ابوشعيب، از مدعيان نيابت در عصر امام دهم و يازدهم شيعيان، در اوايل سده سوم در بصره چشم به جهان گشود و تا عصر غيبت صغرا حيات داشت و اندكى پس از روى كار آمدن نايب دوم، ابوجعفر محمّد بن عثمان عمرى (شروع نيابت: 267 ق) در حدود 270 ه و احتمالاً در بغداد زندگى را به انجام رساند. وى از قبيله «بنى نمير» بود كه در رأس آن، نمير بن عامر بن صعصعه قرار داشت و در بصره سكونت داشتند. به همين دليل، او را نُمَيرى بصرى (به ضم نون و فتح ميم) لقب داده اند.
وى تحصيلات خود را در شهرهاى بصره، كوفه، سامرّاء و به ويژه نزد استادان بغداد، فراگرفت و در ميان همروزگاران خود، داراى موقعيت علمى قابل توجهى شد، اما در دوران تحصيل، با افراد منحرفى همچون حسن بن محمّد بن بابا قمى، قاسم شعرانى يقطينى و فارس بن حاتم قزوينى ارتباط يافت و در اثر آموزشهايى كه نزد عمر بن فرات بغدادى (م. حدود 257 ق) فرا گرفت، داراى عقايد انحرافى و كفرآميز گشت. وى با اينكه امامت حضرت هادى عليهالسلام را قبول داشت، اما درباره آن امام افكار غلوآميزى پيدا كرد. وى پس از وفات امام حسن عسكرى عليهالسلام (م 260 ق) به طور آشكار ادعاى نيابت نمود و چنين القا نمود كه امام هادى عليهالسلام خداى جهانيان است و وى فرستاده و پيامآور اوست. بر پايه گزارش كشى، وى منكر قيامت و قايل به تناسخ بود؛ يعنى ارواح انسانها پس از مرگ، در بدن انسانى ديگر حلول مىكنند و تولّدى دوباره مىيابند. وى همچنين معتقد بود كه ازدواج با محارم و نكاح مردان با يكديگر شرعا جايز است و عمل لواط را در حق كسى كه اين كار بر او واقع مىشد، مايه تواضع و فروتنى ودر حق كسى كه اين عمل را انجام مىداد، از لذات و شهوات پاك مىدانست و مىگفت: خداوند هيچيك از اينها را حرام نكرده است! وى اين سخنان را در حالى اظهار كرده كه مفعول عمل لواط بوده است.
وى با افكار فاسد و كفرآميز خود، فرقهاى به نام «نصيريه» تأسيس نمود كه پس از مرگ او، توسط شاگرد ويژهاش، احمد بن محمّد بن موسى بن فرات (م 291 ق) تقويت شد، اما چندان دوام نياورد. فرقه «نصيريه» گروه اندكى بودند كه به «اباحيه» شهرت داشتند و قايل به ترك عبادات و جواز ارتكاب محرّمات بودند و از جمله اعتقادات آنها اين بود كه مىگفتند: مذهب يهود و نصارا بر حق هستند، ولى ما خود را از آنان جدا مىدانيم. وى در اواخر عمر بيمار شد و دچار لكنت زبان گرديد و در آن حال، وقتى از او درباره جانشين پس از وى سؤال شد، در پاسخ با زبان ارتعاشآميز، كلمه «احمد» را بر زبان جارى ساخت. برخى معتقدند كه منظور او از «احمد»، همين شاگردش بوده است. اما در اثر ابهام و معلوم نبودن جانشين او، مردم پس از او به سه گروه تقسيم شدند كه يك دسته پيرو فرزندش احمد گرديدند؛ دستهاى طرفدار احمد بن ابى الحسين بن بشر بن يزيد شدند؛ و دسته سوم به شاگردش احمد بن موسى بن فرات روى آوردند.
از استادان او، على بن حسكه قمى، عمر بن فرات بغدادى (م. حدود 257 ق) و محمّد بن موسى شريعى (م حدود 261 ق) را مىشناسيم كه اينها در ترويج عقايد غلوآميز و القاى مطالب فاسد به شاگردانشان نقش اساسى داشتند. ظاهرا وى داراى اثر تأليفى نبوده و به همين دليل، نام او در فهرستهاى معتبرى همچون الفهرست ابن نديم و الفهرست نجاشى نيامده است.
مقاله ها
محمّد بن نصير نميرى بصرى
- بازدید: 1685