تشهّد :

(زمان خواندن: 9 - 17 دقیقه)

عبارت از گفتن «أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له و أشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله» مى باشد و در بيان و توضيح آن در چند مقام بحث مى شود :
مقام اول : در معنى تشهد :
«اشهد» مأخوذ از شهود ، به معنى حضور مقابل غياب است و از اين جهت گفته مى شود : «الشاهد يرى ما لا يرى الغائب»([148]) .
و شهادت از دو جهت با علم و يقين تفاوت دارد : يكى آنكه شهادت بايد از روى مقدّمات حسّيه باشد ; ولى علم و يقين اعم است از اينكه به واسطه مقدّمات حسّيه حاصل گردد ، يا به واسطه مقدمات عقليه و از روى برهان و دليل پيدا شود ; مثلا كسى كه رؤيت هلال ننموده ولى نزد او ثابت شده مى تواند بگويد علم و يقين دارم ولى نمى تواند شهادت دهد .
ديگر آنكه در شهادت ، از دو امر خبر داده مى شود : يكى آنكه مورد شهادت مطابق با واقع و خارج است كه هر گاه مطابق نباشد شهادت دروغ است ، اگر چه عقيده جازم و قطعى نسبت به آن داشته باشد .
و ديگر آنكه مطابق با عقيده باطنى باشد ، كه اگر نباشد هر چند مطابق با واقع باشد ، شهادت دروغ است و معنى آيه شريفه همين است : (إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللهِ وَ اللهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ)([149]) و احتياج به قول جاحظ([150]) نيست كه «صدق» را مطابقت با اعتقاد و «كذب» را عدم مطابقت با اعتقاد بگيرد ، بلكه صدق و كذب كما هو المشهور ، مطابقت با واقع و عدم مطابقت با آن است ; ولى علم و يقين اگر بر خلاف واقع باشد دروغ نيست ، بلكه جهل مركّب است و اگر بر خلاف اعتقاد باشد دروغ است . و به عبارت واضح تر ، شهادت ، مرتبه «عين اليقين» و علم ، مرتبه «علم اليقين» است ، پس مرتبه شهادت بالاتر است .
مقام دوم : در بيان كلمه «لا إله إلاّ الله» :
مشهور گفته اند كه «لا»ى آن براى نفى جنس است و «اله» اسم آن و خبرش محذوف است و خبر محذوف را بعضى موجود گرفته اند ، يعنى معبودى جز خدا وجود ندارد و چون ديدند معبودهاى اهل باطل مانند بت و آتش و خورشيد و ماه و ستارگان نيز موجودند قيد به حق را اضافه كردند و گفتند معبود به حقى جز خدا وجود ندارد و باز اشكال شد كه كلمه توحيد بايد دلالت بر امتناع شريك داشته باشد نه مجرّد نفى وجود و به اين تقدير بر امتناع دلالت ندارد ; براى رفع اين اشكال بعضى خبر محذوف را ممكن گرفتند ، يعنى معبود به حقى ممكن نيست جز خدا ، و به اين تقدير نيز اشكال شد كه اثبات وجود الله را نمى كند .
و تحقيق در مقام اين است كه «لا» در اين گونه موارد براى نفى حقيقت است و احتياجى به خبر ندارد ; مانند
«لا فتى إلاّ عليّ ، لا سيف إلاّ ذو الفقار»([151]) .
«لا سخاء إلاّ في العرب»([152]) و امثال اين ها ; يعنى معبودى حقيقت ندارد جز الله . و اين معنى هم امتناع غير و هم بر اثبات وجود خدا دلالت دارد و به اصطلاح نظير «ليس تامه» است ، كه اسم و خبر نمى خواهد نه «ليس ناقصه» .
و اين كلمه شريفه را كلمه توحيد و كلمه اخلاص و كلمه طيّبه مى نامند .
نواع دلالت هاى لا إله إلاّ الله
براى آن سه نوع دلالت است : مطابقى ، التزامى و اقتضايى .
امّا مطابقةً ، بر توحيد عبادتى دلالت مى كند ; يعنى معنايى كه مطابق با لفظ اين كلمه است اين است كه مستحق عبوديت و سزاوار پرستش اوست و بس ، و جز او چيزى سزاوار پرستش نيست ، در مقابل بت پرستان و خورشيد و ستاره پرستان و آتش پرستان و ساير طبقات مشركين .
امّا التزاماً ، بر توحيد ذاتى و صفاتى و افعالى دلالت مى كند ; زيرا لازمه سزاوار پرستش اين است كه ذاتاً و صفاتاً و افعالاً يكى باشد ، چه اگر واجب الوجودى غير از او باشد ،  آن نيز سزاوار پرستش است و نيز اگر صفات او عين ذاتش نباشند و هر صفتى غير ذات و قديم باشد آن ها هم سزاوار پرستشند ، و نيز اگر خالق و رازق و منعم و مميت و محيى غير از او باشد آن هم سزاوار پرستش است .
و امّا اقتضاءً ، بر جميع عقايد حقّه دلالت مى كند ; يعنى اعتقاد به توحيد ذاتى و صفاتى و افعالى و عبادتى ، حقّ اعتقاد به ساير عقايد حقه را عقلاً اقتضا مى كند ; زيرا پس از آنكه ثابت شد كه واجب الوجود منحصر به ذات مقدس اوست و اينكه صفات او عين ذات اوست و داراى همه صفات كمال و جلال و جمال است ، عقل حكم مى كند كه بايد عادل هم باشد و فعل قبيح و لغو از وى صادر نشود و مقتضاى عدل ، ارسال رسل ، و انزال كتب ، و جعل تكليف ، و راهنمايى به طريق سعادت و شقاوت ، و بيان احكام ، و جعل قيّم براى حفظ احكام و ابلاغ آن ها ، و معاد ، و بهشت ، و دوزخ ، و حساب ، و سؤال و ساير امورى كه تركش خلاف عدل مى باشد . و به همين معنى حضرت رضا(عليه السلام)در حديث سلسلة الذهب([153]) اشاره فرموده كه بعد از ذكر حديث «كلمة لا إله إلاّ الله حصني ، و من قالها دخل في حصني ، و من دخل في حصني أمن من عذابي»([154]) ، مى فرمايد :
«بشروطها ، و أنا من شروطها»([155]) .
بنابراين جميع امور دينى اسلامى از عقايد و اخلاق و احكام را مى توان از اين كلمه استنباط و استفاده نمود و در اخبار ، فضيلت بسيار براى اين كلمه ذكر شد .
در كافى در كتاب الدعاء از ابى حمزه([156]) روايت كرده كه گفت : شنيدم حضرت باقر(عليه السلام)مى فرمود :
«ما من شيء أعظم ثواباً من شهادة أن لا إله إلاّ الله ، إنّ الله عزّوجلّ لا يعدله شيء ، و لا يُشركه في الاُمور أحد»([157]) .
(چيزى نيست كه ثوابش بزرگ تر باشد از شهادت به «لا إله إلاّ الله» ، به درستى كه خداوند عزّوجل را برابرى نمى كند چيزى و در كارها احدى شريك او نمى شود) .
و نيز از حضرت صادق(عليه السلام) روايت مى كند كه گفت : رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود : بهترين عبادت گفتن «لا إله إلاّ الله» است([158]) .
و نيز از حضرت صادق(عليه السلام) روايت مى كند كه فرمود بهاى بهشت «لا إله إلاّ الله و الله أكبر» است([159]) .
و نيز از ابان بن تغلب([160]) از حضرت صادق(عليه السلام) روايت كرده كه فرمود : اى ابان! وقتى وارد كوفه شدى اين حديث را روايت كن : كسى كه شهادت دهد به لا إله إلاّ الله از روى اخلاص بهشت براى او واجب شود . . . الحديث([161]) .
و نيز از حضرت باقر(عليه السلام)روايت كرده كه فرمود : كسى كه بگويد :
«أشهد أن لا إله إلاّ الله وحده لا شريك له ، و أشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله» ، خداوند هزار حسنه براى او بنويسد([162]) .
و در لآلى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) روايت كرده كه فرمود : خداوند به حضرت موسى خطاب فرمود كه اگر تمام آسمان ها و زمين ها را در كفّه ميزان گذارند و «لا إله إلاّ الله» را در كفّه ديگر ، بر آن ها ترجيح پيدا كند ، اگر چه مثل آسمان و زمين را بر آن ها بيفزايند([163]) .
و در لآلى نيز در همين باب روايت كرده كه جبرئيل به حضرت رسالت عرض كرد كه هر چيزى ثوابش احصا ] =شمارش [ مى شود ، جز گفتن «لا إله إلاّ الله وحده لا شريك له» كه جز خدا كسى ثوابش را نمى تواند احصا نمايد و خداوند ذخيره فرمود براى امّت شما([164]) .
و از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود : كسى كه در روز صد مرتبه بگويد «لا اله الا الله» عملش از همه افضل باشد ، مگر كسى كه بيشتر گفته باشد([165]) و غير اين ها از اخبار ديگر كه موجب تطويل كلام مى شود .
مقام سوم : در بيان كلمه «أشهد أنّ محمداً عبده و رسوله» :
معنى «شهادت» ] در مقام اول [ گذشت و همچنين اسم مبارك حضرت در ضمن معنى «حمد» بيان شد([166]) و اسامى حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) بسيار است و ابن شهرآشوب (رحمه الله)([167])در مناقب چهارصد اسم براى آن حضرت ذكر كرده([168])و مجلسى (رحمه الله)([169])نيز در بحار([170]) در باب اسماى آن حضرت نقل نموده هر كه طالب است به آنجا مراجعه كند و ما در اينجا فقط در معنى «عبده و رسوله» جمله اى چند ايراد مى نماييم :
حقيقت عبوديت
در معنى «عبده» : «عبد» مقابل حرّ ، يعنى آزاد است و حقيقت عبوديت به سه چيز محقق مى شود :
1 . در آنچه خداوند به او عنايت فرموده ، ملكيّتى براى خود نبيند ، بلكه خودش را هم مملوك حق بداند : «العبد و ما في يده كان لمولاه»([171]) .
بنابراين نِعَمى ] = نعمت هايى [ را كه خداوند به او عطا فرموده ، بايد به هر مصرفى كه او امر نموده صرف كند ; نسبت به مال انفاقات واجبه و مستحبه براى او مشكل نباشد ، اعضا و جوارحش در راه آن مقصدى كه مولا براى آن آفريده به كار بيندازد ، عزّت و رياست ; و بالجمله ، هر چه خدا به او عنايت فرموده در طريق خودش صرف نمايد .
2 . هيچ از جانب خود براى خود نينديشد ، بلكه كار خود را به خدا واگذارد و در امور خود مطابق تدبير و دستور حق رفتار كند و در بليّات و مصايبى كه بر او وارد مى شود صابر ، بلكه تسليم و خشنود باشد .
3 . آنى از تحت فرمان او بيرون نرود و از ياد او غافل نشود و در كليه امور توجه و نظرش به دستور الهى و تكليفى كه از جانب حق براى او مقرّر شده ، چه از تكاليف قلبيه و چه از تكاليف نفسيه و چه وظايف بدنيه باشد .
و از اين بيان مختصر كه مفاد حديث است معلوم مى شود كه اگر كسى كوچك ترين نافرمانى از او سرزند ، يا صفت زشتى از صفات ذميمه را دارا باشد ، يا كمترين توجهى به غير حق داشته باشد ، از تحت عبوديت مطلقه حق خارج شده است .
بنابراين عبوديت مطلقه عين مقام عصمت است ، بلكه اعلا مراتب آنكه خاصّ به مقام مقدس محمد(صلى الله عليه وآله)و آل امجاد اوست و مقام رسالت و امامت يكى از شئون عبوديت است و اطلاق عبوديت بر غير اين خاندان اضافى و نسبى است ، همچنين كه اطلاق مولا بر غير ذات حق تبارك و تعالى اضافى و نسبى است ; مانند اطلاق عبد بر عبد ظاهرى و اطلاق مولا بر مولاى ظاهرى ، يا اطلاق مولا بر مقام رسالت و امامت و معلّم و پدر و غير اين ها كه همه آن ها جعلى است ، چنانچه در ذيل (إِيّاكَ نَعْبُدُ)متعرض شديم([172]) .
در معنى «و رسوله» و معناى رسالت
«رسول» به معنى سفير و فرستاده شده و پيغام و خبر آورنده از جانب خداست براى بندگانش ، كه در فارسى از آن به «پيامبر» و «پيغمبر» تعبير مى شود و رسالت او به واسطه وحى الهى است . و وحى يا بدون واسطه ملك و فرشته است ، يا به واسطه ملك اعم از اينكه ملك را معاينه كند ، يا فقط صوت او را استماع نمايد ، چه در خواب باشد و چه در بيدارى ، و نيز رسول ، اعمّ است از اينكه بر جماعت بسيارى مبعوث باشد ، يا بر عده كمى ، داراى شريعت جديدى باشد ، يا تابع شريعت پيغمبر قبل باشد .
و نبىّ به معنى مخبر است ; يعنى كسى كه از جانب حق به او وحى و خبر مى رسد ، اگر چه مبعوث به غير نباشد . و اُولوالعزم پيغمبرى است كه داراى شريعت جديد باشد . بنابراين نبى اعمّ از رسول و رسول اعمّ از اُولوالعزم است ، يعنى هر اولوالعزمى رسول و نبى هست ولى هر رسولى اُولوالعزم و هر نبىّ رسول نمى باشد .
و پيغمبر خاتم(صلى الله عليه وآله)نبى بود در عالم نورانيت : «كنت نبيّاً و آدم بين الماء و الطين»([173]) و قبل از بعثت ; و رسول شد در روز بعثت ; و اُولوالعزم بود ; زيرا شريعتش ناسخ شرايع سابقه بود و خاتم انبيا بود ; زيرا دفتر رسالت و نبوّت به پيغمبرى او ختم گرديد ; و افضل از جميع انبيا ، بلكه جميع ما سوى الله بود . و تفصيل اين قسمت را در كلم الطيّب متعرض شده ايم([174]) و در مقدمه اين كتاب([175])نيز شمّه اى از آن را ذكر نموده و هر جا مناسب شد قسمت هاى ديگر آن را متذكر خواهيم شد ، إن شاء الله .
و در اين مقام تنها مطلبى را كه لازمه شهادت به رسالت حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)مى باشد يادآورى مى كنيم و آن اين است كه لازمه تصديق به پيغمبرى حضرت خاتم(صلى الله عليه وآله)تصديق به جميع ما جاء به النبى(صلى الله عليه وآله)است ; يعنى آنچه از جانب خدا آورده است كه اگر يكى از آن ها را با قطع به صدورش از آن حضرت انكار نمايد ، موجب كفر و ارتداد و انكار رسالت مى شود ، خواه از ضروريات دين ، يا مذهب ، يا نصّ قرآن ، يا اجماع قطعى ، يا نصّ خبر متواتر ، يا نصّ خبر قطعى الصدور باشد ; و اگر انكارش از روى شبهه باشد و قطع به صدور از آن حضرت نداشته باشد ، يا نصوصيت آن بر وى معلوم نباشد برگشت آن به انكار رسالت نبوده و موجب كفر نمى شود هر چند انكار ضرورى باشد ، لكن در بسيار از موارد ضلالت و گمراهى است و انكار بعضى از حكما و متكلمين بعض از ضروريات دين را بر همين معنى حمل شده .
_______________________________________________
[148] . فرد حاضر و بيننده ، آنچه را كه يك فرد غايب نمى بيند ، مى بيند . دلائل الامامة : ص 199 .
[149] .  چون منافقان نزد تو آيند ، گويند : « گواهى مى دهيم كه تو واقعاً پيامبر خدايى » و خدا ( هم ) مى داند كه تو واقعاً پيامبر او هستى ، و خداوند گواهى مى دهد كه مردم دو چهره ، سخت دروغ گويند سوره منافقون : آيه 1 .
[150] . عمر بن بحر ، مشهور به جاحظ ; در سال 163 هجرى در بصره متولد شد و در سال 255 هجرى در همان جا از دنيا رفت . از اديبان و شعراى مشهور زمان خود و عالم به صرف و نحو و ادبيات بود . وى رئيس فرقه جاحظيه از فرقه هاى معتزله است كه در آخر عمرش فلج شد . علماى رجال او را تضعيف كرده و گفته اند كه از پيشوايان و رهبران بدعت گذار بوده است . ميزان الاعتدال : ج 3 ، ص 247 .
[151] .  جز على جوانمردى ، وجز ذو الفقار شمشيرى نيست . شرح اُصول الاُصول : ج12 ، ص191 و مناقب الإمام أمير المؤمنين : ص536 ، ح1039 .
[152] .  سخاوتى نيست مگر آنكه نزد عرب است . حاشية الدسوقى : ج4 ، ص 415 . و « لا كرم » به جاى « لا سخاء » آمده است .
[153] . اين حديث شريف به خاطر آنكه سلسله سند و راويان آن فقط ائمه معصوم از امام رضا (عليه السلام)تا خود پيامبر و بعد نيز ذات مقدس خداوند مى باشد ، به اين نام ناميده شده است ، و نيز گفته شده به اين خاطر كه وقتى امام رضا (عليه السلام) مى خواستند اين حديث را نقل كنند ، هزاران نفر با قلم و لوح هايى از طلا و نقره آماده نوشتن سخنان امام بودند ، لذا اين حديث معروف به « سلسلة الذهب » شده است .
[154] .  لا إله إلا الله دژِ مستحكم من است ، وهر كه آن را بگويد در دژ من وارد شده است ، وهر كه در دژ من وارد شود از عذاب من ايمن مى باشد .
[155] .  البته با شرط وشروط آن ، كه من هم از جمله شرط هاى آن هستم . عيون أخبار الرضا(عليه السلام) : ج2 ، ص145 ، ح4 ; التوحيد : ص25 ، ح23 و بحار الأنوار : ج49 ، ص123 ، ح4 .
[156] . ثابت بن ابى صفيه دينار ، معروف به ابوحمزه ثمالى ; از محدثين مشهور شيعه و از علماى بزرگ زمان خود در فقه و حديث و لغت بوده است . وى در عصر چهار امام مى زيسته و از جمله اصحاب آنان بوده و علم را نيز از محضر آنان آموخته است ; امام سجاد ، امام باقر ، امام صادق و امام كاظم (عليهم السلام) . در مقام و شأن او همين بس كه امام صادق (عليه السلام)در مورد او فرموده اند كه ابو حمزه در زمان خود ، همانند سلمان در زمان خودش مى باشد . وى احاديث بسيارى از ائمّه نقل كرده و نيز تأليفاتى دارد كه از جمله آن ها كتاب النوادر ، كتاب الزهد و كتابى در زمينه تفسير قرآن مى باشد كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان از آن استفاده كرده است . وى از امام سجاد (عليه السلام) نيز احاديثى در موضوع حقوق با عنوان رسالة الحقوق و نيز دعاى سحر ماه مبارك رمضان را كه مشهور به دعاى ابو حمزه است ، نقل كرده است . وى در سال 150 هجرى از دنيا رفت . موسوعة طبقات الفقهاء : ج 1 ، ص 302 .
[157] .  كافى : ج2 ، ص516 ، ح1 .
[158] .  همان ، 517 ، ح2 .
[159] .  همان ، ح1 .
[160] . ابان بن تغلب ; از محدثين و عالمان و صحابى مشهور و بزرگ شيعه در عصر امام سجاد ، امام باقر و امام صادق (عليهم السلام) است . وى محدث ، مفسر ، فقيه و عالم بزرگ و معروف در زمينه قرآن و لغت و در نزد ائمّه (عليهم السلام) از جايگاه ويژه اى برخوردار بود ، به گونه اى كه امام باقر (عليه السلام)به او فرمودند كه در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوا بده ، زيرا من دوست دارم كه فردى را همانند تو در بين پيروانم ببينم . علماى رجال شيعه بر وثاقت و علم او اجماع كرده و حتى علماى رجال اهل سنت نيز او را توثيق و مدح كرده اند . روايات بسيارى از ائمه نقل كرده و تأليفاتى نيز دارد كه از جمله آن ها كتاب معانى القرآن ، الفضائل ، القراءات و نيز غريب القرآن مى باشد . وى اولين مصنف در موضوع غريب القرآن است . وى در سال 141 هجرى از دنيا رفت . هنگامى كه امام صادق (عليه السلام)خبر درگذشت او را شنيدند ، به شدت ناراحت شده و فرمودند : به خدا سوگند ، مرگ ابان دلم را شكست . موسوعة طبقات الفقهاء : ج 2 ، ص 17 .
[161] .  كافى : ج 2 ، ص520 ، ح1 .
[162] .  همان ، 518 ، ح1 .
[163] .  توحيد صدوق : ص32 ، ح34 و لآلى الاخبار : ج3 ، باب7 ، ص398 .
[164] .  لآلى الاخبار : ج3 ، باب 7 ، ص398 .
[165] .  كافى : ج2 ، كتاب الدعاء ، ص505 ، ح1 .
[166] .  ر . ك : همين جلد : ص 213 .
[167] . محمد بن على مشهور به ابن شهرآشوب ; در سال 488 هجرى قمرى در مازندران به دنيا آمد . از همان آغاز كودكى به دنبال علوم دينى رفت و در سن هشت سالگى حافظ قرآن شد . در محضر بزرگانى چون مرحوم طبرسى ، صاحب تفسير مجمع البيان ، قطب الدين راوندى و زمخشرى ، صاحب تفسير كشاف ، شاگردى نمود . در طول عمرش مسافرت هاى زيادى براى علم آموزى نمود از جمله از مازندران به مشهد ، نيشابور ، اصفهان ، بغداد ، حلّه و حلب سفر كرد . در علوم متعدد از جمله تفسير ، حديث ، ادبيات و فقه سرآمد شد . از وى كتاب هايى به جا مانده كه مشهورترين آن ها معالم العلماء و مناقب آل ابى طالب مى باشد . وى در شعبان سال 588 هجرى پس از يكصد سال زندگى ، در شهر حلب از دنيا رفت . موسوعة طبقات الفقهاء : ج 6 ، ص 285 و گلشن ابرار : ج 1 ، ص 106 .
[168] ـ مناقب : ج1 ، ص195 .
[169] . علاّمه محمد باقر مجلسى ، مؤلف كتاب بزرگ و مشهور بحار الأنوار در سال 1037 هجرى در اصفهان به دنيا آمد . از سن چهار سالگى در نزد پدر خود شروع به آموختن علوم دينى نمود و از محضر بزرگانى چون ملا محسن فيض كاشانى و شيخ حرّ عاملى كسب فيض نمود ، پس از پدرش امام جماعت و جمعه اصفهان شد و بعد نيز منصب شيخ الاسلامى را در حكومت صفويه به عهده گرفت . تمام تلاش او در جمع آورى و تدوين احاديث ائمه و عقايد و فرهنگ شيعه بود ، لذا بيشتر عمر خود را صرف اين كار نمود و كتاب مشهور و بزرگ بحار الأنوار را در صد و ده جلد تدوين نمود كه بزرگ ترين دائرة المعارف احاديث شيعه مى باشد . وى در سال 1110 هجرى در اصفهان از دنيا رفت . موسوعة طبقات الفقهاء ، ج 12 ، ص 350 .
[170] .  بحار الأنوار : ج16 ، ص82 .
[171] . بنده و آنچه در دست اوست ، از آنِ مولايش است . شرح مسند ابى حنيفة : ص 166 .
[172] .  ر . ك : همين جلد ، ص 231 .
[173] .  آنگاه كه آدم ميان آب وگل بود ، من پيامبر بودم . كافى : ج7 ، ص165 و عوالى اللآلى : ج4 ، ص121 ، ح200 .
[174] .  الكلم الطيب : 308 ـ 316 .
[175] ـ همان، ص69 ـ 70.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ربيع الثانی

آغاز قیام توابین در كوفه بر ضد حكومت اموی بعد از واقعه جانگداز عاشورا، گروه زیادی از مردم...


ادامه ...

4 ربيع الثانی

ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) در چهارم ربیع الثانی سال 172 هـ .ق. در...


ادامه ...

5 ربيع الثانی

مرگ منتصر بالله عباسی روز پنجم ربیع‌الثانی 248 هـ .ق. منتصر بالله،‌ یكی دیگر از خلفای بنی عباس،...


ادامه ...

6 ربيع الثانی

مرگ هشام بن عبدالملك روز چهارشنبه،‌ ششم ربیع ‌الثانی سال 125 هـ .ق. هشام بن عبدالملك بن مروان...


ادامه ...

8 ربيع الثانی

ولادت با سعادت امام حسن عسكری (علیه السلام) در روز جمعه، هشتم ربیع الثانی سال 232 هـ .ق....


ادامه ...

10 ربيع الثانی

وفات كریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) روز دهم ربیع‌الثانی سال 201 هـ .ق. حضرت فاطمه...


ادامه ...

14 ربيع الثانی

قیام مختار ثقفی به خون خواهی امام حسین (علیه السلام) مختار در سال اول هجری در روستای «...


ادامه ...

22 ربيع الثانی

وفات موسی مبرقع فرزند امام جواد (علیه السلام) در روز چهارشنبه بیست و دوم ربیع‌الثانی سال 296 هـ...


ادامه ...

25 ربيع الثانی

کناره گیری معاویه بن یزید از خلافت پس از آنكه یزید بن معاویه در چهاردهم ربیع‌الاول سال 64...


ادامه ...
012345678

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page