در این خلال سپاه انبوه قریش و سایر احزاب هم پیمانشان دسته دسته با تجهیزات جنگى که داشتند از راه رسیدند و در دامنه کوه احد اردو زدند و چون به لشکر مسلمانان برنخوردند به سوى مدینه حرکت کرده تا کنار خندق پیش آمدند،و چون آن خندق را با آن کیفیت مشاهده کردند در شگفت شده گفتند:
این حیلهاى است که عرب تاکنون از آن آگاه نبوده!
و به ناچار چون نمىتوانستند جلوتر بروند در همان سوى خندق اردو زدند،مسلمانان نیز از این سو ورود لشکر مجهز قریش و قبایل دیگر عرب را گروه گروه مشاهده مىکردند و خود را براى دفاع از شهر و دیار خود آماده مىساختند.
در این میان خبر پیمان شکنى یهود بنى قریظه نیز به رسول خدا(ص)رسید و فکر آن حضرت را نگران ساخت،راستى هم کار سختى بود زیرا با این ترتیب دشمن از هر طرف مسلمانان را محاصره کرده بود و این خطر بود که بنى قریظه در این حالى که مردان مسلمانان رو به روى لشکر احزاب در کنار خندق موضع گرفتهاند آنها از فرصت استفاده کرد به داخل شهر حمله کنند و زنان و کودکان و خانههاى مردم را مورد هجوم و دستبرد قرار دهند.
پیغمبر خدا براى تحقیق بیشتر و درستى و نادرستى این خبر،چند تن از انصار مدینه را مانند سعد بن معاذ،سعد بن عباده،عبد الله بن رواحه و خوات بن جبیر که سابقه دوستى با یهود مزبور داشتند و یا جزء هم پیمانان آنها محسوب مىشدند به سوى قلعههاى بنى قریظه فرستاد و بدانها فرمود:اگر دیدید این خبر راست است وقتى برگشتید با رمز و کنایه این خبر را به من بگویید،ولى اگر دیدید دروغ است علنى و آشکارا به من خبر دهید.
افراد مزبور به پاى قلعههاى بنى قریظه آمدند و دیدند کار از آنچه شنیدهاند بدتر است زیرا وقتى نام پیغمبر اسلام را براى آنها بردند و موضوع پیمان دوستى و عدم تعرضى را که میان پیغمبر و آنان به امضا رسیده بود به میان کشیدند یهودیان زبان به دشنام گشوده گفتند:محمد کیست؟ما هیچ گونه پیمان و عهدى با او نداریم.سعد بنمعاذ که مرد غیور و متعصبى بود وقتى این سخنان را از آنها شنید زبان به دشنام آنها گشود،آنان نیز سعد را دشنام دادند و سعد بن عباده که چنان دید رو به سعد بن معاذ کرده گفت:کار از این حرفها گذشته آرام باش!
اینان به سوى رسول خدا(ص)بازگشته و همان طور که دستور فرموده بود با دو جمله که صورت رمز داشت،درستى و صحت آن خبر را به اطلاع آن حضرت رساندند. (10) اما رسول خدا براى اینکه مسلمانان دیگر از قضیه مطلع نشوند تکبیر گفت:و سپس فرمود:«ابشروا یا معشر المسلمین»مژده اى مسلمانان!
اما چنانکه برخى گفتهاند:این خبر پنهان نماند و تدریجا همه مسلمانان از پیمان شکنى بنى قریظه مطلع شدند و بر ترس و اضطرابشان افزوده شد.در این میان آنچه شاید از شمشیرهاى لشکر احزاب و حمله بنى قریظه سختتر و خطرناکتر بود سخنان وحشت آور و زخم زبانهاى منافقان بود که از یک سو روحیه مسلمانان را با سخنان ترس آور خود تضعیف مىکردند،و از سوى دیگر با نیش زبان بر دلهاى جریحهدار و مضطرب آنان نمک مىریختند.و به هر صورت کار خیلى سخت و دشوار شد تا آنجا که خداوند آن روزهاى سخت و افکار گوناگونى که مردم مسلمان را احاطه کرده بود چنین توصیف مىکند:
«اذ جاؤکم من فوقکم و من اسفل منکم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا،هنالک ابتلى المؤمنون و زلزلوا زلزالا شدیدا،و اذ یقول المنافقون و الذین فى قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا» (11)
[هنگامى که دشمن از سمت بالا و پایین شما را در میان گرفت و چشمها خیره شد و جانها به گلوگاه رسید و به خدا گمانها بردید،در اینجا بود که مؤمنان امتحان شدند و به تزلزل سختى دچار گشتند،در آن وقت منافقان و آن کسانى که در دلهاشان مرضى بود مىگفتند:خدا و پیغمبرش جز فریب به ما وعدهاى ندادند.]
- پینوشتها -
10.آنها وقتى پیغمبر را دیدند گفتند:«عضل و القارة»یعنى اینان مانند دو قبیله عضل و قاره پیمان شکنى کردند،داستان پیمان شکنى آن دو قبیله در صفحات قبل گذشت.
11.سوره احزاب،آیههاى 11ـ .10
رسیدن لشکر قریش و احزاب به مدینه
- بازدید: 870