در این قسمت به عبارات گروهی از علما که تصریح بر آن دارند که عمر بن خطاب گوینده عبارت " پیامبر هذیان می گوید " می باشد ، اشاره می کنیم .
قاضی عیاض در " الشفا" چنین می گوید :
قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَا أَمَانٌ لِأَصْحَابِي. قِيلَ مِنَ الْبِدَعِ وَقِيلَ مِنَ الاخْتِلافِ وَالْفِتَنِ
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : " من امان اصحابم هستم ." گفته شده منظور از بدعت و یا از اختلاف و فتنه ها می باشد .
الشفا بتعريف حقوق المصطفى، ج 1 ص 47 ، اسم المؤلف: القاضي أبي الفضل عياض اليحصبي - مذيلا بالحاشية المسماة مزيل الخفاء عن ألفاظ الشفاء للعلامة أحمد بن محمد بن محمد الشمنى الوفاة: 544 ، دار النشر : دار الفكر الطباعة والنشر والتوزيع – بیروت – لبنان ، 1409 ه – 1988 م

1- خفاجی حنفی در شرح این عبارات قاضی عیاض می گوید :
( و قیل من الاختلاف و الفتن ) المراد بالاختلاف ما یشتمل الخلاف و هو مخالفه العلماء و الفقهاء و الحکام و من غیر دلیل معمول به ، و ان کان ذلک مطلقا لم یقع فی حیاته لمعرفته حقیقه کل امر بالوحی . و اما اختلاف الذی وقع عنده کما ورد فی الاحادیث الصحیحه من ان النبی صلی الله علیه وسلم قال فی مرضه : ائتونی بدواه اکتب لکم کتابا لا تضلون به بعدی . فقال عمر : ان الرجل لیهجر حسبنا کتاب الله ، فلغط الناس . فقال : اخرجوا عنی لا ینبغی التنازع لدی . فقال ابن عباس : الرزیه کل الرزیه ما حال بیننا و بین کتاب رسول الله صلی الله علیه و سلم . و هذا مما یطعن به الرافضه علی عمر و قال صاحب الملل و النحل : هو اول اختلاف وقع فی الاسلام .
مراد از اختلاف شامل هر آنچه که خلاف باشد می شود ، یعنی مخالفت با علما و فقها و حکام بدون دلیلی که بدان عمل شود . اگرچه این امر مطلقا در زمان حیات نبی اکرم صلی الله علیه و آله اتفاق نیفتاده است زیرا ایشان بواسطه وحی به حقیقت همه چیز معرفت داشته اند . اما اختلافی که در نزد ایشان اتفاق افتاد بر اساس آنچه که در احادیث صحیحه آمده است این می باشد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در زمان بیماری خویش فرمودند : دوات – و کاغذی – بیاورید تا برای شما کتابی بنویسم که بواسطه آن بعد از من گمراه نشوید . عمر گفت : این مرد هذیان می گوید . کتاب الله برای ما کافی است . پس حاضرین سر و صدا کردند و پیامبر فرمودند : از نزد من بیرون روید که تنازع در نزد من شایسته نیست . ابن عباس می گوید : به درستی که مصیبت ، همه مصیبت ، آن است که بخاطر اختلاف آنها و سر و صدای آنها ، بین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و اینکه آن کتاب را برای ما بنویسند ، حائل و مانع شدند . این همان مطلبی است که شیعیان به عنوان طعن بر عمر بیان می کنند و صاحب الملل و النحل ( شهرستانی ) گفت : این اولین اختلافی است که در اسلام به وقوع پیوست .
نسیم الریاض فی شرح الشفاء و بهامشه شرح الشفا لعلی القاری الحنفی ، ج 1 ص 262 ، اسم المؤلف: شهاب الدین احمد بن محمد الخفاجی المصری الحنفی الوفاة: 1069 ، دار النشر : دارالکتب العربی - بیروت - لبنان
این عالم حنفی به صراحت بیان می کند که بر اساس روایات صحیحه ، گوینده عبارت " ان الرجل لیهجر " کسی نبوده است مگر عمر بن خطاب !
این اعتراف وی و دیگر شواهد ( که برخی آمد و برخی در ادامه خواهد آمد ان شاء الله ) نشان می دهد که در تمامی احادیثی که به واژه هذیان گفتن اشاره شده است ، منظور از گوینده تنها و تنها عمر بوده است .
وی در ادامه به سخن ابن تیمیه اشاره کرده و چنین می گوید :
و قد اشتبه علی عمر قوله هذا هل كان من شدة المرض ام لا و الانبیاء علیهم الصلاه و السلام غیر معصومین عن اعراض المرض و لذا عبر بالرجل و قال اهجر ولم يجزم بأنه هجر و علم ان الکتاب لا یرفع الشک
این سخن پیامبر بر عمر مشتبه شد که آیا این سخن او از شدت مریضی است یا خیر ، و انبیاء از نشانه های بیماری معصوم نیستند و لذا از تعبیر " مرد " ( رَجُل ) استفاده کرد و گفت : هذیان می گوید ؟ و جزم نکرد بر اینکه حتما ایشان هذیان می گوید و می دانست که نوشته شک را رفع نمی کند .

البته عباراتی که در " منهاج السنه " چاپ فعلی وجود دارد ، چنین است :
وَأَمَّا عُمَرُ فَاشْتَبَهَ عَلَيْهِ هَلْ كَانَ قَوْلُ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - مِنْ شِدَّةِ الْمَرَضِ، أَوْ كَانَ مِنْ أَقْوَالِهِ الْمَعْرُوفَةِ؟ وَالْمَرَضُ جَائِزٌ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ، وَلِهَذَا قَالَ: " مَا لَهُ؟ أَهَجَرَ ؟ " فَشَكَّ فِي ذَلِكَ وَلَمْ يَجْزِمْ بِأَنَّهُ هَجَرَ، وَالشَّكُّ جَائِزٌ عَلَى عُمَرَ، فَإِنَّهُ لَا مَعْصُومَ إِلَّا النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -
اما عمر ، پس امر بر او مشتبه شد که آیا سخن نبی اکرم صلی الله علیه و آله از شدت بیماری می باشد و یا از حرفهای همیشگی اوست . و بیماری بر انبیا جایز است و لذا گفت : او را چه شده ؟ آیا هذیان می گوید ؟ پس در این امر شک داشت و جزم بر اینکه هذیان می گویند نداشت (!) و شک کردن برای عمر جایز است زیرا معصومی جز پیامبر نیست .
منهاج السنة النبوية ، ج 6 ص 24 ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم

همچنان که مشخص است ، عبارت " و لذا عبر بالرجل " ( و لذا از تعبیر " مرد " استفاده کرد ) در منهاج السنه موجود نیست و چه بسا از آن حذف شده باشد. ... در ادامه – ان شاء الله – نشان خواهیم داد که برخی دیگر از علمای اهل تسنن نیز به روایاتی که تعبیر " الرجل " در آن آمده است اشاره کرده اند و این امر ، سخن خفاجی مبنی بر وارد شدن این عبارت در روایات صحیحه را تقویت می کند .
نکته : بر اساس همین سخن ابن تیمیه ، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معصوم است ، چگونه باز هم عمر بن خطاب به خود اجازه می دهد که به سخن پیامبر معصوم اعتراض کند ؟ اصلا به او چه ارتباط و دخلی داشته است که در مقابل سخن پیامبر معصوم ، اجتهاد نماید ؟ این اعتراض وی نشان می دهد که او اصلا قائل به عصمت پیامبر نبوده است !
2 - عز الدین ابن اثیر جزری – صاحب " الکامل فی التاریخ " و " جامع الاصول فی احادیث الرسول " در کتاب معروفش " النهایه " چنین می گوید :
وَمِنْهُ حَدِيثِ مرضِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ «قَالُوا: مَا شأنُه؟ أهَجَرَ؟» أَيِ اخْتَلَف كلامُه بِسَبَبِ المرضِ، عَلَى سَبِيلِ الِاسْتِفْهَامِ. أَيْ هَلْ تَغَيَّر كلامُه واخْتَلَط لِأَجْلِ مَا بِهِ مِنَ الْمَرَضِ؟ وَهَذَا أحْسَنُ مَا يُقَالُ فِيهِ، وَلَا يُجْعل إِخْبَارًا، فَيَكُونُ إمَّا مِنَ الفُحْش أَوِ الهَذَيان. وَالْقَائِلُ كانَ عُمَرَ، وَلَا يُظَنُّ بِهِ ذَلِكَ.
و در حدیث بیماری نبی اکرم صلی الله علیه و آله است که گفتند : او را چه شده ! هذیان می گوید ! یعنی کلام ایشان به خاطر بیماری نامربوط شده و این بر سبیل استفهام است . یعنی آیا به خاطر بیماری کلام ایشان تغییر کرده و درهم و برهم شده است ؟ این بهترین تعبیری است که درباره عبارت " ما شأنه أهجر " شده است ، و نباید آن را به صورت خبری معنا کرد که در آن صورت به معنای فحش یا هذیان خواهد بود . زیرا گوینده این سخن عمر است و چنین تهمتی به او زده نمی شود .
النهاية في غريب الحديث والأثر ، ج 5 ص 245 ، اسم المؤلف: أبو السعادات المبارك بن محمد الجزري الوفاة: 606 ، دار النشر : المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م ، تحقيق : طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي

این سخن ابن اثیر دقیقا به ما نشان می دهد که آن گوینده مجهول الهویه ای که در برخی احادیث از آوردن نامش خودداری کرده اند کسی نیست جز عمر بن خطاب !
بسیاری از علمای اهل تسنن نیز این سخن ابن اثیر را بیان کرده و آن را قبول نموده و بعنوان شرح این روایت ذکر کرده اند .
2 الف : ابن منظور
وفي الحديث : قالوا ما شأنه أهجر أي اختلف كلامه بسبب المرض على سبيل الاستفهام ، أي هل تغير كلامه واختلط لأجل ما به من المرض . قال ابن الأثير : هذا أحسن ما يقال فيه ولا يجعل إخبارا فيكون إما من الفحش أو الهذيان ، قال : والقائل كان عمر ولا يظن به ذلك
لسان العرب ، ج 5 ص 254 ، اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري الوفاة: 711 ، دار النشر : دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولى
2 ب : احمد بن محمد الشمنی
وفى رواية أهجر بفتح الهمزة وضم الهاء قال ابن الأثير أي هل تغير كلامه واختلط لما به من المرض. وهذا أحسن ما يقال فيه ولا يجعل إخبارا فيكون من الفحش والهذيان والقائل ان كان عمر لا يظن به ذلك انتهى
مزیل الخفا عن الفاظ الشفاء – نسخه مخطوط – ورق 112 ، اسم المولف : احمد بن محمد بن محمد بن الحسن الشمنی
الشفا بتعريف حقوق المصطفى، ج 2 ص 192 ، اسم المؤلف: القاضي أبي الفضل عياض اليحصبي - مذيلا بالحاشية المسماة مزيل الخفاء عن ألفاظ الشفاء للعلامة أحمد بن محمد بن محمد الشمنى الوفاة: 544 ، دار النشر : دار الفكر الطباعة والنشر والتوزيع – بیروت – لبنان ، 1409 ه – 1988 م

(أَهَجَرَ) ؟ بِفَتَحَاتٍ أَيِ: اخْتَلَفَ كَلَامُهُ مِنْ جِهَةِ الْمَرَضِ عَلَى سَبِيلِ الِاسْتِفْهَامِ. وَفِي النِّهَايَةِ أَيْ: هَلْ تَغَيَّرَ كَلَامُهُ وَاخْتَلَطَ لِأَجْلِ مَا بِهِ مِنَ الْمَرَضِ، وَلَا يُجْعَلُ إِخْبَارًا فَيَكُونُ مِنَ الْفُحْشِ وَالْهَذَيَانِ، وَالْقَائِلُ عُمَرُ، وَلَا يُظَنُّ بِهِ ذَلِكَ. قَالَ الْخَطَابِيُّ: وَلَا يَجُوزُ أَنْ يُحْمَلَ قَوْلُ عُمَرَ عَلَى أَنَّهُ تَوَهَّمَ الْغَلَطَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - أَوْ ظَنَّ بِهِ غَيْرَ ذَلِكَ مِمَّا لَا يَلِيقُ بِحَالِهِ، لَكِنَّهُ لَمَّا رَأَى مَا غَلَبَ عَلَيْهِ
شرح الشفاء ، ج 5 ص 254 ، اسم المولف علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: 1014هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت – 1421 ه ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مع التصحیح عبدالله محمد الخلیلی، نسیم الریاض فی شرح الشفاء و بهامشه شرح الشفا لعلی القاری الحنفی ، ج 2 ص 278، اسم المؤلف: شهاب الدین احمد بن محمد الخفاجی المصری الحنفی الوفاة: 1069 ، دار النشر : دارالکتب العربی - بیروت - لبنان، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، ج 11 ص 115 ، اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: 1014هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : جمال عيتان.

این اعتراف ابن اثیر به انضمام سخنان قبلی ابن تیمیه – که بیان شد – نشان می دهد که تنها گوینده این سخن همانا عمر بن خطاب بوده است و بعد از این جسارت وی ، گروهی نیز همراه او شدند .
3 - شیخ احمد فاروقی سرهندی در " مکتوبات " چنین می گوید :
( فان قیل ) قد قال الفاروق فی ذلک الوقت اهجر استفهموه فما یکون المراد منه ؟ ( اجیب ) لعل الفاروق فهم فی ذلک الوقت ان هذا الکلام انما صدر عنه صلی الله علیه وسلم بواسطه الوجع من غیر قصد و اختیار
( اگر گفته شود ) فاروق در آن وقت که گفت : هذیان می گوید از او بپرسید ، چه منظوری داشت ؟
( می گویم ) شاید فاروق در آن وقت چنین فهمیده باشد که این کلام به واسطه درد ، بی قصد و اختیار از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صادر شده است .
مکتوبات ( الفارسیه ) معرب المکتوبات الموسوم بالدرر المکنونات النفیسه – مکتوب 36 ، ج 2 ص 88 ، اسم المؤلف: احمد بن عبدالاحد السهرندی الفاروقی الحنفی الوفاة: 1034 ه ، دار النشر : مکتبه الحقیقه/ استانبول - ترکیه – 1423 ه - 2002 م ، تحقيق : ترجمه للعربیه محمد مراد المنزلوی
آنچنان که از صراحت کلام این عالم اهل تسنن - که وی را " مجدد الف ثانی " می نامند - بر می آید ، این است که گوینده عبارت " اهجر ، استفهموه " که در برخی روایات نامش نیامده ( از جمله صحیح بخاری : فَقَالُوا: مَا لَهُ أَهَجَرَ اسْتَفْهِمُوهُ ؛ صحیح مسلم : وَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ أَهَجَرَ اسْتَفْهِمُوهُ ) کسی نیست مگر عمر بن خطاب !
این اعتراف عالم سنی به انضمام سخنان قبلی ابن تیمیه و ابن اثیر نشان می دهد که در این روایاتی که نام گوینده نیامده است و متن روایت شامل ( هجر ، اهجر ) می باشد ، برای حفظ آبروی خلیفه ثانی اهل تسنن ، نام او را حذف نموده و بیان نکرده اند !
نمونه ای از این حفظ آبروها در روایتی از ابوبکر جوهری موجود است :
قال أبو بكر و حدثنا الحسن بن الربيع عن عبد الرزاق عن معمر عن الزهري عن علي بن عبد الله بن العباس عن أبيه قال لما حضرت رسول الله ص الوفاة و في البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب قال رسول الله ص ائتوني بدواة و صحيفة أكتب لكم كتابا لا تضلون بعدي فقال عمر كلمة معناها أن الوجع قد غلب على رسول الله ص ثم قال عندنا القرآن حسبنا كتاب الله فاختلف من في البيت و اختصموا
ابوبکر جوهری به سند خود از ابن عباس نقل می کند : زمان وفات پیامبر صلی الله علیه و آله ، در خانه افرادی بودند که عمر بن خطاب در میان ایشان بود . پیامبر فرمودند : صحیفه و دواتی بیاورید تا برای شما کتابی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید . عمر سخنی گفت که معنایش این است که درد بر پیامبر غلبه کرده است (!) سپس گفت : قرآن نزد ما است ، کتاب خدا برای ما کافی است . پس میان کسانی که در خانه بودند اختلاف افتاد .
شرح نهج البلاغة ، ج 6 ص 33 ، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري

بسیار مشخص است که کلام عمر بن خطاب متضمن مطلبی بوده که راوی از بیان آن ابا داشته و به زعم خود خواسته آبروی خلیفه را حفظ نماید !
برخی دیگر نیز پا را فراتر نهاده و صراحت به حذف برخی عبارات می کنند ، آن هم به بهانه ضعف برخی روات !
بزار در مسندش چنین می گوید :
5055- حَدَّثنا مُحَمَّدُ بْنَ الْمُثَنَّى، قَال: حَدَّثنا يَحْيَى بن حماد، قَال: حَدَّثنا أَبُو عَوَانة، عَن الأَعمَش، عَن عَبد اللَّهِ بْنِ عَبد اللَّهِ، عَن سَعِيد بْنِ جُبَير، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، رَضِي اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ الْخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ، ثُمَّ بَكَى ابْنُ عَبَّاسٍ فِي مَرَضِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ قَالَ: ائْتُونِي بِصَحِيفَةٍ وَدَوَاةٍ حَتَّى أَكْتُبَ لَكُمْ كِتَابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا. وَهَذَا الْحَدِيثُ قَدْ رُوِيَ نَحْوُهُ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِنْ وُجُوهٍ صِحَاحٍ وَزَادَ عَبد اللَّهِ بْنُ عَبد اللَّهِ عَلَيْهِمْ كَلِمَةً أُنْكِرَتْ عَلَيْهِ فَصَارَ الْحَدِيثُ مُنْكَرًا مِنْ أَجْلِ الْكَلِمَةِ وَلَمْ نَذْكُرِ الْكَلِمَةَ إِجْلالا لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيه وَسَلَّم.
این حدیث به صورت صحیح از ابن عباس روایت شده است و عبدالله بن عبدالله به آن کلمه ای اضافه کرده که بخاطر آن ، روایت منکر می شود و ما آن را بخاطر اجلال مقام پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بیان نمی کنیم .
البحر الزخار ، ج 11 ص 267 ، اسم المؤلف: أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار الوفاة: 292 ، دار النشر : مؤسسة علوم القرآن , مكتبة العلوم والحكم - بيروت , المدينة - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله

راوی ای که ابوبکر بزار به بهانه او از بیان متن کامل روایت خودداری کرده است ، " عبدالله بن عبدالله الرازى " می باشد که قاضى رى ، مولى بنى هاشم و دارای اصلیتی کوفی بوده است .
احمد حنبل ، نسائی ، ابن شاهين ، ابن حبان ، عجلی ، يعقوب بن سفيان ، و ابو معمر هذلی او را توثیق نموده اند و هیچ جرحی از سوی هیچ عالم رجالی بر وی وارد نشده است . وی از روات سنن ابی داوود ، ترمذی و ابن ماجه نیز هست .
ابن خزیمه هم حدیثی از وی در کتاب صحیحش آورده و می نویسد :
32 - وَقَدْ حَدَّثَنَا أَيْضًا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، ثَنَا مُحَاضِرٌ الْهَمْدَانِيُّ، ثَنَا الْأَعْمَشُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ -وَهُوَ الرَّازِيُّ-، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى، عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ ... قَالَ أَبُو بَكْرٍ: "وَلَمْ نَرَ خِلَافًا بَيْنَ عُلَمَاءِ أَهْلِ الْحَدِيثِ أَنَّ هَذَا الْخَبَرَ أَيْضًا صَحِيحٌ مِنْ جِهَةِ النَّقْلِ لِعَدَالَةِ نَاقِلِيهِ".
اختلافی بین علمای حدیث در این که این خبر نقلی صحیح است ندیده ایم ، به خاطر عدالت ناقلان آن .
صحيح ابن خزيمة ، ج 1 ص 21 ح 32 ، اسم المؤلف: محمد بن إسحاق بن خزيمة أبو بكر السلمي النيسابوري الوفاة: 311 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1390 - 1970 ، تحقيق : د. محمد مصطفى الأعظمي

از متاخرین هم ذهبی وی را ثقه ( الكاشف ج 1 ص 566 رقم 2809 تحقيق محمد عوامة ) و ابن حجر عسقلانی او را صدوق می خوانند . ( تقریب التهذیب ج 1 ص 506 رقم 3429 تحقیق مصطفى عبد القادر عطا )
به این ترتیب بزار نمی تواند اشکالی از ناحیه علم رجال بر وی وارد کرده باشد . بلکه تنها جرم این راوی آن بوده که عبارت توهین آمیز عمر بن خطاب را نقل کرده است .
بر اهل علم مشخص است که این عبارتی که ابوبکر بزار آن را حذف کرده چه می باشد یعنی همان عبارتی که در روایت ابوبکر جوهری به صورت نقل به معنا آمد ولی کسانی همچون ابن اثیر و ابن تیمیه و احمد فاروقی سرهندی و دیگران به گوینده آن صراحت مستقیم داشتند !!!!
ابن سعد نیز روایت مزبور را با همین سند بزار نقل کرده است :
أَخْبَرَنَا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ. أَخْبَرَنَا أَبُو عَوَانَةَ عَنْ سُلَيْمَانَ. يَعْنِي الأَعْمَشَ. عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: اشْتَكَى النَّبِيُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - يَوْمَ الْخَمِيسِ فَجَعَلَ. يَعْنِي ابْنَ عَبَّاسٍ. يَبْكِي وَيَقُولُ يَوْمُ الْخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ! اشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وَجَعُهُ فَقَالَ: ائْتُونِي بِدَوَاةٍ وَصَحِيفَةٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا. قَالَ: فَقَالَ بَعْضُ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ لَيَهْجُرُ! قَالَ فَقِيلَ لَهُ: أَلا نأتيك بما طلبت؟ قال: أوبعد مَاذَا؟ قَالَ: فَلَمْ يَدْعُ بِهِ
الطبقات الكبرى ، ج 2 ص 242 ، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر – بيروت

چنان که از این نقل معلوم می شود ، عمر بن خطاب صراحتاً گفته است : پیامبر خدا هذیان می گوید !
وجود دو کلمه " إن " و " لـ " بر سر فعل ، حتمیت و قطعیت را می رساند و تمام احتمالاتی که علمای اهل سنت برای تطهیر دامان عمر گفته اند را رد می کند . به عبارت دیگر عمر بن خطاب با قطع و یقین خبر از هذیان گوئی حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم داده است ، نه این که استفهام انکاری ای در کار باشد ! درست به همین دلیل است که بزار از آوردن این عبارت توهین آمیز خودداری نموده است .
4 - غزالی در کتاب " سر العالمین " چنین می گوید :
ولما مات رسول الله صلي الله عليه وسلم قال قبل وفاته ائتوا بدواة وبيضاء لأزيل لكم إشكال الأمر واذكر لكم من المستحق لها بعدي . قال عمر رضي الله عنه دعوا الرجل فإنه ليهجر وقيل يهدر
زمانی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنيا رفتند ، قبل از رحلت شان فرمودند : كاغذ و دواتی برای من بياوريد تا مشكل شما را در امر [ خلافت ] بعد از خودم حل و كسی را كه مستحق آن است ، برای شما ذكر نمايم .
اما عمر گفت : اين مرد را رها كنيد كه او هذيان می گويد ، یا سخن بیهوده می گوید .
سر العالمين وكشف ما في الدارين ، ص 18 ، اسم المؤلف: أبو حامد محمد بن محمد الغزالي الوفاة: 505هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ 2003م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد حسن محمد حسن إسماعيل وأحمد فريد المزيدي
بحثی در مورد سخن غزالی نمی توان داشت چه اینکه او صراحت دارد بر اینکه گوینده " الرجل لیهجر " ( الرجل فانه لیهجر ) همانا عمر بن خطاب است .
5 - سبط ابن جوزی حنفی نیز دقیقا همین مطلب را به نقل از غرالی آورده و آن را قبول کرده است :
و ذكر أبو حامد الغزالي في كتاب (سر العالمين) و كشف ما في الدارين الفاظا تشبه هذا فقال قال رسول اللّه (ص) لعلي (ع) يوم غدير خم من كنت مولاه فعلي مولاه فقال عمر بن الخطاب بخ بخ يا أبا الحسن أصبحت مولاي و مولى كل مؤمن و مؤمنة قال و هذا تسليم و رضاء و تحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى حبا للرياسة و عقد البنود و خفقان الرايات و ازدحام الخيول في فتح الامصار و أمر الخلافة و نهيها فحملهم على الخلافة فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون، قال و لما مات رسول اللّه (ص) قال قبل وفاته بيسير ائتوني بدواة و بياض لأكتب لكم كتابا لا تختلفوا فيه بعدي فقال عمر دعوا الرجل فانه ليهجر.
تذكرة الخواص من الأمة في ذكر مناقب الأئمة، ص 65 ، اسم المؤلف: شمس الدين أبو المظفر يوسف بن فرغلي بن عبد اللّه البغدادي- سبط الحافظ أبي الفرج عبد الرحمن ابن الجوزي - الحنفي الوفاة: 654 ه ، دار النشر : منشورات الشريف الرضي / قم – 1418 ه ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد صادق بحر العلوم
6- ابوالبقاء عکبری در " شرح دیوان متنبی " چنین می گوید :
اانطق فیک هجرا بعد علمی *** بانک خیر من تحت السماء
آیا در حق تو توهین می کنم وقتی فهمیدم که تو بهترینی از همه در زیر آسمان
الهجر القبيح من الكلام والفحش وهجر إذا هذى وهو ما يقوله المحموم عند الحمى ومنه قول عمر بن الخطاب رضى الله عنه مرض رسول الله إن الرجل ليهجر على عادة العرب
هُجر یعنی کلام قبیح و فحش ، هَجَر وقتی هذیان می گوید و آن چیزی است که مریض در حالت تَب می گوید . همانند قول عمر بن خطاب در هنگام بیماری حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم که بر اساس عادت عرب گفت : این مرد هذیان می گوید !
ديوان المتنبي ، ج 1 ص 9 ، اسم المؤلف: أبو البقاء العكبري الوفاة: 616 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : مصطفى السقا/إبراهيم الأبياري/عبد الحفيظ شلبي
این سخن وی صراحت بر انتساب سخن " الرجل لیهجر " به عمر بن خطاب دارد . و البته این سخن عکبری در توجیه عملکرد مولایش صحیح نمی باشد .
اگر مراد او از عادت عرب در بیان این لفظ در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عادت اعراب کافر باشد ، پس این امر صحیح است ؛ اما آیا اهل تسنن قبول می کنند که عمر بن خطاب دارای عادات جاهلی بوده است ؟ !
و اگر مراد از عادت عرب در بیان این لفظ در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عادت اعراب مومن باشد ، و ایشان این چنین صریح به پیامبرشان توهین می کردند ، فهذا کذب صریح و بهت فضیح !
شاید مراد عکبری آن باشد که چون عوام الناس در برخورد با مرضای خود در حالت تب و بیماری سخنان آنها را هذیان تلقی می کنند ، پس این امر برای خاتم النبیین صلی الله علیه و آله وسلم نیز صادق است ! فساد این برداشت نیز کاملا آشکار است چرا که حجیت قول و فعل نبی اکرم صلی الله علیه و آله در همه حال بر ما مشخص است و این امر به حجّت عقل و نقل ثابت می شود و لذا قیاس عوام الناس با شان جلیل القدر پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله قیاسی مع الفارق و توهینی مستقیم به این بزرگوار می باشد .
از میان معاصرین نیز کسانی هستند که صراحت بر این سخن عمر دارند که ما به یکی از آنها اشاره می کنیم .
7- عبدالوهاب عبداللطیف استاد دانشکده اصول الدین در دانشگاه الازهر در ضمن تحقیق کتاب " الصواعق المحرقه " در مقدمه کتاب تحت عنوان " الفرق الاسلامیه و الاختلاف بین الامه المحمدیه " چنین می گوید :
کان المسلمون عند وفاة النبی علی عقیده واحده و طریقه واحده الا من کان یبطن النفاق و یظهر الوفاق کما قال الآمدی و حکاه عنه السیّد فی شرح المواقف للعضدی قال : ثمّ نشاء الخلاف فیما بینهم اولا فی امور اجتهادیه لا توجب ایمانا و لا کفرا .
و کان غرضهم منها اقامه مراسم الدین و ادامه مناهج الشرع القویم .
و ذلک کاختلافهم عند قول النبی فی مرض موته : ایتونی بقرطاس و دواة اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدی ، حتی قال عمر : ان النبی قد غلیه الوجع ( و لفظ : یهجر ) حسبنا کتاب الله و کثر اللغظ فی ذلک حتی قال النبی : قوموا عنی لا ینبغی عندی التنازع .
آنچنان که آمدی می گوید مسلمانان در زمان فوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر عقیده و طریقی واحد بودند مگر آنهایی که نفاق خویش را مخفی و وفاقشان را آشکار می کردند ، سیّد در شرح مواقف عضدی این چنین می گوید : سپس اختلاف در میان ایشان به وجود آمد در امور اجتهادی و نه در اموری که سبب ایمان و کفر شود .و هدف آنها اقامه مراسم دین و ادامه راههای شرع بود .
از جمله این اختلافها فوت نبی اکرم بود که فرمودند : کاغذ و دواتی بیاورید تا برای شما کتابی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید تا اینکه عمر گفت : درد بر پیامبر غلبه کرده ( و در روایتی آمده : او هذیان می گوید ) کتاب خدا برای ما کافی است و سر و صدا زیاد شد تا جایی که پیامبر فرمودند : از نزد من بروید ، تنازع در نزد من شایسته نیست .
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة - مقدمة الکتاب : الفرق الاسلامیه و الاختلاف بین الامه المحمدیه ، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مکتبه القاهره - 1385هـ - 1965 م ، الطبعة : الثانیة ، تحقيق : عبدالوهاب عبداللطیف
آنچه بیان شد نام گروهی از علمای اهل تسنن بود که در مورد عبارات " الرجل لیهجر ؛ ما شانه اهجر " تصریح یا تلویح کرده اند که قائل آن عمر بن خطاب است .









