«از آن گلایه تلخ»
چهار مرتبه بانو! برای تو خبر آمد *** چهار بار دلت کوه شد به لرزه درآمد
تو منتظر، تو گدازنده بر معابر خونین *** مسافر تو نیامد مسافری اگر آمد
چهار مرتبه شنزارهای ظهر، تنت را *** گریستند و تو را داغهای مستمر آمد
چنان گریستهای روزهای خستگیات را *** که تکّه تکّه خاک بقیع نوحهگر آمد
از آن گلایه تلخت به گوش علقمه بانو! *** هر آنچه رود از آن لحظه سر به زیرتر آمد
چهار بار پسر رفت و اسب رفت و تو بودی *** چهار بار تو بودیّ و اسب بیپسر آمد
تو کوه بودی و از پشتِ شانههای بلندت *** چهار مرتبه خورشید سر بریده برآمد
حسین هدایتی