چون از مورد آيه خارج و مصاديق آن واضح است ، از آن صرف نظر مى كنيم .
انفاق غير مالى :
انفاق غير مالى نيز داراى اقسام بسيار است و در اخبار در تفسير آيه ، چهار چيز ذكر شده :
1. انفاق علم :
چنانچه در اكثر كتب تفسير شيعه ، مانند مجمع البيان و عيّاشى و آلاء الرحمن و صافى و جواهر الثمين و تفسير حاج شيخ محمّد حسين نجفى(423) و غير اين ها از حضرت صادق(عليه السلام) روايت كرده اند كه فرمود : «و ممّا علّمناهم يبثّون»(424)(يعنى از آنچه آنان را تعليم كرده ايم نشر دهند) .
و اخبار در فضيلت بذل علم بسيار است . در كافى از حضرت صادق(عليه السلام)روايت كرده كه فرمود :
«قرأت في كتاب عليّ(عليه السلام) : إنّ الله تعالى لم يأخذ على الجهّال عهداً بطلب العلم ، حتى أخذ على العلماء عهداً ببذل العلم للجهّال ; لأنّ العلم كان قبل الجهل»(425) .
(در كتاب على(عليه السلام) خواندم كه خداوند تعالى از جاهل عهد و پيمان نگرفته كه طلب علم كند ، تا اينكه از عالم پيمان گرفته كه بر جاهلان بذل علم نمايد ; زيرا علم پيش از جهل است) .
و نيز در كافى از حضرت باقر(عليه السلام) روايت كرده كه فرمود :
«زكاة العلم أن تعلّمه عباد الله»(426) .
(زكات علم اين است كه به بندگان خدا تعليم كنى) .
و نيز از كافى از حضرت صادق(عليه السلام) روايت كرده كه فرمود :
«كان المسيح (عليه السلام) يقول : إنّ التارك شفاء المجروح من جرحه شريك لجارحه لا محالة ، و ذلك أنّ الجارح أراد فساد المجروح و التارك لإشفائه لم يشأ صلاحه ، فإذا لم يشأ صلاحه فقد شاء فساده اضطراراً ، فكذلك لا تحدّثوا بالحكمة غير أهلها فتجهلوا ، و لا تمنعوها أهلها فتأثموا ، فليكن أحدكم بمنزلة الطبيب المداوي إن رأى موضعاً لدوائه ، و إلاّ أمسك»(427) .
(مسيح مى گفت : كسى كه شفا دادن مجروح را ترك كند شريك جراحت زننده است ; زيرا جراحت زننده قصدش فساد مجروح است و تارك شفا نيز قصدش خوب شدن مجروح نيست ، پس او نيز قصدش فساد مجروح خواهد بود ; همچنين است مسأله تعليم ، پس علم و حكمت را براى غير اهلش نگوييد كه در اين صورت جهالت نموده ايد و از اهلش منع نكنيد كه در اين صورت گناه كرده ايد و بايد شما مانند طبيب مداوا كننده باشيد ; هر جا موضع مداوا ديد مداوا مى كند و هر جا نديد امساك مى ورزد) .
و در حديث مفصلى كه از حضرت رضا(عليه السلام) از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در فضيلت علم وارد شده مى فرمايد : «تعليمه من لا يعلمه صدقة ، و بذله لأهله قربة»(428) ، و بيان اين حديث بيايد ، إن شاء الله تعالى .
و از حديث معروفى كه از پيغمبر(صلى الله عليه و آله) روايت شده :
«من سنّ سنّة حسنة كان له أجرها و أجر من عمل بها إلى يوم القيامة»(429) ، استفاده مى شود كه معلّم شريك متعلّم است در ثواب تعليماتى كه متعلّمين [=دانش آموختگان] پس از او به ديگران مى دهند تا دامنه قيامت و همچنين در عبادات آن ها كه در اثر تعليم وى انجام داده اند ، بلكه استفاده اى كه از كتب اهل علم مى شود همين حكم را دارد . از اميرالمؤمنين(عليه السلام) روايت شده كه فرمود :
«إذا مات مؤمن و ترك ورقة واحدة عليها علم تكون تلك الورقة ستراً بينه و بين النار ، و أعطاه الله بكلّ حرف عليها مدينة أوسع من الدنيا سبع مرّات»(430) .
(هر گاه مؤمنى بميرد و ورقى از او باقى ماند كه بر او علمى باشد ، اين ورق حجاب بين او و آتش باشد و خداوند به هر حرفى شهرى در بهشت به او عطا كند كه هفت برابر دنيا باشد) .
و در آداب مفيد و مستفيد (معلّم و متعلّم) وظايفى بيان شده كه عمده آن ها : صحيح كردن نيّت از جهت قربت و خلوص و از روى اشفاق و محبت و ملايمت و بدون غلظت و درشتى تعليم نمودن و غرض ، ارشاد و هدايت بودن و خالى از اغراض فاسده مانند حبّ جاه و رياست و طمع و شهرت و امثال اين ها بودن . و به مقدار فهم متعلّم بيان نمودن و به اهلش تعليم نمودن و از آنچه نمى داند خوددارى كردن و به مقدار دانايى اكتفا نمودن و شبهه و اشكالى كه از عهده جوابش برنمى آيد عنوان نكردن و هر گاه خطايى نمود و متنبّه شد تذكر دادن و غير اين ها از آداب ديگر.
2 . تلاوت :
چنانچه ابن بابويه (رحمه الله) و قمى (رحمه الله) از حضرت صادق(عليه السلام) روايت كرده اند كه فرمود : «و ما علّمناهم من القرآن يتلون»(431) .
(يعنى آنچه از قرآن به آن ها تعليم داده ايم تلاوت كنند) و بيان آن در مقدّمه اين كتاب گذشت(432) .
3. انفاق قوا و ابدان :
چنانچه از تفسير قمى(433) و جواهر الثمين در ذيل آيه نقل شده و ممكن است دو معنى داشته باشد : يكى اينكه قواى خود را در طاعت و بندگى خدا صرف كند . و ديگر آنكه قواى خود را صرف قضاى حوايج مؤمنين نمايد كه عبادت بسيار بزرگى است و اخبار در فضيلت آن بسيار است . از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)روايت شده كه فرمود :
«من قضى حاجة لأخيه فكأنّما خدم الله عمره»(434) .
(كسى كه حاجتى از برادر دينى خود برآورد ، گويا تمام عمرش خدمت خدا را نموده) .
و از حضرت باقر(عليه السلام) روايت شده كه فرمود :
«من مشى في حاجة أخيه المسلم أظلّه الله تعالى بخمسة و سبعين ألف ملك ، و لم يرفع قدماً إلاّ كتب الله له حسنة ، و حطّ عنه بها سيئة ، و يرفع له بها درجة ، فإذا فرغ من حاجته كتب الله له أجر حاجٍّ و معتمر»(435) .
(هر كه راه رود [= گام بردارد] براى انجام حاجت برادر مسلمانش ، خداوند تعالى به هفتاد و پنج هزار ملك او را سايه اندازد و قدمى برندارد مگر اينكه خداوند حسنه اى براى او بنويسد و سيئه اى از او محو كند و درجه اى براى او بالا برد ، پس هر گاه از حاجت او فارغ شود ، خداوند ثواب و اجر حج كننده و عمره به جا آورنده براى او بنويسد) .
و از حضرت صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود :
«من قضى لأخيه المؤمن حاجة قضى الله له يوم القيامة مائة ألف حاجة ، أوّلها الجنّة ، و من ذلك أن يدخل قرابته و معاريفه و إخوانه الجنّة بعد أن لا يكونوا نصّاباً»(436) .
(هر كه حاجت برادر مؤمنش را برآورد ، خداوند صد هزار حاجت او را در قيامت برآورد ، كه اول آن ها بهشت است و از آن جمله اين است كه خويشان و آشنايان و برادرانش را داخل بهشت مى كند به شرط اينكه ناصبى نباشند) و غير اين ها از اخبار ديگر .
4 . انفاق جاه :
چنانچه اين معنى نيز از تفسير قمى(437) و جواهر الثمين نقل شده و مراد از جاه منزلت داشتن در قلوب است كه بايد از وجهه و منزلت(438) خود براى ارشاد و هدايت و امر معروف و نهى از منكر و انجام دادن حوايج برادران دينى و رفع گرفتارى هاى آنان استفاده نمايد .
و تحصيل جاه اگر براى اين منظور باشد بسيار نيكو و ممدوح است و اگر براى حبّ جاه و زورگويى و آزار زيردستان باشد از بدترين اخلاق زشت به شمار مى رود و سر همه خطاها مى باشد. و مخفى نماند كه اين انفاقات غير مالى ، كه در اخبار در ذيل تفسير آيه وارد شده بيان صاديق آن است و آيه عامّ است و شامل انفاق هر نعمتى كه قابل انفاق باشد مى شود .
__________________________________
[423] . محمد حسين بن محمد باقر اصفهانى نجفى در سال 1266 هجرى در اصفهان به دنيا آمد و دروس مقدماتى را نزد پدرش فرا گرفت ، در ايام جوانى به نجف اشرف رفت و در فقه و اصول به تحصيل پرداخت و دروسش را در اين زمينه تكميل كرد ، در حكمت و كلام نيز مقدارى تحصيل كرد و سپس به اصفهان بازگشت و پس از چندى دو مرتبه به نجف رفت و مشغول تدريس و تأليف شد ، وى يكى از فقهاى دوران خود بوده و در تفسير نيز تخصص داشت ، كتاب تفسير وى با عنوان « مجد البيان فى تفسير القرآن » كه شامل تفسير سوره حمد و اوايل سوره بقره مى باشد ، از او به جا مانده است ، در زمينه فقه و اصول نيز تأليفاتى دارد . وى در سال 1308 هجرى در نجف اشرف از دنيا رفت . موسوعة طبقات الفقهاء : ج 14 ، ص 688.
[424] . مجمع البيان : ج1 ، ص122 ; تفسير عياشى : ج1 ، ص44 ، ح1 ; آلاء الرحمن : ج1 ، ص144 وتفسير صافى : ج1 ، ص93 .
[425] . كافى : ج1 ، ص41 ، ح1 .
[426] . كافى : ج1 ، ص41 ، ح3 .
[427] . كافى : ج8 ، ص345 ، ح545 .
[428] . ياد دادن چيزى به كسى كه آن را نمى داند ، صدقه است و پراكندن و بخشش آن به اهلش ، باعث تقرب و نزديكى مى شود . خصال : ص522 ، ح12 ، جامع السعادات : ج1 ، ص90 .
[429] . كافى : ج5 ، ص9 ، ح1 .
[430] . امالى صدوق : ص91 ، ح64 و جامع السعادات : ج1 ، ص90 .
[431] . معانى الأخبار : ص23 ، ح2 ; تفسير صافى : ج1 ، ص93 و تفسير نور الثقلين : ج1 ، ص44 ، ح5 .
[432] . ر .ك : همين جلد ، گفتار پنجم ص 120 .
[433] . تفسير قمى : ج1 ، ص30 .
[434] . عوالى اللآلى : ج1 ، ص374 ، ح92 و جامع السعادات : ج2 ، ص31 .
[435] . كافى : ج2 ، ص197 ، ح3 و جامع السعادات : ج2 ، ص31 .
[436] . كافى : ج2 ، ص193 ، ح1 و جامع السعادات : ج2 ، ص31 .
[437] . تفسير قمى : ج1 ، ص31 .
[438] . اعتبار ، شهرت ، شأن .