مطلب فوق، مطلب حساس و دقیقی است، اگر با حوصله آن را دنبال بفرمایید، به جای آن که اطلاعات شما زیاد شود، بصیرت پیدا میکنید. آری! نفس انسانی كه مشغول دنیا و كثرتهاست، به «خودش» مشغول نیست، به «بی خودش» مشغول است. چون همچنان که مستحضرید جنس انسان مجرد است و در ذات خود وحدت دارد. پس اگر به كثرتها مشغول شد به «بی خودش» مشغول شده و از «خودش» باز مانده است و دیگر این «خود»، خود واقعی و راستین نیست، خودِ دروغین است. از پنجره خودِ دروغین، همه چیز با چهره دروغینشان با ما روبهرو هستند و نه با چهره راستینشان.
وقتی کثرت در صحنه است هر موجودی چیزی هست و چیزها نیست. مثل این سنگ که نه پرتقال است و نه عطر است و نه خیلی چیزهای دیگر. ولی در موجودی که مقامش، مقام وحدت است این طور نیست، بلکه کمالات در آن به صورت جامع هست، مثل نور بی رنگ که هفت نور به صورت جامع در آن هست. برعکس، در طیف هفت نوری که از منشور عبور میکند، بعد از منشور هر نوری فقط خودش است، نور سبز از نور زرد جدا است و نور زرد از نور بنفش جدا است، ولی همه این نورها در نور بیرنگِ قبل از منشور هست بدون آن که از همدیگر جدا باشند. به اصطلاح میگویند هفت نور در نور بیرنگ به صورت جامعیت هست، ولی در طیف هفت نورِ بعد از منشور به صورت مجموعیت و به حالت کثرت هست. حال نفس انسان که مجرد است و فوق عالم کثرت است کمالاتش به صورت جامعیت هست و نه به صورت مجموعیت و به همین جهت ظرفیت آن را دارد که کمالات زیادی را کسب کند بدون آن که از وحدتِ خود خارج شود. در همین راستا خداوند میفرماید: «عَلَّمَ آدَمَ الْاَسْماءَ كُلَّها» (سوره بقره، آیه 31) خداوند تمام اسماء الهی را به آدم آموخت و جان آدم توانست همه آنها را یک جا بگیرد، بدون آن که کسب اسمی او را از کسب اسم دیگری غافل کند، وگرنه همه را نگرفته بود. پس مقام انسانْ مقام جامعیت و كلیّت است. از طرفی متوجه هستید که مقام وحدت و جامعیت از سنخ مقام احدیّت است و هرچه انسان به حضرت اَحد نزدیک شود در واقع بیشتر به حقیقت خود نزدیک شده، و هرچه از حضرت اَحد دور شود و به کثرتها مشغول شود، بیشتر از حقیقت خود دور شده است. به عبارت دیگر وقتی شما خودتان، خودتان هستید كه به حضرت اَحد نظر كنید. پس وقتی كه با خدا آشتی كنید، خودتان با خودتان هستید و نه با «نا خودتان». حالا راه آشتی با خدا چیست؟ همان آشتی با خود است، آن هم خودِ راستین. خودِ راستین شما خودِ واحدی است، و خودِ واحدتان را با وحدت می توانید حفظ كنید نه با كثرت. از طریق ارتباط با اَحد كه وحدت محض است، می توانید «خود» باشید و از زندگی با «نه خود» به جای خود، آزاد شوید. مثل آن شخصی نباشید كه آمده بود بدرقه، ولی چون حواسش به جایگاه خودش در آن حالت نبود، سوار قطار شد و رفت. كار او بسیار خندهدار است و شما به او می خندید چون «نه خود» را جای «خود» گرفته بود، یا بگو خودش را در آن لحظه گم كرده بود كه برای چی منتظر قطار است، و در عمل خودش را با خود رفیقش عوضی گرفته بود. حالا مقایسه كن و ببین ملائك چقدر از آدمهایی كه «خود» را عوضی گرفتهاند در تعجباند.
چه بسیار خودهای دروغینی كه آدمها، آنها را خودِ راستین گرفته اند و اصلاً متوجه نیستند. مثلاً كسی كه مقداری پول به دست می آورد و یا حقوق می گیرد، احساس می كند ماشاءالله یك خودی شده است در حالی كه این «نه خود» است، یا یك لباس مُد جدید می پوشد و به اصطلاحْ خودش را خیلی تحویل می گیرد كه ماشاءالله یك خودی پیدا كرده است. یا مثل بچهها وقتی در روز عید نوروز كفش نو می پوشند، به جای این كه جاده را نگاه كنند، كفش هایشان را نگاه می كنند و خودی احساس می كنند. یعنی «نه خود» را «خود» گرفته اند. البته از بچه ها بیش از این انتظاری نیست ولی بزرگترها گاهی بچه های عجیب و غریبی هستند كه خودشان را مشغول چیزهای جدا از جانشان كرده اند و احساس خودی می كنند. به اعتبار یك قطعه زمین، یا یك دست لباس، یا یك ماشین مدل جدید، خودشان را خیلی مهم می دانند و برای خود، اعتباری قائلند. توجه ندارند كه خداوند خواسته است از طریق این امکانات، رزقشان را بدهد تا در بستر انجام وظایف مربوطه، فضای بندگی خداوند و ارتباط با حضرت اَحد را پیشه کنند. انسان در همه امور باید سعی کند خودش باشد، و برای استقرار و حفظ و رشد دادن هر چه بیشتر خود و آزادشدن از «ناخود»ها، باید با خدا ارتباط پیدا كرد. گفت:
من غلام آن که نفروشد وجود
جز به آن سلطان با افضال و جود
من فدای آن مس همت پرست
کو بغیر کیمیا نارد شکست
«ناخود» به جای «خود» !
- بازدید: 292