آدم بن اسحاق،موطن: قم نام پدر : اسحاق تاريخ وفات: قرن سوم
آسمان ابی تشیع پوشیده از ستارگان پر فروغ و فراوانی است كه با درخشش خود،راهیان طریق حق را راهنما شدهاند و بر عزت،شرف و بالندگی این مكتب افزودهاند.
مردانی كه در اوج سختی ها مقصد خود را به خوبی شناختند و لحظه ای از ولایت دست بر نداشتند.
یكی از ستارگان «آدم بن اسحاق قمی»است،كه در زمره راویان ثقه،(1) و عالمان وارسته شیعه قرار داشت.او در سده دوم هجرت،(2) همانند اجدادش،در شهر قم میزیست.عصر زندگی وی با دوران امامت ائمه طاهرین (ع) و روشنگریهای آن بزرگواران پیوند خورد و جلوهای ویژه به خود گرفته بود. از دیگر سو، حیات وی با خودكامگی های حاكمان بنی عباس مصادف بود،كه عرصه را بر پیروان مكتب علوی تنگ كرده بودند. آدم بن اسحاق در چنین شرایطی نه تنها مرعوب دشمنان نشد؛بلكه توانست خود را در فهرست شیعیان راستین جای دهد،به گونهای كه پس از گذشت سالها با وجود دسیسه های فراوان برای محو آثار تشیّع،نام او همانند بسیاری از عالمان و راویان شیعه بر سر زبانهاست.
منابع تاریخی موجود، اشارهای به زوایای مختلف زندگی آدم بن اسحاق نكردهاند و تنها به ذكر نام و معرفی بسیار مختصری از او پرداختهاند،بر این اساس ما از رسیدن به تحلیل و توضیح بیشتر درباره عصر زندگی وی،فضای سیاسی آن روز و نیز نقش آدم بن اسحاق در مسائل سیاسی و اجتماعی روزگارش محروم هستیم.
خاندان او از شیعیان بزرگ و قابل اعتمادی بودند و كثرت راویان و عالمان در میان آنها به خوبی مشهود بود.(3)پدرش؛اسحاق بن آدم توفیق یافت از امام رضا (ع) روایت نقل كند.(4)در همین فرصت موفقیت های فراوانی كسب كرد كه در تربیت و بارور ساختن ریشههای اعتقادی فرزندش بی تأثیر نبود.
عموی والامقام:
«زكریا بن آدم؛عموی آدم بن اسحاق بود و به گفته ابن داود:جایگاه ویژهای نزد امام رضا (ع) داشت.زكریا كه از راویان و یاران صدیق آن امام و نیز امام جواد (ع) بود،روایت گری قابل اطمینان،عالمی فرهیخته و فقیهی نامدار در عصر خود به شمار می آمد(5) و در بیان عظمتش همین بس كه امام رضا و حضرت جواد (ع) بارها از او به نیكی نام بردند.
زكریا بن آدم وقتی كه به امام رضا (ع) عرض كرد: میخواهم اهل بیتم را ترك كنم. حضرت فرمود:چنین كاری مكن؛زیرا به وسیله تو از آنها(بلاها و گرفتاریها)بر طرف میشود،آن چنان كه بوسیله پدرم - اباالحسن كاظم (ع) - بلا از اهل بغداد دفع شد.(6)
عبدالله بن صلت قمی از یاران امام رضا (ع) میگفت: در آخر عمر حضرت جواد (ع) نزدش رفتم و شنیدم كه میفرمود:خداوند،صفوان بن یحیی و محمد بن سنان و زكریا بن آدم را از طرف من پاداش نیكو عطا فرماید،آنها نسبت به من وفادار بودند،...(7)
آدم بن اسحاق منسوب به قبیله بزرگ «اشعریون» است كه پس از فتوحات اسلام در بخشی از سرزمین «ایران» ساكن شدند.(8)
هم عصر با امام (ع) :
شكی نیست كه «آدم بن اسحاق» روزگار پیشوایان معصوم (ع) را درك كرد؛امّا تاریخ و منابع موجود نام هیچ یك از آن بزرگواران را معین نكرده است. البته بر سنگ قبر او كه حسب الامر آیت الله گلپایگانی (ره) نصب گردیده از اصحاب امام هادی (ع) شمرده شده است.
به عقیده نگارنده:احتمال هم زمانی دوران زندگی او با عصر امام رضا،جواد و هادی (ع) قوّت مییابد،به دلیل آن كه پدرش - اسحاق بن آدم (9) - و شاگرد او،ابراهیم بن هاشم(10) از راویان و یاران امام رضا (ع) بودند و همچنین دیگر شاگردش - احمد بن محمد بن عیسی - از یاران سه تن از امامان: رضا،جواد و هادی (ع) بود.(11)
در هر صورت بزرگترین افتخار آدم بن اسحاق هم زمانی با عصر امام معصوم بود؛هر چند توفیق حضور مستقیم در پیشگاه امام عصر(عج) خود را نیافت.
البته وی با وجود جوّ خفقانی كه به وسیله خلفای ظالم عباسی بر علیه شیعیان به وجود آمده بود هرگز رابطه معنوی اش را با خاندان امامت قطع نكرد و با نقل روایت هایی هر چند اندك، وفاداری خود را نسبت به مكتب بالنده تشیّع به اثبات رساند.
دیدگاه دانایان:
نام این محدث شیعی در كتابهای رجال شیعه و نیز اهل سنّت به چشم میخورد و مؤلّفان آنها به نیكی از وی یاد كرده و سیمایش را به خوبی معرّفی كردهاند.
«آدم بن اسحاق» در نگاه رجال شناسان، فردی شایسته و ثقه است،به طوری كه بزرگانی همچون:نجاشی،(12) علامه حلّی (13) و برخی دیگر از عالمان شیعه با لفظ «ثقه» به تعریف و تمجید شخصیت او پرداختهاند.
در میان عالمان اهل سنت «ابن حجر عسقلانی»نویسنده «لسان المیزان» از او نام برده و با نقل جملهای پر معنا بر عظمت این شخصیت شیعی افزوده است. ابن حجر بعد از معرفی «آدم بن اسحاق» و برشمردن اساتید و شاگردانش،به نقل از «ابو عبدالله برقی» مینویسد:«قال:و كان زاهدا خاشعا»ابو عبدالله برقی گفت:او(آدم بن اسحاق)زاهدی فروتن بود.(14)
بدیهی است چنین جملهای در كتاب ابن حجر عسقلانی میتواند دلیلی مضاعف بر عظمت شخصیت این محدث شیعی به شمار آید.
جایگاه علمی:
از مجموعه منابعی كه در باره آدم بن اسحاق است،چنین به دست میآید كه وی با قافله علوم و معارف رایج آن روزگار همراه بود و حضور در پیشگاه استادان،تعلیم شاگردان، و تألیف كتاب،جایگاه علمی او را به خوبی نشان میدهد.
استادان:
با توجه به منابع موجود تنها شمار اندكی از استادان را میتوان یافت كه وی در محضر آنان تحصیل كرده و نقل روایت كردهاست. در كتابهای رجال شناسی با نام سه تن روبرو میشویم و با مراجعه به روایت هایش در كتابهای شیعی(بحار الانوار،وسائل الشیعه،كتب اربعه)این تعداد به بیش از پنج نفر میرسد.
این اشخاص عبارتند از:
«عبدالله بن محمد الجعفی» آدم بن اسحاق بیشترین روایت را بدون حذف موارد تكراری - از او نقل كرده است.
«شیخ طوسی» عبدالله را صحابی امام سجّاد،باقر و صادق (ع) میداند.(15) و با دقت در روایات آدم بن اسحاق در مییابیم كه او از هر استاد،فقط یك روایت نقل كرده است و این روایتها پس از گذشت زمان در میان كتابهای روائی شیعه با تفاوتی اندك بارها به ثبت رسیده است.
شاگردان :
با اینكه بخشهای بسیاری از زندگانی آدم بن اسحاق،با گذشت زمان پنهان گشته است، منابع موجود به ویژه روایات او نشان از همت فراوانش در مسیر تعلیم و تربیت شاگردان كار آمد، دارد.
شاگردان اندكش با نقل حدیث از استاد،در راه نشر علوم و معارف اسلامی قرار گرفتهاند و هر كدام گامهای بلندی برای حفظ آثار مكتب برداشتند.
«احمد بن محمد بن عیسی» و «ابراهیم بن هاشم» از جمله شاگردان آدم بن اسحاق هستند كه هر یك به تنهایی روایتها و احادیث فراوانی نقل كردهاند و در ردیف راویان موثق و عالمان وارسته شیعی قرار گرفتهاند.
احمد بن محمد بن عیسی؛در شمار یاران امام رضا،جواد و هادی (ع) قرار داشت،(16) و فقیه،رئیس و بزرگ شهر قم (17) و از محدثان موثق شیعی بود كه بیش از دو هزار و دویست و نود روایت نقل كرده است.(18)
ابراهیم بن هاشم؛صحابی امام رضا (ع) (19) بود و برای نشر احادیث از كوفه مهاجرت كرد و در قم ساكن شد.(20) وی درمیان شاگردان آدم بن اسحاق،بیشترین روایات را نقل كرده است.
مرحوم خوئی در معجم رجال الحدیث معتقد است:
«او بالغ بر شش هزار و چهارصد و چهارده روایت نقل كرده است و در كثرت روایت كسی از راویان به او نمیرسد.»(21)
تألیف كتاب:
آدم بن اسحاق در حیات علمی خود و به منظور حضور هر چه بیشتر در این میدان،به تألیف كتاب روی آورد.و نوشتهای به نام «كتاب الحدیث»از خود به جای گذاشت كه در بردارنده مجموعهای از سخنان پیشوایان دینی بود؛امّا گذشت زمان و دسیسههایی كه در كمین محو آثار تشیع بود،موجب شد تنها اثر وی - همانند بسیاری از آثار دیگر عالمان شیعی - مفقود شود.فقط نام آن كتاب در منابع تاریخی موجود باقی بماند؛البته احتمال میرود كتاب وی در میان كتابهای بزرگتر روائی شیعه،همانند:كتب اربعه و... ادغام شده باشد.
اغلب دانشمندان شیعی مانند: نجاشی،(22) شیخ طوسی، (23)ابن شهر آشوب،(24) آقابزرگ تهرانی، (25) و... وی را در شمار مؤلّفان شیعه قرار داده و به تنها كتابش نیز اشاره كردهاند.
روایت نور:
تنها اثر به جای مانده از این محدّث موثّق شیعی،سخنان امامان معصوم (ع) است كه به طور غیر مستقیم از آنها نقل كرده است.به عقیده نگارنده، شمار اندك احادیثی كه از آدم بن اسحاق قمی در میان كتابهای روائی شیعه (وسائل الشیعه،بحارالانوار و كتب اربعه) دیده میشود،از سی و یك مورد تجاوز نمیكند،كه با حذف روایتهای تكراری این تعداد به هفت روایت كاهش مییابد.
مرحوم خوئی تنها به یازده مورد از روایات او در «كتب اربعه» اشاره كرده است كه تعدادی از آنها تكراری است.(26)
و محقق اردبیلی در «جامع الروات» بدون حذف روایت های تكراری شش حدیث از آدم بن اسحاق را در میان كتب اربعه بر شمرده است،(27) گرچه شمار روایتهای او اندك است،امّا محتوای متنوع و ژرف آنها به گونهای است كه از یك موضوع فراتر رفته و در بخشهای مختلفی از علوم اسلامی (عقائد،تفسیر و اخلاق)و بابهای گوناگون فقه (بیع،حدود،صلوة و صوم) جای گرفته است.
1 - تفسیر قرآن از زبان امام باقر (ع) :
آدم بن اسحاق با سه واسطه از امام محمد باقر (ع) حدیثی طولانی را روایت كرده است (28) كه حضرت با استفاده از آیات محكمات قرآن به تفسیری شفاف و گویا از قرآن پرداخته است.موضوع روایت مربوط به مردمی است كه در زمان امام باقر (ع) در باره قرآن از خود سخن میگفتند و آن را تفسیر به رأی میكردند،گفتار آنها سبب شد تا حضرت این روایت مفصّل را بیان فرماید.حاصل روایت را میخوانیم: «خدای تعالی به مقداری كه به مردم رسانید و فهمانید،از آنها باز خواست میكند؛چون «امر به توحید» و «دعوت به یگانگی خدا» در برنامه تمام پیغمبران الهی بود و همگی به آن دعوت كرده اند.مردمی كه آن دعوت را از هر پیغمبری شنیدند و نپذیرفتند،مشرك نامیده میشوند و جزای آنها جهنم است.همچنین از مردمی كه در زمان پیغمبر خاتم (ص) در مكه بودند و پیش از هجرت در مكه مردند،آنهایی كه به شهادتین اقرار كردند و مردند به بهشت روند و كسانی كه انكار كردند،مشركاند و به دوزخ در میآیند.
بر پیغمبر (ص) در مكه غیر از دعوت به توحید،امری از خدای تعالی نرسید؛ مگر دستوراتی مختصر،به زبان نرم به عنوان موعظه و اندرز و ادب، بدون آن كه برای آنها كیفر سختی بیان شود؛اما وقتی پیغمبر اكرم (ص) به مدینه تشریف آورد،چهار ستون دیگر بر«شهادتین» به عنوان پایه و ركن اسلام اضافه شد و اركان اسلام به پنج عدد رسید: شهادتین و نماز و زكوة و حج و روزه، و نیز حدود و ارث و بیان گناهان و معاصی،با شدت،نازل گشت و كیفر و مجازات آنها بیان شد،پس هر كس یكی از آن معاصی را مرتكب شود،هنگام ارتكاب،مؤمن نیست و در آن موقع پیراهن ایمان از تنش كنده میشود.
البته باید توجه داشت كه امام باقر (ع) تمام این مطالب را با اتكاء به آیات شریفه قرآن و استدلال به محكمات به طور روشن بیان میفرماید....»(29)
2- ایمان حقیقی:
آدم بن اسحاق با دو واسطه، درباره ایمان حقیقی از امام جعفر صادق (ع) روایت كرد:
«قال ابو عبدالله (ع) :یا هیثم التمیمی اِنّ قوما آمنوا بالظاهر و كفروا بالباطن فلم ینفعهم شییٌ و جاء قوم من بعدهم فامنوا بالباطن و كفروا بالظاهر فلم ینفعهم ذالك شیئاو لا ایمان بظاهرٍ الّا بباطن و لا بباطنٍ الّا بظاهرٍ.»
امام صادق (ع) خطاب به هیثم تمیمی فرمود:به درستی گروهی ایمان به ظاهر آوردند و نسبت به باطن كافر شدند.این گونه ایمان هیچ نفعی به حال آنها نخواهد داشت و گروهی بعد از آنها به عرصه وجود آمدند كه ایمان به باطن داشتند و نسبت به ظاهر كافر بودند،این چنین ایمانی (نیز)هیچ سودی به حال آنان ندارد.هیچ «ایمان به ظاهری» ایمان نیست؛جز با ایمان به باطن،و هیچ «ایمان به باطنی»ایمان نیست؛مگر با ایمان به ظاهر.(30)
حضرت در این سخن پر معنا سیمایی زیبا از ایمان كامل و نافع به تصویر كشیده است كه با ژرف اندیشی در آن میتوان به معنای حقیقی ایمان و باورهای دینی كه همان التزام عملی و قلبی به دین است،پی برد.
اگر شخصی بخواهد لذت ایمان را بچشد،ناگزیر باید آن را به تمام زوایای زندگی خود نفوذ دهد و ظاهر و باطن خود را به نور ایمان روشنی بخشد؛ بنابراین آن كه تنها ظاهرش را با دین می آراید،بی آنكه نوری از ایمان در دلش بتابد؛هرگز به مقصد نمیرسد و ایمانش كامل و نافع نمیشود. از آن طرف هم كسی كه فقط ایمان و عقیده را در درون خود میجوید و در عمل به دستورات دینی و پایبندی به آنها سستی روا میدارد،هیچگاه نمیتواند به حقیقیت ایمان دست یابد و چنین «ایمان ناقصی» سودی به حال او نخواهد داشت.مسلمانی كه مدعی ایمان به خدا و دستورات اوست،نباید تنها به بهانه ایمان قلبی و باطنی دست از عمل به ظواهر دینی (همانند نماز،روزه،جهاد،خمس،زكوة،امر به معروف، نهی از منكر، تولّی، تبری،...)بكشد و ایمان قلبی را كافی بداند.در ظاهر نیز نمیتواند با عمل به ظواهر دین،ایمان ناقص خود را به دیگران بنمایاند ولی در باطن از عقیده و ایمان حقیقی تهی باشد و تنها تا زمانی كه منافعش در خطر نباشد،به دستورات دینی عمل كند.
شاید با توجه به این معنا است كه امام صادق (ع) ایمان حقیقی و كامل را تنها در ایمان به ظاهر و باطن معرفی كرده و جز این را فاقد هر گونه نفع و كمالی دانسته است؛البته ناگفته نماند كه معنای یاد شده تنها مصداق حدیث شریف نیست ؛بلكه این سخن گهربار ممكن است مصادیق دیگری نیز داشته باشد كه با معنای یاد شده منافاتی نخواهد داشت.
3- فایدههای نماز شب:
آدم بن اسحاق،با واسطه،از امام صادق (ع) درباره نتیجه های نماز شب چنین روایت كرده است:
«... عن ابی عبدالله (ع) قال:علیكم بصلاةاللیل فانّها سنّة نبیّكم و دأب الصالحین قبلكم و مطردة الداءعن اجسادكم، و قال ابوعبدالله (ع) صلاة اللیل تبیض الوجه و صلاةاللیل تطیب الریح و صلاة اللیل تجلب الرزق.»
امام صادق (ع) فرمود:بر شما باد نماز شب!كه همانا روش پیامبر شما و شیوه و عادت صالحان پیش از شما و دور كننده بیماری از تن شما است.و (نیز) فرمود:نماز شب چهره را سفید و (آدمی را) خوشبو و پاكیزه میسازد و روزی میآورد.(31)
سوی دیار آخرت:
آدم بن اسحاق پس از سالها تلاش،دیار ابدیت را در پیش گرفت و در كنار بهشتیان مقام یافت. احتمال میرود زمان رحلت او به اواخر قرن سوم هجرت برگردد،همانطور كه نویسنده «اعیان الشیعه» نیز او را از راویان شیعی اواخر قرن سوم هجری میداند.(32)
مدفن وی - آن چنانكه آقا بزرگ تهرانی در الذّریعه (33) نوشته و در كتاب مراقدالمعارف (34) آمده است. - در مقبره شیخان شهر قم بوده؛ امّا در حال حاضر اثری از آن به جای نمانده است و با گذشت زمان قبر او همانند بسیاری از بزرگان؛ مانند، سعد بن عبدالله اشعری، محو شده است.
زاهد فروتن
_____________________________
1- رجال نجاشی، ص 105،رقم 262.
2- اعیان الشیعه، ج 2، ص 85.
3- همان.
4- رجال نجاشی، ص 73، رقم 176.
5- رجال ابن داود، ص 158،رقم .625
6- رجال كشی، ص 594،رقم .1111
7- همان، ص 503، رقم .964
8- اعیان الشیعه، ج 2،ص 85.
9- رجال نجاشی، ص 73، رقم 176.
10-رجال شیخ طوسی، ص 369.
11- همان، ص 366، 397 و 409.
12- رجال نجاشی، ص 105، رقم 2.
13- رجال ابن داود، ص 9، رقم 1.
14- لسان المیزان، ج 1،ص 335، رقم 1027.
15- رجال شیخ طوسی ،ص 98،127 و 225.
16- همان ،366، 397 و 409.
17- رجال علامه حلّی ،13.
18- معجم رجال الحدیث، ج 2،301.
19- رجال شیخ طوسی، ص 369.
20- فهرست شیخ طوسی ،ص 4.
21- معجم رجال الحدیث ،ج 1،ص 318.
22- رجال نجاشی ،ص 105،رقم 262.
23- فهرست شیخ طوسی، ص 16، رقم 58.
24- معالم العلماء، ص 21، رقم 124.
25- الذریعه، ج 6،ص 303،رقم 1613.
26- معجم رجال الحدیث ،ج 1،ص 4 و 5.
27- جامع الروات ،ج1،ص 8.
28- كافی ،ج 2، ص28(بحار/ 85 / 69 ح30).
29- اصول كافی ،ج 3،ص54(ترجمه سید جواد مصطفوی) .
30- بحار الانوار، ج24،ص302،ح11.
31- همان ،ج78،ص149،ح25.
32- اعیان الشیعه، ج2،ص85.
33- الذریعه ،ج6،ص303،رقم 1613.
34- مراقدالمعارف،ج1،ص314.