خشکسالی،قحطی و فقر به مردم مکه روی آورده بود.قریش نیز از گزند تنگسالی و درماندگی در امان نماند.در این میان روزگار بر ابوطالب که عیالوار بود و فرزندان بسیار داشت،دشوار گشت و در تنگنای معیشت قرار گرفت.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که در آن زمان،جوانی پاکدامن و پر مهر بود، پیشنهاد کرد که برادران ابوطالب،برای کاستن فشار زندگی و تنگ مالی،برخی از فرزندان برادر را به خانههای خود برند.
محمد امین،خود از بین فرزندان ابوطالب،علی را برگزید تا در برابر آنچه که ابوطالب در کودکی در حقش انجام داده،آن فرزند خردسال را که در آن زمان شش یا هشت ساله بود،نگهداری و تربیت کند.(1)
و این چنین تقدیر الهی رقم خورد که آن کودک نیک بخت به خانهٔ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بیاید و از آغازین سالهای زندگی،پیامبر مهر،تربیت و پرورش او را به عهده گیرد.
هر چند که امین قریش در آن زمان به پیامبری مبعوث نشده بود،اما وی به گواه همهٔ راویان و تاریخ نویسانی که جز به صدق و راستی سخن نمیگویند؛جوانی پاکدامن،امین،راست گفتار،درست کردار،خیرخواه،عابد و بر آیین توحید و یگانگی خدا و مستجمع جمیع اوصاف حمیده و صفات پسندیده بود.هرگز هیچ بتی را نپرستید و سنتهای غلط جاهلی را بجای نیاورد.(2) لذا علی(علیه السلام) در دوران کودکی در خانه پاک ترین و برترین مردان زمان،زندگی کرد و بالید.از خردسالی که مهمترین دوران رشد و پرورش شخصیت آدمی است ،در کنار محمد(صلی الله علیه وآله) و در دامان پاک او قرار گرفت و لحظههای زندگیاش با لحظههای زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله)در آمیخت.هر روز که نسیم صبحدم میوزید،چشمش را به روی پیغمبر میگشود و با او همسخن میشد و هر شامگاه نیز قبل از خواب،در کنار او و هم کلام او بود.هر روز و شب شاهد کردار و گفتار صادقانهٔ رسول (صلی الله علیه وآله) و ناظر عبادتها و مناجاتها و شب زنده داریهای او بود.
زندگی آن کودک سعید و گذران روزان و شبان او در خانهٔ پسر عمو،بسان آمد و شد و زندگی دیگر کودکان در خانهٔ نزدیکان و خویشان نبود.
زندگی علی(علیه السلام) چون دیگر کودکان،محدود در بازیها و خندههای کودکانه،خوردن و نوشیدن و کار کردن و… نبود. بلکه او در این حضور پیوسته و مداوم در خانه پیامبر(صلی الله علیه وآله) آنچه لازمهٔ رشد و تربیت عقلانی و معنویاش بود بدست میآورد و لحظات با رسول بودن را نیک غنمیت میشمرد. از دیگر سو،پیامبر امین(صلی الله علیه وآله) نیز فرصت پیش آمده را پاس میداشت و در پرورش و تربیت علی(علیه السلام) میکوشید،زیرا او،به این کودک خردسال بسیار عشق میورزید.
شدت عشق و علاقهٔ محمد(صلی الله علیه وآله) به پسر عمّ خود تا بدان حد بود که علی(علیه السلام) را در کنار خود مینهاد، وبر سینه خویش جای میداد و او را در بستر خود میخوابانید.تنش را به تن خود میسود و بوی خوش خود را به او میبویانید.(3) به او شیر و شربت مینوشانید. او را نوازش میکرد به گونهای که اطفال را خوش آید،و بر سینه و دوش خود می نشاند و در کوچهها و کوهها و صحراهای مکه میگرداند.(4) دست در دست او مینهاد،آن را میچرخاند و به علی(علیه السلام) لبخند میزد.(5) با او معانقه میکرد،پیشانیاش را میبوسید و محو تماشایش میشد.این ارتباط تنگاتنگ و خلوتهای عاشقانه،گاه به قدری ژرف و طولانی میگردید که علی(علیه السلام) از اطرافیانش غافل میشد و آنان را پاسخی کوتاه می داد تا به خلوت خود پیامبر(صلی الله علیه وآله) ادامه دهد.و گاه نیز این صحنهها اطرافیان را به خشم میآورد و موجب رشک ورزی آنان میگردید.(6)
وقتی علی(علیه السلام) بیمار می شد،رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از او عیادت می کرد.در کنارش مینشست،او را با لباسش میپوشانید، به مسجد میرفت و برای بهبودیاش دعا میکرد.(7) روزی به پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) خوشهٔ موزی هدیه شد،وی پوست موز را میکند و آن را در دهان علی(علیه السلام) میگذاشت.یکی از اطرافیان که شاهد این صحنه بود،پرسید،رسول خدا(صلی الله علیه وآله)،آیا علی را دوست میدارید؟پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:آیا نمیدانی علی(علیه السلام) از من است و من از اویم؟ (8) گاه میشد که همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای او غذا میآوردند،او دست به سوی غذا نمیبرد مگر اینکه آرزو میکرد و میگفت:کاش علی(علیه السلام) نیز نزد من بود تا با من غذا میخورد.(9)
پیامبر امین(صلی الله علیه وآله) علی(علیه السلام) را در خردسالی پرورانید و چون بزرگ شد،همسرش داد،از یتیمی بینیازش کرد،نداریاش را سامان بخشید،او و کسانش را سرپرستی کرد.او را با خانواده و فرزندان خویش آمیخت و از آنچه ویژهٔ خویش بود،جدایش نساخت. و افزون بر این امور دنیوی،او را در امور معنوی ویژهٔ مراتبی ساخت و در نزد خود،شرافت و رتبه داد و از امور باطنی و رازهای خویش محرومش نگرداند.(10)
و این چنین بود که والاترین نعمت و بزرگ ترین خیر و برکت، شامل علی پاک روان گردید که از کودکی،هم خوراک،هم نوش،همدم،هم نفس،هم قدم و همراز رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شود،با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سخن گوید،از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بشنود،با او بخندد و بگرید،در غم و شادیاش شریک باشد و خلق و خوی او را بنگرد و فرا گیرد.
راز گویی پیامبر(صلی الله علیه وآله)، راز داری علی(علیه السلام)
از آن زمان، که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمان یافت تا علی(علیه السلام) را به خویش نزدیک گرداند و تعلیمش دهد تا فراگیرد و هیچ گاه از خود دورش نسازد و از آن پس که:و تعیها اذن واعیه، در حق او نازل شد،(11) علی(علیه السلام) گوش فرا گیرنده و شنوای رسول حق و محرم رازها و نجواهای او گردید.هیچ نشد که چیزی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بشنود،فراموش کند و یا به ترک عمل،آن را ضایع سازد.
مفسّران جملگی بر این رأیاند که وقتی آیهٔ فوق نازل شد،پیامبر،از آفریدگار خویش خواست که آن گوش یاد گیرنده را،گوش علی گرداند و دعایش نیز مقرون به اجابت گردید.(12)
«اذن» به معنای گوش و جمع آن آذان است و به کسی که به هر سخن،گوش دهد و باور کند،«اذن» گویند.چنانکه خداوند در آیه 61 از سورهٔ توبه به تلقی منافقان از پیامبر(صلی الله علیه وآله) اشاره میکند و میفرماید بعضی از آنان،پیامبر را آزار میدهند و میگویند «هو اذن» او گوش است،یعنی هر حرفی را گوش میدهد و میپذیرد. و در ادامه،صفت بسیار شنوا بودن پیامبر(صلی الله علیه وآله) را ستایشی برای رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و مایهٔ خیر برای مردم معرفی میکند و میفرماید:أذن خیر لکم.(13)
همچنین گفتهاند:«رجل اذن» کسی را گویند که هر آنچه بدو گویند بشنود و بپذیرد و تصدیق کند و یا کسی است که بسیار شنواست و اگر شخص را به اسم عضو نامیدهاند، از جهت مبالغه است.چنانکه به جاسوس گویند:«عین».گویا وجودش یکپارچه چشم است.(14)
ناگفته نماند که مراد از «اذن» در آیه،صرف شنیدن و گوش دادن نیست.گوش،عضوی است که تنها شنیدن معارف و علوم از زبان دیگران،از مسیر آن اتفاق میافتد.و وسیلهٔ انتقال مسموعات به قلب و درون آدمی به شمار میرود.گوش،ظرف علم و دانش نیست بلکه وسیلهٔ دریافت معارف و دانشهاست.و انتقال علوم الهی به قلب منوط به عواملی چون پاک بودن ظرف وجودی آدمی و آمادگی درونی،قدرت فراگیری صاحب قلب و دیگر شرایط است.لذا اگر علی(علیه السلام) مصداق «اذن واعیه» میباشد به این معنا نیست که او تنها شنوای سخنان رسول(صلی الله علیه وآله) است.گر چه این معنا نیز بر او صدق میکند.زیرا علی(علیه السلام) در پیشگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) یکپارچه گوش بود گوشی شنوا و منتظر.کلمهٔ «واعیه» در وصف «اذن» نشان میدهد که علی(علیه السلام) علاوه بر آنکه گوش شنوای پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود،حافظ مسموعات او و نگهدارندهٔ آنها نیز به شمار میرفت.و نیز بیانگر آن است که منظور از گوش،گوش دل و جان است.چنانکه از خود مولا(علیه السلام)،در بیان اوصاف متقین نقل شده است:
«… و اذا مرّوا بایه فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم…»(15)؛و هر گاه به آیهای میرسند که ترس از خدا در آن باشد،گوش دل به آن میسپارند.
چنانکه گفتهاند:«وعی» در لغت به معنای حفظ کردن،فهمیدن و پذیرفتن سخن است.و واعی کسی است که علاوه بر حفظ کردن الفاظ،معانی و حدود آن را نیز ضایع نسازد.(16)
بنابراین اگر قرآن علی(علیه السلام) را «اذن واعیه» معرفی میکند بدین معناست که او علاوه بر آن که شنوندهٔ سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود،مضامین آنها را با گوش جان،میفهمید.میپذیرفت و با عمل کردن به آنها،حدودشان را پاس میداشت.
لذا در ادامهٔ روایتی که ذیل آیه نقل شده است.از زبان خود علی(علیه السلام) میخوانیم که فرمود:پس از دعای پیامبر(صلی الله علیه وآله) در حق من،هیچ نشد که چیزی را از زبان پیامبر بشنوم و فراموش کنم.
آری علی(علیه السلام) همواره رازدار رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود و وصی او.تعهداتش را انجام میداد،پیامبر(صلی الله علیه وآله) دانشش را به او میآموخت و رازهایش را نزدش به امانت مینهاد؛لذا علی(علیه السلام) وقتی سخن میگفت،اصحاب در آن تردید نمیکردند.چون از رسول (صلی الله علیه وآله) شنیده بودند که علی(علیه السلام) خزانهدار رازهای او است.علاوه بر آن که قلب مولا(علیه السلام) گنجینهٔ اسرار و رازهای پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود؛در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و پس از رحلت وی،نگهبان و حافظ آنها نیز به شمار میرفت.(17)
«نجوا» در لغت به معنی بیخ گوشی حرف زدن و سخن سری گفتن است.در نجوا تنها بیخ گوشی بودن لازم نیست،بلکه آن سخنی است که دور از اغیار صورت پذیرد.(18) برخی گفتهاند:«نجوی» و «نجات» در اصل به معنی مکان بلندی است که به خاطر ارتفاعش از اطراف جدا شده و از آنجا که هر گاه انسان بخواهد دیگری بر سخنانش آگاه نشود،به نقطهای میرود که از دیگران جدا باشد،به سخنان در گوشی «نجوی» گفتهاند و یا از این نظر که نجوا کننده می خواهد اسرار خود را از اینکه در دسترس دیگران قرار گیرد،«نجات» بخشد.(19)
براستی محتوای این نجواها و گفتو گوهای سرّی و طولانی چه بود؟این سخنان که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) از آنها به عنوان راز و سِرّ یاد میکند،چه بوده که تنها علی نصیحت نیوش،گنجور آنها به شمار میرفت.براستی در این خلوتها و جلسات،بین علی(علیه السلام) و محمد(صلی الله علیه وآله) چه میگذشت و میان آن دو چه گفت و گوها و سخنانی رد و بدل میشد و چه دانشهایی منتقل میگردید.این اسرار و رازها چه چیزهایی بوده که پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای اینکه دیگران به آنها آگاهی پیدا نکنند،فقط با علی(علیه السلام) در میان مینهاده است.چگونه بوده که این نجواهای جان فزا و گفت و گوهای روان بخش،گاه موجب رشک و غبطهٔ برخی اصحاب میگردید.گزارش رشک ورزی اصحاب نسبت به نجواهای رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با علی(علیه السلام) نشان از آن دارد که اصحاب شاهد نجواهای این دو بزرگوار بودهاند.و پیامبر در حضور اصحاب،بنا به ضرورت،علی(علیه السلام) را به خلوت خود میخوانده و با او نجوا میکرده است.
چنانکه گفتهاند هنگامی که دو نفر با هم نجوا میکنند حتماً باید شخص ثالثی درآن نزدیکی حضور داشته باشد.و گرنه لزومی برای نجوا و سخنان در گوشی وجود ندارد.(20) لذا رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در موقعیتها و شرایط مختلف در حضور اصحاب و یا خانوادهٔ خود،علی(علیه السلام) را نزد خود میخواند و با او خلوت میکرد و اسرار مهم و سخنان ضروریای را با او در میان مینهاد و با او نجوا میکرد.نجوایی که به تأخیر انداختن آن به زیان دین و تداوم رسالت نبوی بود.نجواهایی که خدای بر آنها احاطهٔ کامل داشت(21) و گاه به فرمان او صورت میگرفت.
حقیقت آن است که عواملی چون عشق ورزی رسول مهر(صلی الله علیه وآله) به علی والاجاه،توفیق همراهی و همنشینی مداوم آن نوجوان کم سال و نکوخوی با پیغامبر(صلی الله علیه وآله)،عشق بیدریغ و تلاش بیحد علی(علیه السلام) برای فراگیری دانش از رسول رحمت(صلی الله علیه وآله) و استعداد عظیم و سعهٔ وجودی آن نوجوان خردپیشه برای دستیازی به کمال،زمینهٔ گفت و گوهای طولانی و سؤال و جوابهای مکرر را برای این دو یار همیشگی،فراهم میآورد .
این مجالس و دیدارها،بنا به گزارش خود علی(علیه السلام)،هر روز یک بار و هر شب یکبار نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برگزار میشده است.پیام آور خدا،محمد(صلی الله علیه وآله) با او خلوت میکرد و در هر موضعی با او بود.اصحاب رسول(صلی الله علیه وآله) به خوبی میدانستند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) با هیچ کسی جز علی(علیه السلام)،چنین رفتار نمیکند.بسیاری از مواقع،علی نیکومنش، در خانهٔ خود بود و پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزدش میآمد،همسرانش را بیرون و با او خلوت میکرد و به گفت و گو مینشست.به طوری که جز شخص علی(علیه السلام) کسی دیگر در خدمت آن حضرت نبود و وقتی به خانهٔ علی(علیه السلام) میرفت تا به تنهایی با او سخن گوید،فاطمه و هیچ یک از پسرانش را بیرون نمیکرد.(22)
این اقدام رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مبنی بر فراهم کردن زمینههای خلوت و نجوا با علی(علیه السلام) و بیرون کردن همسرانش از خانه،گاه موجبات رنجش خاطر آنان را فراهم میکرد.به طوری که روزی پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله)، در حالی که انگشتان علی(علیه السلام) انداخته بود،وارد خانهٔ ام سلمه شد و فرمود:ای ام سلمه از اتاق بیرون رو و زمانی ما را تنها گذار.ام سلمه بیرون رفت و آن دو با هم به نجوا و گفتوگو پرداختند.ام سلمه زمزمهٔ آن دو را میشنید ولی نمیدانست چه میگویند،تا اینکه نیمروز شد.وارد خانه شد و پس از سلام،اجازهٔ ورود خواست.پیامبر(صلی الله علیه وآله) به ام سلمه،اذن ورود نداد.آن گاه گفت و گوی آنان به درازا انجامید،به طوری که ام سلمه گفت:علی(علیه السلام)،محمد(صلی الله علیه وآله) را به خود مشغول ساخت و روز دیدار من با پیامبر(صلی الله علیه وآله) سپری شد.تا آن که غروب آفتاب نزدیک شد و ام سلمه امیدوار گردید که آن دو برای نماز بیرون آیند.ام سلمه گفت:روز من گذشت و من گفت و گو و نجوایی از این طولانیتر ندیده بودم.آن گاه رخاست و به سمت اتاق رفت و اجازهٔ ورود خواست.پیامبر(صلی الله علیه وآله) اجازه داد.ام سلمه وارد شد و دید که علی(علیه السلام) دست خود را بر زانوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نهاده و گوش را پیش دهان او برده و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز گوش،پیش دهان علی قرار داده و با یکدیگر در گوشی سخن میگویند.ام سلمه به آن دو نزدیک شد در حالی که شاهد آخرین گفت و گوهای بین علی(علیه السلام) و محمد(صلی الله علیه وآله) بود.ام سلمه شنید که علی(علیه السلام)،در اجابت درخواستهای پیامبر(صلی الله علیه وآله) میگوید:پس بروم و این چنین کنم و سپس از خانه خارج شد.پیامبر امین(صلی الله علیه وآله) وقتی اعتراض و آزرده خاطری همسر را دید، در جهت دلجویی از او برآمد و گفت:ام سلمه! مرا ملامت نکن و معذور دار.جبرئیل از سوی خدای تعالی،مرا فرمانی آورد که برای آنچه پس از من خواهد شد،به علی (علیه السلام) وصیت کنم.خدای از هر امتی پیامبری برگزید و برای هر پیامبری،وصیای اختیار کرد.من پیامبر این امتم و علی پس از من،وصی من در میان اهل بیت و امتم میباشد.(23)
همچنانکه از مضمون این روایت برمی آید.گاه در این خلوتها و گفت و گوهای طولانی،جبرئیل نیز،در کنار آن دو حضور داشته و فرامین الهی را بر رسول(صلی الله علیه وآله) فرو میخوانده است و پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز در این خلوت طولانی آنچه را از فرشته وحی میشنید، بر علی (علیه السلام) می خواند و برای روزگاران پس از خود وصیت میکرد.
علاوه بر این جلسات نامنظم و بدون برنامهٔ قبلی علی(علیه السلام) هر صبح بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) وارد میشد و بر او سلام میکرد.اگر حضرتش مشغول نماز بود،تسبیح میگفت و گر نه اذن دخول میداد.(24) در چنین دیدارهایی،علی حقیقت بین، هر چه را که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) میپرسید،جواب کافی دریافت میکرد و چون خاموش می شد و سؤالاتش پایان میپذیرفت،آن حضرت(علیه السلام) خود آغاز سخن میکرد.(25)
این گفت و گوها سازنده و جان افزا،و جلسات تعلیمی و دیدارهای منظم و نامنظم،به قدری برای این دو یار دلنواز،دوست داشتنی و با اهمیت بود که به لحاظ زمانی و مکانی،و محتوا و چگونگی آنها،محدودیتی نداشت.
برای گفت و گو و نجوا و تعلیم و آموزش رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام)،نه تاریکی شب مانع بود و نه مشغلهها و گرفتاریهای روز،نه دشواری میدان کارزار،نه سختی سفر و زیارت و نه برپایی آیینهای مذهبی و عبادی.این چنین است که در گزارشها و روایات زیادی،یاران و اطرافیان رسول(صلی الله علیه وآله) با حالتی غبطه آمیز از این همنشینیها یاد میکنند.
چنانکه ابوسعید خدری نقل می کند:علی(علیه السلام) در نزد رسول(صلی الله علیه وآله) جایگاه ویژهای داشت.برای علی(علیه السلام) در نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) حضوری (برای آموزش خصوصی) بود که برای هیچ کس دیگر نبود.انس بن مالک نیز از گفت و گوها و خلوتهای شبانهٔ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با مولا(علیه السلام) یاد میکند و می گوید:هیچ کسی را به اعتبار علی بن ابیطالب(علیه السلام) ندیدم.پیامبر(صلی الله علیه وآله) در نیمههای شب مرا میفرستاد که او را بیاورم و تا صبح با او مینشست و تا زمانی که دنیا را ترک کرد،علی(علیه السلام) نزد او چنین بود.(26)
علی روشن روان حتی در مراسم و آیینهای چون حج در عرفات نیز همراه رسول و دست در دست او داشت و شنوای سخنان و رازهای او بود.(27)
او در روزهای خاصی چون جمعه،نیز نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) جایگاهی خاص داشت،به گونهای که هر گاه به (سوی نماز) جمعه میرفت،دست علی(علیه السلام) را میگرفت و گام از گام برنمیداشت،جز آن که میفرمود:پروردگارا! این علی است که در پی خشنودی توست،پس از او خشنود باش تا به منبر می رفت.(28)
میزان پیوستگی و ملازمت رسول وحی(صلی الله علیه وآله) با پسر عم راست کردار خود،تا بدانجاست که در اثنای جنگ که عرصهٔ درگیری و دفاع و نبرد با دشمن است،نجواها و گفت و گوهایی شکوهمند بین آن دو رد و بدل میشد.
چنانکه در جنگ طائف،رسول رحمت(صلی الله علیه وآله)،بخشی از روز را با علی(علیه السلام) به نجوا میپرداخت و این گفت و گوهای خصوصی،به قدری درازا کشید که برخی از یاران،چون عمر و ابوبکر اعتراض کردند و آثار ناخشنودی در سیمای آنان ظاهر گشت،به حضرتش گفتند آیا با او گفت و گو میکنی نه با ما و با او خلوت میکنی نه با ما؟او که کوچکترین ماست؟رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز در پاسخ فرمود:من با او نجوا نکردم، خدا با او نجوا کرد.یعنی خدای مرا امر به نجوای با علی(علیه السلام) کرد.(29)
براستی در این خلوت و رازگویی طولانی،آن هم در میدان جنگ چه چیز میان این دو رد و بدل میشد و رسول رحمت(صلی الله علیه وآله) چه گفت و گوی مهمی را آن هم به فرمان پروردگار با عموزادهٔ راستکارش در میان میگذاشت؟
آیا این در گوشی سخن گفتن،مشورت جنگی و مسائل مربوط به نبرد آن روز بوده است؟در حالی که شیوهٔ رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) چنین بود که در مشورتهای جنگی،همه را شرکت میداد و با فرد خاصی به مشورت نمینشست.چنانکه در جنگهای بدر،احد و خندق و… این مطلب،گزارش شده است.پس ناگزیر باید پذیرفت که دیدار و نجوای طولانی محمد(صلی الله علیه وآله) در جنگ طائف،و دیدارهای نامرتب مانند آن،در ردیف همان دیدارهای منظم روزانهٔ رسول(صلی الله علیه وآله) با علی(علیه السلام) بوده که حتی در میدان جنگ آنها را ترک نمیکرده است.یا از نوع همان دیدارهایی بوده که اگر بین رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام) جدایی میافتاد و چند روزی یکدیگر را نمیدیدند،در نخستین برخورد،پیامبر امین(صلی الله علیه وآله) با مولا(علیه السلام) خلوت میکرد و از آیاتی که بر رسول(صلی الله علیه وآله) در روزهای قبل نازل شده بود،او را آگاه میساخت و بدین ترتیب علت طولانی شدن نجوای رسول(صلی الله علیه وآله) با علی(علیه السلام) آشکار میگردد.(30)
اهمیت پیوند و ارتباط پیامبر با علی(علیه السلام) تا بدانجا بود که حتی پس از ازدواج علی(علیه السلام) با فاطمه(سلام الله علیها) و رفتن علی(علیه السلام) از خانهٔ پیامبر(صلی الله علیه وآله)،رسول رحمت نمیتوانست جدایی خود و علی(علیه السلام) را تاب آورد و نمیتوانست بیش از یک دیوار،بین خود و علی(علیه السلام) جدایی ببیند.لذا به خانهٔ آنان رفت و درخواست کرد که در خانهٔ حارثه که فاصلهٔ اندکی با پیامبر(صلی الله علیه وآله) داشت،اقامت گزینند.حارثه که بر خواستهٔ پیامبر(صلی الله علیه وآله) آگاهی یافت،خانهٔ خود را ترک کرد و آن را با رضایت و خرسندی در اختیار علی(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) قرار داد.علی(علیه السلام) هم از این حادثه بسیار خشنود بود چون آنچه پیش از این برایش فراهم بود، در خانهٔ جدید نیز فراهم میگشت و نعمت همسایگی و هم صحبتی با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را از دست نمیداد.زیرا پیغمبر (صلی الله علیه وآله) در خلال ساعات روز و شب،گاه و بیگاه به دیدنش میآمد و با او به گفت و گو میپرداخت و لذا علی(علیه السلام) احساس نمیکرد که از خانهٔ پیامبر(صلی الله علیه وآله) جدا گشته است.(31)
و بدینسان رازگوییها و نجواهای روان بخش پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) و علی رازبان تا لحظهٔ وداع که پیام آور خدا(صلی الله علیه وآله) بر بستر بیماری قرار گرفت،جریان داشت.
در بامداد آخرین روز زندگی،پیامبر (صلی الله علیه وآله) که لحظهٔ وداع را نزدیک میدید؛سر از بالین برداشت و به اطرافیان رو کرد و گفت:دوستم را صدا کنید،ابوبکر را نزد وی خواندند، حضرت سر بر داشت و به وی نگریست و سرش را بر بالین نهاد و فرمود :دوستم را صدا کنید .عمر را برایش آوردند.پیامبر(صلی الله علیه وآله) باز جمله قبلی را تکرار کرد.عایشه که آنچه در اندیشهٔ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) میگذشت،دریافته بود؛گفت:وای بر شما!علی بن ابیطالب(علیه السلام) را صدا کنید.سوگند به خدا که محمد(صلی الله علیه وآله) جز او را نمیخواهد .رسول(صلی الله علیه وآله) وقتی علی(علیه السلام) را دید،پارچهای را که رویش بود،کنار زد و او را درون آن کشید و یار صاحب راز را در آغوش گرفت.ام سلمه میگوید: ما از اتاق خارج شده بودیم و من نزدیکترین فرد به در بودم.رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را دیدم که به طرف علی(علیه السلام) خم شد و به در گوشی سخن گفتن و رازگویی با او پرداخت و سرانجام لحظهٔ وداع فرا رسید و پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) در حالی که سر به سینهٔ علی(علیه السلام) داشت،مرغ روحش به سوی خدا پر کشید و پسر عم خود را در اندوه و غم،تنها گذاشت.(32)
محتوای نجواها
همان گونه که در بحث های قبلی اشاره شد،علی(علیه السلام) از روزگار کودکی در خانه و کوچه در دشت و بیابان،«در سفر و حصر،همچون شتربچهای در پی مادر، به دنبال رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود».(33)
حتی زمانی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای عبادت و راز و نیاز با خدا به غار حرا میرفت،علی نوبالغ،همراه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود، آن گاه که فرشتهٔ وحی برای نخستین بار بر محمد(صلی الله علیه وآله) نازل شد و او را به رتبت پیغمبری مشرّف گردانید،جز علی نوبالغ که در آن هنگام ده سال بیش نداشت،کسی رسول(صلی الله علیه وآله) را نمیدید.او روشنایی وحی و پیغمبری را میدید و بوی نبوت را میشنید.وقتی نخستین نغمههای آسمانی وحی بر آن حضرت(صلی الله علیه وآله) فرود آمد،علی (علیه السلام) آوای شیطان را شنید و از فرستادهٔ خدا پرسید،این آوا چیست؟و پاسخ شنید که این شیطان است که از آن که او را نپرستند،نومید و نگران است.آری علی(علیه السلام) میشنید آنچه را که رسول وحی(صلی الله علیه وآله) میشنید و میدید آنچه را که او میدید،جز آن که پیغمبر نبود و بلکه وزیر بود و بر راه خیر و مؤمنان را امیر.(34)
و بدین سان مولا(علیه السلام) از پگاه نزول،در کنار پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و اعماق جان و روحش با آیههای خوش آهنگ و با فخامت قرآن، سرمست می شد و وجودش از چشمه سار زلال نغمههای آسمانی سیراب میگردید.علی(علیه السلام) از آغازین لحظات نزول قرآن،عطر خوش بالهای ناپیدای فرشتهٔ وحی را در فضای حرا میشنید و زمزمهٔ هاتف غیب را در گوش جان پیامبر(صلی الله علیه وآله) درک میکرد و شاهد حالات پیامبر(صلی الله علیه وآله) در لحظات دریافت وحی بود.رسول وحی(صلی الله علیه وآله) نیز،آیات شکوهمند را که فرشتهٔ وحی بر او میفرستاد،یک به یک بر علی(علیه السلام) میخواند و انوار تابناک آموزههای آفتابگون قرآن را بر او میتابانید و او را از مضامین و محتوای بلند آیات،آگاه میساخت و علاوه بر آن، تأویل و تنزیل آنها را به او میآموخت.حتی زمانی که فرشتهٔ آسمانی، بر رسول امین(صلی الله علیه وآله) نازل میشد و علی(علیه السلام) نزد او حضور نداشت،پیامبر(صلی الله علیه وآله) آیاتی را که در فاصله نازل شده بود،بر امام (علیه السلام) میخواند و میفرمود یا علی!در غیبت تو،چنین و چنان نازل شد و تأویل و تفسیر آن نیز چنین است.حتی وقتی در شبانگاهان،فرشته امین، بر محمد امین نازل میشد و آیات الهی را فرو میفرستاد،رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پیش از دمیدن صبح،علی(علیه السلام) را از آن آگاه میکرد و اگر در روز بر او وحی فرود میآمد،قبل از رسیدن شب،پسر عم خود را از آیات الهی با خبر میساخت.(35)
هر چه زمان پیش میرفت و آیات بیشتری بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرو خوانده میشد؛نجواها و گفت و گوهای این دو یار،دربارهٔ قرآن و معانی آن فزونی مییافت تا بدانجا که آیهای بر رسول(صلی الله علیه وآله) نازل نمیشد،مگر آن که او چگونگی خواندن آن را بر مولا(علیه السلام) میآموخت و املا میکرد تا علی(علیه السلام) به خط خود آیات شریف را بنگارد و آن گاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) تأویل و تفسیر،ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آیات را به علی(علیه السلام) میآموخت.او در حق علی(علیه السلام) دعا میفرمود که معانی و مفاهیم آیات را به خوبی دریابد و در حفظ آیات موفق باشد.از زمان دعای رسول(صلی الله علیه وآله)،علی(علیه السلام) هیچ آیهای از کتاب خدا را فراموش نکرد و معارفی را که بر او املا میشد،از یاد نبرد.هیچ دانش حلال و حرام،امر و نهی خدا و اطاعت و معصیتی نبود مگر آن که رسول(صلی الله علیه وآله) به پسر عم خود،میآموخت و او نیز به طور کامل در مییافت و حتی حرفی از آنها را از خاطر نمیبرد.(36)
علی(علیه السلام) خود از این حقیقت پرده برمیدارد که هیچ آیهای در خشکی یا دریا و در دشت و کوه نازل نمیشد،مگر آن که او نسبت به آگاهی دارد که در کجا و دربارهٔ چه کسانی نازل گردیده،در شبانگاهان فرو فرستاده شد یا در روز.(37)
این سخن به خوبی گواه بر آن است که به دلیل ملازمت و همراهی همیشگی علی(علیه السلام) و رسول خدا(صلی الله علیه وآله)،آن امام (علیه السلام) همواره در لحظات نورانی وحی،در کنار رسول(صلی الله علیه وآله) و شاهد نزول آیات بوده است.او در سفر و حضر،در دشت و کوه و در شب و روز همراه رسول بود و از ماجراها و حوادثی که به دنبال آنها آیات نازل میشد،آگاهی داشت.لذا او در بین اصحاب،آگاهترین فرد به اسباب نزول قرآن شمرده میشود.
علاوه بر آیات و معانی قرآن که مهمترین بخش تعالیم رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) بود ،علی(علیه السلام) در این جلسات از چشمه سار زلال فضایل و والاییهای مربی خود،نیز سیراب و بهرهمند میگردید.«و پیامبر هر روز از اخلاق خود نشانهای برای علی(علیه السلام) برپا می داشت و او را به پیروی آن میگماشت.»(38) بنابراین میتوان گفت،انتقال دانش و تعالیم پیامبر(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) از طریق همین جلسات گفت و گوها و نجواهای کوتاه و طولانی انجام میگرفته است.
چنانکه آن مولای راست بین،خود میگوید:خواب به چشمانم راه نمییافت مگر آن که رسول(صلی الله علیه وآله) آنچه را که جبرئیل در آن روز از موارد حلال و حرام و سنت یا هر گونه امر و نهی و آنکه اینها دربارهٔ چه چیز یا چه کس نازل شده است، به من تعلیم میفرمود.(39)
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در معرفیهای مکرر و توصیفهای متعدد از شخصیت علی(علیه السلام) در حضور اصحاب و یاران،علی(علیه السلام) را گنجور و خزینهٔ علم خویش،دروازهٔ شهر دانش و حکومت خود (40) معرفی و تأکید کرده که وصول به گسترهٔ دانش و آگاهیهای محمدی،تنها و تنها از راه شناخت،و پیوند با علی(علیه السلام) امکان پذیر خواهد بود.
آن امام تقوا پیشگان،خود افاضهٔ علم خدایی را از طریق رسول(صلی الله علیه وآله) میداند و میگوید:پیامبر(صلی الله علیه وآله) دهان بر گوشم نهاد و آنچه را بود و تا روز قیامت خواهد شد.به من آموخت و خدا به زبان پیامبرش،اینها را بر دل من جاری ساخت.(41) رسول خود نیز میگوید:هیچ دانشی نیست مگر آ نکه خداوند در من فراهم آورد و هر دانشی که آموختم،آن را به علی(علیه السلام) پیشوای پرهیزکاران آموختم.(42)
چنانکه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هیچ خبری را از خدا نمیخواست مگر آن که مانندش را برای علی(علیه السلام) درخواست میکرد و برای او دعا میکرد که قلبش از علم و فهم و حکمت و نور آکنده گردد،زبانش استوار،و قلبش هدایت شود.(43)
آنچه خداوند به رسول خود وحی فرمود،از نظر نحوهٔ ابلاغ آن به دو دسته تقسیم میشد،دستهٔ اول شامل مواردی بود که زمان مقتضی برای ابلاغ آنها فرا رسیده و شرایط مناسب برای بیان آنها وجود داشته است.این موارد به وسیلهٔ خود آن حضرت(صلی الله علیه وآله) و بدون واسطه به حاضران ابلاغ میگشت.اما دسته دوم شامل مواردی بود که زمان عمل کردن به آن پس از عصر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بوده است.اینها را حضرتش فقط به علی(علیه السلام) تعلیم میفرمود و علی(علیه السلام) هر دو دسته مطالبی را که به وسیلهٔ پیامبر(صلی الله علیه وآله) تبلیغ میشد،در کتابهایی جداگانه به خط خود مینوشت.(44)
علاوه بر آن که در این جلسات گفت و گو،تعلیم دانشهای گوناگون به علی(علیه السلام) انجام میشد،گاه در این خلوتها،سخنانی از امور دین و دنیا و کلماتی دربارهٔ خود علی(علیه السلام) رد و بدل میشد.
گاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) از مقامات دنیوی و اخروی علی(علیه السلام) و جایگاه ویژه سیاسی و اجتماعی و اوصاف و ویژگیهای او،سخن میگفت.(45) هر چند که این سخنان و روشنگریها،اغلب در جمع اصحاب و یاران بیان میشد،تا همگان بر جایگاه والای علی(علیه السلام) واقف گردند.
گاه،پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) در این خلوتها،با علی(علیه السلام) از آینده سخن میگفت.او پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و قصههای غم انگیز فردا و پس از مرگ خود را میدید.نامردیها،پیمان شکنیها،نیرنگها و ستمهایی که مردمان زمان،در حق مولا(علیه السلام) خواهند داشت.چنین بود که گاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) پسر عم صاحب راز خود را در خلوت،در آغوش میگرفت،به او نزدیکمیشد،اشک میریخت و از کینههای مردم و مظلومیت او، با وی سخن میگفت و راز گشایی میکرد، و گاه این نجواها و رازگوییها نسبت به حوادث آینده،قبل از اعزام به جنگ اتفاق میافتاد.(46)
و بدینسان در گذر حیات این شاگرد و مربی،این گفت و شنودها و نجواها تداوم داشت و برای هر دو و به خصوص علی(علیه السلام)،دوست داشتنی و با اهمیت بود.میزان عشق علی(علیه السلام) به این خلوتها و نجواها به قدری بود که حتی اگر نجوا کردن با پیامبر(صلی الله علیه وآله) از جانب خداوند،محدود و مقید میشد،امام(علیه السلام) حاضر به ترک آن نجواها نبود.این نکته از آیه «نجوا» به خوبی برمیآید.
مفسران شیعه و سنی جملگی همدستاناند که چون آیهٔ «نجوا»(47) نازل گردید و مسلمانان دستور یافتند قبل از گفت و گوی سرّی با پیامبر(صلی الله علیه وآله)، در راه خدا صدقه دهند زیرا این امر، بهتر و پاکیزهتر است و موجب نزدیک شدن دلها به هم و افزایش حس رحمت و مودت و زدودن کینهها و دشمنیها میگردد؛در میان یاران و اطرافیان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به جز امیرمؤمنان(علیه السلام) به این آیه عمل نکرد.آن یار صدیق و وفادار،تنها یک دینار داشت که ان را به ده درهم،تبدیل کرد و قبل از گفت وگوی سرّی با رسول(صلی الله علیه وآله)،یک درهم صدقه داد تا گفت و گوی وی به ده بار رسید.لذا آیهٔ نجوا فقط به وسیلهٔ علی(علیه السلام) مورد عمل قرار گرفت و بدین سان فضیلتی دیگر برای مولا رقم خورد.(48)
با صدور این حکم و فرمان،از تعداد افرادی که میخواستند همیشه به گفت و گوی سرّی و خصوصی با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بپردازند و اوقات ارزشمند آن حضرت(صلی الله علیه وآله) را در اختیار خود بگیرند،کاسته می شد و تنها کسانی به گفت و گوی سرّی با وی میپرداختند که علاقه و محبت آنان به گفت و گو با رسول(صلی الله علیه وآله)،بیش از علاقه به پول و مال دنیا بود.از سویی دیگر،این حکم وسیلهٔ آزمایش افراد و سنجش ارزشهای اخلاقی و ایمانی آنان بود.و انفاق به فقرا،قبل از گفت و گو با رسول(صلی الله علیه وآله) موجب تکامل روحی و پرورش ابعاد معنوی و ایمانی آنان به شما میرفت.صدور فرمان نسخ آیهٔ نجوا،برای همه روشن کرد که تمام صحابه و یاران پیغمبر(صلی الله علیه وآله)،مال دنیا را بر تماس و گفت و گو با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مقدم داشتند و تنها علی(علیه السلام) به حکم آیه عمل کرد.(49) همچنین معلوم شد در این نجواها،غالباً مسائل حیاتی و مهم مطرح نمیشد و گرنه چه دلیلی داشت که این گروه،قبل از نجوا صدقهای میدادند و به حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) میرسیدند.به خصوص که مقدار مشخصی نیز برای صدقه تعیین نشده بود.(50)
پرداخت صدقه به وسیلهٔ مولا(علیه السلام) برای نجوای با رسول(صلی الله علیه وآله) نشان از آن دارد که مسائل بسیار مهم و گفت و گوهای اساسی و حیاتیای بین آن دو وجود داشته که علی(علیه السلام) حاضر نشده است به بهای عدم پرداخت صدقه حتی یک روز این نجواها را به تأخیر اندازد.و لذا در همان مدت کوتاه قبل از صدور حکم نسخ آیه ـ که برخی آن را تا ده روز ذکر کرده اند ـ علی(علیه السلام) چند بار صدقه داد و مسائل ضروریای را از طریق نجوا،با رسول(صلی الله علیه وآله) در میان نهاد.
تعبیر به توبه در آیه نشان میدهد که اطرافیان رسول(صلی الله علیه وآله) در نجواهای قبلی مرتکب گناه شده بودند و این گناه یا به دلیل تظاهر و ریا و یا آزار پیامبر(صلی الله علیه وآله) و یا ایذاء مؤنان فقیر بوده است و نیز روشن میکند که اقدام به پرداخت صدقه و نجوای با رسول مطلوب و پسندیده بوده است و گرنه سرزنش و توبه موردی نداشت.کار پسندیدهای که تنها علی(علیه السلام) بدان اقدام کرد،و دیگر یاران رسول(صلی الله علیه وآله) آن را ترک کردند.همان کسانی که وقتی برای گفت و گو با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مأمور به پرداخت صدقه و بذل مال شدند،نجوا را ترک کردند و خاموش شدند.(51)
نیشابوری در تفسیر آیهٔ نجوا گوید:هر کس به این آیه عمل کرد،از دو جهت به فضیلت و امتیاز دست یافت.از یک سو احتیاج و گرسنگی فقرا را برطرف ساخت و از سوی دیگر، محبت و دوستی رسول(صلی الله علیه وآله) را در دل خود جایگزین ساخت و با این عشق و علاقهٔ شدید،خود را به حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزدیکتر ساخت،مسائل و مشکلات را از نزدیک به وسیلهٔ خود آن حضرت(صلی الله علیه وآله) حل و فصل کرد و عملاً نشان داد که گفت وگوی خصوصی با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در نظر او،مهمتر و محبوبتر از ثروت و مال است.(52)
غالب راویان و مفسران ذیل آیهٔ نجوا،به محتوای نجواها و گفتارهای آن روز رسول(صلی الله علیه وآله) با مولا(علیه السلام) نپرداخته اند و بیشتر در موضوع نسخ،سخن گفتهاند.اما بر اساس پارهای روایات،پس از تشرّف یافتن امام(علیه السلام) نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ،ده سوال و جواب بین آن دو رد و بدل شد.(53) و علی(علیه السلام) در آن فرصت مغتنم از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دربارهٔ امور دین و دنیا پرسشها کرد و از وظایف و تکالیفی که بر عهدهٔ اوست،از راه و رسم زندگی،حلال و حرام،واجبات و مستحبات،حق و باطل،راه رستگاری و فلاح،آسایش و شادمانی حقیقی و دیگر معارف دینی و اخلاقی سؤال کرد و پاسخ دریافت کرد.امام(علیه السلام) گفت:خدای را جلّ جلاله چون خوانم؟و پاسخ شنید:عهدی که روز بلی با وی رفته است،به وفای آن باز آیی و در گفتار و کردار خود صدق به جای آری.آنچه نمایی داری و آنچه گویی کنی و از آنجا که آواز دهی باشی.
علی(علیه السلام) پرسید:از خدای چه خواهم؟رسول(صلی الله علیه وآله) فرمود:در دنیا و آخرت،سلامت دل از آفات بشریت و عافیت تن از انواع بلیت.
در ادامه پرسید:چه کنم تا در انجمن رستاخیز از رستگاران باشم و ایمن از فزعات قیامت و رسیده به درجات جنّت و از پیامبر(صلی الله علیه وآله) پاسخ شنید:آنچه خوری حلال خور،و آنچه گویی صدق گوی،حرام را به خود راه مده که حرام بد سرانجام بود و از دروغ بپرهیز که هر که دروغ گوید در دو جهان بد نام بود. مولا(علیه السلام) سؤال کرد:حیلت چه کنم تا آن بود که من خواهم؟پیامبر(صلی الله علیه وآله) پاسخ داد:حیلت بگذار،و بدان که همه آن بود که اللّه خواهد و حیلت و تدبیر بنده هرگز با تقدیر اللّه برنیاید.
گفت وگو و نجوای پیامبر(صلی الله علیه وآله) با علی(علیه السلام) همچنان ادامه داشت تا آن که علی(علیه السلام) از وظایف خود پرسید که بر من چیست از احکام تا بگزارم و از عهد آن بیرون آیم؟و پاسخ شنید:به هر چه اللّه فرمود:از واجباب و مفروضات و هر چه پیامبر گفت از واجبات و مستحبات.
و باز پرسش کرد:آسایش و راحت چیست؟پیامبر پاسخ داد:راحت آن است که در بهشت با نعمت فرود آیی و از دوزخ یا عقوبت ایمن شوی.
علی(علیه السلام) از سرور و شادمانی پرسید آن چیست؟ و رسول مهربانی پاسخ داد که شادی آن است که شب فراق به سرآید و صبح وصال از مطلع اقبال برآید و بنده شاهد جمال ذوالجلال را بیند.
در ادامهٔ گفت و گو علی(علیه السلام) پرسید:آن حق که باطل را در آن راه نیست،چیست؟پیامبر(صلی الله علیه وآله) پاسخ داد:دین،قرآن و ولایت که به تو میرسد.
و باز سؤال کرد،آن فساد و تباهیای که از راستی و پاکی دور است، چیست؟پیامبر(صلی الله علیه وآله) پاسخ داد:کفر ورزیدن و حق پوشیدن.
و سرانجام علی(علیه السلام) در پایان آن نجوای طولانی،از وفا پرسید و چگونگی آن و شنید که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:آن کلمه شهادت گفتن و بر ایمان و توحید و اخلاص مستقیم بودن است.(54)
ارمغان رازگوییها
از آن زمان که علی خردسال چون نهالی در دامان رسول(صلی الله علیه وآله) بالید،و گوشهایش محرم و گیرای سخنان و نجواهای حبیب خدا،و وجودش گنجور اسرار و دانش او شد؛جوانی خردورز،پاک،دیندار و آگاه گردید و سجایا و والاییهای اخلاقی و انسانی را بیواسطه از چشمه سار فیاض نبوت فرا گرفت.
اگر علی(علیه السلام) در تفسیر دانی،فهم قرآن و گشودن مشکلهای آن،شخصیتی ممتاز و یگانه گردید و مقام «صدرالمفسرین» را یافت.اگر آن پیشوای دانشور و حکیم،در علوم دینی و خداشناسی،شناخت آفریدگان خدا،علم اخلاق و روانشناسی،عرفان و ادبیات،تاریخ،زبانشناسی،نحو و قواعد عربی،فصاحت و بلاغت،قضاوت و داوری،علم به تورات و انجیل،آگاهترین فرد زمان پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود.(55) اگر او پس از پیامبر رحمت(صلی الله علیه وآله) تنها کسی بود که جملهٔ «سلونی قبل أن تفقدونی»(56) را بر زبان جاری ساخت،اگر دانش با وجود او زندگی و بالندگی،و نادانی مرگ یافت؛در سایهٔ همان محیط پاک و بالنده،رازگوییها و آموزشهایی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به وی بود.
آری در سایهٔ تعالیم نبوی،الهام و موهبت الهی،استعداد وسعهٔ وجودی،علی(علیه السلام)، داناترین مردم مدینه به احکام شد.(57) دانش دین،احکام و حرام و توانایی در فتوا دادن را پیدا کرد و آگاهترین مردم به سنّت رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) گردید.به گونهای که وقتی او در مسجد مدینه حضور داشت،کسی فتوا نمیداد و هیچ یک از اصحاب در احکام فرائض از او استوارتر نبود.(58)
و چنین شد که علی(علیه السلام)نسبت به کتاب خدا،پرخوانتر و به تأویل و تفسیر آن آگاه تر شد و از همه بیشتر حرمت کتاب خدا را نگه میداشت.(59) او که داناترین اصحاب رسول(صلی الله علیه وآله) به شمار میرفت و آگاه بر ظاهر و باطن قرآن بود.(60)
مولا(علیه السلام) به برکت شاگردی در مکتب قرآن و پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) در پاسخ به هر پرسشی حاضرالذهن و آماده بود و برای حل مشکلات دینی و اجتماعی،توانایی کامل پیدا کرد.تا آنجا که برای حل قضایای پیچیده،نام وی به عنوان ضرب المثل بر زبانها بود و همه میگفتند:«قضیة و لا أبا الحسن لها» آیا مشکلی در عالم هست که ابوالحسن (علیه السلام) نتواند آن را حل کند.(61)
و می گفتند:«اذا ثبت لنا الشیء عن علم علی لم نعدل عنه الی غیره»(62) وقتی مطلبی از قول علی(علیه السلام) برای ما محرز گردد،از آن عدول نمیکنیم.و این گونه بود که علی(علیه السلام) به مقامی دست یافت که اصحاب یکدیگر را در مسائل علمی و دینی به تمسک و توسل به محضرش توصیه،و در مشکلات و معضلات فکری به او مراجعه و دیگران را نیز به این امر ترغیب میکردند.(63)
و این چنین است که راز رازگوییهای رسول(صلی الله علیه وآله) و رازداریهای علی(علیه السلام) آشکار میگردد.راز آن همه مهرورزی، توجه و تلاش پیامبر (صلی الله علیه وآله) برای تربیت عقلانی و معنوی مولا(علیه السلام) فلسفهٔ آن همه نجواها و گفتوگوهای طولانی،منظم و غیر منظم.بدون شک مهر رسول(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) تنها از نوع عشق ورزی یک انسان نسبت به عموزاده و خویشان خود نبود.زیرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) خود از تعصّبات خانوادگی و قبیلگی رایج در بین جامعهٔ آن روز به دور بود و با آنها مبارزه می کرد و او به جبران محبتها و مهرورزیهای ابوطالب که در خردسالی،سرپرستیاش را به عهده گرفته بود،با علی(علیه السلام) چنین نمیکرد.بلکه عشق پیامبر(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) ریشه در عشق به رسالت و تداوم آن دارد و او تنها به مهرورزی به علی(علیه السلام) نیز بسنده نمیکرد،بلکه در هر شرایطی،مردم را به دوست داشتن مولا(علیه السلام) فرا میخواند،تا زمینه برای جانشینیاش در هنگامی که باید تداوم بخش رسالت او باشد،فراهم آید.پیامبر(صلی الله علیه وآله) نگهداری و پرورش علی(علیه السلام)،آن جوان سعید و نیکبخت را بر عهده گرفت و در تعلیم و تربیتش از هیچ تلاشی فرو گذار نکرد،تا علی(علیه السلام) آن امام دادگستر،پس از آن که همه چیز را فرا گرفت،به امر خدا شایستگی رهبری دین و سرپرستی مؤمنان را پیدا کند و برای روزگاران پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و راهبری و هدایت امت،آماده شود.
مهسا فاضلی
*. کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث،محقق و مدرس دانشگاه اراک.
پی نوشت :
1. شرح این ماجرا در اغلب کتب تاریخی،روایی و سیره گزارش شده است.بنگرید:السّیره النبویه،اسماعیل بن کثیر،1/162،دارالمعرفه،بیروت،1394 هـ.ق ؛و کشف الغمه،علی بن عیسی اربلی،ترجمهٔ علی بن حسین زوارئی،1/104،نشر ادب الحوزه و کتابفروشی اسلامیه،چاپ دوم؛و خصال؛شیخ صدوق،ترجمهٔ آیت الله کمرهای،2/19،انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ هفتم،1366 هـ.ق.
2.بنگرید به:السیره النبویه،1/252 و بحارالانوار،محمد باقر مجلسی، 16/175،مؤسسه الوفاء، بیروت،چاپ دوم،1403 هـ.ق.
3. بر اساس سخن علی(علیه السلام) در نهج البلاغه،خ 192.
4.کشف الغمه،1/84.
5.دانشنامهٔ امیرالمؤمنین علیه السلام،محمدی ری شهری،ترجمه عبدالهادی مسعودی،8/83،سازمان چاپ و نشر دارالحدیث،چاپ اول،1382 هـ.ش.
6.تفسیر قمی،علی بن ابراهیم قمی،1/365،مؤسسه الاعلمی للمطبوعات،بیروت،1412 هـ.ق؛و دانشنامهٔ امیرالمؤمنین،8/139.
7.دانشنامهٔ امیرالمؤمنین،10/275.
8.کشف الغمه،1/128.
9.همان/465.
10.دانشنامهٔ امیرالمؤمنین علیه السلام،8/187و 212.
11.بر اساس روایتهایی در تفسیر نورالثقلین،علی بن جمعه عروسی حویزی،5/403،مؤسسه اسماعیلیان،قم،چاپ چهارم،1373 هـ.ش؛و مجمع البیان فی تفسیر القرآن،ابن علی فضل بن حسن طبرسی،9/519،دارالمعرفه،بیروت،چاپ دوم،1408 هـ.ق.
12.همان و تفسیر کشّاف،زمخشری، 4/151،دارالفکر،بی تا،4 / 151؛و المیزان،سید محمد حسین طباطبایی،ترجمهٔ سید محمد باقر موسوی همدانی،20/10،بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی،1363 هـ.ش.
13.ر.ک:المیزان،9/490.
14.لسان العرب،ابن منظور،1/106،داراحیاء اثرات العربی،بیروت،چاپ سوم،1413 هـ.ق؛و قاموس قرآن؛علی اکبر قرشی،دارالکتب الاسلامیه،تهران،چاپ ششم،1371 هـ.ش ؛و مجمع البیان،5/67.
15.نهج البلاغه،خ193.
16.ر.ک:لسان العرب،15/348 ؛و قاموس القرآن،7/228.
17.بر اساس روایتی در بحارالانوار،40/184؛ و دانشنامه امیرالمؤمنین،8/105،106.
18.لسان العرب،14/64 و 65 ؛و قاموس قرآن، 7/26 و 27.
19.تفسیر نمونه،مکارم شیرازی و دیگران،23/425، دارالکتب الاسلامیه،تهران،چاپ شانزدهم،1362 هـ.ش و لسان العرب،همان.
20.همان.
21.خداوند در آیه 7 از سورهٔ مجادله میفرماید:«… ما یکون من نجوی ثلثة الاّ هو رابعهم و لا خمسة الاّ هو سادسهم و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الاّ هو معهم این ما کانوا…»؛هیچ گفت و گوی محرمانهای میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست و نه کمتر از این اعداد و نه بیشتر،مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست….
22.بر اساس روایتی از علی(علیه السلام) در کتاب سلیم بن قیس هلالی،تحقیق علاء الدین موسوی/63،قسم الدّراسات الاسلامیه و مؤسسه البعثه،تهران،1407 هـ.ق؛ و اصول کافی،کلینی،1/82،ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی؛انتشارات علمیهٔ اسلامیه،بی تا.
23.بر اساس روایتی از ام سلمه در کشف الغمّه،1/406 و 407،با اقتباس و تلخیص.
24.همان/121.
25.بر اساس سخن علی(علیه السلام) که فرمود:«کنت اذا سألت رسول الله انبأنی و اذا سکت ابتدانی»ر.ک:مناقب آل ابی طالب؛ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، 2/55،دارالاضواء،بیروت،چاپ دوم،1412؛و کنزالعمّال فی سنن الاقوال و الافعال،ابن حسام هندی،13/128،مؤسسه الرساله،بیروت،1409 هـ.ق.
26.مناقب آل ابی طالب،2/227 ؛و دانشنامهٔ امیرالمؤمنین،8/307.
27. دانشنامهٔ امیرالمؤمنین،8/76.
28.همان/138.
29.همان/136 و 137؛ کنزالعمال،12/200 ؛و لسان العرب،14/64.
30.نقش ائمه در احیای دین،سید مرتضی عسکری،11/23 و 24، مجمع علمی اسلامی؛چاپ سوم،1372 هـ.ش.
31.اقتباس از امام علی بن ابیطالب،عبدالفتاح المقصود،1/130،چاپ دوم؛1351.
32.بر اساس روایتی در دانشنامهٔ امیرالمؤمنین،8/90؛و نهج البلاغه،خ 197.
33. بر اساس روایتی در نهج البلاغه،خ 192.
34.همان.
35.بر اساس روایتی در بحارالانوار،89/79 و 40/151؛و مناقب ابن شهر آشوب،2/44.
36.بر اساس روایتی که با مضامین قریب به یکدیگر و تفاوتی اندک در منابع زیر به چشم میخورد:کتاب سلیم بن قیس هلالی/63 و 64؛ و بحارالانوار،89/99.
37.بر اساس روایتی از زبان علی(علیه السلام) در:بحارالانوار،89/87؛و کتاب سلیم بن قیس هلالی/175؛و ینابیع الموده لذوی القربی،سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، 1/216،دارالاسوه،تهران،چاپ اول،1416 هـ.ق.
38.نهج البلاغه،خ 192.
39.کتاب سلیم بن قیس هلالی/63.
40.بحارالانوار،4/149؛ کشف الغمه،1/150 ؛و ینابیع الموده،1/205.
41.دانشنامهٔ امیرالمؤمنین،8/237.
42.همان،10/38.
43.همان/264 و 276.
44. نقش ائمه دراحیاء دین،11/26.
45.دانشنامهٔ امیرالمؤمنین،8/143 و 148.
46.همان/71 و 238.
47.سورهٔ مجادله،آیهٔ 12:«یا ایها الذین اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدی نجواکم صدقه ذالک خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم».
48.نور الثقلین،5/246؛و درالمنثور،جلال الدین عبدالرحمن سیوطی،6/185،دارالفکر،بیروت،1414 هـ.ق؛و کشّاف،4/75 ؛و المیزان،20/388 و 389.
49.بیان در مسائل کلی قرآن،سید ابوالقاسم خویی،ترجمهٔ صادق نجمی و هاشم هریسی،2/653،مجمع ذخائر اسلامی،1360 هـ.ش.
50. ر.ک:تفسیر نمونه،23/449.
51.ر.ک:همان.
52.بیان در مسائل کلی قرآن،2/661.
53.کشّاف،4/76.
54.سؤال و جوابها به نقل از کشف الاسرار وعده الابرار،ابوالفضل رشید الدین میبدی،10/27 و 28،امیرکبیر،تهران،چاپ چهارم،1361 هـ.ش.
55.ر.ک:به دانشنامهٔ امیرالمؤمنین علیه السلام ،جلد دهم،که در ذیل هر یک از شاخههای دانش علی(علیه السلام)،روایاتی را گرد آورده است.
56.نهج البلاغه،خ 189.
57.بر اساس روایتی در دانشنامهٔ امیرالمؤمنین،10/64.
58.همان/65.
59.بر اساس سخن عمار یاسر در وصف امام(علیه السلام) بنگرید به:همان،80/344.
60.بر اساس سخن ابن مسعود در وصف امام (علیه السلام) بنگرید به:همان.
61.التفسیر المفسرون،محمد حسین ذهبی،1/92،دارالقلم،بیروت،چاپ اول،بیتا.
62.بر اساس سخن ابن عباس در وصف امام(علیه السلام) بنگرید به:همان.
63.بر اساس روایتی در دانشنامهٔ امیرالمؤمنین،8/325.
منبع: بینات 1385 شماره 52