«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
تو خود مراد منی، پس چه حاجت است به باب
به جز به سوی تو این نالهها بلند مباد
به آفتاب، مبادا که پیکرت افتد
جمال شمس تو در دست نیشخند مباد
بساط گریه، فراهم برای مرد غمین
اگر به گریۀ او خنده میکنند، مباد
لب کبود تو ای وارث حسین عزیز
ز چوب دستی کفار، بند بند مباد
بساط گریه
- بازدید: 1558