ای تیغ جان ستان که شکستی سر مرا
بنشانده ای به داغ پدر دختر مرا
ای تیغ جانگداز چه بودی که زهر تو
چون شمع آب کرد همه پیکر مرا
ای تیغ بارها تو در این چند روز عمر
افسرده ای زکرده خود خاطر مرا
روزی زشعله شعله آتش برامدی
تا سوختی تو خانه من سنگر مرا
روزی لگد شدی و شکستی به ضربتی
پهلو و قلب فاطمه اطهر مرا
یکروز هم به ضربت دست ستمگری
سیلی زدی امید دل و همسر مرا
یکروز تازیانه شدی در میان راه
دادی به باد ان گل نیلو فر مرا
امروز هم مرا دگر از پا فکنده ای
ای تیغ جان ستان که شکستی سر مرا
گر سرخ شد زموی سرم موی من چه غم
با خون سر تو مهر زدی دفتر مرا
-----------------------
سید رضا مؤید
شعر «تیغ جان ستان»
- بازدید: 4758