واقعه سقیفه بنیساعده، نخستین واقعه پس از رحلت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) در سال ۱۱ق بود که در آن ابوبکر بن ابیقحافه به عنوان خلیفه مسلمانان انتخاب شد. پس از وفات حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی(علیه السلام) و برخی دیگر از اصحاب مشغول تدارک مراسم تدفین وی بودند، در همان زمان عدهای از انصار به رهبری سعد بن عباده، در محلی به نام سقیفه بنیساعده جمع شدند تا برای انتخاب رهبر خود پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم بگیرند.
به نظر برخی مورخین، این اجتماع انصار، فقط برای تعیین حاکمی برای شهر مدینه بوده است. با ورود برخی از مهاجرین به جلسه، مجادلات به سمت تعیین جانشین پیامبر برای رهبری تمام مسلمانان تغییر مسیر داد و در نهایت، با ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمین بیعت شد. بنابر منابع تاریخی، به جز ابوبکر که سخنگوی مهاجران بود،عمر بن خطاب و ابو عبیده جراح نیز در سقیفه حاضر بودهاند.
اهل سنت برای مشروعیت بخشیدن به حاکمیت و خلافت ابوبکر به اصل اجماع استناد کردهاند. این در حالی است که به نوشته تاریخ نگاران انتخاب ابوبکر مورد پذیرش عمومی نبود. پس از این واقعه افرادی مانند حضرت علی(علیه السلام)، فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، فضل و عبدالله پسران عباس عموی پیامبر و نیز اصحاب معروف پیامبر مانند سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن عمرو و زبیر بن عوام، به برگزاری شورای سقیفه اعتراض کردند. شیعیان واقعه سقیفه و نتایج آن را بر خلاف تصریحات پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر جانشینی امام علی(علیه السلام) به ویژه در غدیر خم، میدانند.
اسلامشناسان غربی و برخی مستشرقان مانند هنری لامنس، کایتانی و ویلفرد مادلونگ در تألیفاتی به نقل و بررسی واقعه سقیفه پرداختهاند. کتاب جانشینی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) اثر مادلونگ و نظریه مثلث قدرت از هنری لامنس معروفترین آنها هستند.
محل واقعه
سقیفه مکانی به شکل سکو یا سایبان بوده است که طوایف عرب برای مشورت در تصمیمات عمومی، در آن جمع میشدند.[۱] مکانی که پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برخی از مهاجرین و انصار در آن گرد آمدند، سقیفهای بوده است متعلق به تیره بنیساعده از قوم خزرج از طوایف اصلی ساکن در مدینه، که پیش از ورود اسلام، جلسات این گروه در آن محل تشکیل میشد. این مکان پس از اسلام و ورود پیامبر به شهر مدینه، به مدت ده سال (تا زمان رحلت پیامبر)، عملا کاربری خود را از دست داد و در هنگام تجمع مهاجرین و انصار برای تعیین جانشین حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) دوباره تجمعی در آن پدید آمد.[۲]
شرح واقعه
ظاهرا روایت اصلی درباره اجتماع در سقیفه بنیساعده به عبد الله بن عباس از عمر بن خطاب برمیگردد. تمام روایات دیگر از این اطلاعات استفاده کرده یا از آن مایه گرفتهاند این روایات را، با اندک تغییری در سلسله راویان مختلف، ابن هشام، طبری، عبد الرزاق بن همّام، بخاری و ابن حنبل نقل کردهاند.[۳]
به دنبال اطلاع عمومی مسلمانان مدینه از وفات پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) عدهای از انصار برای تصمیمگیری درباره وضعیت خود و همچنین چارهجویی درباره مسئله جانشینی رسول خدا، در سقیفه بنیساعده گرد آمدند. مطابق منابع تاریخی در آغاز این جلسه سعد بن عباده، بزرگ قبیله خزرج بهخاطر شدت بیماری بهواسطه فرزندش با جمعیت سخن گفت. وی با ذکر دلایلی جانشینی پیامبر اسلام را حق انصار دانست و آنان را به گرفتن اداره امور دعوت نمود. شنوندگان سخنان وی را تأیید کرده و اعلام نمودند که سعد را بهعنوان حاکم بر خود انتخاب نموده و تأکید کردند که بر خلاف نظر وی کاری انجام ندهند.[۴] اما برخی از حاضرین احتمال مخالفت مهاجران با این تصمیم را مطرح و امکان عدم تسلیم آنان در برابر تصمیم این جمع را دادند. این احتمال پیشنهاد انتخاب امیری از انصار و امیری از مهاجران را در پی داشت.[۵]
گزارش این اجتماع و علت برپایی آن به ابوبکر و عمر میرسد و این دو به اتفاق ابوعبیده جراح به سمت سقیفه حرکت میکنند. با ورود آنان به این جمع، ابوبکر با جلوگیری از سخنرانی عمر، ابتکار عمل را در دست گرفته و طی سخنانی برتری مهاجران و اولویت قریش برای جانشینی پیامبر را ثابت میکند.[۶] این سخنان با مخالفت و موافقت حاضرین مواجه شده و برخی نیز به شایستگی علی(علیه السلام) و عدم بیعت با غیر از او اشاره میکنند؛[۷] ولی در نهایت ابوبکر، عمر و ابوعبیده را بهعنوان افراد شایسته برای این مقام معرفی میکند. این دو تن طی سخنانی با پیشنهاد ابوبکر مخالفت میکنند.[۸]
به گزارش منابع تاریخی، عمر بن خطاب درباره این لحظات گفته است: «در این لحظه سر و صدا و همهمه حاضران از هر طرف برخاست و سخنان نامفهوم از هر گوشه شنیده میشد، تا آنجا که ترسیدم اختلاف، موجب از هم گسیختگی شیرازه کار ما بشود.این بود که به ابوبکر گفتم: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم؛ اما پیش از آنکه دست عمر در دست ابوبکر قرار بگیرد، بشیر بن سعد خزرجی از رقبای سعد بن عباده، پیشدستی کرده و دست به دست ابوبکر زد و با او بیعت کرد.[۹]
پس از این اتفاق، هجوم حاضران در سقیفه برای بیعت با ابوبکر آغاز میشود تا جایی که از شتاب افراد این احتمال وجود داشته است که سعد بن عبادۀ بیمار، زیر دست و پای آنها لگدمال شود. این جریان موجب درگیری تندی بین عمر، سعد و قیس فرزند سعد میشود که این برخوردها با دخالت ابوبکر به پایان میرسد.[۱۰][یادداشت ۱]
مناظرات سقیفه
در محل سقیفه گفتگوهای بسیاری میان انصار حاضر و مهاجرانی که با تأخیر به آنان ملحق شدند، رد و بدل گردید که هریک به نوبه خود تأثیرگذار بود؛ ولی بیشترین تأثیر را باید در سخنان ابوبکر و همراهانش دانست. قابل توجهترین مکالمات برقرار شده در آن تاریخ را میتوان از افراد زیر دانست:
سعد بن عباده: وی عمدتاً در ابتدای جلسه و پیش از ورود ابوبکر و همراهانش سخن گفت و البته بهخاطر ناتوانیاش بر اثر بیماری، سخنان وی را فرزندش به جمعیت ابلاغ مینمود. اهم سخنان وی عبارتند از: ذکر مناقب و سابقه انصار، برتری آنان بر دیگر گروههای مسلمان، خدمات این جماعت به اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اینکه پیامبر هنگام وفات از انصار رضایت داشت. وی با این استدلالها انصار را اولی به جانشینی اعلام کرده و آنان را به اقدام برای به دستگیری زمام امور دعوت نموده و پیشنهاد انتخاب یک امیر از انصار و امیری از مهاجران را شکست و عقبنشینی میدانست.[۱۱]
ابوبکر: سخنان وی را باید تعیینکننده نتیجه این اجتماع دانست. وی در چند نوبت سخنانی ایراد نمود که چکیده آنها چنین است: بیان امتیازات مهاجرین بر انصار از جمله پیشگامی آنان در تصدیق رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، سبقت در ایمان و عبادت خدا، رابطه خویشاوندی و یا دوستی مهاجران با پیامبر؛ اولویت مهاجرین برای جانشینی پیامبر به همین دلایل، مناقب و سابقه انصار و شایستگی و اولویت آنان برای تصدی مقام وزارت و نه حکومت، نهی مخالفت با جانشینی مهاجران.[۱۲]
حباب بن منذر: وی دو یا سه نوبت در سقیفه سخن گفت که هربار مشتمل بر تحریک و یا تهدید علیه مهاجران بهخصوص ابوبکر و عمر بود.[۱۳] وی در نوبتی باز هم پیشنهاد امیری از هر قوم را مطرح کرد.[۱۴]
عمر بن خطاب: عمر بیشتر سخنان ابوبکر را تایید و با استدلالهایی بر آن تاکید کرده است. برخی از این دلایل عبارتند از: قطعیت عدم مخالفت اعراب با جانشینی خانواده پیامبر، عدم امکان انتخاب دو امیر از هر یک از دو گروه، چراکه دو شمشیر در یک غلاف نگنجند.[۱۵]
ابوعبیده جراح: وی در سخنی خطاب به انصار آنان را از تبدیل و تغییر دین و اساس وحدت مسلمانان، نهی کرده است.[۱۶]
بشیر بن سعد: وی از قوم خزرج و انصار است. وی در چند نوبت استدلالهای ابوبکر و همراهانش را تایید کرده و با الفاظی مانند ترس از خدا و عدم مخالفت با یک حق مسلم، انصار را از مخالفت با مهاجران منع کرده است.[۱۷]
عبدالرحمن بن عوف: مقام و فضیلت افرادی مانند حضرت علی (علیه السلام)، ابوبکر و عمر را یادآوری کرده و جماعت انصار را فاقد چنین بزرگانی معرفی کرده است.[۱۸]
منذر بن ابیارقم: وی از انصار است، او در سقیفه و در مقابل استدلالهای ابوبکر و عبدالرحمن بن عوف، علی (علیه السلام) را آن فردی معرفی میکند که تمام این ویژگیها را دارد و اگر برای بیعت گرفتن پیشقدم میشد کسی با وی مخالفت نمیکرد.[۱۹](سخنان منذر، با تایید واعلام موافقت برخی از انصار مواجه شده که فریاد زده و میگویند فقط با علی(علیه السلام) بیعت خواهند کرد.)[۲۰]
گروههای حاضر
بیشتر گزارشهای موجود در منابع اهل سنت پیرامون سقیفه بنیساعده از حضور و مشارکت سیاسی عموم مهاجران و انصار در این واقعه دارد،[۲۱] حال آنکه بسیاری از منابع از دو مرحله بیعت با ابوبکر یاد کردهاند که عبارتند از بیعت روز سقیفه و بیعت بقیه حاضران در شهر مدینه که فردای واقعه سقیفه اتفاق افتاده و از آن با عنوان بیعت عام یاد میشود؛[۲۲] این گزارشها فرضیه مشارکت سیاسی عموم مهاجران و انصار در این اجتماع را با چالش مواجه میکند.
محققان تاریخی به این نتایج رسیدهاند که از بین مهاجرین تنها ابوبکر، عمر و ابوعبیده در جلسه سقیفه حضور داشتند که امکان همراهی چند ملازم شخصی، اعضای خانواده و موالی این سه نفر نیز دور از ذهن نیست. همینگونه برخی محققان حضور سالم بنده آزادشده ابوحذیفه، را ذکر میکنند که از نخستین افرادی بود که در سقیفه با ابوبکر بیعت کرد؛ هرچند هیچیک از منابع معتبر نخستین، درباره حضور وی سخنی به میان نیاوردهاند. منابع درباره حضور دیگر مهاجرین حتی اصحاب مرتبه متوسط یا پایین غیر از این افراد، سخنی به میان نیاوردهاند.[۲۳] برخی محققین با استناداتی تصریح کردهاند که تعداد مهاجرین حاضر در سقیفه بسیار کم بوده است.[۲۴]
معروفترین انصار حاضر در سقیفه به گزارش منابع عبارتند از: سعد بن عباده، پسرش قیس، بشیر بن سعد پسر عمو و رقیب سعد، اسید بن حضیر، ثابت بن قیس، منذر بن ارقم، براء بن عازب، حباب بن منذر.[۲۵]
ابن قتیبه با عبارت «اگر سعد یارانی برای جنگ با آنان مییافت بیشک باآنان مبارزه میکرد.»[۲۶]، کنایهای درباره عدم اجماع انصار ناشی از کم بودن تعداد افراد در اجتماع سقیفه دارد.[۲۷]
انگیزه انصار از تجمع در سقیفه
برخی تحلیلگران تجمع انصار در سقیفه را زاییده ترس از آینده و سرنوشتشان پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) میدانند؛ به ویژه که پس از فتح مکه از شکلگیری جبهه متحد قریش بهگونهای که موازنه را در آینده به ضرر آنها رقم زند، نگران بودند. طرفداران این نظریه احتمال اطلاع یافتن انصار از نقشهای طراحی شده توسط گروهی از مهاجران برای جانشینی پیامبر را نیز بیتأثیر نمیدانند.[۲۸]
بعضی دیگر از نویسندگان اجتماع سقیفه را نتیجه این مسائل میدانند:
انصار به واسطه فداکاریها و اهدای جان و مال و فرزندان خود در راه اسلام، این دین را مانند فرزند خود دانسته و برای حفظ آن کسی را شایستهتر و دلسوزتر از خود نمیدانستند.
ترس انصار از انتقام قریش، به این علت که عمده سران این قوم در جنگهای پیامبر با شمشیر انصار کشته شده بودند. علاوه بر این پیامبر به آنان ظلم و جور و استبداد حاکمان را پس از خود وعده داده بود و انصار را در این موقعیت به صبر و تحمل دعوت کرده بود.
احساس انصار بر این بود که قریش زیر بار سخن پیامبر درباره علی(علیه السلام) نخواهند رفت.[۲۹]
به نظر برخی دیگر، ابوبکر در مسجد خبر مرگ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را رسماً اعلام کرد و اجتماعی از عامه مردم مدینه اطرافش را گرفته و با او بیعت کردند. این جریان موجب شبههای در ذهن گروه انصار حاضر در مدینه مبنی بر جایز بودن تعیین خلیفهای از انصار، ایجاد کرد و در پی این تفکر اجتماع سقیفه واقع شد.[۳۰]
موضعگیری اصحاب پیامبر و بزرگان قریش
علی(علیه السلام)، اهل بیت پیامبر به همراه برخی از مهاجرین و انصار با بیعت با ابوبکر مخالفت کردند که بنابر نقلهای تاریخی شاخصترین آنها عبارتند از: عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار یاسر، براء بن عازب، ابی بن کعب.[۳۱]
برخی از این اصحاب و یا بزرگان قریش، در مواقع مختلف به عدم صلاحیت ابوبکر برای جانشینی پیامبر نیز اشاره کردهاند. بعضی از این اظهارات عبارتند از:
فضل بن عبّاس در سخنانی، قریش را به اغفال و پردهپوشی متهم و اهل بیت پیامبر و به ویژه علی (علیه السلام) را برای جانشینی سزاوارتر اعلام کرد.[۳۲]
سلمان فارسی در گفتگوهایش با مسلمانان بیعت سقیفه را خطا معرفی کرده و آنرا حق اهل بیت پیامبر شمرده است که جامعه را به خیر میرساند.[۳۳]
ابوذر غفاری روز واقعه در مدینه نبود و پس از ورود به شهر از خلافت ابوبکر مطلع شد. بنابر منابع، وی بهطور اختصاصی یکبار همان بَدو اطلاع از واقعه[۳۴] و بعدها در عهد عثمان، از حقانیت اهل بیت برای جانشینی پیامبر سخن گفته و حکوت آنان را همراه با خیر و برکت معرفی کرده است.[۳۵]
مقداد بن عمرو رفتار مسلمانان در تبعیت از تصمیمات سقیفه را شگفتآور خوانده و به حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام تصریح کرده است.[۳۶]
عمر بن خطّاب در سال آخر زندگی، در خطبهای عمومی گفت: «بیعت با ابوبکر لغزش و اشتباهی بود، که انجام گرفت و گذشت، آری، چنین بود، ولی خداوند مردم را از شرّ آن لغزش حفظ فرمود، هرکس به این شکل در انتخاب خلیفه عمل نمود او را بکشید.»[۳۷]
ابوسفیان که پیش از این وقایع توسط پیامبر برای کاری بیرون از مدینه فرستاده شده بود پس از ورود به مدینه و آگاهی از وفات پیامبر و بیعت سقیفه درباره واکنش علی (علیه السلام) و عباس بن عبدالمطب سؤال کرد. با اطلاع از خانهنشینی این دو نفر گفت: «به خدا سوگند، اگر برای ایشان زنده بمانم، پایشان را بر فراز بلندی رسانم.» وی اضافه کرد: «من گرد و غباری میبینم که جز بارش خون، چیزی آن را فرو ننشاند.»[۳۸] به گزارش منابع، ابوسفیان با ورود به مدینه اشعاری در حمایت از جانشینی علی (علیه السلام) و نیز در نکوهش ابوبکر و عمر خوانده است.[۳۹] [یادداشت ۲]
معاویه بن ابوسفیان در نامهای به محمد بن ابیبکر (در سالها پس از واقعه سقیفه)، گفته است: «... پدر تو و فاروقش عمر، اولین کسانی بودند که حق علی (علیه السلام) را غصب کردند و با وی مخالفت نمودند. این دو، دست اتفاق به یکدیگر دادند؛ سپس علی (علیه السلام) را به بیعت خود خواندند. چون علی (علیه السلام) خودداری کرد و استنکاف ورزید، تصمیمهایی ناروا گرفتند و اندیشههایی خطرناک درباره او نمودند تا در نتیجه علی با آنان بیعت کرد.[۴۰]
واکنش علی(علیه السلام)
در روز سقیفه، علی(علیه السلام) با ابوبکر بیعت نکرد و پس از آن در خصوص پذیرش بیعت و همینطور در مورد زمان بیعت او، میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد. شیخ مفید معتقد است که « نظر محققان شيعه و عقيده حق اين است كه امير مؤمنان علی بن ابیطالب عليهالسلام هرگز با ابوبكر بيعت نكرد.»[۴۱] علی(علیه السلام) در همان روزهای نخستین که عاملان سقیفه سعی در اجبار وی به بیعت با ابوبکر داشتند در سخنانی خطاب به آنان گفت:
«من از شما به خلافت سزاوارترم، من با شما بیعت نخواهم کرد و شما سزاوارترید که با من بیعت کنید، شما خلافت را از انصار گرفتید، و به قرابت و نزدیکی با رسول خدا بر آنها احتجاج کردید و به آنها گفتید: چون ما به پیامبر نزدیکتریم و از اقربای او هستیم به خلافت سزاوارتر از شما هستیم، و آنها نیز روی همین اساس، پیشوایی و امامت را به شما دادند. من نیز با همان امتیاز و خصوصیت که شما بر انصار احتجاج کردهاید با شما احتجاج میکنم (یعنی همان قرابت و نزدیکی با رسول خدا) پس اگر از خدا میترسید با ما از در انصاف درآیید و همان را که انصار برای شما پذیرفتند شما نیز برای ما بپذیرید، و گرنه دانسته به ستم و ظلم دست زدهاید.»[۴۲]
به گزارش برخی منابع، علی(علیه السلام) مناظرهای ملایم اما مفصّل و صریح با ابوبکر داشته و طی آن ابوبکر را به تخلفش در واقعه سقیفه در نادیده گرفتن حق اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) محکوم نمود، ابوبکر با پذیرش استدلالهای امیرالمؤمنین منقلب شده و تا مرز بیعت با علی(علیه السلام) بهعنوان جانشین پیامبر نیز پیش میرود که در نهایت با مشورت برخی یارانش از این کار منصرف میگردد.[۴۳]
علی(علیه السلام) به مناسبتهای مختلف و در سخنان متعددی به قضیه سقیفه اعتراض کرده و حق خود را در جانشینی پیامبر اسلام یادآوری نموده است. خطبه شقشقیه از معروفترین خطبههایی است که وی در آن به این واقعه اشاره کرده است. وی در ابتدای این خطابه گفته است: «به خدا قسم، فرزند ابوقحافه (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهن در بر کرد هر چند که علم دارد، من برای خلافت مانند محور آسیاب هستم که علم و فضیلت از سر چشمه من مانند سیل سرازیر میشود و پرندگان هوا به اوج مقام من نمیرسند.»[۴۴]
به گزارش برخی منابع دیگر، علی(علیه السلام) پس از واقعه سقیفه و در زمان حیات حضرت زهرا(سلام الله علیها) شبها دختر پیامبر را سوار مرکبی نموده و به خانهها و محافل انصار میبرد و یاری میخواست و پاسخ میشنید: «ای دختر پیغمبر!ا با ابوبکر بیعت کردهایم، اگر علی جلوتر آمده بود، از او عدول نمیکردیم، علی(علیه السلام) نیز جواب میداد: آیا پیغمبر را دفن نکرده درباره خلافت نزاع میکردم؟[۴۵]
واکنش فاطمه(سلام الله علیها)
فاطمه زهرا(سلام الله علیها) پس از واقعه سقیفه مخالفتهای بسیاری با آن و نتایج برآمده از این شورا از خود بروز داد و آن را تخلف از سفارشات پیامبر اسلام اعلام کرد. بارزترین این مخالفتها سخنانی است که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هنگام وقایع مربوط به گرفتن بیعت از علی (علیه السلام) و محاصره خانه وی، ایراد کرد.[۴۶] و نیز خطبهای معروف به فدکیه که دختر پیامبر در مسجد مدینه ایراد کرد، از دیگر اعتراضات علنی وی بهشمار میرود.[۴۷]
بنابر گزارشهای تاریخی، حضرت زهرا(سلام الله علیها) بار دیگر هنگامیکه در بستر بیماری آخرین روزهای زندگی خود را میگذراند در سخنانی با زنان مهاجران و انصار که به عیادتش آمده بودند، به سقیفه اشاره کرده و آن را خروج از دستورات پیامبر خدا دانست و درباره زیانهایی که در آینده برای اسلام به بار خواهد آورد، هشداری جدی داد.[۴۸]
سقیفه از منظر مستشرقان
هنری لامنس و نظریه مثلث قدرت: در سال ۱۹۱۰ م. نظریه پرداز بلژیکی، هنری لامنس (۱۸۶۲-۱۹۳۷م)، مقالهای با نام «مثلث قدرت؛ ابوبکر، عمر و ابوعبیده» منتشر نمود. وی در این مقاله ادعا کرد که هدف مشترک و همکاری نزدیک این سه تن که در زمان حیات پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز شده و این قدرت را به آنان داد که خلافت ابوبکر و عمر را پایه گذاری کنند و اگر ابوعبیده در دوران حیات عمر از دنیا نرفته بود، قطعاً وی خلیفه منصوب بعدی از جانب عمر بود. هرچند لامنس از توطئهای برای کسب خلافت سخنی نگفته؛اما با معرفی این «مثلث قدرت» به طور غیر مستقیم به این موضوع اشاره میکند.
وی در پی ادعایی معتقد است عایشه و حفصه دختران ابوبکر و عمر و همسران پیامبر، پدران خود را از هر حرکت و اندیشه محرمانه شوهرشان آگاه نموده و این دو تن موفّق شدند اعمال نفوذ زیادی در کارهای پیامبر اسلام داشته و از همین راه بوده است که در پی کسب قدرت برآمدند.[۴۹]
نظریه کایتانی: شرق شناس ایتالیایی، لئون کایتانی در مباحث مقدماتی کتاب تاریخ اسلام از عمق اختلاف بین ابوبکر و بنیهاشم یاد کرده و از ادعای خلافت ابوبکر در جمع انصار در سقیفه بنیساعده، درست چند ساعت پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، اظهار تعجب میکند. کایتانی جدی بودن بالقوه ادعای علی(علیه السلام)را برای خلافت، با ردّ روایات متداول که ابوبکر در جمع انصار در ادّعای خود برای جانشینی به اولویت حقوق قریش بهعنوان قبیله پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل میشود، تلویحاً تأیید میکند؛ زیرا این بحث داعیه علی(علیه السلام) را که نزدیکترین خویشاوند پیامبر بود تقویت میکرد. به نظر وی اگر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) میتوانست برای خود جانشینی انتخاب کند احتمالا ابوبکر را بر هرکس دیگری ترجیح میداد؛ با این وجود کایتانی در یکی از مجلدات بعدی تاریخ اسلام، نظریه «مثلث قدرت: ابوبکر، عمر و ابو عبیده» لامنس را مناسبترین نظریه درباره ریشههای خلافت عنوان میکند.[۵۰]
ویلفرد مادلونگ: وی در کتاب جانشینی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت مفصل، این موضوع را مورد بحث و بررسی قرار داده است. وی معتقد است بر خلاف اعتقاد اکثر تاریخنگاران، شورای سقیفه در ابتدا جهت تعیین خلیفه مسلمانان راهاندازی نشده بود و از آنجا که نظریه خلافت، بهعنوان جانشینی پیامبر در جامعه اسلامی سابقهای نداشته، تصوّر این که انصار، با تجمع خود به دنبال آن بوده باشند، دور از ذهن است.[۵۱] مادلونگ معتقد است: انصار با این تصور که در پی رحلت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بیعت با او نیز به پایان رسیده و فروپاشی جامعه سیاسی که پیامبر آن را بنا کرده محتمل است، در صدد انتخاب رهبری از انصار برای اداره امور شهر مدینه بود و به همین روی بدون مشورت با مهاجران گرد هم جمع شدند.[۵۲] تصور انصار بر این بود که مهاجران دلیل موجهی برای اقامت در مدینه ندارند و به شهر خود مکه مراجعت خواهند کرد و آنانی که تمایل به ماندن دارند احتمالا حکومت انصار را خواهند پذیرفت.[۵۳]
وی این فرضیه جدی را مطرح میکند که فقط ابوبکر و عمر معتقد بودند که جانشین محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) حاکم بر تمام عرب است و چنین خلافتی فقط شایسته قریش است.[۵۴]
مادلونگ معتقد است ابوبکر قبل از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تصدی عنوان خلافت تصمیم داشته و برای رسیدن به این آرزو، قصد داشته است مخالفان قدرتمند خود را از راه بردارد.[۵۵] در رأس این مخالفان، اهل بیت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داشت که در قرآن مرتبهای بالاتر از سایر مسلمانان به آنان عطا شده بود.[۵۶] ابتکار عمل انصار در برگزاری اجتماع سقیفه، فرصت مناسبی برای ابوبکر در جهت رسیدن به هدفش فراهم آورد، وی ابتدا عمر و ابوعبیده را که در آن جمع هیچ احتمال پیروزی ندارند بهصورت نمایشی بهعنوان نامزدهای جانشینی مطرح میکند و روشن است که این پیشنهاد جدی نبوده و فقط برای ایجاد مشاجره بین جمعیت بوده است تا در نهایت قضیه به نفع وی تمام شود.[۵۷]
به اعتقاد مادلونگ، استدلال اهل سنت و دانشمندان غربی مبنی بر اینکه علی(علیه السلام) به دلیل جوان و بیتجربه بودن نسبت به سایر صحابه مانند ابوبکر و عمر داوطلبی جدی نبوده، کاملا خلاف واقع است و دلایل دیگری از جانب ابوبکر موجب عدم مطرح شدن علی(علیه السلام) شده است.[۵۸]
واقعه سقیفه از منظر کلام شیعه
به اعتقاد شیعیان تجمع در سقیفه و نتایج آن تخلف از دستورات صریح پیامبر درباره جانشینی امام علی(علیه السلام) پس از خود است. شیعه برای ردّ مشروعیت سقیفه و اثبات حقانیت علی(علیه السلام) در جانشینی پیامبر به تفسیر برخی آیات قرآن، وقایع تاریخی و روایاتی استناد کردهاند که در منابع اهل سنت نیز وجود دارد و مهمترین آنها واقعه غدیر و روایات مربوط به آن است. به اعتقاد شیعیان در واقعه غدیر خم، پیامبر، جانشینی علی(علیه السلام) را بهعنوان اکمال رسالت خود به مسلمانان اعلام کرد.[۵۹]
محمدرضا مظفر ۱۷ روایت متواتر و یا مشهور که مربوط به وقایع مختلف تاریخی است نقل میکند که پیامبر در ضمن آنها به جانشینی علی(علیه السلام) پس از خود با تصریح و یا کنایه اشاره کرده است. واقعه انذار عشیره، حدیث غدیر، جریان پیمان اخوت، جریان غزوات خندق و خیبر، خاصف النعلین، مسدود کردن درب خانههای اصحاب به مسجد النبی غیر از خانه علی(علیه السلام) و احادیثی مانند: «إن علیا منی و أنا من علی، و هو ولی کل مؤمن بعدی»، «لکل نبی وصی و وارث و إن وصیی و وارثی علی بن ابی طالب» و «أنا مدینة العلم و علی بابها» از آن جملهاند.[۶۰] آیه ۵۵ سوره مائده [یادداشت ۳] معروف به آیه ولایت، آیه ۳۳ سوره احزاب [یادداشت ۴] معروف به آیه تطهیر، آیه ۶۱ سوره آل عمران [یادداشت ۵] معروف به آیه مباهله نیز آیاتی از قرآن هستند که متکلمان شیعه برای اثبات جانشینی علی(علیه السلام) بعد از پیامبر به آنها استناد کردهاند.[۶۱]
نتایج واقعه سقیفه
برخی از محققان، بسیاری از وقایع تاریخی پس از رحلت رسول الله را نتیجه واقعه سقیفه میدانند. مهمترین این وقایع عبارتند از:
حمله و محاصره خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها) در پی وقایع اجبار امام علی(علیه السلام) به بیعت که منجر به شهادت حضرت زهرا گردید.[۶۲]
غصب فدک: بعضی تحلیلگران تاریخ معتقدند گرفتن فدک از فاطمه زهرا(سلام الله علیها) پس از سقیفه در جهت مبارزه اقتصادی با اهل بیت بود. این اقدام، هم پایههای حکومت خلیفه اول را محکم میکرد و هم خاندان رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) را از مبارزه و مخالفت مانع میشد.[۶۳]
واقعه عاشورا: به اعتقاد برخی تغییر مسیر جانشینی پیامبر در روز سقیفه موجب شد انتخاب خلیفه از هیچ قانونی پیروی نکند. در نتیجه خلیفه مسلمانان روزی در بین مشاجره انصار و چند نفر از قریش، روزی با وصیت خلیفه اول، روزی با شورای شش نفری و روزی هم معاویه برای یزید بیعت گرفت. یزید نیز عامل فاجعه عاشورا گردید.[۶۴]
محمد حسین غروی اصفهانی، (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق)، از عالمان شیعه نیز در شعری این مضمون را بیان کرده است:
فما رَماه اِذْ رَماهُ حَرمَله و انَما رَماهُ مَن مَهَّدَ له
سَهمٌ اَتی مِن جانب السقیفه و قَوسُه عَلی یدِ الخلیفه
و ما أصاب سَهْمُهُ نَحرَ الصّبی بَل کَبدَ الدینِ و مُهجة النَبی[۶۵]
ترجمه:حرمله نبود که تیر انداخت، بلکه کسی تیر را رها کرد که زمینه ساز آن بود، تیری از سوی سقیفه آمد که کمان آن به دست خلیفه بود و تیر او نه بر گلوی کودک، بلکه بر قلب دین و جان پیامبر نشست.
نیر تبریزی هم در اشعار خود به این نکته اشاره کرده است.
کانکه طرح بیعت شورا فکند خود همانجا طرح عاشورا فکند
چرخ در یثرب رها کرد از کمان تیر کاندر نینوا شد بر نشان[۶۶]
سقیفه و اصل اجماع
یکی از منابع استنباط احکام، نزد اهل سنت، اجماع است، که در ماجرای سقیفه نیز به عنوان یکی از علتهای مشروعیت انتخاب ابوبکر به آن استناد میشود.[۶۷]
به اعتقاد برخی محققان شیعه، اهل سنت برای مشروعیت بخشیدن به حاکمیت و خلافت ابوبکر به اجماع امت، تمسک و استناد کردند.[۶۸] آنان هم در امامت عامه و هم امامت خاصه، بحث اجماع را که صحیحبودن توافق مردم را اثبات میکند، با هدف تقابل با عقیده شیعه و نفی نیاز به وجود امام معصوم، ابداع کردهاند.[۶۹] به نظر این محققان طرح اندیشه اجماع عکسالعملی در برابر قصه سقیفه و خلافت ابوبکر و توجیهی برای آن است و توسعه آن به سایر معارف مانند امامت عامه و مسائل و فروع فقهی، تلاش برای صحه گذاشتن بر این اعتقاد است.[۷۰]
تک نگاریها
واقعه سقیفه در منابع تاریخی اسلامی ذکر شده است، کتابهایی چون تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی و مانند آن به این واقعه اشاره کرده و جزئیات آن را ذکر کردهاند. در عین حال تک نگاریهایی نیز به طور اختصاصی به این جریان همراه با بررسی و تحلیل آن پرداختهاند که برخی از شاخصترین آنها عبارتند از:
السقیفة: نوشته ابی صالح السلیل بن أحمد بن عیسی (حیات در حدود قرن سوم هجری)
السقیفة و بیعة أبیبکر : نوشته ابیعبد الله محمد بن عمر الواقدی (۱۳۰ -۲۰۷).
السقیفة : نوشته ابیمخنف لوط بن یحیی بن سعید(درگذشت ۱۵۷ق).
سقیفه و اختلاف در تعیین خلیفه: نوشته سحاب بن محمد زمان التفرشی. چاپ سال ۱۳۳۴ش در تهران.
السقیفة: نوشته ابی عیسی الوراق محمد بن هارون.[۷۱]
السقیفه: محمد رضا مظفر.
جانشینی محمد: ویلفرد مادلونگ.
سقیفه: بررسی نحوه شکلگیری حکومت پس از رحلت پیامبر، نویسنده: مرتضی عسکری.
السقیفة و الخلافة: عبدالفتاح عبدالمقصود.
السقیفة و فدک: احمد بن عبد العزیز جوهری بصری.
مؤتمر السقیفة، دراسة موضوعیة لأخطر حادث فی تأریخ الإسلام السیاسی: باقر شریف قرشی.
مؤتمر السقیفة نظرة جدیدة فی التاریخ الاسلامی: سید محمد تیجانی سماوی.
ناگفتههایی از سقیفه (رویکردها، پیامدها و واکنشها): نجم الدین طبسی.
در آیینه شعر
اعتراض به انتخاب ابوبکر به جانشینی پیامبر و نادیده گرفتن حق اهل بیت(علیهم السلام) در این امر، موضوع بسیاری از اشعار شعرای عرب و فارس زبان گردیده است.[۷۲] در برخی از این اشعار به طور مستقیم به واقعه و شورای سقیفه اشاره شده است مانند این چند بیت از شعری سروده قاضی ابیبکر بن ابیقریعه
لنشرت من أسرار آل محمّد جملاً طریفة
تغنیکم عمّا رواه مالک وأبو حنیفة
وأریتکم أن الحسین أُصیب فی یوم السقیفة
ولأی حال لحدت باللیل فاطمة الشریفة.[۷۳]
************************
پی نوشت :
1- یاقوت حموی، معجم البلدان،دار صادر، ج۳، ص۲۲۹-۲۲۸.
2- رجبی دوانی، تحلیل واقعه سقیفه بنیساعده با رویکرد به نهجالبلاغه، ۱۳۹۳ش، ص۸۰.
3- مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ش، ص۴۷.
4- ابن قتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲.
5- ابن قتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲.
6- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دار صادر، ج۲، ص۳۲۷.
7- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دار صادر، ج۲، ص۳۲۵.
8- طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۶.
9- طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق ج۳، ص۲۰۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دار صادر، ج۲، ص۳۲۷.
10- ابن قتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ ق، ج۱، ص۲۷.
11- ابن قتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲.
12- طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲.
13- ابن قتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۵.
14- زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، دار الکتب العلمیه، ج۳، ص۷۳.
15- ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۵.
16- یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲،ص۱۲۳.
17- طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲.
18- یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۲۳.
19- یعقوبی ، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۲۳.
20- طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲.
21- مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ ش، ص۵۲-۵۳.
22- ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ج۲، ص۶۶۰؛ بلاذری، أنساب الأشراف، اعلمی، ج۱، ص۵۶۷.
23- مادلونگ، ویلفرد، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ ش، ص۵۲-۵۳.
24- عبدالمقصود، السقیفه و الخلافه، ۱۴۲۷ق، ص۳۱۷.
25- ابن قتیبة، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۱-۲۶.
26- ابن قتیبة، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۷.
27- معیر و دیگران، بررسی تأثیر اعزام لشکر اسامه بر چگونگی مشارکت سیاسی نخبگان مهاجر و انصار در سقیفه، ص۱۵۵.
28- بیضون، رفتارشناسی امام علی(علیه السلام)، ۱۳۷۹ش، ص۲۹-۳۰.
29- مظفر، السقیفة، ۱۴۱۵ق، ص۹۵-۹۷.
30- ابن کثیر، البدایه والنهایه، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص۲۶۵.
31- یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۲۴.
32- یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۲۴.
33- جوهری بصری، السقیفة و فدک، مکتبه نینوی الحدیثه، ص۴۲.
34- جوهری بصری، السقیفة و فدک، مکتبه نینوی الحدیثه، ص۶۲.
35- یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۷۱.
36- عسکری، سقیفه: بررسی نحوه شکل گیری حکومت پس از رحلت پیامبر، ۱۳۸۷ش، ص۷۶.
37- طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۱، ص۵۸۱؛ ذهبی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، دار الکتاب العربی، ج۳، ص۸؛ مقدسی، البدء و التاریخ، مکتبه الثقافه الدینی، ج۵، ص۱۹۰.
38- جوهری بصری، السقیفة و فدک، مکتبه نینوی الحدیثه، ص۳۷.
39- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبه آیة الله المرعشی، ج۶، ص۱۷.
40- نصر بن مزاحم، وقعة صفین، مکتبة آیة الله مرعشی النجفی، ص۱۱۹-۱۲۰.
41- شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص ۴۰ و ۵۶ به بعد.
42- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، مکتبه آیةالله المرعشی، ج۶، ص۱۱.
43- رجوع کنید به: طبرسی، الاحتجاج، نشر المرتضی، ج۱، ص۱۱۵-۱۳۰.
44- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، مکتبه آیةالله المرعشی، ج۱، ص۱۵۱.
45- ابن قتیبه،الامامة والسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۹-۳۰؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، مکتبة آیةالله المرعشی، ج۶، ص۱۳.
46- ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۳۰-۳۱.
47- تیجانی، مؤتمر السقیفة، ۱۴۲۴ق، ج۱، ص۷۵.
48- ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، مکتبه آیةالله المرعشی، ج۱۶، ص۲۳۳-۲۳۴؛ اربلی، کشف الغمة، ۱۳۸۱ق، ج۱، ص۴۹۲.
49- لامنس، مثلث قدرت: ابوبکر، عمر ابو عبیده، ص۱۲۶، به نقل از: مادلونگ، ویلفرد، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ش، ص۱۵.
50- رجوع کنید به: مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ش، ص۱۷-۱۸.
51- مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ش، ص۵۱.
52- مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ش، ص۵۱.
53- مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ش، ص۵۱.
54- مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ش، ص۵۱-۵۲.
55- مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ش، ص۶۲.
56- مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ش، ص۶۲.
57- مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ش، ص۶۲.
58- مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ش، ص۶۵.
59- مظفر، السقیفة، ۱۴۱۵ق، ص۶۰-۶۵.
60- مظفر، السقیفة، ۱۴۱۵ق، ص۶۰-۶۶.
61- مظفر، السقیفة، ۱۴۱۵ق، ص۶۶.
62- ابن شهرآشوب، المناقب، علامه، ج۲، ص۲۰۶.
63- عسکری، سقیفه: بررسی نحوه شکلگیری حکومت پس از رحلت پیامبر، ۱۳۸۷، ص۱۱۵.
64- داودی و رستم نژاد، عاشورا، ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، ۱۳۸۸ش، ص۱۱۵-۱۲۶.
65- به نقل از: داودی و رستم نژاد، عاشورا، ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، ۱۳۸۸ش، ص۱۲۶.
66- نیر تبریزی، دیوان آتشکده، ۱۳۱۹ش، ص۵۹.
67- حسینی خراسانی، بازکاوی دلیل اجماع، ۱۳۸۵، ص۱۹-۵۷.
68- حسینی خراسانی، بازکاوی دلیل اجماع، ۱۳۸۵، ص۱۹-۵۷.
69- حسینی خراسانی، بازکاوی دلیل اجماع، ۱۳۸۵، ص۱۹-۵۷.
70- حسینی خراسانی، بازکاوی دلیل اجماع، ۱۳۸۵، ص۱۹-۵۷.
71- آقابزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة،دار الاضواء، ج۱۲،ص۲۰۵-۲۰۶.
72- برای نمونه رجوع کنید به: عسکری، سقیفه: بررسی نحوه شکلگیری حکومت پس از رحلت پیامبر، ۱۳۸۷، ص۷۳ و ۷۶. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی،دار صادر، ج۲، ص۱۲۶.
73- به نقل از: تیجانی، موتمر السقیفه، ۱۴۲۴ق، ص۵
************************
یادداشتها:
1- یکی از بستگان سعد بن عباده فریاد زده و جمعیت را از خطری که سعد را تهدید میکرد، آگاه میکند. عمر، در پاسخ میگوید: بکشیدش که خدایش بکشد! سپس بالای سر سعد رفته و میگوید: میخواستم چنان لگدمالت کنم که عضوی از اندامت سالم نماند. قیس، فرزند سعد، نیز برخاسته ریش عمر را به چنگ گرفته، میگوید: به خدا قسم اگر تار مویی از سر او کم کنی، با یک دندان سالم برنمیگردی! سعد نیز خطاب به عمر فریاد میزند: به خدا سوگند،اگر بیمار نبودم و آنقدر توانایی داشتم که از جای برخیزم، در گذرگاهها و کوچههای مدینه چنان غرّشی از من میشنیدی که خود و یارانت،از ترس، در بیغولهها پنهان میشدید؛ و در آن حال، به خدا سوگند تو را نزد کسانی میفرستادم که تا همین دیروز زیردست و فرمانبردارشان بودی نه آقا و بالاسرشان.(ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۷.)
2- برخی ابیات اشعار ابوسفیان: بنی هاشم لا تطمعوا النّاس فیکم/ و لا سیما تیم بن مرّة او عدی/ فما الامر الاّ فیکم و الیکم/ و لیس لها الاّ ابو حسن علی: ای بنی هاشم، راه طمع حکومت کردن را بر مردم ببندید، به ویژه بر دو قبیلۀ تیم و عدی (قبیلههای ابوبکر و عمر). این حکومت از آن شماست، از آن شما بوده، باز هم باید به شما بازگردد. کسی لیاقت زمامداری را بهجز ابو الحسن علی (علیه السلام) ندارد. ابا حسن فاشدد بها کفّ حازم/ فانّک بالامر الّذی یرتجی ملی/ و انّ امرءا یرمی قصی وراءه/ عزیز الحمی و النّاس من غالب قصی: ای ابو الحسن، با دستی کاردان و نیرومند، حکومت را قبضه کن؛ چه، تو بر آنچه امید میرود نیرومند و توانایی. و البتّه مردی که قصی پشتیبان اوست، حقّ او پایمالشدنی نیست و تنها(اخلاف) قصی، مردمی از نسل غالباند. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبه آیةالله العظمی المرعشی النجفی، ج۶، ص۱۷-۱۸.
3- إِنَّمٰا وَلِیکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ. «ولی شما فقط خدا، پیامبر و مؤمنانی هستند که نماز را به پا داشته، در رکوع زکات میدهند.»
4- إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. «بیگمان، خدا اراده کرده است تا آلودگی را از شما اهل بیت [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.»
5- فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَللَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ. «هرگاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
************************
منابع:
ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهجالبلاغه، گردآورنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق:ابراهیم، محمد ابوالفضل، مکتبه آیةالله العظمی المرعشی النجفی (ره)، قم، ایران.
ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت، لبنان.
ابن شهرآشوب، محمد بن علی، المناقب، مصحح: رسول هاشمی، محمدحسین آشتیانی، علامه، قم، ایران.
ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة و السیاسة، محقق: شیری، علی، دار الاضواء، بیروت، لبنان، ۱۴۱۰ق.
ابن کثیر، البدایه والنهایه، اسماعیل بن عمر، تحقیق علی شیری، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، مکتبة بنی هاشمی، تبریز، ایران، ۱۳۸۱ق.
آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، گردآورنده: احمد بن محمد حسینی، دار الاضواء، بیروت، لبنان.
بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، محقق: محمدباقر محمودی، احسان عباس، عبدالعزیز دوری، محمد حمید الله، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان.
بیضون، ابراهیم، رفتارشناسی امام علی(علیه السلام)، ترجمة علیاصغر محمدی سیجانی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ایران، ۱۳۷۹.
تیجانی، محمد، مؤتمر السقیفه، مؤسسة الفجر، لندن، بریتانیا، ۱۴۲۴ق.