پرسیدم:
عشق چیست؟
عدل چه باشد؟
صمیمیت را بگو که چیست؟
کمال را
[200]
جمال را
توصیف ذوالجلال را
بگو، بگو!
تو را خدا بگو، بگو
می خواهم بدانم، بفهمم
عرفان را
انسان را
انسان کامل را
عدالت شامل را
دین را
دنیا را
بودن را
سرودن را
رهیدن را
رسیدن را
آب را
نور
نور ناب را
سرور را
حضور را
بگو، بگو!
تو را خدا بگو، بگو!
می خواهم بدانم، بفهمم
در دل داشته باشم
عشق را
[201]
عرفان را
آزادی را
رهایی را
آری
آری
این همه را می پرسم
می جویم
می خواهم
تو را خدا
بگو، بگو
در یککلام
با یک سخن
بگو، بگو!
اندیشید
اندیشید
سر خم کرد
دو زانو نشست
سکوتیکرد
همراه با نگاه تیزیکه داشت
دو دستش را برافراشت
تمام سرش را
با دو دست و ده انگشتش مسح کرد
مکثیکرد
و از لای انگشتانش که اینک به صورتش رسیده بود
باز نگاه تیزیکرد
[202]
از این همه پرسش داشت خُرد می شد
نزدیک بود پس افتد
علی به دادش رسید
نفسی تازه کرد
باز نگاهی کرد
این بار چشمانش شکفته بود
بی اختیار گفت:
علی
و بپا خاست
و باز گفت
علی.
محمّد آلاندوزلی
پرسش
- بازدید: 231