علی! خودت در را باز کن. و مأمورین به آنها اعتنایی نمی کنند، چون اول شب که در را می بستند تا صبح باز کردنش ممنوع بود.
آقای شیخ می رود ترشی می خرد و برمی گردد چون به دروازه می رسد، این دفعه عده زواری که پشت در بودند شدیدتر ناله کرده و عرض می کنند: یا علی! در را باز کن و پاها را سخت به زمین می کوبند. آقای شیخ پشت خود را به دیوار می زند که از طرف راست چشمش به سمت مرقد مبارک و از طرف چپ دروازه را می بیند، ناگاه می بیند از طرف قبر مبارک، نوری به اندازه نارنج آبی رنگ خارج شد و دارای دو حرکت بود، یکی به دور خود و دیگری رو به صحن و بازار بزرگ و باکمال آرامی می آید. آقای شیخ نیز کاملاً چشم به آن دوخته است با نهایت آرامش از جلو روی شیخ می گذرد و به دروازه می خورد ناگاه در و چهارچوب آن از دیوار کنده می شود و به زمین می افتد.
عرب ها با نهایت مسرت و بهجت، به شهر وارد می شوند. و هنوز بعضی از رجال علم که مرحوم محمد حسین را دیده و این مطالب را بلاواسطه از او شنیده اند، در قید حیاتند.
310- نورافشانی ضریح حضرت امیر (علیه السلام) و باز شدن دروازه نجف
- بازدید: 590